|

پديدارشناسي فاصله‌گذاری اجتماعی

ترجمه: سامان توكلي

از فرزند یکی از ما که هفت‌ساله است، سؤال شد که آیا می‌خواهد با دوستانش از طریق اینترنت صحبت کند؟ با عصبانیت جواب داد: «نه، چه فایده‌ای دارد، وقتی نمی‌توانم لمس‌شان کنم؟» ممکن است همه ما مثل او احساس خشم و غضب نکنیم، اما این موضوع با امری بنیادین در زندگی انسان ارتباط دارد: تعامل بدن‌مند (embodied interaction) با افراد دیگر. منع رفت‌وآمد و اقدامات فاصله‌گذاری اجتماعی که بخشی از پاسخ به همه‌گیری جهانی کووید ١٩ است، خیلی از جنبه‌های زندگی‌مان را که زمانی بدیهی فرض می‌شد، تغییر داده است. در بسیاری از کشورها کارهایی ساده، مثل درآغوش‌گرفتن یک دوست، گفت‌وگوی رودررو، معاشرت آزادانه و مسافرت، مشمول محدودیت‌هایی شده است. حتی وقتی اقدامات فاصله‌گذاری اجتماعی اندک‌اندک کم‌رنگ‌تر می‌شود هم باز تردید و اضطراب ادامه می‌یابد. این وضعیت بر روابط اجتماعی ما تأثیری عمیق گذاشته است. چطور می‌توانیم بهتر درک کنیم که مردم این تغییرات زیروزبرکننده را چگونه تجربه می‌کنند؟
سنت فلسفی پدیدارشناسی که به مطالعه دقیق تجربه انسانی می‌پردازد، چشم‌اندازی امیدبخش برای نگریستن به این موضوع در اختیارمان می‌گذارد. پدیدارشناسی مجموعه‌ای از روش‌ها را برای روشن و آشکارکردن ساختارهای ظریف و پیچیده تجربه انسانی به کار می‌گیرد. ما در اینجا بحث خود را بر کار قبلی‌مان درباره پدیدارشناسیِ بیماری بنا می‌نهیم که با استفاده از این روش، ابعاد بنیادین تجربه بیماری را روشن کرده است. پدیدارشناسی به ابعاد و جنبه‌هایی از تجربه می‌پردازد که آنچنان در عمق زندگی‌مان ریشه دارد که عموما از آنها غفلت می‌کنیم و ندرتا بر ماهیتشان تأمل می‌کنیم. این موارد شامل قرارگرفتن در دنیایی واجد معنا، احساس ارتباط و پیوند با دیگران، احساس آسایش در یک مکان و احساس‌کردن امور به شکل واقعی و کنونی است. شکل‌های متفاوت تجربه، مانند تجربه بیماری، ویژگی‌های مشخص‌کننده‌ای دارند که با مطالعه پدیدارشناختی می‌توان این ویژگی‌ها را آشکار کرد.
علاوه بر آن، پدیدارشناسی مفاهیمی در اختیارمان می‌گذارد تا به وسیله آنها درک کنیم که اقدامات فاصله‌گذاری اجتماعی به چه شکلی می‌تواند باعث ایجاد اختلال در ابعاد تجربه شود. ایجاد انقطاع و ازدست‌رفتنِ آنچه زمانی بدیهی فرض می‌شد ماهیت غوطه‌وربود‌نمان در جهان اجتماعی و اینکه روابط بین ‌فردی چگونه زندگی ما را دربر گرفته است، برجسته و آشکارتر می‌کند. این واقعیت که این همه‌گیری زندگی انسان‌ها را در مقیاسی جهانی تغییر داده است، به ما این فرصت را می‌دهد تا بیشتر بیاموزیم که کدام ابعاد و جنبه‌های تجربه انسانی در زمینه‌ها و فرهنگ‌های مختلف یکسان است و تفاوت‌ها در کجاست. این امر نشان داده شده که وجود نابرابری در سلامت، نابرابری‌های نژادی و اجتماعی و نیز تفاوت نظام‌های مراقبت سلامت باعث می‌شود تجربه افراد از این همه‌گیری به شکل عمیقی با یکدیگر تفاوت داشته باشد و این موضوع اهمیت زمینه‌های موقعیتی را بیشتر نشان می‌دهد.
باید دو جنبه کلی و مرتبط با هم را در تجربه انسانی از هم تمایز داد. اولی روابط رودرروی ما با دیگران است که شامل رابطه با افراد خاص و رابطه با مردم به‌طورکلی می‌شود. پدیدارشناسانی مانند ادموند هوسرل، موریس مرلو پونتی و ژان پل سارتر بر این امر تأکید کرده‌اند که انسان‌ها چطور بلافاصله دیگران را به‌عنوان سوژه‌های تجربه تشخیص می‌دهند؛ سوژه‌هایی که خنثی و منفصل نیستند و بر خودِ فرد اثر می‌گذارند. تعامل ما با دیگران به روش‌هایی گوناگون احساسات، افکار و فعالیت‌های ما را شکل می‌دهند؛ لذتی که از پیرامون خود کسب می‌کنیم، در چه موقعیتی احساس راحتی می‌کنیم و در چه موقعیتی ناآرام و بی‌قراریم؛ روایت‌هایی که از طریق آنها زندگی‌مان را تعبیر می‌کنیم؛ نحوه تنظیم خُلقمان، چه در زمانی که با امید در انتظار آینده‌ایم و چه آن‌گاه که با هراس انتظار می‌کشیم. تعامل با فردی دیگر هم می‌تواند باعث ایجاد احساس راحتی و امید شود و هم برعکس، می‌تواند احساس ناراحتی و آسیب‌پذیری ایجاد کند. این امر حتی در تعامل‌های مختصر و معمولی با غریبه‌ها هم صادق است -مثل وقتی کسی با لبخند از کنارتان می‌گذرد یا وقتی که فردی اضطراب‌آلود نگاه‌تان می‌کند وقتی که با عجله از عرض خیابان رد می‌شود. اینکه دیگران انسان را به‌عنوان یک طرف مکالمه بالقوه تجربه کنند، بسیار متفاوت است با اینکه او را به‌عنوان منبع بالقوه عفونت تجربه کنند. به این ترتیب، منع رفت‌وآمد و سایر اقدامات فاصله‌گذاری اجتماعی جنبه‌های متعددی از تجربه بین‌فردی را تحت تأثیر قرار داده است. برخی از این اثرات مثبت‌تر بوده‌اند: بعضی افراد در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند؛ برخی دوستی‌ها با حذف عوامل مزاحم موجود در زندگی معمول از نو درگرفته‌اند و سرگرمی‌هایی جذاب و پاداش‌دهنده کشف یا بازکشف شده‌اند. احساس هم‌بستگی قوی و قدردانی از کارکنان اصلی بخش‌های مختلف خط مقدم مبارزه با این همه‌گیری نیز خود را نشان داده است. در عین حال، این پرسش‌ها مطرح است که در کجا و تا چه حد توانسته‌ایم به شکلی موفقیت‌آمیز با این موقعیت جدید تطابق پیدا کنیم و اگر چیزهایی را از دست داده‌ایم و برایشان جایگزینی نداشته‌ایم، این موارد چه بوده‌اند.
ادامه دارد
از فرزند یکی از ما که هفت‌ساله است، سؤال شد که آیا می‌خواهد با دوستانش از طریق اینترنت صحبت کند؟ با عصبانیت جواب داد: «نه، چه فایده‌ای دارد، وقتی نمی‌توانم لمس‌شان کنم؟» ممکن است همه ما مثل او احساس خشم و غضب نکنیم، اما این موضوع با امری بنیادین در زندگی انسان ارتباط دارد: تعامل بدن‌مند (embodied interaction) با افراد دیگر. منع رفت‌وآمد و اقدامات فاصله‌گذاری اجتماعی که بخشی از پاسخ به همه‌گیری جهانی کووید ١٩ است، خیلی از جنبه‌های زندگی‌مان را که زمانی بدیهی فرض می‌شد، تغییر داده است. در بسیاری از کشورها کارهایی ساده، مثل درآغوش‌گرفتن یک دوست، گفت‌وگوی رودررو، معاشرت آزادانه و مسافرت، مشمول محدودیت‌هایی شده است. حتی وقتی اقدامات فاصله‌گذاری اجتماعی اندک‌اندک کم‌رنگ‌تر می‌شود هم باز تردید و اضطراب ادامه می‌یابد. این وضعیت بر روابط اجتماعی ما تأثیری عمیق گذاشته است. چطور می‌توانیم بهتر درک کنیم که مردم این تغییرات زیروزبرکننده را چگونه تجربه می‌کنند؟
سنت فلسفی پدیدارشناسی که به مطالعه دقیق تجربه انسانی می‌پردازد، چشم‌اندازی امیدبخش برای نگریستن به این موضوع در اختیارمان می‌گذارد. پدیدارشناسی مجموعه‌ای از روش‌ها را برای روشن و آشکارکردن ساختارهای ظریف و پیچیده تجربه انسانی به کار می‌گیرد. ما در اینجا بحث خود را بر کار قبلی‌مان درباره پدیدارشناسیِ بیماری بنا می‌نهیم که با استفاده از این روش، ابعاد بنیادین تجربه بیماری را روشن کرده است. پدیدارشناسی به ابعاد و جنبه‌هایی از تجربه می‌پردازد که آنچنان در عمق زندگی‌مان ریشه دارد که عموما از آنها غفلت می‌کنیم و ندرتا بر ماهیتشان تأمل می‌کنیم. این موارد شامل قرارگرفتن در دنیایی واجد معنا، احساس ارتباط و پیوند با دیگران، احساس آسایش در یک مکان و احساس‌کردن امور به شکل واقعی و کنونی است. شکل‌های متفاوت تجربه، مانند تجربه بیماری، ویژگی‌های مشخص‌کننده‌ای دارند که با مطالعه پدیدارشناختی می‌توان این ویژگی‌ها را آشکار کرد.
علاوه بر آن، پدیدارشناسی مفاهیمی در اختیارمان می‌گذارد تا به وسیله آنها درک کنیم که اقدامات فاصله‌گذاری اجتماعی به چه شکلی می‌تواند باعث ایجاد اختلال در ابعاد تجربه شود. ایجاد انقطاع و ازدست‌رفتنِ آنچه زمانی بدیهی فرض می‌شد ماهیت غوطه‌وربود‌نمان در جهان اجتماعی و اینکه روابط بین ‌فردی چگونه زندگی ما را دربر گرفته است، برجسته و آشکارتر می‌کند. این واقعیت که این همه‌گیری زندگی انسان‌ها را در مقیاسی جهانی تغییر داده است، به ما این فرصت را می‌دهد تا بیشتر بیاموزیم که کدام ابعاد و جنبه‌های تجربه انسانی در زمینه‌ها و فرهنگ‌های مختلف یکسان است و تفاوت‌ها در کجاست. این امر نشان داده شده که وجود نابرابری در سلامت، نابرابری‌های نژادی و اجتماعی و نیز تفاوت نظام‌های مراقبت سلامت باعث می‌شود تجربه افراد از این همه‌گیری به شکل عمیقی با یکدیگر تفاوت داشته باشد و این موضوع اهمیت زمینه‌های موقعیتی را بیشتر نشان می‌دهد.
باید دو جنبه کلی و مرتبط با هم را در تجربه انسانی از هم تمایز داد. اولی روابط رودرروی ما با دیگران است که شامل رابطه با افراد خاص و رابطه با مردم به‌طورکلی می‌شود. پدیدارشناسانی مانند ادموند هوسرل، موریس مرلو پونتی و ژان پل سارتر بر این امر تأکید کرده‌اند که انسان‌ها چطور بلافاصله دیگران را به‌عنوان سوژه‌های تجربه تشخیص می‌دهند؛ سوژه‌هایی که خنثی و منفصل نیستند و بر خودِ فرد اثر می‌گذارند. تعامل ما با دیگران به روش‌هایی گوناگون احساسات، افکار و فعالیت‌های ما را شکل می‌دهند؛ لذتی که از پیرامون خود کسب می‌کنیم، در چه موقعیتی احساس راحتی می‌کنیم و در چه موقعیتی ناآرام و بی‌قراریم؛ روایت‌هایی که از طریق آنها زندگی‌مان را تعبیر می‌کنیم؛ نحوه تنظیم خُلقمان، چه در زمانی که با امید در انتظار آینده‌ایم و چه آن‌گاه که با هراس انتظار می‌کشیم. تعامل با فردی دیگر هم می‌تواند باعث ایجاد احساس راحتی و امید شود و هم برعکس، می‌تواند احساس ناراحتی و آسیب‌پذیری ایجاد کند. این امر حتی در تعامل‌های مختصر و معمولی با غریبه‌ها هم صادق است -مثل وقتی کسی با لبخند از کنارتان می‌گذرد یا وقتی که فردی اضطراب‌آلود نگاه‌تان می‌کند وقتی که با عجله از عرض خیابان رد می‌شود. اینکه دیگران انسان را به‌عنوان یک طرف مکالمه بالقوه تجربه کنند، بسیار متفاوت است با اینکه او را به‌عنوان منبع بالقوه عفونت تجربه کنند. به این ترتیب، منع رفت‌وآمد و سایر اقدامات فاصله‌گذاری اجتماعی جنبه‌های متعددی از تجربه بین‌فردی را تحت تأثیر قرار داده است. برخی از این اثرات مثبت‌تر بوده‌اند: بعضی افراد در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند؛ برخی دوستی‌ها با حذف عوامل مزاحم موجود در زندگی معمول از نو درگرفته‌اند و سرگرمی‌هایی جذاب و پاداش‌دهنده کشف یا بازکشف شده‌اند. احساس هم‌بستگی قوی و قدردانی از کارکنان اصلی بخش‌های مختلف خط مقدم مبارزه با این همه‌گیری نیز خود را نشان داده است. در عین حال، این پرسش‌ها مطرح است که در کجا و تا چه حد توانسته‌ایم به شکلی موفقیت‌آمیز با این موقعیت جدید تطابق پیدا کنیم و اگر چیزهایی را از دست داده‌ایم و برایشان جایگزینی نداشته‌ایم، این موارد چه بوده‌اند.
ادامه دارد
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها