بازخوانی بخشی از کتاب «کودتا» اثر یرواند آبراهامیان
تأثیر کودتای 28 مرداد بر تقویت ذهنیت توطئهپنداری در ایران
محمدابراهیم فتاحی
به طور کلی دیدگاه مبتنی بر تئوری توطئه از جمله رویکردهای غالب در اکثر جوامع، بهویژه جوامع ضعیف و گرفتار مشکلات و ناتوان در حل آنهاست. این رویکرد دارای کارکردی دوگانه در سطح فردی و اجتماعی/سیاسی است. از نظر فردی گرایش افراطی به این امر به منزله پوششی روانی برای توجیه ناکامیهاست. انسان توطئهاندیش با فروکاستن کلیه حوادث و پیامدهای زندگی فردی و اجتماعی به امری واحد یعنی اقدامات شریرانه دیگران نقش خود را نادیده میگیرد به طوری که در گرایشهای روانی افراطی همه رویدادها را به دیگران و نیات سوء نسبت داده و حتی اقدامات بیارتباط دیگران را در ارتباط با خود و علیه موجودیت خود تصور میکند. روایت این دسته از شخصیتها در طنز کمنظیر ایرج پزشکزاد «داییجان ناپلئون» به خوبی به تصویر کشیده شده است. گرایش به این رویکرد در بعد سیاسی نیز کارکردی کموبیش همانند رویکرد فردی آن دارد. بازیگران عرصه سیاسی و اجتماعی نیز در پی پوشاندن ضعفهای خود، مشکلات و ناکامیهای خود را به توطئه و اقدامات بیگانگان نسبت داده و از این طریق مسئولیتهای خود را نادیده میگیرند. مسئله اساسی در این رویکرد این است که در تحلیلهای مبتنی بر این
دیدگاه هیچگونه اصالتی برای عوامل داخلی زمینهساز دسیسهها و نقش افراد و نیروهای اجتماعی، رقابتهای سیاسی، حوادث طبیعی و موارد نظیر آن در نظر گرفته نشده و این پیچیدگیها به یک پدیده واحد-توطئه- تقلیل مییابد.
البته طرح این موضوع به معنای انکار وجود دخالتهای مختلف ازجمله مداخله و توطئه خارجی در مسائل داخلی نیست. در تاریخ هر کشوری میتوان فهرست بلندی از این امر را ملاحظه کرد. این دخالتها از جمله کودتای 28 مرداد سال 1332، پیامدهای دیرپایی را در فرهنگ سیاسی و اجتماعی و به طور کلی ذهنیت افراد بر جای گذاشت که تقویت توطئهپنداری و تعمیم آن به دیگر رویدادهای اجتماعی از جمله آن است. نوشته پیشرو تأثیر کودتای 28 مرداد سال 1332 را بر تقویت ذهنیت توطئهپنداری در ایران بررسی کرده است. این نوشته در واقع گزیدهای است که از بخش پایانی کتاب «کودتا» نوشته یرواند آبراهامیان استخراج شده است: دیرپاترین تأثیر کودتا، اثرگذاری آن بر حافظه جمعی مردم ایران بود. این اقدام نه تنها نگاه پارانوئید (توطئهاندیشی) غالب در فرهنگ سیاسی ایران را تشدید کرد بلکه آمریکا را نیز به این تصویر اضافه کرد. شهروندانی که صرفنظر از ایدئولوژی، دارای آگاهی سیاسی بودند اکنون بیش از گذشته متقاعد شده بودند که قدرت واقعی در «دستهای پنهانی» قرار دارد و چهرههای فعال در عرصه ملی صرفا «عروسکهای خیمهشببازی» هستند که با «بندهای خارجی» کنترل میشوند. سفیر
بریتانیا کوتاهمدتی پس از کودتا به وزارت خارجه این کشور گزارش داد: «ایرانیان همچنان به واسطه این هراس روانی که خارجیان و به ویژه انگلیسیها در هر دهکده و درهای از ایران حضور دارند، هیپنوتیزم شدهاند. «فرهنگ سیاسی ایران آکنده از اصطلاحاتی مانند توطئه، جاسوس، خیانت، دستهای پنهان، پشت پرده، پشت صحنه، عوامل خارجی، عمال خارجی، نفوذ بیگانه، نوکر خارجی، نقشه، عروسک، وابسته، ستون پنجم و خطر خارجی است و تاکنون نیز ادامه یافته است. واژه قدیمی استعمار اکنون با اصطلاحات و عباراتی مانند استکبار و تهاجم فرهنگی غرب در حال رقابت است.
نگاه پارانوئید از میان بسیاری از خطوط و دستهبندیهای سیاسی عبور کرده است، اما تعیین عامل شر بر مبنای آن کاملا به موقعیت افراد در طیفهای سیاسی وابسته بوده است. از نظر چپ سنتی و عمدتا حزب توده، تهدید اصلی عمدتا از ناحیه امپریالیسم- بریتانیا در گذشته و اکنون آمریکا در ائتلاف با بریتانیا- بود. کودتا نیز در واقع تأییدی بر این عقیده پذیرفتهشده بود که آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت امپریالیستی جهان جایگزین بریتانیا شده است. از نظر بسیاری در طیف میانهرو-اعم از سکولار و مذهبی-تهدید اصلی از سوی تمامی قدرتهای بزرگ از جمله شوروی بود. پس از انقلاب بازماندگان حزب نیروی سوم به رهبری خلیل ملکی کتابی را با عنوان «نبرد پروژههای سیاسی در صحنه ایران» منتشر کردند که در آن با نمودارهای مفصل «اثبات» میشد که حزب توده و برخی روحانیون با شوروی در ارتباط بودند، فراماسونها با بریتانیا رابطه داشتند و ارتباط ارتش، لیبرالهای اسلامی و اکثر هواداران رژیم سابق هم با آمریکا بود. گسترش نگاه پارانوئید صرفا به رادیکالها محدود نماند. سلطنتطلبان نیز نسخه خاص خود را از این موضوع روایت میکردند. شاه که همواره نسبت به نیات آمریکاییان و
انگلیسیها سوءظن داشت، حتی به افرادی که برای بازگرداندن او به سلطنت با سیا و MI6 همکاری کرده بودند، اعتماد نداشت. تا اواخر دهه 1330 بسیاری از چهرههای کلیدی کودتا از صحنه سیاسی بیرون رانده شده بودند. سرلشگر زاهدی به خانه مجلل خود در سوئیس فرستاده شد، برادران رشیدیان به منزلشان در نایتبریج لندن و سرهنگ فرزانگان به سازمان ارتباطات بینالمللی در آمریکا. تیمسار بختیار، پایهگذار ساواک تبعید شد و سپس از سوی همین سازمان به قتل رسید. کودتای 28 مرداد هیچ قهرمان شاخصی به جا نگذاشت، اما به عنوان قیام شاه و مردم گرامی داشته میشد. واپسین وصیتنامه سیاسی شاه، یعنی کتاب «پاسخ به تاریخ»، سراسر سرشار از پریشانگویی فردی دچار پارانویا است. به ادعای او هدف انگلیس از حمله به ایران در سال 1320 این بود که از شر پدرش رهایی یابند. چون او به واسطه لغو امتیاز نفتی خشم آنان را بر انگیخته بود. آنان در سال 1327 با همکاری حزب توده و فداییان اسلام برای ترور او دسیسه کردند، اما مشیت الهی در این مورد و دیگر موارد بر آنان غلبه کرده بود. آنان مخفیانه به مصدق در «برچیدن بالهای سلطنتی» یاری رسانده و در برنامههای نوسازی بلندپروازانه او
مانعتراشی کردند. او مینویسد: «ما همواره به این موضوع مظنون بودیم که مصدق عامل انگلیس است، سوءظنی که ژست ناسیونالیستی ضدانگلیسی او در سالهای بعد، هرگز از شدت آن نکاست». به باور شاه انگلیسیها به همراه شرکتهای نفتی و «روحانیون مرتجع» عملا انقلاب اسلامی را به تلافی دفاع او از اوپک و آرمان فلسطینیها طراحی کرده بودند. البته روسها نیز از دوره کاترین کبیر به این سو بیوقفه برای سلطه بر ایران به منظور دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس و اقیانوس هند تلاش کردهاند. شاه به هنگام مرگ مدعی شد که سیا به همراه MI6 انقلاب سال 57 را طراحی کردند، زیرا اجرای این کار خطیر برای کا.گ.ب بسیار پیچیده بود. این دیدگاه پس از انقلاب اسلامی نیز کم و بیش استمرار یافت و چنین سوءظنهایی به کار آمد. در آبان ماه هنگامی که نظام نوپا در تلاش بود موقعیت خود را تحکیم نماید، عدهاي دانشجویان را ترغیب کردند تا به بهانه توطئه سیا برای تکرار کودتای 28 مرداد سال 1332، به سفارت آمریکا در تهران حملهور شوند. در این میان، بخش عمدهای از افکار عمومی متقاعد شده بود که سیا، قادر و همچنین مایل به انجام چنین کاری است. بنابراین جریان گروگانگیری
444روزه اعضای سفارت آمریکا در تهران آغاز شد. برخلاف ایرانیان، آمریکاییان که اطلاعات اندکی درباره وقایع سال 1332 داشتند، کاملا سردرگم بودند. شبح کودتا اکنون برای تسخیر روابط آمریکا- ایران وارد عمل شده بود. بحران سال 1332 همچنین در بنبست طولانی مجادله آمریکا و ایران بر سر برنامه هستهای نیز مؤثر واقع شد. در این قضیه، آمریکا به اهداف نظامی برنامه هستهای ایران مشکوک است و ایران نیز به نوبه خود، بر اهداف غیرنظامی و صلحآمیز آن اصرار دارد. در این بنبست ایران، مستقیم و غیرمستقیم، به رویدادهای سال 1332 اشاره کرده و مشابهتهایی را بین حق حاکمیت کشور برای غنیسازی اورانیوم و ملیکردن منابع طبیعی خود برقرار کرده است. همچنین شباهتهایی برقرار کرده است بین ادعاهای قبلی غرب مبنی بر اینکه ایرانیان فاقد دانش فنی برای اداره صنعت نفت بودهاند و حالا هم تلاش بر این است که آنها فاقد اعتبار اخلاقی لازم برای دانش فنی هستهای نشان داده شوند. جمهوری اسلامی همچنین تحریمهای غرب به رهبری آمریکا را با محاصره اقتصادی ایجادشده از سوی بریتانیا همسان دانسته است. همچنین شباهتهایی بین مذاکرات توخالی طی این دو بحران برقرار و استدلال
کرده است که در هر دو مورد، قدرتهای غربی علنا وانمود میکنند که از آمادگی لازم برای پذیرش «مصالحهای منصفانه» برخوردارند، اما در واقع امر و محرمانه پیوسته بر خواستههایی اصرار دارند که از سوی ایران قابل پذیرش نیست. در سالهای 1330-32، نیت واقعی سرنگونی مصدق بود، اما اکنون نیت اصلی سرنگونی جمهوری اسلامی است.
به طور کلی دیدگاه مبتنی بر تئوری توطئه از جمله رویکردهای غالب در اکثر جوامع، بهویژه جوامع ضعیف و گرفتار مشکلات و ناتوان در حل آنهاست. این رویکرد دارای کارکردی دوگانه در سطح فردی و اجتماعی/سیاسی است. از نظر فردی گرایش افراطی به این امر به منزله پوششی روانی برای توجیه ناکامیهاست. انسان توطئهاندیش با فروکاستن کلیه حوادث و پیامدهای زندگی فردی و اجتماعی به امری واحد یعنی اقدامات شریرانه دیگران نقش خود را نادیده میگیرد به طوری که در گرایشهای روانی افراطی همه رویدادها را به دیگران و نیات سوء نسبت داده و حتی اقدامات بیارتباط دیگران را در ارتباط با خود و علیه موجودیت خود تصور میکند. روایت این دسته از شخصیتها در طنز کمنظیر ایرج پزشکزاد «داییجان ناپلئون» به خوبی به تصویر کشیده شده است. گرایش به این رویکرد در بعد سیاسی نیز کارکردی کموبیش همانند رویکرد فردی آن دارد. بازیگران عرصه سیاسی و اجتماعی نیز در پی پوشاندن ضعفهای خود، مشکلات و ناکامیهای خود را به توطئه و اقدامات بیگانگان نسبت داده و از این طریق مسئولیتهای خود را نادیده میگیرند. مسئله اساسی در این رویکرد این است که در تحلیلهای مبتنی بر این
دیدگاه هیچگونه اصالتی برای عوامل داخلی زمینهساز دسیسهها و نقش افراد و نیروهای اجتماعی، رقابتهای سیاسی، حوادث طبیعی و موارد نظیر آن در نظر گرفته نشده و این پیچیدگیها به یک پدیده واحد-توطئه- تقلیل مییابد.
البته طرح این موضوع به معنای انکار وجود دخالتهای مختلف ازجمله مداخله و توطئه خارجی در مسائل داخلی نیست. در تاریخ هر کشوری میتوان فهرست بلندی از این امر را ملاحظه کرد. این دخالتها از جمله کودتای 28 مرداد سال 1332، پیامدهای دیرپایی را در فرهنگ سیاسی و اجتماعی و به طور کلی ذهنیت افراد بر جای گذاشت که تقویت توطئهپنداری و تعمیم آن به دیگر رویدادهای اجتماعی از جمله آن است. نوشته پیشرو تأثیر کودتای 28 مرداد سال 1332 را بر تقویت ذهنیت توطئهپنداری در ایران بررسی کرده است. این نوشته در واقع گزیدهای است که از بخش پایانی کتاب «کودتا» نوشته یرواند آبراهامیان استخراج شده است: دیرپاترین تأثیر کودتا، اثرگذاری آن بر حافظه جمعی مردم ایران بود. این اقدام نه تنها نگاه پارانوئید (توطئهاندیشی) غالب در فرهنگ سیاسی ایران را تشدید کرد بلکه آمریکا را نیز به این تصویر اضافه کرد. شهروندانی که صرفنظر از ایدئولوژی، دارای آگاهی سیاسی بودند اکنون بیش از گذشته متقاعد شده بودند که قدرت واقعی در «دستهای پنهانی» قرار دارد و چهرههای فعال در عرصه ملی صرفا «عروسکهای خیمهشببازی» هستند که با «بندهای خارجی» کنترل میشوند. سفیر
بریتانیا کوتاهمدتی پس از کودتا به وزارت خارجه این کشور گزارش داد: «ایرانیان همچنان به واسطه این هراس روانی که خارجیان و به ویژه انگلیسیها در هر دهکده و درهای از ایران حضور دارند، هیپنوتیزم شدهاند. «فرهنگ سیاسی ایران آکنده از اصطلاحاتی مانند توطئه، جاسوس، خیانت، دستهای پنهان، پشت پرده، پشت صحنه، عوامل خارجی، عمال خارجی، نفوذ بیگانه، نوکر خارجی، نقشه، عروسک، وابسته، ستون پنجم و خطر خارجی است و تاکنون نیز ادامه یافته است. واژه قدیمی استعمار اکنون با اصطلاحات و عباراتی مانند استکبار و تهاجم فرهنگی غرب در حال رقابت است.
نگاه پارانوئید از میان بسیاری از خطوط و دستهبندیهای سیاسی عبور کرده است، اما تعیین عامل شر بر مبنای آن کاملا به موقعیت افراد در طیفهای سیاسی وابسته بوده است. از نظر چپ سنتی و عمدتا حزب توده، تهدید اصلی عمدتا از ناحیه امپریالیسم- بریتانیا در گذشته و اکنون آمریکا در ائتلاف با بریتانیا- بود. کودتا نیز در واقع تأییدی بر این عقیده پذیرفتهشده بود که آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت امپریالیستی جهان جایگزین بریتانیا شده است. از نظر بسیاری در طیف میانهرو-اعم از سکولار و مذهبی-تهدید اصلی از سوی تمامی قدرتهای بزرگ از جمله شوروی بود. پس از انقلاب بازماندگان حزب نیروی سوم به رهبری خلیل ملکی کتابی را با عنوان «نبرد پروژههای سیاسی در صحنه ایران» منتشر کردند که در آن با نمودارهای مفصل «اثبات» میشد که حزب توده و برخی روحانیون با شوروی در ارتباط بودند، فراماسونها با بریتانیا رابطه داشتند و ارتباط ارتش، لیبرالهای اسلامی و اکثر هواداران رژیم سابق هم با آمریکا بود. گسترش نگاه پارانوئید صرفا به رادیکالها محدود نماند. سلطنتطلبان نیز نسخه خاص خود را از این موضوع روایت میکردند. شاه که همواره نسبت به نیات آمریکاییان و
انگلیسیها سوءظن داشت، حتی به افرادی که برای بازگرداندن او به سلطنت با سیا و MI6 همکاری کرده بودند، اعتماد نداشت. تا اواخر دهه 1330 بسیاری از چهرههای کلیدی کودتا از صحنه سیاسی بیرون رانده شده بودند. سرلشگر زاهدی به خانه مجلل خود در سوئیس فرستاده شد، برادران رشیدیان به منزلشان در نایتبریج لندن و سرهنگ فرزانگان به سازمان ارتباطات بینالمللی در آمریکا. تیمسار بختیار، پایهگذار ساواک تبعید شد و سپس از سوی همین سازمان به قتل رسید. کودتای 28 مرداد هیچ قهرمان شاخصی به جا نگذاشت، اما به عنوان قیام شاه و مردم گرامی داشته میشد. واپسین وصیتنامه سیاسی شاه، یعنی کتاب «پاسخ به تاریخ»، سراسر سرشار از پریشانگویی فردی دچار پارانویا است. به ادعای او هدف انگلیس از حمله به ایران در سال 1320 این بود که از شر پدرش رهایی یابند. چون او به واسطه لغو امتیاز نفتی خشم آنان را بر انگیخته بود. آنان در سال 1327 با همکاری حزب توده و فداییان اسلام برای ترور او دسیسه کردند، اما مشیت الهی در این مورد و دیگر موارد بر آنان غلبه کرده بود. آنان مخفیانه به مصدق در «برچیدن بالهای سلطنتی» یاری رسانده و در برنامههای نوسازی بلندپروازانه او
مانعتراشی کردند. او مینویسد: «ما همواره به این موضوع مظنون بودیم که مصدق عامل انگلیس است، سوءظنی که ژست ناسیونالیستی ضدانگلیسی او در سالهای بعد، هرگز از شدت آن نکاست». به باور شاه انگلیسیها به همراه شرکتهای نفتی و «روحانیون مرتجع» عملا انقلاب اسلامی را به تلافی دفاع او از اوپک و آرمان فلسطینیها طراحی کرده بودند. البته روسها نیز از دوره کاترین کبیر به این سو بیوقفه برای سلطه بر ایران به منظور دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس و اقیانوس هند تلاش کردهاند. شاه به هنگام مرگ مدعی شد که سیا به همراه MI6 انقلاب سال 57 را طراحی کردند، زیرا اجرای این کار خطیر برای کا.گ.ب بسیار پیچیده بود. این دیدگاه پس از انقلاب اسلامی نیز کم و بیش استمرار یافت و چنین سوءظنهایی به کار آمد. در آبان ماه هنگامی که نظام نوپا در تلاش بود موقعیت خود را تحکیم نماید، عدهاي دانشجویان را ترغیب کردند تا به بهانه توطئه سیا برای تکرار کودتای 28 مرداد سال 1332، به سفارت آمریکا در تهران حملهور شوند. در این میان، بخش عمدهای از افکار عمومی متقاعد شده بود که سیا، قادر و همچنین مایل به انجام چنین کاری است. بنابراین جریان گروگانگیری
444روزه اعضای سفارت آمریکا در تهران آغاز شد. برخلاف ایرانیان، آمریکاییان که اطلاعات اندکی درباره وقایع سال 1332 داشتند، کاملا سردرگم بودند. شبح کودتا اکنون برای تسخیر روابط آمریکا- ایران وارد عمل شده بود. بحران سال 1332 همچنین در بنبست طولانی مجادله آمریکا و ایران بر سر برنامه هستهای نیز مؤثر واقع شد. در این قضیه، آمریکا به اهداف نظامی برنامه هستهای ایران مشکوک است و ایران نیز به نوبه خود، بر اهداف غیرنظامی و صلحآمیز آن اصرار دارد. در این بنبست ایران، مستقیم و غیرمستقیم، به رویدادهای سال 1332 اشاره کرده و مشابهتهایی را بین حق حاکمیت کشور برای غنیسازی اورانیوم و ملیکردن منابع طبیعی خود برقرار کرده است. همچنین شباهتهایی برقرار کرده است بین ادعاهای قبلی غرب مبنی بر اینکه ایرانیان فاقد دانش فنی برای اداره صنعت نفت بودهاند و حالا هم تلاش بر این است که آنها فاقد اعتبار اخلاقی لازم برای دانش فنی هستهای نشان داده شوند. جمهوری اسلامی همچنین تحریمهای غرب به رهبری آمریکا را با محاصره اقتصادی ایجادشده از سوی بریتانیا همسان دانسته است. همچنین شباهتهایی بین مذاکرات توخالی طی این دو بحران برقرار و استدلال
کرده است که در هر دو مورد، قدرتهای غربی علنا وانمود میکنند که از آمادگی لازم برای پذیرش «مصالحهای منصفانه» برخوردارند، اما در واقع امر و محرمانه پیوسته بر خواستههایی اصرار دارند که از سوی ایران قابل پذیرش نیست. در سالهای 1330-32، نیت واقعی سرنگونی مصدق بود، اما اکنون نیت اصلی سرنگونی جمهوری اسلامی است.