|

شكل‌هاي زندگي: به‌مناسبت تجديد انتشار «معناي زندگي» تري ايگلتون

كسوف معنا

نادر شهريوري (صدقي)

1

جنگ افسانه‌ای تروا، آن‌گاه آغاز می‌شود كه پاریس فرزند شاه تروا، هلن، زیباترین زن روی زمین را از یونانیان می‌دزدد و با خود به تروا می‌آورد. در پی این كار، جنگی 10‌ساله میان یونان و تروا آغاز می‌شود. نمایش‌نامه «تروئیلوس و كرسیدا» اثر شكسپیر اگرچه درباره عشقی تراژیك میان تروئیلوس و كرسیدا است، اما حكایت در طول سال‌های جنگ‌های موسوم به تروا شكل گرفته است. در این نمایش دو برادر ‌تروئیلوس و هكتور- كه فرزندان پادشاه تروا هستند، با یكدیگر گفت‌وگو می‌كنند؛ آنان از جنگ می‌گویند و همین‌طور از هلن صحبت می‌كنند. به تدریج بحث میان این دو جدی‌تر شده و به اندیشه‌های فلسفی گره می‌خورد: «تروئیلوس: چیست هر آنچه هست جز ارزشی كه در آن نهاده می‌شود؟/ هكتور: اما ارزش به یك اراده خاص وابسته نیست بلكه ارزیابی و منزلت خود را دارد و همان‌قدر ارزش ذاتی دارد كه ارزیاب بر آن ارزش می‌گذارد».1
در اینجا تروئیلوس از موضع یك اگزیستانسیالیست تمام‌عیار ظاهر می‌شود. اگزیستانسیالیست‌ها با اتكا به ایده تقدم وجود بر ماهیت (ذات و معنا) بر این باورند كه چیزها به خودی خود ارزشی ندارند و فاقد معنا هستند و تنها وجود انسانی است که به چیزها معنا می‌دهد و آنها را باارزش یا بی‌ارزش می‌كند. به نظر تروئیلوس كه اگزیستانسیالیست است، «هلن ارزشمند است چراكه علت وقوع جنگی شكوهمند بوده است، نه اینكه به دلیل ارزشمند‌بودنش باعث وقوع جنگ شده است...».2 در مقابل تروئیلوس، هكتور نظر دیگری دارد. او كه به ارزش، معنا یا ذات -در اینجا هر سه به یک معنا هستند- باور دارد، بر این نظر پافشاری می‌كند كه چیزها خود می‌توانند فی‌نفسه واجد ارزش یا فاقد ارزش باشند. به نظر ایگلتون در این مناظره حق تا اندازه‌ای با هكتور است؛ چون بعضی چیزها مانند سلامتی، صلح، عشق و نظایر آن فی‌نفسه واجد ارزش‌اند، همین‌طور چیزهایی مانند غذا، سرپناه و آب كه ارزشمندند. علاوه بر آن بعضی چیزهای دیگر مانند طلا را كه ارزش آن بر اثر توافقی عمومی به دست آمده،‌ نمی‌توان بی‌ارزش تلقی كرد بلكه فی‌نفسه با‌ارزش است و منزلت خود را دارد و ارزش‌گذاری ارزیاب، تأثیری بر ارزش آن ندارد.
حال اگر گفت‌وگوی تروئیلوس و هكتور را به حوزه‌ای بس گسترده‌تر در مقیاس زندگی بسط دهیم، آن‌گاه با سؤال‌هایی اساسی‌تر روبه‌رو می‌شویم؛ سؤال‌هایی از این قبیل كه آیا زندگی به خودی خود -فی‌نفسه- واجد ارزش است؟ و به تعبیر رایج‌تر زندگی واجد معناست یا فاقد آن؟ و چنان‌كه ایگلتون می‌گوید، در نهایت «آیا زندگی سرجمعی دارد یا خیر؟».3 اینها پرسش‌های مهمی‌اند كه ایگلتون طرح می‌كند. اینكه پرسش‌ها به پاسخی منتهی بشود یا نشود، هیچ از اهمیت پرسش‌ها نمی‌كاهد؛ مسئله مهم‌تر آن است كه اهمیت پرسش‌ها در هر حال ایگلتون را به پاسخ‌های دم‌دستی نمی‌كشاند بلكه بالعكس او را به كوششی مضاعف برای دست‌یافتن به معانی مشترك ترغیب می‌كند. هرچند به نظرش شكست در دستیابی به معنای مشترك به‌راستی خطری جدی محسوب می‌شود؛ «مجادلات ما درباره معنای زندگی حاصلخیز و بارور خواهند بود اما در جهانی كه در آن در چنبره خطراتی عظیم زندگی می‌كنیم شكست در دست‌یافتن به معناهای مشترك به یك اندازه هشداردهنده و نیروبخش است».4
2
«خوشبختی» از دیرباز ذهن آدمی را به خود مشغول كرده است. به نظر می‌رسد آدمی از ابتدا در جهت تحقق آن تلاش كرده است. با كمی تأمل به تاریخچه «خوشبختی» به موضوعی مهم و بنیادین می‌رسیم و آن اینكه «خواستن آن (خواست خوشبختی) بخشی از طبیعت ما است».5 در این صورت با پیدایش انسان خواست خوشبختی به مثابه بخشی از طبیعت او از‌جمله انگیزه‌های زیستن او به شمار می‌رود.
تأملات نظری درباره خوشبختی به یونانیان و حتی قبل از آن برمی‌گردد. تلاش‌های افلاطون برای ایده‌پردازی درباره مدینه فاضله فی‌الواقع بخشی از خواست خوشبختی است. علاوه بر افلاطون، ارسطو نیز از‌جمله مهم‌ترین اندیشمندانی است كه به خوشبختی همچون شالوده‌ای اساسی و بنیادین در زندگی انسان توجه نشان داد؛ آنچه اندیشه‌های ارسطو را ملموس‌تر می‌كند، آن است كه او خوشبختی را به مثابه مقوله‌ای اجتماعی و زمینی تلقی می‌كند: «از دیدگاه ارسطو، خوشبختی از رهگذر فضیلت به دست می‌آید و فضیلت قبل از هر چیز نوعی كردار اجتماعی است».6 جمله مشهور ارسطو كه «انسان در اساس جانوری اجتماعی است» دال بر تأیید مقوله خوشبختی به مثابه امری جمعی است؛ به بیانی دیگر از نظر ارسطو انسان تنها به واسطه اجتماعی‌بودن خویش است كه مستعد تلاش برای خوشبختی می‌شود.
ایگلتون با بسط ایده‌های ارسطو یا دقیق‌تر گفته شود با معاصركردن آن، به نتایجی درخشان و البته قابل تأمل می‌رسد و آن تمایز اساسی میان «خوشبختی» و «لذت» است. ایگلتون به وساطت آرای ارسطو بر این نظر تأكید می‌كند كه «خوشبختی در تنهایی محقق نمی‌شود و این یكی از فرق‌های آن با لذت‌جویی است».7
لذت به مثابه كنش فردی غالبا در مقابل خوشبختی به مثابه كنش جمعی قرار می‌گیرد. با این تعبیر ارسطویی ایگلتون، خوشبختی وضعیتی ذهنی یا حسی شخصی یا عاملی ذهنی نیست، بلكه شیوه‌ای از عمل‌كردن است كه باعث تحقق منش‌های معین در زندگی می‌شود. بدین‌سان ایده‌های ایگلتون درباره خوشبختی بر پایه‌های تئوریك قوی كه از دیرباز ارائه شده، قرار می‌گیرد؛ این ایده‌ها در مقابل خوشبختی برساخته‌شده ایدئولوژیك در نظام معاصر جهانی است. به نظر ایگلتون هم تلاش‌های ایدئولوژیك سرمایه‌داری و نحله‌های فكری پشتیبان آن بر این مسئله استوار است كه خوشبختی را از امری جمعی خارج كرده و آن را در افق فردیت به تصور درآورند تا در نهایت آن را در حد لذتی فردی فروكاهند.
3
«گذشته یك اكنون همیشگی است». به نظر می‌رسد ایگلتون با اتكا بر این ایده بنیامینی ‌سراغ گذشته می‌رود و آن را در متن‌های ادبی جست‌وجو می‌كند. ارجاعات مداوم وی به شكسپیر و دیگر متن‌های ادبی دال بر تأیید این مسئله است. به نظر ایگلتون، گاه متن‌های كهن و البته آثار شكسپیر می‌تواند بسیار معاصرتر از ایده‌پردازان كنونی باشد. گفت‌وگوی تروئیلوس با هكتور به نظر ایگلتون بیش از هر چیز گفت‌وگویی كاملا معاصر است. این گفت‌وگو همچون سایر نمایش‌نامه‌های شكسپیر حاوی تأمل در باب این پرسش‌ بنیادی و همواره معاصر است كه آیا معنا ذاتی است یا نسبی؟ مسئله‌ای كه در جهان كنونی به مهم‌ترین چالش نظری و مادی* میان واقع‌گرایان و نحله‌های پست‌مدرن بدل شده است. به نظر ایگلتون شكسپیر به‌خوبی به این چالش و مقوله‌های دیگر مانند توازی میان ارزش و معنا آگاه بود، اما مسئله مهم آن است كه آگاهی شكسپیر نه به واسطه صرفا نبوغ وی بلكه بر زمینه‌های مادی تاریخی‌ای قرار گرفته كه مربوط به زمانه‌اش بود: «او در مقطع گذار تاریخی از ایمان به ذاتی‌بودن به باور به نسبی‌بودن زندگی می‌كرد و نمایش‌نامه او این چرخش بسیار مهم را به نوعی چرخش اقتصادی از ارزش‌های ذاتی به ارزش‌های مبادله ایجاد‌شده به وسیله نیروهای بازار مرتبط می‌سازد».8
آنچه در نوشته‌های ایگلتون حضور به هم می‌رساند، «تاریخ» است. ایگلتون آن را به «ذات‌گرایی» ارتباط می‌دهد و ذات‌گرایی را اندیشه‌ای می‌داند كه از دیرباز در مقابل ایده‌های «ساختمان‌گرایان»، «نام‌گرایی»، «اگزیستانسیالیسم» و «پست‌مدرن» قرار گرفته است.
مقصود از ذات‌گرایی نوعی «پسماند» است؛ چیزی كه از قبل وجود داشته و می‌توان به آن تاریخ نام داد. مسئله مهم آن است كه هر معنایی را كه من برای زندگی خود ساخته و پرداخته كنم از درون وابستگی به آن چیزی كه از قبل وجود داشته یعنی تاریخ -پسماند- بیرون می‌آید و توسط آن نیز محدود می‌شود. موضوع بر سر آن است كه ما همواره در اعماق معنا شناوریم و بنابراین اگرچه می‌توانیم «زندگی خود را بسازیم اما نه آن‌گونه كه خود می‌خواهیم».** پارادوكس این جمله فی‌الواقع دیالكتیك یا موتور محركه جامعه است.
اكنون شاید بتوان به اهمیت پاسخ هكتور به تروئیلوس پی برد؛ هنگامی كه هكتور به ارزش ذاتی چیزها اشاره می‌كند، در واقع به تاریخی اشاره می‌كند كه پشت هر چیزی نهفته شده است. پاسخ او به تروئیلوس‌های معاصر آن است كه «ما نمی‌توانیم از صفر شروع كنیم».9
پی‌نوشت‌ها:
* ایگلتون اندیشه‌ها را برآمده از زمینه‌های مادی در نظر می‌گیرد و همچنین آن اندیشه‌ها را توجیه‌كننده آن وضعیت مادی تلقی می‌كند.
** نقل‌قول از ماركس.
1، 2، 3، .... و 9. «معنای زندگی»، تری ایگلتون، ترجمه عباس مخبر

1

جنگ افسانه‌ای تروا، آن‌گاه آغاز می‌شود كه پاریس فرزند شاه تروا، هلن، زیباترین زن روی زمین را از یونانیان می‌دزدد و با خود به تروا می‌آورد. در پی این كار، جنگی 10‌ساله میان یونان و تروا آغاز می‌شود. نمایش‌نامه «تروئیلوس و كرسیدا» اثر شكسپیر اگرچه درباره عشقی تراژیك میان تروئیلوس و كرسیدا است، اما حكایت در طول سال‌های جنگ‌های موسوم به تروا شكل گرفته است. در این نمایش دو برادر ‌تروئیلوس و هكتور- كه فرزندان پادشاه تروا هستند، با یكدیگر گفت‌وگو می‌كنند؛ آنان از جنگ می‌گویند و همین‌طور از هلن صحبت می‌كنند. به تدریج بحث میان این دو جدی‌تر شده و به اندیشه‌های فلسفی گره می‌خورد: «تروئیلوس: چیست هر آنچه هست جز ارزشی كه در آن نهاده می‌شود؟/ هكتور: اما ارزش به یك اراده خاص وابسته نیست بلكه ارزیابی و منزلت خود را دارد و همان‌قدر ارزش ذاتی دارد كه ارزیاب بر آن ارزش می‌گذارد».1
در اینجا تروئیلوس از موضع یك اگزیستانسیالیست تمام‌عیار ظاهر می‌شود. اگزیستانسیالیست‌ها با اتكا به ایده تقدم وجود بر ماهیت (ذات و معنا) بر این باورند كه چیزها به خودی خود ارزشی ندارند و فاقد معنا هستند و تنها وجود انسانی است که به چیزها معنا می‌دهد و آنها را باارزش یا بی‌ارزش می‌كند. به نظر تروئیلوس كه اگزیستانسیالیست است، «هلن ارزشمند است چراكه علت وقوع جنگی شكوهمند بوده است، نه اینكه به دلیل ارزشمند‌بودنش باعث وقوع جنگ شده است...».2 در مقابل تروئیلوس، هكتور نظر دیگری دارد. او كه به ارزش، معنا یا ذات -در اینجا هر سه به یک معنا هستند- باور دارد، بر این نظر پافشاری می‌كند كه چیزها خود می‌توانند فی‌نفسه واجد ارزش یا فاقد ارزش باشند. به نظر ایگلتون در این مناظره حق تا اندازه‌ای با هكتور است؛ چون بعضی چیزها مانند سلامتی، صلح، عشق و نظایر آن فی‌نفسه واجد ارزش‌اند، همین‌طور چیزهایی مانند غذا، سرپناه و آب كه ارزشمندند. علاوه بر آن بعضی چیزهای دیگر مانند طلا را كه ارزش آن بر اثر توافقی عمومی به دست آمده،‌ نمی‌توان بی‌ارزش تلقی كرد بلكه فی‌نفسه با‌ارزش است و منزلت خود را دارد و ارزش‌گذاری ارزیاب، تأثیری بر ارزش آن ندارد.
حال اگر گفت‌وگوی تروئیلوس و هكتور را به حوزه‌ای بس گسترده‌تر در مقیاس زندگی بسط دهیم، آن‌گاه با سؤال‌هایی اساسی‌تر روبه‌رو می‌شویم؛ سؤال‌هایی از این قبیل كه آیا زندگی به خودی خود -فی‌نفسه- واجد ارزش است؟ و به تعبیر رایج‌تر زندگی واجد معناست یا فاقد آن؟ و چنان‌كه ایگلتون می‌گوید، در نهایت «آیا زندگی سرجمعی دارد یا خیر؟».3 اینها پرسش‌های مهمی‌اند كه ایگلتون طرح می‌كند. اینكه پرسش‌ها به پاسخی منتهی بشود یا نشود، هیچ از اهمیت پرسش‌ها نمی‌كاهد؛ مسئله مهم‌تر آن است كه اهمیت پرسش‌ها در هر حال ایگلتون را به پاسخ‌های دم‌دستی نمی‌كشاند بلكه بالعكس او را به كوششی مضاعف برای دست‌یافتن به معانی مشترك ترغیب می‌كند. هرچند به نظرش شكست در دستیابی به معنای مشترك به‌راستی خطری جدی محسوب می‌شود؛ «مجادلات ما درباره معنای زندگی حاصلخیز و بارور خواهند بود اما در جهانی كه در آن در چنبره خطراتی عظیم زندگی می‌كنیم شكست در دست‌یافتن به معناهای مشترك به یك اندازه هشداردهنده و نیروبخش است».4
2
«خوشبختی» از دیرباز ذهن آدمی را به خود مشغول كرده است. به نظر می‌رسد آدمی از ابتدا در جهت تحقق آن تلاش كرده است. با كمی تأمل به تاریخچه «خوشبختی» به موضوعی مهم و بنیادین می‌رسیم و آن اینكه «خواستن آن (خواست خوشبختی) بخشی از طبیعت ما است».5 در این صورت با پیدایش انسان خواست خوشبختی به مثابه بخشی از طبیعت او از‌جمله انگیزه‌های زیستن او به شمار می‌رود.
تأملات نظری درباره خوشبختی به یونانیان و حتی قبل از آن برمی‌گردد. تلاش‌های افلاطون برای ایده‌پردازی درباره مدینه فاضله فی‌الواقع بخشی از خواست خوشبختی است. علاوه بر افلاطون، ارسطو نیز از‌جمله مهم‌ترین اندیشمندانی است كه به خوشبختی همچون شالوده‌ای اساسی و بنیادین در زندگی انسان توجه نشان داد؛ آنچه اندیشه‌های ارسطو را ملموس‌تر می‌كند، آن است كه او خوشبختی را به مثابه مقوله‌ای اجتماعی و زمینی تلقی می‌كند: «از دیدگاه ارسطو، خوشبختی از رهگذر فضیلت به دست می‌آید و فضیلت قبل از هر چیز نوعی كردار اجتماعی است».6 جمله مشهور ارسطو كه «انسان در اساس جانوری اجتماعی است» دال بر تأیید مقوله خوشبختی به مثابه امری جمعی است؛ به بیانی دیگر از نظر ارسطو انسان تنها به واسطه اجتماعی‌بودن خویش است كه مستعد تلاش برای خوشبختی می‌شود.
ایگلتون با بسط ایده‌های ارسطو یا دقیق‌تر گفته شود با معاصركردن آن، به نتایجی درخشان و البته قابل تأمل می‌رسد و آن تمایز اساسی میان «خوشبختی» و «لذت» است. ایگلتون به وساطت آرای ارسطو بر این نظر تأكید می‌كند كه «خوشبختی در تنهایی محقق نمی‌شود و این یكی از فرق‌های آن با لذت‌جویی است».7
لذت به مثابه كنش فردی غالبا در مقابل خوشبختی به مثابه كنش جمعی قرار می‌گیرد. با این تعبیر ارسطویی ایگلتون، خوشبختی وضعیتی ذهنی یا حسی شخصی یا عاملی ذهنی نیست، بلكه شیوه‌ای از عمل‌كردن است كه باعث تحقق منش‌های معین در زندگی می‌شود. بدین‌سان ایده‌های ایگلتون درباره خوشبختی بر پایه‌های تئوریك قوی كه از دیرباز ارائه شده، قرار می‌گیرد؛ این ایده‌ها در مقابل خوشبختی برساخته‌شده ایدئولوژیك در نظام معاصر جهانی است. به نظر ایگلتون هم تلاش‌های ایدئولوژیك سرمایه‌داری و نحله‌های فكری پشتیبان آن بر این مسئله استوار است كه خوشبختی را از امری جمعی خارج كرده و آن را در افق فردیت به تصور درآورند تا در نهایت آن را در حد لذتی فردی فروكاهند.
3
«گذشته یك اكنون همیشگی است». به نظر می‌رسد ایگلتون با اتكا بر این ایده بنیامینی ‌سراغ گذشته می‌رود و آن را در متن‌های ادبی جست‌وجو می‌كند. ارجاعات مداوم وی به شكسپیر و دیگر متن‌های ادبی دال بر تأیید این مسئله است. به نظر ایگلتون، گاه متن‌های كهن و البته آثار شكسپیر می‌تواند بسیار معاصرتر از ایده‌پردازان كنونی باشد. گفت‌وگوی تروئیلوس با هكتور به نظر ایگلتون بیش از هر چیز گفت‌وگویی كاملا معاصر است. این گفت‌وگو همچون سایر نمایش‌نامه‌های شكسپیر حاوی تأمل در باب این پرسش‌ بنیادی و همواره معاصر است كه آیا معنا ذاتی است یا نسبی؟ مسئله‌ای كه در جهان كنونی به مهم‌ترین چالش نظری و مادی* میان واقع‌گرایان و نحله‌های پست‌مدرن بدل شده است. به نظر ایگلتون شكسپیر به‌خوبی به این چالش و مقوله‌های دیگر مانند توازی میان ارزش و معنا آگاه بود، اما مسئله مهم آن است كه آگاهی شكسپیر نه به واسطه صرفا نبوغ وی بلكه بر زمینه‌های مادی تاریخی‌ای قرار گرفته كه مربوط به زمانه‌اش بود: «او در مقطع گذار تاریخی از ایمان به ذاتی‌بودن به باور به نسبی‌بودن زندگی می‌كرد و نمایش‌نامه او این چرخش بسیار مهم را به نوعی چرخش اقتصادی از ارزش‌های ذاتی به ارزش‌های مبادله ایجاد‌شده به وسیله نیروهای بازار مرتبط می‌سازد».8
آنچه در نوشته‌های ایگلتون حضور به هم می‌رساند، «تاریخ» است. ایگلتون آن را به «ذات‌گرایی» ارتباط می‌دهد و ذات‌گرایی را اندیشه‌ای می‌داند كه از دیرباز در مقابل ایده‌های «ساختمان‌گرایان»، «نام‌گرایی»، «اگزیستانسیالیسم» و «پست‌مدرن» قرار گرفته است.
مقصود از ذات‌گرایی نوعی «پسماند» است؛ چیزی كه از قبل وجود داشته و می‌توان به آن تاریخ نام داد. مسئله مهم آن است كه هر معنایی را كه من برای زندگی خود ساخته و پرداخته كنم از درون وابستگی به آن چیزی كه از قبل وجود داشته یعنی تاریخ -پسماند- بیرون می‌آید و توسط آن نیز محدود می‌شود. موضوع بر سر آن است كه ما همواره در اعماق معنا شناوریم و بنابراین اگرچه می‌توانیم «زندگی خود را بسازیم اما نه آن‌گونه كه خود می‌خواهیم».** پارادوكس این جمله فی‌الواقع دیالكتیك یا موتور محركه جامعه است.
اكنون شاید بتوان به اهمیت پاسخ هكتور به تروئیلوس پی برد؛ هنگامی كه هكتور به ارزش ذاتی چیزها اشاره می‌كند، در واقع به تاریخی اشاره می‌كند كه پشت هر چیزی نهفته شده است. پاسخ او به تروئیلوس‌های معاصر آن است كه «ما نمی‌توانیم از صفر شروع كنیم».9
پی‌نوشت‌ها:
* ایگلتون اندیشه‌ها را برآمده از زمینه‌های مادی در نظر می‌گیرد و همچنین آن اندیشه‌ها را توجیه‌كننده آن وضعیت مادی تلقی می‌كند.
** نقل‌قول از ماركس.
1، 2، 3، .... و 9. «معنای زندگی»، تری ایگلتون، ترجمه عباس مخبر

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها