اصالت فکری در تولید یک اثر هنری
علیرضا کریمیصارمی. عکاس و مدرس دانشگاه علم و صنعت ایران
هرگاه با کلمه اصالت روبهرو میشویم، انگار چرخشی دوار ذهن را برای تحلیلی روشنگرانه به تفکر وامیدارد. تفکر و اندیشهای که بر مبنای معنای ادبیِ این واژه در لغتنامه دهخدا یعنی «اصیل» و «ریشهداربودن» شکل میگیرد. مخاطبانی که این واژه را میبینند، در ذهن خویش بهدنبال یافتن مصداق آن در اندیشهای ناب میگردند؛ مانند داشتن «اصالتِ فکری» در یک اثر هنری که اتفاقا امری سؤالبرانگیز است. گفته میشود سرمنشأ هنر در خیال و احساس و در فکر و اندیشه نهفته است، پس میتوان گفت یک اثر هنری اصیل، اثری منحصربهفرد و برخاسته از صاحب اندیشهای است که آن را خلق کرده است. تقلید از دیگری نیست، زیرا در غیر این صورت اصیل نبوده و نمیتواند زاییده خیال و اندیشه خالقش باشد.
تا سده هجدهم هیچگونه شرمساریای برای داشتن نسخه غیراصل یا کپی از آثار هنری وجود نداشت. کلمه « اصیل» هنگامی مطرح شد که ادعای اصل [یا اوریجینال]بودن برای هر کارِ قابل عرضهای اهمیت یافت. امروز دلمان میخواهد در برابر یک تابلوی اصل بایستیم و آن را تحسین کنیم، ولی شیوه مطمئنی برای تشخیص آن در اختیارمان نیست. ما نشانههایی را میجوییم که بر این ویژگیهای ارزشیافته گواهی دهند1.
آرنولد هاوزر مینویسد: «اصالت یا تازگی در هر نوعی از هنر نه فقط دلیل موجهی برای آفرینش آن بلکه یکی از اجزای تشکیلدهنده موجودیت آن است»2. با توجه به این نظر میتوان بهصراحت عنوان کرد که نبود اصالت فکری در خلق یک اثر هنری، یعنی عدم موجودیت در هنریبودن آن اثر؛ اما ناگفته پیداست که هر هنرجویی در بدو فعالیت خویش به زبان آموزگاران خود سخن میگوید و مدتزمانی لازم است تا بتواند زبان خود را بیابد. نمونه عینی آن را میتوان در نقاشیهای اولیه رامبرانت در زمان جوانی او دید که از شیوههای فنی استادانِ فلورانسی همدورهاش استفاده میکرد. این شیوه استاد-شاگردی تا زمانی ادامه پیدا میکند که هنرجو به پختگی رسد و براساس دانش و یافتههای خویش، صاحب زبان و بیانی مستقل در انتقال مفاهیم احساسی خود شود. این سیری طبیعی است که بیشتر بزرگان هنر جهان با صداقت و اشتیاق آن را تا رسیدن به سر منزل مقصود پیمودهاند. آنجاست که میتوان ایشان را پس از پیمودن راهی دشوار، ممارست، پشتکار، کسب تجربههای فراوان و رسیدن به اندیشهای ریشهدار که همراه با نوگرایی در آثاری منحصربهفرد است، «هنرمند» نامید. آنگاه جامعه منتقدان هنر، موشکافانه
بهدنبال یافتن اصالت فکری و استقلال درونی آن هنرمند خواهند بود تا راز او را کشف کرده و در جهت ارتقای سطح کیفی آثارش، او را نقد کنند.
در مطالعات و بررسی تاریخ اقوام و ملل مختلف میبینیم که هنر هر قوم میتواند بازگوکننده نحوه اندیشه، جهانبینی و اعتقادها و سنتهای آن قوم باشد؛ برای مثال میتوان گفت معماری ایران در گذر تاریخ طولانی خود دارای ویژگی اصالت طرح و سادگی توأم با آرایش پرمایه بوده است. آرتور اپهام پوپ، مستشرق و ایرانشناس آمریکایی، میگوید: «اصالت اشکال زندگی ایران بدینگونه نمایان میشود که در ابنیه مسکونی از خودنمایی و برونآرایی به دور بوده است»3. اما در اینجا اشاره به چند نکته حائز اهمیت است؛ آیا معماری کنونی ایران پس از گذشت یک سده، همچنان از خودنمایی به دور است؟ آیا قوامیافتگی فرهنگی در جوامع مختلف، تابع زمان و نوع تفکر ملتهاست؟ آیا اصالت فکری یک ملت ریشه در فرهنگ آن دارد؟
فرهنگ را در تعریفی مختصر شامل همه معارف و دانستنیها و دانشهای مادی و معنوی میدانند که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود؛ اما درعینحال میدانیم که گذر زمان، در تفکر و رفتار انسانها و به تبع آن در فرهنگ و رفتار فرهنگی جامعه تغییرات اساسی ایجاد میکند؛ برای مثال پس از انقلاب صنعتی در اروپا، نوع نگرش انسان به زندگی تغییر یافت و این تغییر سرآغازی شد برای ایجاد یک جامعه مدرن که تمام جهان را تحت تأثیر خود قرار داد. پس آیا میتوان گفت در سده بیستویکم واژه اصالت بهمعنای اصلبودن و ریشهداشتن مانند گذشته مصداق دارد؟ تاریخ ایرانزمین براساس مستندات، ملت ما را فرزندان کوروش بزرگ میداند، ولی این ادعا درحالحاضر چقدر قابل ارجاع است؟ بهخوبی میبینیم که فرهنگ و هنر و رفتارهای اجتماعی همواره در مسیر زمان در حال تغییر و دگرگونی است و این تغییرات لزوما رو بهسوی ارتقا ندارد.
هنر امروز، هنری جهانگستر است و ریشه در تفکراتی جهانی دارد، هرچند هنرمندان هر کشوری براساس جهانبینی، الگوهای تربیتی، سیاست حاکم بر جامعه و البته با الهام از نشانههای فرهنگی سرزمین خود و تحت تأثیر دنیایی مدرن اقدام به تولید آثار میکنند؛ اما با توجه به گذر زمان و تغییر در شیوههای فرهنگ رفتاری ملتها، آیا استفاده از چند نماد و نشانه از آثار تاریخی، میتواند نشانهای از اصالت فکری در یک اثر هنری باشد؟ شاید واژه اصالت دیگر نمیتواند همان نقش معنایی را که بر آن مستتر است در هنر ایفا کند، زیرا هنر زاییده خیال، احساس و تفکر است و بر آن حدودی نمیتوان قائل شد. در دنیای امروز که دسترسی به منابع مشترک مطالعاتی و متعدد جهانی برای همگان بسیار سهل است، نمیتوان بهراحتی اصالت یا ریشه تفکر در تولید یک اثر هنری را صرفا مربوط به فرهنگ و اصالت سرزمینی خاص دانست. باید توجه داشته باشیم که سیر تحقیقاتی و مطالعاتی گسترده نهتنها در نوع نگرش هنرمندان تأثیرگذار است بلکه عاملی قدرتمند در ایجاد تفکری نوگرایانه و خلاق نیز به شمار میرود. حال با توجه به گستردگی دامنه اطلاعات دریافتی از جهان پیرامون، دیگر نمیتوان به یقین اصالت
فکری یک هنرمند جهانی را به مرزهای یک سرزمین محدود دانست، حتی براساس آگاهی از موقعیت جغرافیایی و تاریخی خلق اثر و بررسی خط سیر فکری هنرمند در تولید آثار قبلی. در آن زمان است که شاید بتوان بنیان و گرایش فکری هنرمند را بهطور نسبی به فرهنگ و سرزمینی خاص که آن نیز از اندیشهای جهانی متأثر است، متعلق دانست.
پانوشته:
1- لینتُن، نوربرت، (۱۳۸۳)، هنر مدرن، ترجمه علی رامین، نی، تهران، ص ۴۱۹.
2- هاوزر، آرنولد (۱۳۶۳)، فلسفه تاریخ هنر، ترجمه محمدتقی فرامرزی، نگاه، تهران، ص۴۴۴.
3- نیلوفری، پرویز (۱۳۶۳)،«نظری اجمالی به معماری ایران در عهد باستان»، معماری ایران، گردآورنده آسیه جوادی، ج ۱، مجرد، بیجا، ص ۲۷
هرگاه با کلمه اصالت روبهرو میشویم، انگار چرخشی دوار ذهن را برای تحلیلی روشنگرانه به تفکر وامیدارد. تفکر و اندیشهای که بر مبنای معنای ادبیِ این واژه در لغتنامه دهخدا یعنی «اصیل» و «ریشهداربودن» شکل میگیرد. مخاطبانی که این واژه را میبینند، در ذهن خویش بهدنبال یافتن مصداق آن در اندیشهای ناب میگردند؛ مانند داشتن «اصالتِ فکری» در یک اثر هنری که اتفاقا امری سؤالبرانگیز است. گفته میشود سرمنشأ هنر در خیال و احساس و در فکر و اندیشه نهفته است، پس میتوان گفت یک اثر هنری اصیل، اثری منحصربهفرد و برخاسته از صاحب اندیشهای است که آن را خلق کرده است. تقلید از دیگری نیست، زیرا در غیر این صورت اصیل نبوده و نمیتواند زاییده خیال و اندیشه خالقش باشد.
تا سده هجدهم هیچگونه شرمساریای برای داشتن نسخه غیراصل یا کپی از آثار هنری وجود نداشت. کلمه « اصیل» هنگامی مطرح شد که ادعای اصل [یا اوریجینال]بودن برای هر کارِ قابل عرضهای اهمیت یافت. امروز دلمان میخواهد در برابر یک تابلوی اصل بایستیم و آن را تحسین کنیم، ولی شیوه مطمئنی برای تشخیص آن در اختیارمان نیست. ما نشانههایی را میجوییم که بر این ویژگیهای ارزشیافته گواهی دهند1.
آرنولد هاوزر مینویسد: «اصالت یا تازگی در هر نوعی از هنر نه فقط دلیل موجهی برای آفرینش آن بلکه یکی از اجزای تشکیلدهنده موجودیت آن است»2. با توجه به این نظر میتوان بهصراحت عنوان کرد که نبود اصالت فکری در خلق یک اثر هنری، یعنی عدم موجودیت در هنریبودن آن اثر؛ اما ناگفته پیداست که هر هنرجویی در بدو فعالیت خویش به زبان آموزگاران خود سخن میگوید و مدتزمانی لازم است تا بتواند زبان خود را بیابد. نمونه عینی آن را میتوان در نقاشیهای اولیه رامبرانت در زمان جوانی او دید که از شیوههای فنی استادانِ فلورانسی همدورهاش استفاده میکرد. این شیوه استاد-شاگردی تا زمانی ادامه پیدا میکند که هنرجو به پختگی رسد و براساس دانش و یافتههای خویش، صاحب زبان و بیانی مستقل در انتقال مفاهیم احساسی خود شود. این سیری طبیعی است که بیشتر بزرگان هنر جهان با صداقت و اشتیاق آن را تا رسیدن به سر منزل مقصود پیمودهاند. آنجاست که میتوان ایشان را پس از پیمودن راهی دشوار، ممارست، پشتکار، کسب تجربههای فراوان و رسیدن به اندیشهای ریشهدار که همراه با نوگرایی در آثاری منحصربهفرد است، «هنرمند» نامید. آنگاه جامعه منتقدان هنر، موشکافانه
بهدنبال یافتن اصالت فکری و استقلال درونی آن هنرمند خواهند بود تا راز او را کشف کرده و در جهت ارتقای سطح کیفی آثارش، او را نقد کنند.
در مطالعات و بررسی تاریخ اقوام و ملل مختلف میبینیم که هنر هر قوم میتواند بازگوکننده نحوه اندیشه، جهانبینی و اعتقادها و سنتهای آن قوم باشد؛ برای مثال میتوان گفت معماری ایران در گذر تاریخ طولانی خود دارای ویژگی اصالت طرح و سادگی توأم با آرایش پرمایه بوده است. آرتور اپهام پوپ، مستشرق و ایرانشناس آمریکایی، میگوید: «اصالت اشکال زندگی ایران بدینگونه نمایان میشود که در ابنیه مسکونی از خودنمایی و برونآرایی به دور بوده است»3. اما در اینجا اشاره به چند نکته حائز اهمیت است؛ آیا معماری کنونی ایران پس از گذشت یک سده، همچنان از خودنمایی به دور است؟ آیا قوامیافتگی فرهنگی در جوامع مختلف، تابع زمان و نوع تفکر ملتهاست؟ آیا اصالت فکری یک ملت ریشه در فرهنگ آن دارد؟
فرهنگ را در تعریفی مختصر شامل همه معارف و دانستنیها و دانشهای مادی و معنوی میدانند که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود؛ اما درعینحال میدانیم که گذر زمان، در تفکر و رفتار انسانها و به تبع آن در فرهنگ و رفتار فرهنگی جامعه تغییرات اساسی ایجاد میکند؛ برای مثال پس از انقلاب صنعتی در اروپا، نوع نگرش انسان به زندگی تغییر یافت و این تغییر سرآغازی شد برای ایجاد یک جامعه مدرن که تمام جهان را تحت تأثیر خود قرار داد. پس آیا میتوان گفت در سده بیستویکم واژه اصالت بهمعنای اصلبودن و ریشهداشتن مانند گذشته مصداق دارد؟ تاریخ ایرانزمین براساس مستندات، ملت ما را فرزندان کوروش بزرگ میداند، ولی این ادعا درحالحاضر چقدر قابل ارجاع است؟ بهخوبی میبینیم که فرهنگ و هنر و رفتارهای اجتماعی همواره در مسیر زمان در حال تغییر و دگرگونی است و این تغییرات لزوما رو بهسوی ارتقا ندارد.
هنر امروز، هنری جهانگستر است و ریشه در تفکراتی جهانی دارد، هرچند هنرمندان هر کشوری براساس جهانبینی، الگوهای تربیتی، سیاست حاکم بر جامعه و البته با الهام از نشانههای فرهنگی سرزمین خود و تحت تأثیر دنیایی مدرن اقدام به تولید آثار میکنند؛ اما با توجه به گذر زمان و تغییر در شیوههای فرهنگ رفتاری ملتها، آیا استفاده از چند نماد و نشانه از آثار تاریخی، میتواند نشانهای از اصالت فکری در یک اثر هنری باشد؟ شاید واژه اصالت دیگر نمیتواند همان نقش معنایی را که بر آن مستتر است در هنر ایفا کند، زیرا هنر زاییده خیال، احساس و تفکر است و بر آن حدودی نمیتوان قائل شد. در دنیای امروز که دسترسی به منابع مشترک مطالعاتی و متعدد جهانی برای همگان بسیار سهل است، نمیتوان بهراحتی اصالت یا ریشه تفکر در تولید یک اثر هنری را صرفا مربوط به فرهنگ و اصالت سرزمینی خاص دانست. باید توجه داشته باشیم که سیر تحقیقاتی و مطالعاتی گسترده نهتنها در نوع نگرش هنرمندان تأثیرگذار است بلکه عاملی قدرتمند در ایجاد تفکری نوگرایانه و خلاق نیز به شمار میرود. حال با توجه به گستردگی دامنه اطلاعات دریافتی از جهان پیرامون، دیگر نمیتوان به یقین اصالت
فکری یک هنرمند جهانی را به مرزهای یک سرزمین محدود دانست، حتی براساس آگاهی از موقعیت جغرافیایی و تاریخی خلق اثر و بررسی خط سیر فکری هنرمند در تولید آثار قبلی. در آن زمان است که شاید بتوان بنیان و گرایش فکری هنرمند را بهطور نسبی به فرهنگ و سرزمینی خاص که آن نیز از اندیشهای جهانی متأثر است، متعلق دانست.
پانوشته:
1- لینتُن، نوربرت، (۱۳۸۳)، هنر مدرن، ترجمه علی رامین، نی، تهران، ص ۴۱۹.
2- هاوزر، آرنولد (۱۳۶۳)، فلسفه تاریخ هنر، ترجمه محمدتقی فرامرزی، نگاه، تهران، ص۴۴۴.
3- نیلوفری، پرویز (۱۳۶۳)،«نظری اجمالی به معماری ایران در عهد باستان»، معماری ایران، گردآورنده آسیه جوادی، ج ۱، مجرد، بیجا، ص ۲۷