زندگي به مثابه مبارزه
لوئی آلتوسر، ماركسیست معاصر فرانسوی، زمانی در پاسخ به این پرسش كه چه كسی واقعا كوشید تا كندوكاوهای ماركس و انگلس را پی گرفته و تكمیل كند، گفت: «من فقط میتوانم به گرامشی فكر كنم». آن جنبه از اندیشه گرامشی كه بهطور مشخص مورد توجه آلتوسر قرار گرفته است، دلمشغولیاش نسبت به رابطه روبنایی جامعه با نیروهای اقتصادی زیربنا بود كه مطابق نظر ماركس و انگلس روبنا را تعیین میكنند. گرامشی ماتریالیسم دیالكتیكی خام را كه به تصور او توسط نظریهپرداز بلشویك، بوخارین، ارائه شده بود، رد كرد و كوشید تا آموزه ماتریالیسم تاریخی را دوباره صورتبندی كند؛ آنهم بهگونهای كه هم ایده هابز درباره تاریخ را لحاظ كند و هم تأثیر اراده فردی را نشان دهد. این تأكید بر تأثیرات فكری و فرهنگی و نه صرفا تأثیرات اقتصادی، گرامشی را قادر کرد تا آموزه «هژمونی» خود را بپروراند. این اصطلاح كه از دهه 1980 به صورت بیسابقه در مطالعات اجتماعی و سیاسی مورد اقبال قرار گرفت، مهمترین دستاورد فكری گرامشی محسوب میشود. مفهوم هژمونی تبیین میكند كه چگونه نظام اجتماعی و اقتصادی خاصی، تسلط و نفوذش را حفظ كرده و طرفداران و حامیانش را نگه میدارد. كتاب
«آنتونیو گرامشی» نوشته جیمز جول كه توسط محمدرضا زمردی و به همت انتشارات ثالث منتشر شده، چكیدهای كاربردی از زندگی و آرای گرامشی را در متن مبارزات ماركسیستی او برای خواننده تشریح میكند.
گرامشی سال ۱۸۹۱ متولد شد و در 35سالگی به اتهام فعالیت انقلابی به زندان افتاد. مقامات بعد از ۱۱ سال اعلام کردند حبس او تمام شده اما گرامشی تنها یک هفته بعد (در ۲۷ آوریل ۱۹۳۷) به علت ضعف جسمانی شدید و خونریزی مغزی در بیمارستان زندان درگذشت. او در خانوادهای متوسط در یکی از روستاهای جزیره ساردینیا -یکی از فقیرترین مناطق ایتالیا- زاده شد. وقتی هفت سال داشت، پدرش که کارمندی دونپایه بود، به اتهام اختلاس دستگیر و پنج سال زندانی شد. این سرآغاز گرفتاریهای او تا پایان عمر بود و با شش فرزند دیگر خانواده گرامشی در فقر شدید رشد کردند. او در 11سالگی مدرسه را ترک کرد و بهعنوان پادو در اداره ثبت محلی مشغول کار شد. با وجود این سختیها بعد از مدتی با حمایت والدینش درسش را ادامه داد و با تمامکردن دبیرستان، تصمیم گرفت در آزمون بورسیه دانشگاه تورین شرکت کند. با وجود محرومیت شدید مالی و مشکل جسمانی که به شکل خمیدگی پشتش از همان نوجوانی وجود داشت، شور و شوق او برای فعالیت فکری و تلاش در این راه، باعث موفقیتش در آزمون و راهیابی به دانشگاه شد. سفر به تورین اولین سفر گرامشی به بخش اصلی خاک ایتالیا و اولین مواجهه او با یک
شهر صنعتی و مدرن بود. این تجربه در تقابل با تجربه زندگی در منطقهای محروم و فقیر، به گرامشی انگیزه داد که درباره وضع جامعه بیشتر مطالعه کند. او در این زمان آثار مارکس و انگلس و البته نقطه مقابل آنان یعنی کروچه، فیلسوف لیبرالدموکرات را به دقت خواند.
گرامشی ضمن تحصیل به روزنامهنگاری روی آورد و در اولین نوشتههایش در روزنامههای سوسیالیست، تئاترهای تجاری را به باد انتقاد گرفت. دو سال بعد او یکی از دبیران روزنامه آوانتی! (بهپیش!) ارگان رسمی حزب سوسیالیست ایتالیا شد. گرامشی روزنامهنگاری را تا سالها بعد ادامه داد و علاوه بر نگارش صدها مقاله، به همراه چند نفر از دوستانش در حزب سوسیالیست ایتالیا، هفتهنامه لوردینه نوآوو (نظم نوین) را راهاندازی کرد. گرامشی در دوران دانشجویی بهطور عمیق آثار مارکسیستی را مطالعه کرده بود و مثل سایر همفکرانش، از دیدن اینکه شهرهای بزرگ ایتالیا، صنعتی و مدرن شدهاند، به وجد میآمد؛ چراکه از دیدگاه آنان، در سیر ناگزیر تاریخ برای وقوع یک «انقلاب کارگری» و ظهور جامعهای که در آن زحمتکشان سکان حکومت را در دست داشته باشند، گذار از تمام مراحل تاریخی ازجمله مدرنیته، ضروری مینمود و بهتر بود که تمام ایتالیا هرچه زودتر مدرن میشد.
پس از مدتی گرامشی یکی از اعضای مهم و سرشناس حزب سوسیالیست شد، اما به همراه برخی دیگر از اعضا، در اعتراض به سیاستهای منفعلانه -یا اصلاحطلبانه- آن موضع انتقادی گرفتند که منجر به انشعاب در این حزب و تشکیل «حزب کمونیست ایتالیا» در سال ۱۹۲۱ شد. در سال ۱۹۲۲ حزب تصمیم گرفت که گرامشی را بهعنوان نماینده به نشستهای کمینترن (اتحادیه احزاب کمونیست جهان) در مسکو بفرستد. او سال ۱۹۲۴ به پارلمان راه یافت و به ایتالیا برگشت، اما در این فاصله موسولینی، همپالگی و همکار سابق گرامشی، «حزب ملی فاشیست» را پایهگذاری کرده و بهعنوان نخستوزیر ایتالیا برگزیده شده بود و بهمحض بازگشت گرامشی، او را دستگیر و به جزیره اوستیکا تبعید کرد. بعد از چند ماه تبعید او در دادگاهی پرسروصدا محاکمه و به تحمل ۲۰ سال و چند ماه زندان محکوم شد. زندان گرچه قدرت عمل او در عرصه سیاسی را از میان برد، اما فرصتی بود که تجربه فعالیت سیاسیاش را در چارچوبهای فلسفی و سیاسی گستردهتری پیاده کند؛ آنطور که جیمز جول مینویسد: «گرچه جریان زندگی او بهطور جدی با دستگیری و زندانیشدنش دچار وقفه و گسیختگی شد، در تفکرش پیوستگی فوقالعادهای وجود
داشت».
جول درباره اهمیت آرای این روشنفکر ایتالیایی، با اشاره به اینکه برخلاف تصور اغلب متفکران مارکسیست، نظام سرمایهداری تمام بحرانهای پیشرویش را از سر گذرانده و «نظم اقتصادی و اجتماعی بورژوازی» از هم نپاشیده، دلیل اهمیت و جایگاه گرامشی را این میداند که «او هم دلایل قدرت و دوام لیبرالیسم و سرمایهداری را مطرح کرده و هم راههای ریشهدوانیدن و پیشروی نهضتی انقلابی را حتی در زمانی که نظام پیشین کاملا در قدرت استقرار دارد، نشان داده است». در راستای نظریه هژمونی، گرامشی معتقد بود در یک فرایند انقلابی روشنفکران نقش اصلی را ایفا میکنند و نخبگان فکری در حفظ نظام اجتماعی و سیاسی نقش اساسی دارند. بر همین مبنا نقش «حزب سیاسی» یکی از دلمشغولیهای اصلی گرامشی بود. او به «مشارکت تودهها در تصمیمگیریهای سیاسی حزب» توجه خاصی داشت و به «دیکتاتوری پرولتاریا» معتقد بود. آثار و افکار گرامشی برای کسانی که از سوسیالیسم واقعا موجود در شوروی دلزده و ناامید بودند، جذابیت فراوانی داشت و بهسرعت در اروپای غربی طرفداران زیادی پیدا کرد. در این میان مفهوم هژمونی توانست به اندیشمندان سیاسی راهی نشان دهد که چگونه یک «حزب انقلابی»
میتواند در بطن یک نظام دموکراتیک فعالیت کند، نفوذش را گسترش دهد و حامیان بیشتری جذب کند. از سویی فرهنگ جزء جدانشدنی تفکر سیاسی گرامشی است و عجیب نیست که در میان نوشتههای او بخش مهمی به ادبیات، تعلیم و تربیت و روشنفکران اختصاص دارد.
لوئی آلتوسر، ماركسیست معاصر فرانسوی، زمانی در پاسخ به این پرسش كه چه كسی واقعا كوشید تا كندوكاوهای ماركس و انگلس را پی گرفته و تكمیل كند، گفت: «من فقط میتوانم به گرامشی فكر كنم». آن جنبه از اندیشه گرامشی كه بهطور مشخص مورد توجه آلتوسر قرار گرفته است، دلمشغولیاش نسبت به رابطه روبنایی جامعه با نیروهای اقتصادی زیربنا بود كه مطابق نظر ماركس و انگلس روبنا را تعیین میكنند. گرامشی ماتریالیسم دیالكتیكی خام را كه به تصور او توسط نظریهپرداز بلشویك، بوخارین، ارائه شده بود، رد كرد و كوشید تا آموزه ماتریالیسم تاریخی را دوباره صورتبندی كند؛ آنهم بهگونهای كه هم ایده هابز درباره تاریخ را لحاظ كند و هم تأثیر اراده فردی را نشان دهد. این تأكید بر تأثیرات فكری و فرهنگی و نه صرفا تأثیرات اقتصادی، گرامشی را قادر کرد تا آموزه «هژمونی» خود را بپروراند. این اصطلاح كه از دهه 1980 به صورت بیسابقه در مطالعات اجتماعی و سیاسی مورد اقبال قرار گرفت، مهمترین دستاورد فكری گرامشی محسوب میشود. مفهوم هژمونی تبیین میكند كه چگونه نظام اجتماعی و اقتصادی خاصی، تسلط و نفوذش را حفظ كرده و طرفداران و حامیانش را نگه میدارد. كتاب
«آنتونیو گرامشی» نوشته جیمز جول كه توسط محمدرضا زمردی و به همت انتشارات ثالث منتشر شده، چكیدهای كاربردی از زندگی و آرای گرامشی را در متن مبارزات ماركسیستی او برای خواننده تشریح میكند.
گرامشی سال ۱۸۹۱ متولد شد و در 35سالگی به اتهام فعالیت انقلابی به زندان افتاد. مقامات بعد از ۱۱ سال اعلام کردند حبس او تمام شده اما گرامشی تنها یک هفته بعد (در ۲۷ آوریل ۱۹۳۷) به علت ضعف جسمانی شدید و خونریزی مغزی در بیمارستان زندان درگذشت. او در خانوادهای متوسط در یکی از روستاهای جزیره ساردینیا -یکی از فقیرترین مناطق ایتالیا- زاده شد. وقتی هفت سال داشت، پدرش که کارمندی دونپایه بود، به اتهام اختلاس دستگیر و پنج سال زندانی شد. این سرآغاز گرفتاریهای او تا پایان عمر بود و با شش فرزند دیگر خانواده گرامشی در فقر شدید رشد کردند. او در 11سالگی مدرسه را ترک کرد و بهعنوان پادو در اداره ثبت محلی مشغول کار شد. با وجود این سختیها بعد از مدتی با حمایت والدینش درسش را ادامه داد و با تمامکردن دبیرستان، تصمیم گرفت در آزمون بورسیه دانشگاه تورین شرکت کند. با وجود محرومیت شدید مالی و مشکل جسمانی که به شکل خمیدگی پشتش از همان نوجوانی وجود داشت، شور و شوق او برای فعالیت فکری و تلاش در این راه، باعث موفقیتش در آزمون و راهیابی به دانشگاه شد. سفر به تورین اولین سفر گرامشی به بخش اصلی خاک ایتالیا و اولین مواجهه او با یک
شهر صنعتی و مدرن بود. این تجربه در تقابل با تجربه زندگی در منطقهای محروم و فقیر، به گرامشی انگیزه داد که درباره وضع جامعه بیشتر مطالعه کند. او در این زمان آثار مارکس و انگلس و البته نقطه مقابل آنان یعنی کروچه، فیلسوف لیبرالدموکرات را به دقت خواند.
گرامشی ضمن تحصیل به روزنامهنگاری روی آورد و در اولین نوشتههایش در روزنامههای سوسیالیست، تئاترهای تجاری را به باد انتقاد گرفت. دو سال بعد او یکی از دبیران روزنامه آوانتی! (بهپیش!) ارگان رسمی حزب سوسیالیست ایتالیا شد. گرامشی روزنامهنگاری را تا سالها بعد ادامه داد و علاوه بر نگارش صدها مقاله، به همراه چند نفر از دوستانش در حزب سوسیالیست ایتالیا، هفتهنامه لوردینه نوآوو (نظم نوین) را راهاندازی کرد. گرامشی در دوران دانشجویی بهطور عمیق آثار مارکسیستی را مطالعه کرده بود و مثل سایر همفکرانش، از دیدن اینکه شهرهای بزرگ ایتالیا، صنعتی و مدرن شدهاند، به وجد میآمد؛ چراکه از دیدگاه آنان، در سیر ناگزیر تاریخ برای وقوع یک «انقلاب کارگری» و ظهور جامعهای که در آن زحمتکشان سکان حکومت را در دست داشته باشند، گذار از تمام مراحل تاریخی ازجمله مدرنیته، ضروری مینمود و بهتر بود که تمام ایتالیا هرچه زودتر مدرن میشد.
پس از مدتی گرامشی یکی از اعضای مهم و سرشناس حزب سوسیالیست شد، اما به همراه برخی دیگر از اعضا، در اعتراض به سیاستهای منفعلانه -یا اصلاحطلبانه- آن موضع انتقادی گرفتند که منجر به انشعاب در این حزب و تشکیل «حزب کمونیست ایتالیا» در سال ۱۹۲۱ شد. در سال ۱۹۲۲ حزب تصمیم گرفت که گرامشی را بهعنوان نماینده به نشستهای کمینترن (اتحادیه احزاب کمونیست جهان) در مسکو بفرستد. او سال ۱۹۲۴ به پارلمان راه یافت و به ایتالیا برگشت، اما در این فاصله موسولینی، همپالگی و همکار سابق گرامشی، «حزب ملی فاشیست» را پایهگذاری کرده و بهعنوان نخستوزیر ایتالیا برگزیده شده بود و بهمحض بازگشت گرامشی، او را دستگیر و به جزیره اوستیکا تبعید کرد. بعد از چند ماه تبعید او در دادگاهی پرسروصدا محاکمه و به تحمل ۲۰ سال و چند ماه زندان محکوم شد. زندان گرچه قدرت عمل او در عرصه سیاسی را از میان برد، اما فرصتی بود که تجربه فعالیت سیاسیاش را در چارچوبهای فلسفی و سیاسی گستردهتری پیاده کند؛ آنطور که جیمز جول مینویسد: «گرچه جریان زندگی او بهطور جدی با دستگیری و زندانیشدنش دچار وقفه و گسیختگی شد، در تفکرش پیوستگی فوقالعادهای وجود
داشت».
جول درباره اهمیت آرای این روشنفکر ایتالیایی، با اشاره به اینکه برخلاف تصور اغلب متفکران مارکسیست، نظام سرمایهداری تمام بحرانهای پیشرویش را از سر گذرانده و «نظم اقتصادی و اجتماعی بورژوازی» از هم نپاشیده، دلیل اهمیت و جایگاه گرامشی را این میداند که «او هم دلایل قدرت و دوام لیبرالیسم و سرمایهداری را مطرح کرده و هم راههای ریشهدوانیدن و پیشروی نهضتی انقلابی را حتی در زمانی که نظام پیشین کاملا در قدرت استقرار دارد، نشان داده است». در راستای نظریه هژمونی، گرامشی معتقد بود در یک فرایند انقلابی روشنفکران نقش اصلی را ایفا میکنند و نخبگان فکری در حفظ نظام اجتماعی و سیاسی نقش اساسی دارند. بر همین مبنا نقش «حزب سیاسی» یکی از دلمشغولیهای اصلی گرامشی بود. او به «مشارکت تودهها در تصمیمگیریهای سیاسی حزب» توجه خاصی داشت و به «دیکتاتوری پرولتاریا» معتقد بود. آثار و افکار گرامشی برای کسانی که از سوسیالیسم واقعا موجود در شوروی دلزده و ناامید بودند، جذابیت فراوانی داشت و بهسرعت در اروپای غربی طرفداران زیادی پیدا کرد. در این میان مفهوم هژمونی توانست به اندیشمندان سیاسی راهی نشان دهد که چگونه یک «حزب انقلابی»
میتواند در بطن یک نظام دموکراتیک فعالیت کند، نفوذش را گسترش دهد و حامیان بیشتری جذب کند. از سویی فرهنگ جزء جدانشدنی تفکر سیاسی گرامشی است و عجیب نیست که در میان نوشتههای او بخش مهمی به ادبیات، تعلیم و تربیت و روشنفکران اختصاص دارد.