چاره درد بیاعتمادی
قادر باستانی
دولت همه جا را تعطیل کرده و مقررات سختگیرانهای به اجرا گذاشته است تا از سرعت کشتار عمومی کرونا، قدری بکاهد. اما انگار طرف حساب این محدودیتها، مردم ایران نیستند. عدهای کار خود را میکنند و اصلا گوششان بدهکار این حرفها نیست. جادههای شلوغ و سفرهای تفریحی، با وجود جرائم سنگین، نشانههای یک پدیده اجتماعی در ارتباط دولت - ملت است. شاید اعتماد عمومی خدشهدار شده و اعتبار دولت زیر سؤال رفته. برخی معتقدند مردم دانسته و آگاهانه با دولت لج کردهاند. هر آنچه دولت میگوید، عکس آن را عمل میکنند تا بیاعتمادی خود را نشان دهند و این مربوط به مسئله کرونا نیست و چندوقتی است جریان دارد. برای مثال، دولت چندسالی است به درستی دنبال تشویق فرزندآوری است تا جامعه دچار پیرسالی زودرس نشود، اما نمودارهای آماری سال به سال، عکس این خواسته را نمایان میکند. در خیلی از زمینهها، این لجبازی دیده شده است.
عدهای چنین استدلال میکنند که شاید مردم، دولت را نماینده راستین خود نمیدانند و با برخی رفتارها سعی میکنند این مسئله را گوشزد کنند. درست است که مردم ایران در انتخابات آزاد، رئیس دولت را انتخاب میکنند، ولی واقعیت این است که بعضا آرای مردم سلبی است، یعنی نه اینکه حسن روحانی را گزینه خود میدانند و به او رأی میدهند، بلکه غالبا برای رأینیاوردن رقیبش، در انتخابات مشارکت میکنند. اما اگر دلیل بیاعتمادی عمومی، مسئله انتخابات آزاد است، لابد باید در کشورهایی که تاکنون رنگ صندوق رأی را ندیدهاند، اعتبار مسئولان زیر صفر باشد، در حالی که چنین نیست. پس باید مسئله سرمایه اعتماد در ایران، دلیل بهتری داشته باشد.
در مسئله حکمرانی، کارآمدی و پاسخگویی اهمیت دارد. انتظار مردم از مجموعه حکمرانی، آن است که کارشان را راه بیندازد، نیازشان را برطرف کند و کارآمد باشد و در صورت ناکارآمدی، در قبال عملکرد خود پاسخ دهد. چنین شرایطی دولت را واجد اعتبار میکند و اعتماد عمومی ایجاد میشود. ما کشورهایی داریم که نظام مردمسالار ندارند و قبیلهای و خانوادگی حکومت میکنند، اما دولتمردانی کارآمد دارند. مردمشان بهبود مستمر اوضاع را میبینند و به درستی عملکرد آنان اعتماد دارند. مسئولان، حرفی اگر میزنند، عمل میکنند و نتیجه عملکردشان در توسعه اقتصادی و اجتماعی کشورشان مشهود است.
اعتبار مقولهای است که تدریجیالحصول است؛ کم کم حاصل میشود و طول میکشد تا دولتمرد نزد حکومتشوندگان، صاحب اعتبار باشد. اما زوال اعتبار، زود اتفاق میافتد. حاصل سالها اعتبار، میتواند به طرفهالعینی دود شود و از بین برود. اعتماد عمومی، سرمایه بزرگی است که هر حاکمیتی به جد و جهد تلاش میکند آن را نگه دارد و بر مراتب آن بیفزاید. کاهش اعتماد عمومی در جامعه، تبعات ناگواری دارد؛ زوال تقید به اصول اخلاقی، افزایش مزمن رشوه و فساد اداری، نافرمانی مدنی، تلاش در جهت ندادن مالیات، رشد بیعدالتی اجتماعی و خویشاوندسالاری، بخشی از تبعات آن است که هر کدام جامعه ایران را با تهدید مواجه میکند. در چند دهه اخیر، سعی شده بیاعتمادی عمومی، به عملکرد دولتهای مستقر ربط داده شود تا مابقی بخشها، کمتر آسیب ببیند، اما این روش هم دیگر جواب نمیدهد، چراکه مردم میبینند دولتها برای برآوردن خواستهای مردم، اختیارات کمی دارند. برای مجموعه حکمرانی، وجود بیاعتمادی فزاینده در روابط دولت - ملت، دردآور است. یک انقلاب مردمی که آرمانش رساندن انسان به مقام معنوی و رشد حقیقی بوده، وقتی شاخصها را خلاف انتظار میبیند و پسرفت مشاهده میکند،
باید به فکر علاج باشد. چاره کار برای کسب اعتبار نزد ملت و ترمیم بیاعتمادی عمومی، صداقت و پذیرش خطاها و تلاش برای اصلاح ناکارآمدیهاست.
دولت همه جا را تعطیل کرده و مقررات سختگیرانهای به اجرا گذاشته است تا از سرعت کشتار عمومی کرونا، قدری بکاهد. اما انگار طرف حساب این محدودیتها، مردم ایران نیستند. عدهای کار خود را میکنند و اصلا گوششان بدهکار این حرفها نیست. جادههای شلوغ و سفرهای تفریحی، با وجود جرائم سنگین، نشانههای یک پدیده اجتماعی در ارتباط دولت - ملت است. شاید اعتماد عمومی خدشهدار شده و اعتبار دولت زیر سؤال رفته. برخی معتقدند مردم دانسته و آگاهانه با دولت لج کردهاند. هر آنچه دولت میگوید، عکس آن را عمل میکنند تا بیاعتمادی خود را نشان دهند و این مربوط به مسئله کرونا نیست و چندوقتی است جریان دارد. برای مثال، دولت چندسالی است به درستی دنبال تشویق فرزندآوری است تا جامعه دچار پیرسالی زودرس نشود، اما نمودارهای آماری سال به سال، عکس این خواسته را نمایان میکند. در خیلی از زمینهها، این لجبازی دیده شده است.
عدهای چنین استدلال میکنند که شاید مردم، دولت را نماینده راستین خود نمیدانند و با برخی رفتارها سعی میکنند این مسئله را گوشزد کنند. درست است که مردم ایران در انتخابات آزاد، رئیس دولت را انتخاب میکنند، ولی واقعیت این است که بعضا آرای مردم سلبی است، یعنی نه اینکه حسن روحانی را گزینه خود میدانند و به او رأی میدهند، بلکه غالبا برای رأینیاوردن رقیبش، در انتخابات مشارکت میکنند. اما اگر دلیل بیاعتمادی عمومی، مسئله انتخابات آزاد است، لابد باید در کشورهایی که تاکنون رنگ صندوق رأی را ندیدهاند، اعتبار مسئولان زیر صفر باشد، در حالی که چنین نیست. پس باید مسئله سرمایه اعتماد در ایران، دلیل بهتری داشته باشد.
در مسئله حکمرانی، کارآمدی و پاسخگویی اهمیت دارد. انتظار مردم از مجموعه حکمرانی، آن است که کارشان را راه بیندازد، نیازشان را برطرف کند و کارآمد باشد و در صورت ناکارآمدی، در قبال عملکرد خود پاسخ دهد. چنین شرایطی دولت را واجد اعتبار میکند و اعتماد عمومی ایجاد میشود. ما کشورهایی داریم که نظام مردمسالار ندارند و قبیلهای و خانوادگی حکومت میکنند، اما دولتمردانی کارآمد دارند. مردمشان بهبود مستمر اوضاع را میبینند و به درستی عملکرد آنان اعتماد دارند. مسئولان، حرفی اگر میزنند، عمل میکنند و نتیجه عملکردشان در توسعه اقتصادی و اجتماعی کشورشان مشهود است.
اعتبار مقولهای است که تدریجیالحصول است؛ کم کم حاصل میشود و طول میکشد تا دولتمرد نزد حکومتشوندگان، صاحب اعتبار باشد. اما زوال اعتبار، زود اتفاق میافتد. حاصل سالها اعتبار، میتواند به طرفهالعینی دود شود و از بین برود. اعتماد عمومی، سرمایه بزرگی است که هر حاکمیتی به جد و جهد تلاش میکند آن را نگه دارد و بر مراتب آن بیفزاید. کاهش اعتماد عمومی در جامعه، تبعات ناگواری دارد؛ زوال تقید به اصول اخلاقی، افزایش مزمن رشوه و فساد اداری، نافرمانی مدنی، تلاش در جهت ندادن مالیات، رشد بیعدالتی اجتماعی و خویشاوندسالاری، بخشی از تبعات آن است که هر کدام جامعه ایران را با تهدید مواجه میکند. در چند دهه اخیر، سعی شده بیاعتمادی عمومی، به عملکرد دولتهای مستقر ربط داده شود تا مابقی بخشها، کمتر آسیب ببیند، اما این روش هم دیگر جواب نمیدهد، چراکه مردم میبینند دولتها برای برآوردن خواستهای مردم، اختیارات کمی دارند. برای مجموعه حکمرانی، وجود بیاعتمادی فزاینده در روابط دولت - ملت، دردآور است. یک انقلاب مردمی که آرمانش رساندن انسان به مقام معنوی و رشد حقیقی بوده، وقتی شاخصها را خلاف انتظار میبیند و پسرفت مشاهده میکند،
باید به فکر علاج باشد. چاره کار برای کسب اعتبار نزد ملت و ترمیم بیاعتمادی عمومی، صداقت و پذیرش خطاها و تلاش برای اصلاح ناکارآمدیهاست.