|

نفس‌های آخر

عبدالرحمن نجل‌رحیم. مغزپژوه

در دنیای عجیبی زندگی می‌کنیم. یکی از دلایل عجیب‌بودن زندگی در شرایط امروز این است که هر لحظه گمان می‌کنیم داریم نفس‌های آخر را می‌کشیم. مرگ را بارها و بارها تجربه می‌کنیم. در این شرایط، زیستن به نوعی در زجر و انتظار مردن بدل می‌شود. اگر یادتان باشد پنج سال پیش کارزاری برای سرعت‌بخشیدن به پژوهش درباره بیماری «ا.‌ال.‌اس»، بیماری لاعلاجی راه افتاد که اعصاب ساقه مغز و نخاع مربوط به حرکت ازجمله نفس‌کشیدن را از کار می‌‌انداخت. جدیدا یکی از پایه‌گذاران آمریکایی این کارزار، پاتریک کوین، در ۳۷سالگی، پس از هفت سال مبارزه با این بیماری از نفس افتاد و از دنیا رفت. کارزاری که پاتریک کوین به اتفاق پیتر فراتز که سال گذشته در ۳۴سالگی به علت همین بیماری از دنیا رفت، پایه گذاشت، کارزار سطل آب یخ بود. این کارزار هوشمندانه فقط برای پول‌جمع‌کردن جهت پژوهش درباره یافتن علت و درمان این بیماری نبود، بلکه جلب آگاهی از طریق ایجاد هم‌احساسی با شرایط وحشتناک زندگی این بیماران بود. احساس مکرر قطع‌شدن نفس، احساس خفگی، مثل وقتی که یک سطل آب یخ روی سرت خالی کنند و احساس کنی که نفست دارد بند می‌آید و اضطراب دم مرگ پیدا کنی. به عبارتی پیام این کارزار، بیدارکردن وجدان جهان برای توجه به شرایط این بیماری، احساس مکرر از‌نفس‌افتادن، در اوج آگاهی و شعور و جوانی بود؛ اما تنها بیماری «ا.ال.‌اس» با علت نامعلوم نیست که ساقه مغز را معیوب و نفس مبتلایان را به شماره می‌اندازد. به هوای آلوده جهان توجه کنید که ۹۰ درصد مردم را هر روز به تنگی نفس می‌اندازد. فقط در تهران، یکی از بزرگ‌ترین شهرهای دنیا، با وخیم‌ترین وضع آلودگی و وارونگی هوای زمستانی در جهان، تعدادي به علت آلودگی هوا می‌میرند. درعین‌حال، عده کثیری نیز در سنین کودکی و کهن‌سالی، به علت آلودگی هوا زجرکش می‌شوند؛ زیرا ساقه مغزشان ضعیف و نفس‌هایشان منقطع می‌شود و به انواع بیماری‌های مختلف ریوی، قلبی، خونی، ایمنی و مغزی مبتلا می‌شوند. اینها مرگ تدریجی خاموش است. سروصدایی راه نمی‌اندازد. اغلب هم کارزاری تأثیرگذار برایشان راه نمی‌افتد، فریادی درنمی‌آید که چگونه مردم این شهرها در حین زندگی، دم به دم، از نفس می‌افتند. ویروس کرونا که آمده وضع را بغرنج‌تر کرده است. حالا از‌نفس‌افتادگان بی‌شماری در حال زندگی می‌بینیم که هرکدامشان یک سی‌تی‌اسکن ریه به دست دارند و در سطح شهر پریشان‌احوال روان هستند و نگران‌اند که نکند نیمه‌شبی یا دم‌صبحی نفسشان کاملا قطع شود و در زمره آمار بالای مردگان روزانه قرار گیرند. در این شرایط سخت، ویروس کرونا می‌تواند در بدن بعضی‌ها نظام ایمنی را چنان آشفته کند که اعضای مختلف بدن را دچار آماس مرگ‌آور کند؛ چنان که گاهی ندانیم این ورم ساقه مغز است که ریه را از کار می‌اندازد یا ریه آماس کرده که ساقه مغز را در تنظیم تنفس بی‌کاره می‌کند. به عبارت دیگر، با اضافه‌شدن همه‌گیری ویروس کرونا، یک عامل نفس‌گیر دیگر هم به شرایط آلودگی هوا اضافه شده است. به این دلیل هم نباید از مرگ‌و‌میر بالای کرونایی در هوای وارونه زمستانی تهران تعجب کنیم. این همان حلقه معیوبی است که دائم نفس ما را تنگ و تنگ‌تر می‌کند و هر نفسی را همچون آخرین نفس می‌کند. قصه به همین‌جا ختم نمی‌شود. حمله‌های هراس‌زدگی مرگ‌بار (پانیک)، به هر علت محیطی اجتماعی از‌جمله ترس و اضطراب از مرگ بر اثر ابتلا به کرونا، خود عامل تشدیدکننده اختلال ریتم فعالیت ساقه مغز، نفس‌تنگی و هراس از مرگ به علت ازنفس‌افتادن است. چیزی که این روزها شایع است و خودش می‌تواند مرگ به علت شتاب‌زدگی در درمان بیماری‌های تنفسی، حتی تحت نظر پزشکان حاذق را افزایش دهد. تعجب نکنیم در جامعه آشفته‌ای که در آن احساس امنیت، اعتماد و امید به آینده گم شده باشد، به‌درستی نفس‌کشیدن کار دشواری می‌شود. این حوادث در همه سطوح، ضربه‌هایی ویران‌کننده به سرتاسر سوژه ـ بدن ما می‌زند. همین شرایط است که ساقه مغزمان را ناتوان از ساختن ریتم سالم هماهنگ‌کننده نفس‌هایمان می‌کند. مطب‌ها و درمانگاه‌های شهرها پر از مریض‌های با علائم عجیب و غریب ذهنی ناشی از بدنفس‌کشیدن حاصل از حمله‌های هراس مرگ‌بار (پانیک) است.
این همه نشان می‌دهد که ساقه مغز در بدن ما مرکز دایره حیات، هماهنگ‌کننده ریتم زندگی برای نفس‌کشیدن است. ذهنیت ما زاده این بدن‌مندی است و بخشی از زیست جهان ما حاصل تجربه‌ای مشترک با دیگرانی است که هم‌نوا با ما نفس می‌کشند. بدن - سوژه ما در طنین نقش چنین دوایر و حلقه‌های پویا و پرجنبش بر‌هم‌تنیده بیناجسمانی و بیناذهنی از آثار اولیه حیات، شکل می‌گیرند.
پنج سال پیش کارزار آب یخ، باعث شد
۲۲۰ میلیون دلار پول برای آگاهی، تشخیص و درمان بیماری «ا.‌ال.‌اس» جمع شود و مضحکه‌ای از نمایش سلبریتی‌ها در جهان راه بیفتد، اما نه پولی که جمع‌آوری شد توانست تشخیص و درمان این بیماری را به نتیجه‌ای کارساز تبدیل کند و نه وجدان عمومی را آن‌چنان تحریک کرد تا حکومت‌های سرمایه‌داری را وادار به کوشش بیشتر برای تسریع همه‌جانبه برای پیداکردن علت و درمان بیماری کند. در این نظام‌ها بر اساس ایدئولوژی غالب، صرف پول برای تهیه سلاح مخرب در جهت نابودی انسان‌ها به درمان دردها و سود بر حل مسائل انسانی اولویت دارد. آلودگی هوا که مکرر نفس‌های ما را می‌برد و به انواع مریضی‌ها مبتلا می‌کند، یکی از نتایج عملکرد نظام‌هایی است که در آنها تولید بی‌رویه برای کسب سود و رقابت در جهت انباشت سرمایه، بیشتر از جان آدم‌ها ارزش دارد. اگر ویروس کرونا همدست با سایر عوامل دارد نفس‌های ما را می‌گیرد و ریتم کار ساقه مغز ما را آشفته می‌کند، نتیجه سوء‌بهربرداری از منابع طبیعی و حمله وحشیانه مخرب به آشیانه جانداران در محیط زیستشان، توسط صاحبان قدرت و ثروت در دنیای سرمایه‌داری است. حال نیز در دوران پساکرونا، شاهد سودجویی از راه فروش محصولات بهداشتی، تشخیصی درمانی، واکسیناسیون و سبک زندگی اجباری به‌جای بسیج برای انجام اقدامات مؤثر جمعی و مردمی برای حفظ جان مردم هستیم.
اگر این بار، برخلاف گذشته (چون نمونه واکسن ابولا) جنب‌و‌جوشی برای فوریت‌بخشیدن در ساخت واکسن‌های متعدد در کشورهای سرمایه‌داری مادر به وجود آمده، به این خاطر است که شیوع ویروس، رشته اقتدار تولید انبوه در کشورهای کلیدی سرمایه‌داری را به مخاطره انداخته و از طرف دیگر توزیع و مصرف واکسن را پرصرفه و پرسود کرده است. در این شرایط اگر حملات مرگ‌بار هراس (پانیک) لختی ما را رها کند تا گاه‌گاهی هم فرصت انتقاد یا اعتراضی در فواصل نفس‌بریدن‌ها پیدا کنیم، مایه خوشبختی است.
به نظر می‌رسد در این شرایط آشفته جهانی، برای رهایی از نفس‌تنگی مرگ‌بار، در همه عرصه‌ها، به یک سنت‌شکنی (پارادیم شیفت) همه‌جانبه احتیاج داریم وگرنه این «چرخه شر» که موجب احساس مرگ مکرر هنگام زندگی است، ما را رها نمی‌کند.
در دنیای عجیبی زندگی می‌کنیم. یکی از دلایل عجیب‌بودن زندگی در شرایط امروز این است که هر لحظه گمان می‌کنیم داریم نفس‌های آخر را می‌کشیم. مرگ را بارها و بارها تجربه می‌کنیم. در این شرایط، زیستن به نوعی در زجر و انتظار مردن بدل می‌شود. اگر یادتان باشد پنج سال پیش کارزاری برای سرعت‌بخشیدن به پژوهش درباره بیماری «ا.‌ال.‌اس»، بیماری لاعلاجی راه افتاد که اعصاب ساقه مغز و نخاع مربوط به حرکت ازجمله نفس‌کشیدن را از کار می‌‌انداخت. جدیدا یکی از پایه‌گذاران آمریکایی این کارزار، پاتریک کوین، در ۳۷سالگی، پس از هفت سال مبارزه با این بیماری از نفس افتاد و از دنیا رفت. کارزاری که پاتریک کوین به اتفاق پیتر فراتز که سال گذشته در ۳۴سالگی به علت همین بیماری از دنیا رفت، پایه گذاشت، کارزار سطل آب یخ بود. این کارزار هوشمندانه فقط برای پول‌جمع‌کردن جهت پژوهش درباره یافتن علت و درمان این بیماری نبود، بلکه جلب آگاهی از طریق ایجاد هم‌احساسی با شرایط وحشتناک زندگی این بیماران بود. احساس مکرر قطع‌شدن نفس، احساس خفگی، مثل وقتی که یک سطل آب یخ روی سرت خالی کنند و احساس کنی که نفست دارد بند می‌آید و اضطراب دم مرگ پیدا کنی. به عبارتی پیام این کارزار، بیدارکردن وجدان جهان برای توجه به شرایط این بیماری، احساس مکرر از‌نفس‌افتادن، در اوج آگاهی و شعور و جوانی بود؛ اما تنها بیماری «ا.ال.‌اس» با علت نامعلوم نیست که ساقه مغز را معیوب و نفس مبتلایان را به شماره می‌اندازد. به هوای آلوده جهان توجه کنید که ۹۰ درصد مردم را هر روز به تنگی نفس می‌اندازد. فقط در تهران، یکی از بزرگ‌ترین شهرهای دنیا، با وخیم‌ترین وضع آلودگی و وارونگی هوای زمستانی در جهان، تعدادي به علت آلودگی هوا می‌میرند. درعین‌حال، عده کثیری نیز در سنین کودکی و کهن‌سالی، به علت آلودگی هوا زجرکش می‌شوند؛ زیرا ساقه مغزشان ضعیف و نفس‌هایشان منقطع می‌شود و به انواع بیماری‌های مختلف ریوی، قلبی، خونی، ایمنی و مغزی مبتلا می‌شوند. اینها مرگ تدریجی خاموش است. سروصدایی راه نمی‌اندازد. اغلب هم کارزاری تأثیرگذار برایشان راه نمی‌افتد، فریادی درنمی‌آید که چگونه مردم این شهرها در حین زندگی، دم به دم، از نفس می‌افتند. ویروس کرونا که آمده وضع را بغرنج‌تر کرده است. حالا از‌نفس‌افتادگان بی‌شماری در حال زندگی می‌بینیم که هرکدامشان یک سی‌تی‌اسکن ریه به دست دارند و در سطح شهر پریشان‌احوال روان هستند و نگران‌اند که نکند نیمه‌شبی یا دم‌صبحی نفسشان کاملا قطع شود و در زمره آمار بالای مردگان روزانه قرار گیرند. در این شرایط سخت، ویروس کرونا می‌تواند در بدن بعضی‌ها نظام ایمنی را چنان آشفته کند که اعضای مختلف بدن را دچار آماس مرگ‌آور کند؛ چنان که گاهی ندانیم این ورم ساقه مغز است که ریه را از کار می‌اندازد یا ریه آماس کرده که ساقه مغز را در تنظیم تنفس بی‌کاره می‌کند. به عبارت دیگر، با اضافه‌شدن همه‌گیری ویروس کرونا، یک عامل نفس‌گیر دیگر هم به شرایط آلودگی هوا اضافه شده است. به این دلیل هم نباید از مرگ‌و‌میر بالای کرونایی در هوای وارونه زمستانی تهران تعجب کنیم. این همان حلقه معیوبی است که دائم نفس ما را تنگ و تنگ‌تر می‌کند و هر نفسی را همچون آخرین نفس می‌کند. قصه به همین‌جا ختم نمی‌شود. حمله‌های هراس‌زدگی مرگ‌بار (پانیک)، به هر علت محیطی اجتماعی از‌جمله ترس و اضطراب از مرگ بر اثر ابتلا به کرونا، خود عامل تشدیدکننده اختلال ریتم فعالیت ساقه مغز، نفس‌تنگی و هراس از مرگ به علت ازنفس‌افتادن است. چیزی که این روزها شایع است و خودش می‌تواند مرگ به علت شتاب‌زدگی در درمان بیماری‌های تنفسی، حتی تحت نظر پزشکان حاذق را افزایش دهد. تعجب نکنیم در جامعه آشفته‌ای که در آن احساس امنیت، اعتماد و امید به آینده گم شده باشد، به‌درستی نفس‌کشیدن کار دشواری می‌شود. این حوادث در همه سطوح، ضربه‌هایی ویران‌کننده به سرتاسر سوژه ـ بدن ما می‌زند. همین شرایط است که ساقه مغزمان را ناتوان از ساختن ریتم سالم هماهنگ‌کننده نفس‌هایمان می‌کند. مطب‌ها و درمانگاه‌های شهرها پر از مریض‌های با علائم عجیب و غریب ذهنی ناشی از بدنفس‌کشیدن حاصل از حمله‌های هراس مرگ‌بار (پانیک) است.
این همه نشان می‌دهد که ساقه مغز در بدن ما مرکز دایره حیات، هماهنگ‌کننده ریتم زندگی برای نفس‌کشیدن است. ذهنیت ما زاده این بدن‌مندی است و بخشی از زیست جهان ما حاصل تجربه‌ای مشترک با دیگرانی است که هم‌نوا با ما نفس می‌کشند. بدن - سوژه ما در طنین نقش چنین دوایر و حلقه‌های پویا و پرجنبش بر‌هم‌تنیده بیناجسمانی و بیناذهنی از آثار اولیه حیات، شکل می‌گیرند.
پنج سال پیش کارزار آب یخ، باعث شد
۲۲۰ میلیون دلار پول برای آگاهی، تشخیص و درمان بیماری «ا.‌ال.‌اس» جمع شود و مضحکه‌ای از نمایش سلبریتی‌ها در جهان راه بیفتد، اما نه پولی که جمع‌آوری شد توانست تشخیص و درمان این بیماری را به نتیجه‌ای کارساز تبدیل کند و نه وجدان عمومی را آن‌چنان تحریک کرد تا حکومت‌های سرمایه‌داری را وادار به کوشش بیشتر برای تسریع همه‌جانبه برای پیداکردن علت و درمان بیماری کند. در این نظام‌ها بر اساس ایدئولوژی غالب، صرف پول برای تهیه سلاح مخرب در جهت نابودی انسان‌ها به درمان دردها و سود بر حل مسائل انسانی اولویت دارد. آلودگی هوا که مکرر نفس‌های ما را می‌برد و به انواع مریضی‌ها مبتلا می‌کند، یکی از نتایج عملکرد نظام‌هایی است که در آنها تولید بی‌رویه برای کسب سود و رقابت در جهت انباشت سرمایه، بیشتر از جان آدم‌ها ارزش دارد. اگر ویروس کرونا همدست با سایر عوامل دارد نفس‌های ما را می‌گیرد و ریتم کار ساقه مغز ما را آشفته می‌کند، نتیجه سوء‌بهربرداری از منابع طبیعی و حمله وحشیانه مخرب به آشیانه جانداران در محیط زیستشان، توسط صاحبان قدرت و ثروت در دنیای سرمایه‌داری است. حال نیز در دوران پساکرونا، شاهد سودجویی از راه فروش محصولات بهداشتی، تشخیصی درمانی، واکسیناسیون و سبک زندگی اجباری به‌جای بسیج برای انجام اقدامات مؤثر جمعی و مردمی برای حفظ جان مردم هستیم.
اگر این بار، برخلاف گذشته (چون نمونه واکسن ابولا) جنب‌و‌جوشی برای فوریت‌بخشیدن در ساخت واکسن‌های متعدد در کشورهای سرمایه‌داری مادر به وجود آمده، به این خاطر است که شیوع ویروس، رشته اقتدار تولید انبوه در کشورهای کلیدی سرمایه‌داری را به مخاطره انداخته و از طرف دیگر توزیع و مصرف واکسن را پرصرفه و پرسود کرده است. در این شرایط اگر حملات مرگ‌بار هراس (پانیک) لختی ما را رها کند تا گاه‌گاهی هم فرصت انتقاد یا اعتراضی در فواصل نفس‌بریدن‌ها پیدا کنیم، مایه خوشبختی است.
به نظر می‌رسد در این شرایط آشفته جهانی، برای رهایی از نفس‌تنگی مرگ‌بار، در همه عرصه‌ها، به یک سنت‌شکنی (پارادیم شیفت) همه‌جانبه احتیاج داریم وگرنه این «چرخه شر» که موجب احساس مرگ مکرر هنگام زندگی است، ما را رها نمی‌کند.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها