احیای جنبش دانشجویی در گرو حیات جریان روشنفکری
بهنام افشار: جنبش دانشجویی در ایران به مثابه جنبشی اجتماعی، ایدئولوژیک و آرمانگرا، با اینکه در برخی از مقاطع عمر ۷۹ساله خود، منشأ تحولات شگرف در مناسبات سیاسی و اجتماعی بوده و در هدایت افکار عمومی نیز نقش تأثیرگذاری داشته است، اما این روزها ساختار و کارکرد وجودی آن دچار نوعی رخوت و رکود شده و به تبع آن در پیگیری و تحقق آرمانهای خود با ناکامیهای متعددی مواجه شده که این وضعیت متأثر از علل و عوامل متعددی از جمله وجود برخی ضعفها و سستیها، انشقاق و گسیختگیهای درونی، تغییر در نوع نگرش و نیازهای اجتماعی دانشجویان، کمرنگشدن استقلال دانشگاهها و همچنین برخی محدودیتها و موانع سیاسی و اجتماعی و تا حدود زیادی محصول رکود و خلأ گفتمانی در جریان روشنفکری است، زیرا جنبش دانشجویی به لحاظ تاریخی و تبارشناسی، زاییده و رشدیافته در دامن جریان روشنفکری محسوب میشود، بهگونهای که در دهههای گذشته، شاهد تأثیرپذیری گسترده این جنبش از جریان روشنفکری در فرم و قالبهای مختلف آن یعنی روشنفکری چپ، لیبرالیستی و اسلامگرایی بودهایم.
جریان روشنفکری پدرخوانده و بهنوعی هدایتکننده و پشتوانه فکری جنبش دانشجویی بهشمار میرود و متقابلا جنبش دانشجویی نیز بهعنوان فرزند خلف این جریان، در همه این سالها در مقام مصرفکننده، مروج و پیشبرنده اهداف و آرمانهای جریان روشنفکری ایفای نقش کرده است، ولی با همه این اوصاف، در مقاطعی نیز انتقادات و هجمههای گستردهای نیز علیه جریان روشنفکری اعمال کرده که این حکایت از تمایل و تلاش این جنبش برای اندیشهورزی مستقل و کسب نوعی استقلال و نفی وابستگی به جریانهای مختلف بوده است اما به نظر میرسد این تمایل و تلاش برای کسب استقلال از جریان روشنفکری آنهم بهصورت مطلق امکانپذیر نیست، زیرا جنبش دانشجویی نمیتواند بهصورت مطلق از جریان روشنفکری فاصله بگیرد یا از آن عبور کند؛ چراکه ماهیت وجودی خود را مرهون این جریان است، علاوه بر این به لحاظ محدودبودن تجربه و سطح دانش دانشجویان و غالببودن روحیه آرمانخواهانه در بین آنها، جنبش دانشجویی به تنهایی نمیتواند تولیدکننده اندیشه و صحنهگردان مناسبات سیاسی و اجتماعی در سطح کلان باشد بلکه برای پیگیری و تحقق آرمانهای خود به منبع و پشتوانهای فکری و تئوریک و توأم با
رویکردی عقلانی و واقعگرایانه نیز نیازمند است اما این تأثیرپذیری و وابستگی بهمنزله اینکه جریان روشنفکری از نقد جنبش دانشجویی مصون باشد، نیست؛ بلکه یکی از رسالتهای مهم جنبش دانشجویی، علاوه بر نقد قدرت، نقد جریان روشنفکری و مطالبهگری از این جریان است.
جریان روشنفکری به دلیل تغییرات گسترده اجتماعی و اقتصادی و تغییر در نوع نگرش، باورها و سبک زندگی افکار عمومی جامعه و همچنین وجود برخی محدودیتها و موانع سیاسی، دوران رخوت، رکود و خلأ گفتمانی خود را تجربه میکند و اکنون کارکرد و تأثیرگذاری سابق خود را در عرصه جریانسازی و گفتمانسازی از دست داده و به تبع آن روشنفکران از جامعه عقب افتادهاند و به حاشیه رفته یا منزوی شدهاند. با چنین اوصافی مبرهن است که جنبش دانشجویی نیز متأثر از این وضعیت دچار رکود، رخوت و انزوا شود. در واقع همانطور که جریان روشنفکری بهعنوان رهبر فکری جنبش دانشجویی و دیگر جنبشهای اجتماعی، از رسالت و وظایف ذاتی خود یعنی تولید اندیشه، جریانسازی، گفتمانسازی، ابداع تئوری، استقلال فکری، حقیقتجویی، مطالبهگری، همدردی با جامعه و ارائه راهکارهای مدون برای حل مسائل و بحرانهای موجود جامعه فاصله گرفته یا عدول کرده و نوعی مشی سیاستزدگی و روزمرگی مفرط پیدا کرده و نقش خود را فقط در برخی انتقادهای سطحی آنهم در باب برخی مسائل جزئی جامعه محدود کرده و مصرفکننده مقلد جریان روشنفکری غرب شده است، جنبش دانشجویی نیز از ویژگیها و خصلتهای هویتبخش و ذاتی
خود یعنی پرسشگری، مطالبهگری، تحولخواهی و روحیه انتقادی داشتن برای نقد قدرت، تقویت جامعه مدنی و رسیدن به عدالت، آزادی و حفظ حقوق و کرامت انسانها فاصله گرفته و حتی آنها را به محاق برده است. در پرتو همین شرایط، امروز از جنبش دانشجویی تنها نام و شکلی صوری بر جای مانده تا اینکه بخواهد در قامت جنبشی جریانساز و گفتمانساز ایفای نقش کند. به نظر میرسد جنبش دانشجویی برای اینکه بتواند خود را از رکود و افول نجات دهد و حیات مجدد پیدا کند، ابتدا باید ضمن حفظ هویت دینی و ملی خود، به نقد و آسیبشناسی مانیفست و کارکرد وجودی خود بپردازد و در مانیفست و کارکرد وجودی خود بازنگری کند و با بازتعریف اهداف آرمانخواهانه خود، رویکردی واقعگرایانه در پیش بگیرد و به سمت و سوی جنبشی اخلاقی و عقلانی و متناسب با نیازها و دغدغههای افکار عمومی و اقتضائات امروز جامعه گام بردارد. علاوهبراین، جنبش دانشجویی باید با بازخوانی و نقد مداوم جریان روشنفکری، از روشنفکران برای خارجشدن از پیله رکود و انزوا، مطالبهگری کرده و با فشار حداکثری خود بر این جریان، روشنفکران را به پاسخگویی برای تأمین بنمایههای فکری خود متناسب با اقتضائات دوران
جدید وادار کند و بهنوعی سهم و وظیفه خود را برای احیای جریان روشنفکری که احیای آن مترادف با احیای جنبش دانشجویی است، ادا کند.
بهنام افشار: جنبش دانشجویی در ایران به مثابه جنبشی اجتماعی، ایدئولوژیک و آرمانگرا، با اینکه در برخی از مقاطع عمر ۷۹ساله خود، منشأ تحولات شگرف در مناسبات سیاسی و اجتماعی بوده و در هدایت افکار عمومی نیز نقش تأثیرگذاری داشته است، اما این روزها ساختار و کارکرد وجودی آن دچار نوعی رخوت و رکود شده و به تبع آن در پیگیری و تحقق آرمانهای خود با ناکامیهای متعددی مواجه شده که این وضعیت متأثر از علل و عوامل متعددی از جمله وجود برخی ضعفها و سستیها، انشقاق و گسیختگیهای درونی، تغییر در نوع نگرش و نیازهای اجتماعی دانشجویان، کمرنگشدن استقلال دانشگاهها و همچنین برخی محدودیتها و موانع سیاسی و اجتماعی و تا حدود زیادی محصول رکود و خلأ گفتمانی در جریان روشنفکری است، زیرا جنبش دانشجویی به لحاظ تاریخی و تبارشناسی، زاییده و رشدیافته در دامن جریان روشنفکری محسوب میشود، بهگونهای که در دهههای گذشته، شاهد تأثیرپذیری گسترده این جنبش از جریان روشنفکری در فرم و قالبهای مختلف آن یعنی روشنفکری چپ، لیبرالیستی و اسلامگرایی بودهایم.
جریان روشنفکری پدرخوانده و بهنوعی هدایتکننده و پشتوانه فکری جنبش دانشجویی بهشمار میرود و متقابلا جنبش دانشجویی نیز بهعنوان فرزند خلف این جریان، در همه این سالها در مقام مصرفکننده، مروج و پیشبرنده اهداف و آرمانهای جریان روشنفکری ایفای نقش کرده است، ولی با همه این اوصاف، در مقاطعی نیز انتقادات و هجمههای گستردهای نیز علیه جریان روشنفکری اعمال کرده که این حکایت از تمایل و تلاش این جنبش برای اندیشهورزی مستقل و کسب نوعی استقلال و نفی وابستگی به جریانهای مختلف بوده است اما به نظر میرسد این تمایل و تلاش برای کسب استقلال از جریان روشنفکری آنهم بهصورت مطلق امکانپذیر نیست، زیرا جنبش دانشجویی نمیتواند بهصورت مطلق از جریان روشنفکری فاصله بگیرد یا از آن عبور کند؛ چراکه ماهیت وجودی خود را مرهون این جریان است، علاوه بر این به لحاظ محدودبودن تجربه و سطح دانش دانشجویان و غالببودن روحیه آرمانخواهانه در بین آنها، جنبش دانشجویی به تنهایی نمیتواند تولیدکننده اندیشه و صحنهگردان مناسبات سیاسی و اجتماعی در سطح کلان باشد بلکه برای پیگیری و تحقق آرمانهای خود به منبع و پشتوانهای فکری و تئوریک و توأم با
رویکردی عقلانی و واقعگرایانه نیز نیازمند است اما این تأثیرپذیری و وابستگی بهمنزله اینکه جریان روشنفکری از نقد جنبش دانشجویی مصون باشد، نیست؛ بلکه یکی از رسالتهای مهم جنبش دانشجویی، علاوه بر نقد قدرت، نقد جریان روشنفکری و مطالبهگری از این جریان است.
جریان روشنفکری به دلیل تغییرات گسترده اجتماعی و اقتصادی و تغییر در نوع نگرش، باورها و سبک زندگی افکار عمومی جامعه و همچنین وجود برخی محدودیتها و موانع سیاسی، دوران رخوت، رکود و خلأ گفتمانی خود را تجربه میکند و اکنون کارکرد و تأثیرگذاری سابق خود را در عرصه جریانسازی و گفتمانسازی از دست داده و به تبع آن روشنفکران از جامعه عقب افتادهاند و به حاشیه رفته یا منزوی شدهاند. با چنین اوصافی مبرهن است که جنبش دانشجویی نیز متأثر از این وضعیت دچار رکود، رخوت و انزوا شود. در واقع همانطور که جریان روشنفکری بهعنوان رهبر فکری جنبش دانشجویی و دیگر جنبشهای اجتماعی، از رسالت و وظایف ذاتی خود یعنی تولید اندیشه، جریانسازی، گفتمانسازی، ابداع تئوری، استقلال فکری، حقیقتجویی، مطالبهگری، همدردی با جامعه و ارائه راهکارهای مدون برای حل مسائل و بحرانهای موجود جامعه فاصله گرفته یا عدول کرده و نوعی مشی سیاستزدگی و روزمرگی مفرط پیدا کرده و نقش خود را فقط در برخی انتقادهای سطحی آنهم در باب برخی مسائل جزئی جامعه محدود کرده و مصرفکننده مقلد جریان روشنفکری غرب شده است، جنبش دانشجویی نیز از ویژگیها و خصلتهای هویتبخش و ذاتی
خود یعنی پرسشگری، مطالبهگری، تحولخواهی و روحیه انتقادی داشتن برای نقد قدرت، تقویت جامعه مدنی و رسیدن به عدالت، آزادی و حفظ حقوق و کرامت انسانها فاصله گرفته و حتی آنها را به محاق برده است. در پرتو همین شرایط، امروز از جنبش دانشجویی تنها نام و شکلی صوری بر جای مانده تا اینکه بخواهد در قامت جنبشی جریانساز و گفتمانساز ایفای نقش کند. به نظر میرسد جنبش دانشجویی برای اینکه بتواند خود را از رکود و افول نجات دهد و حیات مجدد پیدا کند، ابتدا باید ضمن حفظ هویت دینی و ملی خود، به نقد و آسیبشناسی مانیفست و کارکرد وجودی خود بپردازد و در مانیفست و کارکرد وجودی خود بازنگری کند و با بازتعریف اهداف آرمانخواهانه خود، رویکردی واقعگرایانه در پیش بگیرد و به سمت و سوی جنبشی اخلاقی و عقلانی و متناسب با نیازها و دغدغههای افکار عمومی و اقتضائات امروز جامعه گام بردارد. علاوهبراین، جنبش دانشجویی باید با بازخوانی و نقد مداوم جریان روشنفکری، از روشنفکران برای خارجشدن از پیله رکود و انزوا، مطالبهگری کرده و با فشار حداکثری خود بر این جریان، روشنفکران را به پاسخگویی برای تأمین بنمایههای فکری خود متناسب با اقتضائات دوران
جدید وادار کند و بهنوعی سهم و وظیفه خود را برای احیای جریان روشنفکری که احیای آن مترادف با احیای جنبش دانشجویی است، ادا کند.