|

‌از عمل‌گرایی تا عمل‌زدگی

علیرضا تغابنی

درجلسه‌ای برای طراحی پروژه‌ای هستیم که ایده‌های کلان و ساختاری‌اش هفت ماهی است که مصوب شده و مراحل توسعه طراحی‌اش به شکلی پیش رفته که عملیات اجرا نیز شروع شده است. قسمت عمده جلسه که چهار ساعتی به طول می‌انجامد، درباره اندازه فضاهای واحدهای مسکونی‌ است و مدت مدیدی بحث بر سر این است که اتاق‌های خواب مثلا 18 مترمربع باشند یا 20 مترمربع. خسته‌کنندگی و بی‌حاصلی و پوچی این بحث برای من از یک طرف و اهمیت آن از نظر ساخت و تیم سرمایه‌گذار پروژه از طرف دیگر باعث می‌شود در بحث، حضوری فعال ولی توأم با دل‌زدگی داشته باشم. به خود می‌گویم این هزینه‌ای است که برای به‌عمل‌درآوردن آرزوهایم باید پرداخت کنم و هم‌زمان از خود به طعنه می‌پرسم که آیا واقعا همین‌طور است؟ شکاف میان «آرزو» و «عمل»، مسئله‌ای است که معمار‌ان همیشه به آن فکر کرده و هریک به تناسب دیدگاهشان رویکردی خاص در قبال این قضیه دارند: گاهی آن را ناگزیر دانسته و گلایه از آن را نوعی نق‌زدن قلمداد می‌کنند و گاه ناخرسند از آن می‌کوشند تا به‌نوعی این شکاف را ترمیم کنند.آنچه به تجربه درباره نسبت آرزو و عمل در سال‌های بعد از انقلاب و در دوران جنگ دریافته‌ام آن است که بر اثر شدت و حدت وقایع دوران جنگ و ضروریاتی مانند تلاش برای حفظ امنیت و بقا و همچنین شرایط ریاضت‌بار اقتصادی که به جامعه تحمیل شده بود، سطح آرزو به پایین‌ترین تراز ممکن نزول کرده و به عبارتی عمل و آرزو در یک سطح در کنار هم ایستاده بودند: حدِ تداومِ حیات.خروج از فضای جنگی به‌منزله خروج از مسئله بقا و دوام بود: در دهه 70، به دلایلی مانند افزایش حجم نقدینگی که از فروش نفت و استقراض خارجی به دست آمد و همین‌طور افزایش قیمت زمین، ساخت‌وساز به‌عنوان شیوه‌ای از سودآفرینی، رونق گرفت‌. همچنین افزایش تعداد دانشکده‌های معماری و بازگشت مدرسانی از غرب به ایران و در نتیجه ارتباط مستقیم و غیرمستقیم با دانشگاه‌ها و مجلات و جریان‌های روز در دهه‌های 80 و 90 میلادی، باعث شد آرزو و عمل در دو جهت مختلف و به دو شیوه مخالف رشد کنند: از یک سو پروژه‌های پرتعداد اما عاری از آرزو فضا را پر کرد؛ چراکه هم حاکمیت به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین کارفرماهای بزرگ توسعه بعد از جنگ، معماری را به‌عنوان یک ساختار غیرفرهنگی و گاه ابزاری برای پروپاگاندای مورد نظر خود می‌خواست و بازار نیز به‌عنوان حامی ساخت‌وساز، نگرشی کالایی و کوتاه‌مدت به معماری داشت. از سوی دیگر ارتباط دانشجویان با دنیای معاصر و ورود امکانات کامپیوتری، به انباشتی از آرزوهای بزرگ و کوچک در طرح‌های دانشجویی و مسابقات معماری انجامید که به شکلی سطحی یا عمیق مشتاق همگام‌شدن با معماری روز جهان یا شروع تجربه‌هایی برای آزمودن زبان معاصر معماری ایران بودند. به این ترتیب آرزوهایی جدید پس از رخوتی چند‌ساله متولد شد که جدا از انبوه ساخت‌وسازهای مرسوم، به راه خود می‌رفت. در این میان، تلاش‌هایی که جایزه معمار و مجله معمار برای نزدیک‌کردن این دو حوزه به یکدیگر انجام داد، شایان توجه است، جایزه معمار، آرزوهای در ذهن معماران را در شرایط آن روز ایران فاقد معنی و ارزش لازم تلقی می‌کرد و مشوق دنبال‌کردن آرزوها در حیطه عمل بود؛ به‌همین‌دلیل لزوم «ساخته‌شدن» را معیار سنجش قرار داد و هدف از چنین اقدامی این بود که معماران ایران بتوانند خواسته‌ها و تفکرات خود را نه‌تنها روی کاغذ، بلکه در جدال با نیروهای متکثر بازار یا نهادهای حکومتی محقق سازند و درگیرو‌دار این بده‌بستان‌ها رشد کنند و در صورت موفقیت نهایتا حرف‌های خود را به کرسی بنشانند: بسترسازی برای رسوخ آرزو به حوزه عمل.

این نوع نگاه راهبردی مجله و جایزه معمار باعث شد انرژی زیاد نسل جوان در دهه 80 چه به‌صورت کمی و چه به‌صورت کیفی، به سوی فعالان حوزه ساخت پروژه‌ها کشیده شده و در نتیجه، درگیرشدن با این عوامل و نفوذکردن درون شکاف‌های آنها - از بازار تا نهاد‌های وابسته به دولت- به مأموریت و خواست اصلی این نسل بدل شد. ازآنجاکه همیشه کسانی، هم در بدنه بازار و هم در مدیران میانی پیدا می‌شوند که با هر انگیزه‌ای، به‌دنبال ایجاد کیفیت و تمایز در زبان معماری هستند، این نسل از معماران تمام کوشش خود را به کار گرفت تا زمینی مشترک برای کار با این گروه‌ها و حتی بالابردن سطح سواد فکری و بصری آنها پدید آورد... . چرخ عمل‌گرایی به راه افتاده بود. مجله معمار آغاز حرکتی واقع‌گرایانه برای پروژه‌هایی بود که یا به‌واسطه تجربی‌بودن و آزمودن مباحثی جدید، آرزو را دنبال می‌کردند یا چنان هنجارهای کیفیت فضایی و خوش‌ساختی را به نسبت شرایط مسلط بالا می‌کشیدند که به این ترتیب با آرزومندی نسبتی برقرار می‌کردند. همان‌طورکه گفته شد، این خوش‌ساختی در آن زمان به نسبت فقر کیفی ساخت یک جهش تلقی می‌شد. پروژه‌های خوش‌ساخت را به پروژه‌هایی‌ کم‌غلط اطلاق می‌کنیم که در آنها عموما تمامی جوانب کار اندیشیده شده، زبانی یکدست و کلیتی پرداخت‌شده دارند و این ویژگی در تمامی اجزای پروژه جاری و ساری است. اینها پروژه‌هایی هستند که در بیشتر مواقع، پختگی‌شان در ساخت، بر خلاقیتشان می‌چربد. نوع دیگر، پروژه‌هایی هستند که آزمایش‌کردن را در دستور کار خود قرار داده‌اند و می‌کوشند جایگزینی برای روش‌های معمول بیابند؛ مباحث را تفسیر و تأویل می‌کنند و در پی پیش‌بردن چالشی مسائل و گشودن افق‌های جدید در سطوح گوناگون‌اند، از استراتژی‌های کلان و دیاگرام‌های فضایی تا جزئیات و مصالح و تجربه‌های زیست انسانی. این‌ گروه را می‌توان پروژه‌های تجربی نامید. مجله در ارزش‌گذاری بر این دو طیف، سیاست بی‌طرفی در پیش گرفته بود و قضاوت دراین‌باره صرفا به دیدگاه داوران بستگی داشت؛ اما نقش سهیلا بسکی و شامه قدرتمند‌ش در عیار‌سنجی همه‌جانبه و همچنین عدم محافظه‌کاری در سال‌های فعالیتش انکارناپذیر بوده و این تأثیر‌گذاری بعد از فقدان او آشکارتر هم شد: با کم‌رنگ‌شدن حضور بسکی و دیگر عوامل جایزه معمار، بیشتر اوقات در بر پاشنه ارزش‌دهی به پروژه‌های پرداخته‌شده و کم‌غلط از حیث ساخت چرخید، حال آنکه خوش‌ساختی که زمانی می‌توانست درجاتی از آرزومندی را در دل خود داشته باشد، اکنون به استانداردی جدید تبدیل شده بود. با به‌وجود‌آمدن انواع مختلفی از مسابقات معماری که از الگوی «معمار» پیروی می‌کردند که در رهبری آنها الزاما نشانی از وسواس‌های مجله معمار دیده نمی‌شد، تقدیرکردن از پروژه‌های «درست و منطقی» به‌جای پروژه‌های «پرسشگر و تجربی» بیشتر و بیشتر به روند مسلط تبدیل شد. بازار ساخت‌وساز هم با قالب‌ها و استانداردهای جدیدی آشنا شده بود که جواب‌گویش بوده و چندان لزومی به تغییر آنها نمی‌دید. این ارزش‌گذاری مکرر «امر ساخته‌شده بی‌غلط» از یک طرف و سهم‌خواهی معماران از بازار از طرف دیگر، باعث الگوشدن این نوع از پروژه‌ها در میان معماران شد، شرایطی به وجود آمد که رقابت صرفا معطوف به ساخته‌شدن پروژه‌ها باشد و نه بهره‌مندی هر پروژه از« ایده» و جنگیدن برای برزمین‌نشاندن ایده‌ هرکدام از آنها.
در کنار این مسائل، بحث‌های پرتکرار و وعظ‌گونه درباره معماری «خوب» و قرائت ایدئولوژیک از اخلاقیات معماری -که هرگونه پیشروی و جرئتی را خودنمایی و خودخواهی خوانده و نکوهش می‌کند- عرصه را برای حرکت‌ها و آزمایش‌های تجربی معمارانه تنگ کرده و این موضوع به گسترش نوعی از بی‌تفاوتی نسبت به پیشروبودن معماری در نیمه دوم دهه نود انجامید. به عبارتی اگرچه این نگاه در مراحل اولیه خود توانست تا حدی به تغییر ذائقه بازار و سوق‌دادن آن به سمت کیفیت‌هایی فضایی و سبکی و زیبایی‌شناسانه کمک کند، در افقی گسترده‌تر می‌بینیم این تعامل پرچالش با بازار، هم‌زمان بالابرنده معماری به‌مثابه عمل و پایین‌کشنده معماری به‌مثابه آرزو بود و به سقوط آرزو و هم‌ترازی با عمل انجامید: معماران کم و بیش به همین پیروزی قناعت کرده و لزومی برای تولید ایده‌هایی برای سؤال‌کردن، به‌چالش‌کشیدن و پیش‌راندن «وضع موجود جدید» ندیدند. در این میان انبوه صفحات اینستاگرامی که به بازنشر پروژه‌ها می‌پردازند و جایگزینی آنها به‌عنوان رسانه‌های اصلی تبادل اطلاعات و خلاصه‌شدن پروژه‌های معماری به چند تصویر - که به‌سرعت از آن نیز ‌باید گذشت - همان معیار بدون غلط بودن پروژه‌های خوش‌ساخت را هم لغو کرد و عملا این رسانه‌های خرد و متعدد، بدون آنکه به ممیزی نکته‌بینانه‌ای مجهز باشند، به‌طور انبوه به بازتولید پروژه‌های ساخت‌محور - با درجات بسیار مختلفی از کیفیت - پرداختند و این افزایش کمّی تصاویر، وقتی با کم‌شدن تمایل و توان برای ایجاد پروژه‌های شجاعانه، تجربی و ایده‌‌محور همراه شد، بر میان‌مایگی و عمل‌زدگی فضا افزود. در شرایط اقتصادی و سیاسی امروز که روزمرگی را به اصلی‌ترین صفت فعالیت‌هایمان تبدیل کرده است، نیازمند نهاد‌هایی هستیم که طیف جدیدی از آموزش، گفت‌وگو و نوشتار را ایجاد کنند. نهادهایی صنفی یا آموزشی، خصوصی یا دولتی که انواع جدیدی از رسانه‌ها، نمایشگاه‌ها، مکتوبات و مسابقات معماری درباره پروژه‌های ایده‌محور و تجربی را تأسیس کنند. نمایشگاه‌ها و مسابقاتی که بیش از مسئله ساخته‌شدن یا ساخته‌نشدن، داشتن ایده، طرح سؤال و مسئله‌دارکردن روند طراحی را تجلیل کنند و با زیر سؤال بردن بدیهیات از قبل پذیرفته‌شده، سطح تمایل را به پروژه‌های پیشرو در جامعه معماری کشور و پیرو آن تمام مخاطبان معماری بالاتر ببرند و از این مسیر معماری معاصر ایران را در ارائه سؤال‌های دقیق‌تر و پاسخ‌هایی نو‌به‌نو به تحولات زندگی انسان معاصر پرتوان نگه دارند. در چند سال اخیر که فعالیت تعدادی از همکاران نسل جوان‌تر را -که همواره توانایی‌هایشان را گرامی داشته‌ام - با ذوق و شوق دنبال می‌کردم، آهسته‌آهسته روند تبدیل‌شدن استعدادهایشان را به ساختمان‌های معمولی خوش‌ساخت و محوشدنشان در «وضع موجود جدید» را شاهد بودم. این برای من نشانه غم‌انگیزی از این است که سال‌هاست آرزو از عمل عقب افتاده و امروز همه ما نیازمند نهیبی جدی هستیم.

درجلسه‌ای برای طراحی پروژه‌ای هستیم که ایده‌های کلان و ساختاری‌اش هفت ماهی است که مصوب شده و مراحل توسعه طراحی‌اش به شکلی پیش رفته که عملیات اجرا نیز شروع شده است. قسمت عمده جلسه که چهار ساعتی به طول می‌انجامد، درباره اندازه فضاهای واحدهای مسکونی‌ است و مدت مدیدی بحث بر سر این است که اتاق‌های خواب مثلا 18 مترمربع باشند یا 20 مترمربع. خسته‌کنندگی و بی‌حاصلی و پوچی این بحث برای من از یک طرف و اهمیت آن از نظر ساخت و تیم سرمایه‌گذار پروژه از طرف دیگر باعث می‌شود در بحث، حضوری فعال ولی توأم با دل‌زدگی داشته باشم. به خود می‌گویم این هزینه‌ای است که برای به‌عمل‌درآوردن آرزوهایم باید پرداخت کنم و هم‌زمان از خود به طعنه می‌پرسم که آیا واقعا همین‌طور است؟ شکاف میان «آرزو» و «عمل»، مسئله‌ای است که معمار‌ان همیشه به آن فکر کرده و هریک به تناسب دیدگاهشان رویکردی خاص در قبال این قضیه دارند: گاهی آن را ناگزیر دانسته و گلایه از آن را نوعی نق‌زدن قلمداد می‌کنند و گاه ناخرسند از آن می‌کوشند تا به‌نوعی این شکاف را ترمیم کنند.آنچه به تجربه درباره نسبت آرزو و عمل در سال‌های بعد از انقلاب و در دوران جنگ دریافته‌ام آن است که بر اثر شدت و حدت وقایع دوران جنگ و ضروریاتی مانند تلاش برای حفظ امنیت و بقا و همچنین شرایط ریاضت‌بار اقتصادی که به جامعه تحمیل شده بود، سطح آرزو به پایین‌ترین تراز ممکن نزول کرده و به عبارتی عمل و آرزو در یک سطح در کنار هم ایستاده بودند: حدِ تداومِ حیات.خروج از فضای جنگی به‌منزله خروج از مسئله بقا و دوام بود: در دهه 70، به دلایلی مانند افزایش حجم نقدینگی که از فروش نفت و استقراض خارجی به دست آمد و همین‌طور افزایش قیمت زمین، ساخت‌وساز به‌عنوان شیوه‌ای از سودآفرینی، رونق گرفت‌. همچنین افزایش تعداد دانشکده‌های معماری و بازگشت مدرسانی از غرب به ایران و در نتیجه ارتباط مستقیم و غیرمستقیم با دانشگاه‌ها و مجلات و جریان‌های روز در دهه‌های 80 و 90 میلادی، باعث شد آرزو و عمل در دو جهت مختلف و به دو شیوه مخالف رشد کنند: از یک سو پروژه‌های پرتعداد اما عاری از آرزو فضا را پر کرد؛ چراکه هم حاکمیت به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین کارفرماهای بزرگ توسعه بعد از جنگ، معماری را به‌عنوان یک ساختار غیرفرهنگی و گاه ابزاری برای پروپاگاندای مورد نظر خود می‌خواست و بازار نیز به‌عنوان حامی ساخت‌وساز، نگرشی کالایی و کوتاه‌مدت به معماری داشت. از سوی دیگر ارتباط دانشجویان با دنیای معاصر و ورود امکانات کامپیوتری، به انباشتی از آرزوهای بزرگ و کوچک در طرح‌های دانشجویی و مسابقات معماری انجامید که به شکلی سطحی یا عمیق مشتاق همگام‌شدن با معماری روز جهان یا شروع تجربه‌هایی برای آزمودن زبان معاصر معماری ایران بودند. به این ترتیب آرزوهایی جدید پس از رخوتی چند‌ساله متولد شد که جدا از انبوه ساخت‌وسازهای مرسوم، به راه خود می‌رفت. در این میان، تلاش‌هایی که جایزه معمار و مجله معمار برای نزدیک‌کردن این دو حوزه به یکدیگر انجام داد، شایان توجه است، جایزه معمار، آرزوهای در ذهن معماران را در شرایط آن روز ایران فاقد معنی و ارزش لازم تلقی می‌کرد و مشوق دنبال‌کردن آرزوها در حیطه عمل بود؛ به‌همین‌دلیل لزوم «ساخته‌شدن» را معیار سنجش قرار داد و هدف از چنین اقدامی این بود که معماران ایران بتوانند خواسته‌ها و تفکرات خود را نه‌تنها روی کاغذ، بلکه در جدال با نیروهای متکثر بازار یا نهادهای حکومتی محقق سازند و درگیرو‌دار این بده‌بستان‌ها رشد کنند و در صورت موفقیت نهایتا حرف‌های خود را به کرسی بنشانند: بسترسازی برای رسوخ آرزو به حوزه عمل.

این نوع نگاه راهبردی مجله و جایزه معمار باعث شد انرژی زیاد نسل جوان در دهه 80 چه به‌صورت کمی و چه به‌صورت کیفی، به سوی فعالان حوزه ساخت پروژه‌ها کشیده شده و در نتیجه، درگیرشدن با این عوامل و نفوذکردن درون شکاف‌های آنها - از بازار تا نهاد‌های وابسته به دولت- به مأموریت و خواست اصلی این نسل بدل شد. ازآنجاکه همیشه کسانی، هم در بدنه بازار و هم در مدیران میانی پیدا می‌شوند که با هر انگیزه‌ای، به‌دنبال ایجاد کیفیت و تمایز در زبان معماری هستند، این نسل از معماران تمام کوشش خود را به کار گرفت تا زمینی مشترک برای کار با این گروه‌ها و حتی بالابردن سطح سواد فکری و بصری آنها پدید آورد... . چرخ عمل‌گرایی به راه افتاده بود. مجله معمار آغاز حرکتی واقع‌گرایانه برای پروژه‌هایی بود که یا به‌واسطه تجربی‌بودن و آزمودن مباحثی جدید، آرزو را دنبال می‌کردند یا چنان هنجارهای کیفیت فضایی و خوش‌ساختی را به نسبت شرایط مسلط بالا می‌کشیدند که به این ترتیب با آرزومندی نسبتی برقرار می‌کردند. همان‌طورکه گفته شد، این خوش‌ساختی در آن زمان به نسبت فقر کیفی ساخت یک جهش تلقی می‌شد. پروژه‌های خوش‌ساخت را به پروژه‌هایی‌ کم‌غلط اطلاق می‌کنیم که در آنها عموما تمامی جوانب کار اندیشیده شده، زبانی یکدست و کلیتی پرداخت‌شده دارند و این ویژگی در تمامی اجزای پروژه جاری و ساری است. اینها پروژه‌هایی هستند که در بیشتر مواقع، پختگی‌شان در ساخت، بر خلاقیتشان می‌چربد. نوع دیگر، پروژه‌هایی هستند که آزمایش‌کردن را در دستور کار خود قرار داده‌اند و می‌کوشند جایگزینی برای روش‌های معمول بیابند؛ مباحث را تفسیر و تأویل می‌کنند و در پی پیش‌بردن چالشی مسائل و گشودن افق‌های جدید در سطوح گوناگون‌اند، از استراتژی‌های کلان و دیاگرام‌های فضایی تا جزئیات و مصالح و تجربه‌های زیست انسانی. این‌ گروه را می‌توان پروژه‌های تجربی نامید. مجله در ارزش‌گذاری بر این دو طیف، سیاست بی‌طرفی در پیش گرفته بود و قضاوت دراین‌باره صرفا به دیدگاه داوران بستگی داشت؛ اما نقش سهیلا بسکی و شامه قدرتمند‌ش در عیار‌سنجی همه‌جانبه و همچنین عدم محافظه‌کاری در سال‌های فعالیتش انکارناپذیر بوده و این تأثیر‌گذاری بعد از فقدان او آشکارتر هم شد: با کم‌رنگ‌شدن حضور بسکی و دیگر عوامل جایزه معمار، بیشتر اوقات در بر پاشنه ارزش‌دهی به پروژه‌های پرداخته‌شده و کم‌غلط از حیث ساخت چرخید، حال آنکه خوش‌ساختی که زمانی می‌توانست درجاتی از آرزومندی را در دل خود داشته باشد، اکنون به استانداردی جدید تبدیل شده بود. با به‌وجود‌آمدن انواع مختلفی از مسابقات معماری که از الگوی «معمار» پیروی می‌کردند که در رهبری آنها الزاما نشانی از وسواس‌های مجله معمار دیده نمی‌شد، تقدیرکردن از پروژه‌های «درست و منطقی» به‌جای پروژه‌های «پرسشگر و تجربی» بیشتر و بیشتر به روند مسلط تبدیل شد. بازار ساخت‌وساز هم با قالب‌ها و استانداردهای جدیدی آشنا شده بود که جواب‌گویش بوده و چندان لزومی به تغییر آنها نمی‌دید. این ارزش‌گذاری مکرر «امر ساخته‌شده بی‌غلط» از یک طرف و سهم‌خواهی معماران از بازار از طرف دیگر، باعث الگوشدن این نوع از پروژه‌ها در میان معماران شد، شرایطی به وجود آمد که رقابت صرفا معطوف به ساخته‌شدن پروژه‌ها باشد و نه بهره‌مندی هر پروژه از« ایده» و جنگیدن برای برزمین‌نشاندن ایده‌ هرکدام از آنها.
در کنار این مسائل، بحث‌های پرتکرار و وعظ‌گونه درباره معماری «خوب» و قرائت ایدئولوژیک از اخلاقیات معماری -که هرگونه پیشروی و جرئتی را خودنمایی و خودخواهی خوانده و نکوهش می‌کند- عرصه را برای حرکت‌ها و آزمایش‌های تجربی معمارانه تنگ کرده و این موضوع به گسترش نوعی از بی‌تفاوتی نسبت به پیشروبودن معماری در نیمه دوم دهه نود انجامید. به عبارتی اگرچه این نگاه در مراحل اولیه خود توانست تا حدی به تغییر ذائقه بازار و سوق‌دادن آن به سمت کیفیت‌هایی فضایی و سبکی و زیبایی‌شناسانه کمک کند، در افقی گسترده‌تر می‌بینیم این تعامل پرچالش با بازار، هم‌زمان بالابرنده معماری به‌مثابه عمل و پایین‌کشنده معماری به‌مثابه آرزو بود و به سقوط آرزو و هم‌ترازی با عمل انجامید: معماران کم و بیش به همین پیروزی قناعت کرده و لزومی برای تولید ایده‌هایی برای سؤال‌کردن، به‌چالش‌کشیدن و پیش‌راندن «وضع موجود جدید» ندیدند. در این میان انبوه صفحات اینستاگرامی که به بازنشر پروژه‌ها می‌پردازند و جایگزینی آنها به‌عنوان رسانه‌های اصلی تبادل اطلاعات و خلاصه‌شدن پروژه‌های معماری به چند تصویر - که به‌سرعت از آن نیز ‌باید گذشت - همان معیار بدون غلط بودن پروژه‌های خوش‌ساخت را هم لغو کرد و عملا این رسانه‌های خرد و متعدد، بدون آنکه به ممیزی نکته‌بینانه‌ای مجهز باشند، به‌طور انبوه به بازتولید پروژه‌های ساخت‌محور - با درجات بسیار مختلفی از کیفیت - پرداختند و این افزایش کمّی تصاویر، وقتی با کم‌شدن تمایل و توان برای ایجاد پروژه‌های شجاعانه، تجربی و ایده‌‌محور همراه شد، بر میان‌مایگی و عمل‌زدگی فضا افزود. در شرایط اقتصادی و سیاسی امروز که روزمرگی را به اصلی‌ترین صفت فعالیت‌هایمان تبدیل کرده است، نیازمند نهاد‌هایی هستیم که طیف جدیدی از آموزش، گفت‌وگو و نوشتار را ایجاد کنند. نهادهایی صنفی یا آموزشی، خصوصی یا دولتی که انواع جدیدی از رسانه‌ها، نمایشگاه‌ها، مکتوبات و مسابقات معماری درباره پروژه‌های ایده‌محور و تجربی را تأسیس کنند. نمایشگاه‌ها و مسابقاتی که بیش از مسئله ساخته‌شدن یا ساخته‌نشدن، داشتن ایده، طرح سؤال و مسئله‌دارکردن روند طراحی را تجلیل کنند و با زیر سؤال بردن بدیهیات از قبل پذیرفته‌شده، سطح تمایل را به پروژه‌های پیشرو در جامعه معماری کشور و پیرو آن تمام مخاطبان معماری بالاتر ببرند و از این مسیر معماری معاصر ایران را در ارائه سؤال‌های دقیق‌تر و پاسخ‌هایی نو‌به‌نو به تحولات زندگی انسان معاصر پرتوان نگه دارند. در چند سال اخیر که فعالیت تعدادی از همکاران نسل جوان‌تر را -که همواره توانایی‌هایشان را گرامی داشته‌ام - با ذوق و شوق دنبال می‌کردم، آهسته‌آهسته روند تبدیل‌شدن استعدادهایشان را به ساختمان‌های معمولی خوش‌ساخت و محوشدنشان در «وضع موجود جدید» را شاهد بودم. این برای من نشانه غم‌انگیزی از این است که سال‌هاست آرزو از عمل عقب افتاده و امروز همه ما نیازمند نهیبی جدی هستیم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها