|

قصه‌های نوآوری

هادی نیل‌فروشان- عضو هیئت‌علمی دانشگاه شهید بهشتی

قصه‌ها در تاریخ تمدن بشری نقش مهمی ایفا کرده‌اند. از هر زاویه‌ای که نگاه کنیم، می‌بینیم که قصه‌ها در مسیر فرهنگ‌سازی، القای معانی، آموزش و ترویج مفاهیم و موضوعات نوپدید یا طرح دغدغه‌های عام و مشترک جهانی نقش یکتا و منحصر‌به‌فردی داشته‌اند. از فرهنگ دینی اگر شروع کنیم، خوب است نگاهی به کتاب آسمانی و جاودانه‌مان قرآن بیندازیم و ببینیم که چگونه اهداف متعالی و انسان‌ساز قرآن از طریق نقل قصه‌های مختلف و متعدد محقق می‌شوند؛ قصه آدم و حوا، قصه کشتی نوح پیامبر، قصه شکافته‌شدن رود نیل در جریان نبرد تاریخی موسی و فرعون، قصه زاده‌شدن حضرت عیسی، داستان مصلوب‌شدن ایشان، تا می‌رسد به زیباترین قصه به تعبیر قرآن که قصه جناب یوسف است و از آن تعبیر به احسن‌القصص می‌فرماید. این همه تأکید بر قصه‌گویی نشان می‌دهد آدمی با خواندن و شنیدن قصه‌ها و روایت‌ها چنان تأثیری می‌پذیرد و آموزشی می‌بیند که گویی هیچ‌کدام از ابزارهای آموزشی دیگر چنین تأثیری را بر روح و روان او ندارند. در فرهنگ ادبی و ادبیات ملت‌های مختلف و تمدن‌های گوناگون هم که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم میدان‌داران اصلی و قهرمانان بزرگ، داستان‌گویان برترند. انگار تمدن‌ها و ملت‌های مختلف، برجسته‌ترین و زبده‌ترین قهرمانان خود را به این عرصه فرستاده‌اند تا بهترین داستان‌های خود را به زیباترین شکل تصویر کرده و تقدیم تاریخ و بشریت کنند. شاعران، نقاشان، نویسندگان، معماران، نواسازان و انواع حرف و مشاغل هنری دیگر همه خود را در مسیر ترویج و تبلیغ روایت‌های تاریخ‌ساز قرار داده و برترین آثار خود را در این مسیر ساخته‌اند. در فرهنگ ایرانی خودمان نیک بنگرید که جایگاه فردوسی، مولوی، عطار، سنایی، سعدی و نظایر آنها از آن‌رو برجسته است که هریک به نظم یا نثر برترین روایت‌های تاریخ و فرهنگ ایران را نقل کرده و آنها را در ماندگارترین شکل ممکن مستند کرده‌اند. اگر قدری جلوتر بیاییم، صنعت تئاتر و سینما را ببینیم؛ این هنر-صنعتی که اعجوبه قرن اخیر شد، چشم‌ها را به خود خیره کرد و مهم‌ترین رسانه فرهنگی روزگار معاصر و سده اخیر شد. درست است که در تأثیرگذاری این هنر-صنعت مخلوطی از ابزارها، فناوری‌ها، مهارت‌ها و توانمندی‌ها تأثیرگذار بوده‌اند، اما چه کسی است که انکار کند جوهره و ماهیت اصلی این هنر-صنعت برجسته و ممتاز، روایت و قصه‌ای است که پشت سر همه این هنرنمایی‌ها و ابزارها وجود دارد. هنر سینما این است که قصه‌ها را از پس تاریخ یا ذهن قصه‌پردازان برجسته بیرون می‌کشد و به آنها هویت می‌بخشد و آنها را بصری می‌کند و در آنها روح می‌دمد و به این ترتیب عمق نفوذ آنها را در جان و روح بینندگان صدچندان می‌‌کند. بر این اساس، قصه روح و پیکره اصلی هنر-صنعت سینماست و همین است که به سینما در عمق فرهنگ و تمدن بشر جایگاه ممتاز و برجسته می‌بخشد. این مقدمه‌ها را گفتم تا تأکید کنم قصه در مسیر فرهنگ و تمدن بشر جایگاه یکتا و یگانه‌ای دارد. شاید بتوان سه مؤلفه اصلی برای قصه‌گویی قائل شد؛ نخست مستندسازی تاریخ. بسیاری از وقایع تاریخی اگر لباس قصه نپوشند، در لای صفحات کتب تاریخ مدفون‌شده باقی می‌مانند. دیگری، آموزش است. قصه‌ها دستمایه اصلی و بهترین خوراک برای آموزش صحیح و هنرمندانه مسائل و موضوعات به دانش‌آموزان و دانشجویان هستند و سومی پروبال‌دادن به قوه خیال آدمی که از‌قضا هرچه خیال‌پردازترشود، جهان را به همان میزان متحول‌تر و دگرگون‌تر خواهد کرد. ما در حوزه علم، فناوری و نوآوری هم با قصه مواجهیم و از‌قضا قصه‌های این بخش، از اهمیت خاص و مضاعفی برخوردار هستند. قصه‌های این بخش گاهی تخیلی هستند؛ همان که در ادبیات امروز به آنها

science fiction می‌گویند. تجربه و مرور داستان‌های علمی-تخیلی گذشته نشان می‌دهد این داستان‌ها صرفا ابزار سرگرمی برای نوجوانان و جوانان عشق علم و فناوری نیستند، بلکه انگار به‌گونه‌ای آینده‌نگاری و ترسیم آینده‌هایی هستند که بشر رؤیای محقق‌شدن آنها را در سر می‌پروراند. این داستان‌ها اگرچه مفیدند و به نوبه خود جای بررسی و تحلیل آنها وجود دارد، اما موضوع بحث این نوشته نیستند. بخش دوم قصه‌هایی هستند که به نوعی مستندسازی تجربه زیسته و راه طی‌شده انسان‌ها، بنگاه‌ها و نهادهای نوآور در تاریخ تمدن بشری هستند. این قصه‌ها بسیار مهم‌اند؛ چون هم به نوعی به ثبت تاریخ کمک می‌کنند‌ و هم واقعا بهترین محتوا برای تدریس و تعلیم ماجرای نوآوری به نسل‌های بعدی هستند. از این‌رو، سنت موردنگاری یا case writing یکی از سنت‌های رایج در جوامع علمی و فناوری پیشرفته بوده و هست. راستش برای من عجیب است که چرا علی‌رغم اینکه ما ملتی بوده‌ایم که در زمینه تاریخی و فرهنگی‌مان بخشی از برجسته‌ترین آثار ادبی و روایی جهان وجود دارد، این‌قدر به مستندسازی حیات زیسته‌مان در ابعاد مختلف کم توجهیم. البته خوشبختانه تعداد جریانات، مؤسسات و نهادهایی که در این زمینه احساس مسئولیت کرده و بخش‌های مختلف تلاش‌های دهه‌های اخیر تاریخ و تمدن این سرزمین را مستند می‌کنند، بیشتر شده است، ولی با این حال هنوز کارهای بسیاری هست که باید انجام شود و روی زمین مانده است. در دهمین کنفرانس بین‌المللی و چهاردهمین کنفرانس ملی مدیریت فناوری و نوآوری ایران که در روزهای پایانی هفته قبل به شکل مجازی برگزار شد، برای نخستین بار بخشی به موردنگاری اختصاص یافته بود و از همه محققان دعوت شده بود کمک کنند تاریخ تلاش‌های مختلف این حوزه بزرگ در کشور تا حد امکان مستند شده و روایت شوند. امیدوارم این بخش در سال‌های بعد نیز دنبال شود و جریان روایت و مستندسازی در این حوزه به شکل جدی تعقیب شود. به ذهنم رسیده است که بخشی از محتوای این ستون را در فواصل مناسب به نقل قصه‌های نوآوری که در کتب علمی و متون دانشگاهی این حوزه روایت شده‌اند، اختصاص دهم. این قصه‌ها هم خودشان برای فعالان حوزه نوآوری در ایران آموزنده هستند و هم سبک قصه‌گویی‌ها می‌تواند برای راویان داخلی و بومی مفید و آموزنده باشد. بعونه و فضله.

قصه‌ها در تاریخ تمدن بشری نقش مهمی ایفا کرده‌اند. از هر زاویه‌ای که نگاه کنیم، می‌بینیم که قصه‌ها در مسیر فرهنگ‌سازی، القای معانی، آموزش و ترویج مفاهیم و موضوعات نوپدید یا طرح دغدغه‌های عام و مشترک جهانی نقش یکتا و منحصر‌به‌فردی داشته‌اند. از فرهنگ دینی اگر شروع کنیم، خوب است نگاهی به کتاب آسمانی و جاودانه‌مان قرآن بیندازیم و ببینیم که چگونه اهداف متعالی و انسان‌ساز قرآن از طریق نقل قصه‌های مختلف و متعدد محقق می‌شوند؛ قصه آدم و حوا، قصه کشتی نوح پیامبر، قصه شکافته‌شدن رود نیل در جریان نبرد تاریخی موسی و فرعون، قصه زاده‌شدن حضرت عیسی، داستان مصلوب‌شدن ایشان، تا می‌رسد به زیباترین قصه به تعبیر قرآن که قصه جناب یوسف است و از آن تعبیر به احسن‌القصص می‌فرماید. این همه تأکید بر قصه‌گویی نشان می‌دهد آدمی با خواندن و شنیدن قصه‌ها و روایت‌ها چنان تأثیری می‌پذیرد و آموزشی می‌بیند که گویی هیچ‌کدام از ابزارهای آموزشی دیگر چنین تأثیری را بر روح و روان او ندارند. در فرهنگ ادبی و ادبیات ملت‌های مختلف و تمدن‌های گوناگون هم که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم میدان‌داران اصلی و قهرمانان بزرگ، داستان‌گویان برترند. انگار تمدن‌ها و ملت‌های مختلف، برجسته‌ترین و زبده‌ترین قهرمانان خود را به این عرصه فرستاده‌اند تا بهترین داستان‌های خود را به زیباترین شکل تصویر کرده و تقدیم تاریخ و بشریت کنند. شاعران، نقاشان، نویسندگان، معماران، نواسازان و انواع حرف و مشاغل هنری دیگر همه خود را در مسیر ترویج و تبلیغ روایت‌های تاریخ‌ساز قرار داده و برترین آثار خود را در این مسیر ساخته‌اند. در فرهنگ ایرانی خودمان نیک بنگرید که جایگاه فردوسی، مولوی، عطار، سنایی، سعدی و نظایر آنها از آن‌رو برجسته است که هریک به نظم یا نثر برترین روایت‌های تاریخ و فرهنگ ایران را نقل کرده و آنها را در ماندگارترین شکل ممکن مستند کرده‌اند. اگر قدری جلوتر بیاییم، صنعت تئاتر و سینما را ببینیم؛ این هنر-صنعتی که اعجوبه قرن اخیر شد، چشم‌ها را به خود خیره کرد و مهم‌ترین رسانه فرهنگی روزگار معاصر و سده اخیر شد. درست است که در تأثیرگذاری این هنر-صنعت مخلوطی از ابزارها، فناوری‌ها، مهارت‌ها و توانمندی‌ها تأثیرگذار بوده‌اند، اما چه کسی است که انکار کند جوهره و ماهیت اصلی این هنر-صنعت برجسته و ممتاز، روایت و قصه‌ای است که پشت سر همه این هنرنمایی‌ها و ابزارها وجود دارد. هنر سینما این است که قصه‌ها را از پس تاریخ یا ذهن قصه‌پردازان برجسته بیرون می‌کشد و به آنها هویت می‌بخشد و آنها را بصری می‌کند و در آنها روح می‌دمد و به این ترتیب عمق نفوذ آنها را در جان و روح بینندگان صدچندان می‌‌کند. بر این اساس، قصه روح و پیکره اصلی هنر-صنعت سینماست و همین است که به سینما در عمق فرهنگ و تمدن بشر جایگاه ممتاز و برجسته می‌بخشد. این مقدمه‌ها را گفتم تا تأکید کنم قصه در مسیر فرهنگ و تمدن بشر جایگاه یکتا و یگانه‌ای دارد. شاید بتوان سه مؤلفه اصلی برای قصه‌گویی قائل شد؛ نخست مستندسازی تاریخ. بسیاری از وقایع تاریخی اگر لباس قصه نپوشند، در لای صفحات کتب تاریخ مدفون‌شده باقی می‌مانند. دیگری، آموزش است. قصه‌ها دستمایه اصلی و بهترین خوراک برای آموزش صحیح و هنرمندانه مسائل و موضوعات به دانش‌آموزان و دانشجویان هستند و سومی پروبال‌دادن به قوه خیال آدمی که از‌قضا هرچه خیال‌پردازترشود، جهان را به همان میزان متحول‌تر و دگرگون‌تر خواهد کرد. ما در حوزه علم، فناوری و نوآوری هم با قصه مواجهیم و از‌قضا قصه‌های این بخش، از اهمیت خاص و مضاعفی برخوردار هستند. قصه‌های این بخش گاهی تخیلی هستند؛ همان که در ادبیات امروز به آنها

science fiction می‌گویند. تجربه و مرور داستان‌های علمی-تخیلی گذشته نشان می‌دهد این داستان‌ها صرفا ابزار سرگرمی برای نوجوانان و جوانان عشق علم و فناوری نیستند، بلکه انگار به‌گونه‌ای آینده‌نگاری و ترسیم آینده‌هایی هستند که بشر رؤیای محقق‌شدن آنها را در سر می‌پروراند. این داستان‌ها اگرچه مفیدند و به نوبه خود جای بررسی و تحلیل آنها وجود دارد، اما موضوع بحث این نوشته نیستند. بخش دوم قصه‌هایی هستند که به نوعی مستندسازی تجربه زیسته و راه طی‌شده انسان‌ها، بنگاه‌ها و نهادهای نوآور در تاریخ تمدن بشری هستند. این قصه‌ها بسیار مهم‌اند؛ چون هم به نوعی به ثبت تاریخ کمک می‌کنند‌ و هم واقعا بهترین محتوا برای تدریس و تعلیم ماجرای نوآوری به نسل‌های بعدی هستند. از این‌رو، سنت موردنگاری یا case writing یکی از سنت‌های رایج در جوامع علمی و فناوری پیشرفته بوده و هست. راستش برای من عجیب است که چرا علی‌رغم اینکه ما ملتی بوده‌ایم که در زمینه تاریخی و فرهنگی‌مان بخشی از برجسته‌ترین آثار ادبی و روایی جهان وجود دارد، این‌قدر به مستندسازی حیات زیسته‌مان در ابعاد مختلف کم توجهیم. البته خوشبختانه تعداد جریانات، مؤسسات و نهادهایی که در این زمینه احساس مسئولیت کرده و بخش‌های مختلف تلاش‌های دهه‌های اخیر تاریخ و تمدن این سرزمین را مستند می‌کنند، بیشتر شده است، ولی با این حال هنوز کارهای بسیاری هست که باید انجام شود و روی زمین مانده است. در دهمین کنفرانس بین‌المللی و چهاردهمین کنفرانس ملی مدیریت فناوری و نوآوری ایران که در روزهای پایانی هفته قبل به شکل مجازی برگزار شد، برای نخستین بار بخشی به موردنگاری اختصاص یافته بود و از همه محققان دعوت شده بود کمک کنند تاریخ تلاش‌های مختلف این حوزه بزرگ در کشور تا حد امکان مستند شده و روایت شوند. امیدوارم این بخش در سال‌های بعد نیز دنبال شود و جریان روایت و مستندسازی در این حوزه به شکل جدی تعقیب شود. به ذهنم رسیده است که بخشی از محتوای این ستون را در فواصل مناسب به نقل قصه‌های نوآوری که در کتب علمی و متون دانشگاهی این حوزه روایت شده‌اند، اختصاص دهم. این قصه‌ها هم خودشان برای فعالان حوزه نوآوری در ایران آموزنده هستند و هم سبک قصه‌گویی‌ها می‌تواند برای راویان داخلی و بومی مفید و آموزنده باشد. بعونه و فضله.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها