|

‌در غیاب مردم هر کاری مجاز است

احمد غلامی . سردبیر

با این نامزدهایی که تاکنون حرف‌و‌حدیثی از حضورشان در انتخابات 1400 وجود دارد، به دشواری می‌توان باور کرد مردم بسیاری در این انتخابات شرکت کرده و آرای خود را به نفع یکی از این چهره‌ها به صندوق بیندازند. انتخاب چهره‌ای از میان چهره‌هایی همچون محمدباقر قالیباف، محسن رضایی و محمدجواد ظریف، چندان شوقی در مردم برنمی‌انگیزد. برای مردم انتخابات، تنها راه کنش‌گری سیاسی بوده که این کنشگری رفته‌رفته به واکنش‌گری تبدیل شده است؛ واکنش مردم برای نه گفتن به یک جریان یا چهره‌ای سیاسی. آیا اینک این واکنش‌گری به خود انتخابات هم رسیده است؟ آیا این احتمال وجود دارد مردمی که زمانی تحقق رؤیاهایشان را در انتخابات می‌جستند اینک در روی‌گردانی از آن ببینند؟ این یعنی تعطیلی امر سیاسی؛ همان نکته‌ای که بارها و بارها از ابتدای دولت روحانی تحلیلگران غیردولتی نسبت به آن هشدار داده بودند. اما متأسفانه این وضعیت برای اصولگرایان که جناحی قدرتمند در عرصه‌های اقتصادی و متنفذ در نهادهای رسمی‌اند، جای نگرانی ندارد. بی‌تردید تعطیلی امر سیاسی نگران‌کننده است؛ چراکه‌ «امر سیاسی همان آبی است که در آب‌نما جاری است، امر سیاسی تجلی مادی یا جوهری عینی است که آب‌نما آن را به حرکت درمی‌آورد. آب و آب‌نما غیرقابل تمییز به نظر می‌رسند؛ بدون آب، آب‌نمایی وجود نخواهد داشت؛ یعنی بدون امر سیاسی حاکمیتی بنا نخواهد شد و درعین‌حال آب در مقایسه با نمایش حیرت‌انگیز آب‌نما به نظر فرعی می‌رسد. حتی در این صورت هم می‌توانیم از تمایز امر سیاسی از آب‌نما سخن بگوییم. ما می‌توانیم امر سیاسی را به خودی خود فهم کنیم، حتی وقتی بر ارتباط تنگاتنگ آن با آب‌نما تأکید می‌کنیم. برای نمونه ما می‌توانیم به حاشیه آب‌نما (آب درون حوض) بیندیشیم؛ جایی که آب به خودی خود دیدنی است، هرچند راکد است و جلوه‌ای ندارد» (از کتاب خشونت الهی والتر بنیامین، فرجام‌شناسی حاکمیت ص 22). تأکیدم در اینجا بر راکد بودن آب است؛ راکد بودن مردم. وضعیتی انفعالی که هم‌اکنون وجود دارد. آب و آب‌نما به یکدیگر وابسته‌اند. تجلی این هم‌داستانی همان امر سیاسی است. در چهار دهه دولت‌ورزی به جز دولت سیدمحمد خاتمی آب و آب‌نما از شکوه و جلالی که باید برخوردار نبوده است. اگر همگان حتی رقیبان خاتمی از آن ایام به نیکی یاد می‌‌کنند چیزی جز تحقق امر سیاسی نیست. اگرچه این گفته‌های مارگارت تاچر در توصیف وضعیت نئولیبرالیسم است، اما بی‌شباهت به وضعیت کنونی ما نیست. او می‌گوید: «چیزی به اسم جامعه وجود ندارد فقط مردان و زنان جدا هستند و خانواده‌هایشان. چیز مشترکی وجود ندارد، نه اجتماعی نه جامعه‌ای، فقط افراد هستند و خانواده‌هایشان». مارگارت تاچر با باور بر این ایده‌ها به یکی از چهره‌های سرکوبگر کارگری و اتحادیه‌های کارگران تبدیل شد. تاچر با حمایت بی‌چون و چرا از سرمایه‌داری، جامعه به معنای «اجتماعی از مردم» را فروپاشاند.

تعطیلی امر سیاسی در قالب حمایت از سرمایه‌داری و فردگرایی در دوران تاچر زبانزد موافقان و مخالفان او بود.
اینک بعد از چهار دهه از دولت‌های انقلابی که همه بر جامعه‌محوری تأکید داشته و دارند، در کمال ناباوری به دشواری می‌توان از جامعه‌ای پرنشاط سخن به میان آورد. انگار دولت‌ها بعد از انقلاب خواسته یا ناخواسته قدم در حذف جامعه برداشته‌اند خاصه اصولگرایان با اینکه همواره به آموزه‌های نئولیبرالیسم بدبین بوده‌اند و به آن می‌تاخته‌اند، در غیاب جامعه به معنای اجتماعِ بزرگِ مردم، به قدرت رسیده‌اند. این یکی از تضادهایی است که آنان با آن روبه‌رو هستند. همواره از دولت و مردم انقلابی گفته‌اند اما با رأی‌های حداقلی به قدرت رسیده‌اند. چگونه یک جناح سیاسی هزاران هزار بار در رسانه‌های خود به دفاع از مردم سخن گفته و به دفاع از مردم به دولت‌های رقیب تاخته و فقط در غیاب مردم به قدرت رسیده است.
تضاد دیگری که جناح‌های سیاسی ایران ازجمله اصولگرایان با آن روبه‌رو هستند، مقابله با فساد و مفاسد اقتصادی است که دامن‌گیر هر دو جناح‌هاست. با این تفاوت که اصولگرایان خود را در خط مقدم این فسادستیزی می‌دانند. این فسادستیزی بدون مردم و رسانه‌های مردمی ناممکن است. اگر اصولگرایان به جد این فسادستیزی را باور دارند، چرا ترجیح می‌دهند همواره با یک مردم حداقلی به قدرت برسند. مگر می‌شود در غیاب مردم با فساد به ستیز برخاست. اگر به گفته‌های تاچر بازگردیم، به اینکه چیزی جز فرد و خانواده وجود ندارد، درخواهیم یافت اصلاح‌طلبان و اصولگرایان چندان از این گفته‌های تاچر دور نیستند.
وقتی این جناح‌ها از مردم سخن می‌گویند بیش از هر چیز از مردمی می‌گویند که آنان را به دولت می‌رساند؛ یکی را مردمی حداقلی و دیگری را حداکثری. وگرنه جناح‌های سیاسی ایران و دولت‌ورزی در چهار دهه گذشته نشان داده خانواده‌گرایی از محوری‌ترین اصول این چهره‌های سیاسی است. در این زمینه چندان تفاوت فاحشی بین چهره‌های سیاسی وجود ندارد. برای جناح‌های سیاسی غیاب مردم و رسانه‌های مردمی خانواده تعین بیشتری دارد. همین‌جاست که یکی دیگر از تضادهای اصولگرایان در گفتار و عمل عیان می‌شود. آنان بیش از هر جناحی به پدیده آقازاده‌ها حمله می‌کنند. چگونه می‌توان در غیاب مردم به قدرت رسید، در خط مقدم ستیز با فساد اقتصادی بود و با انحصار خانواده‌های دولتی مقابله کرد. آیا نامزدهایی که اصولگرایان از آن حمایت خواهند کرد بری از این ویژگی‌ها هستند؟
چنین انتخابی در کارنامه آنان دیده نمی‌شود خاصه اینکه همه این برنامه‌ها و تصمیمات که اصولگرایان در پی اجرای آن هستند، در زمینه‌ای از آب و آب‌نمای خاموش و بی‌هیاهو رخ می‌دهد و این دیگر از طنز روزگار نیست که اصولگرایان می‌دانند در غیاب مردم هر کاری مجاز است.

با این نامزدهایی که تاکنون حرف‌و‌حدیثی از حضورشان در انتخابات 1400 وجود دارد، به دشواری می‌توان باور کرد مردم بسیاری در این انتخابات شرکت کرده و آرای خود را به نفع یکی از این چهره‌ها به صندوق بیندازند. انتخاب چهره‌ای از میان چهره‌هایی همچون محمدباقر قالیباف، محسن رضایی و محمدجواد ظریف، چندان شوقی در مردم برنمی‌انگیزد. برای مردم انتخابات، تنها راه کنش‌گری سیاسی بوده که این کنشگری رفته‌رفته به واکنش‌گری تبدیل شده است؛ واکنش مردم برای نه گفتن به یک جریان یا چهره‌ای سیاسی. آیا اینک این واکنش‌گری به خود انتخابات هم رسیده است؟ آیا این احتمال وجود دارد مردمی که زمانی تحقق رؤیاهایشان را در انتخابات می‌جستند اینک در روی‌گردانی از آن ببینند؟ این یعنی تعطیلی امر سیاسی؛ همان نکته‌ای که بارها و بارها از ابتدای دولت روحانی تحلیلگران غیردولتی نسبت به آن هشدار داده بودند. اما متأسفانه این وضعیت برای اصولگرایان که جناحی قدرتمند در عرصه‌های اقتصادی و متنفذ در نهادهای رسمی‌اند، جای نگرانی ندارد. بی‌تردید تعطیلی امر سیاسی نگران‌کننده است؛ چراکه‌ «امر سیاسی همان آبی است که در آب‌نما جاری است، امر سیاسی تجلی مادی یا جوهری عینی است که آب‌نما آن را به حرکت درمی‌آورد. آب و آب‌نما غیرقابل تمییز به نظر می‌رسند؛ بدون آب، آب‌نمایی وجود نخواهد داشت؛ یعنی بدون امر سیاسی حاکمیتی بنا نخواهد شد و درعین‌حال آب در مقایسه با نمایش حیرت‌انگیز آب‌نما به نظر فرعی می‌رسد. حتی در این صورت هم می‌توانیم از تمایز امر سیاسی از آب‌نما سخن بگوییم. ما می‌توانیم امر سیاسی را به خودی خود فهم کنیم، حتی وقتی بر ارتباط تنگاتنگ آن با آب‌نما تأکید می‌کنیم. برای نمونه ما می‌توانیم به حاشیه آب‌نما (آب درون حوض) بیندیشیم؛ جایی که آب به خودی خود دیدنی است، هرچند راکد است و جلوه‌ای ندارد» (از کتاب خشونت الهی والتر بنیامین، فرجام‌شناسی حاکمیت ص 22). تأکیدم در اینجا بر راکد بودن آب است؛ راکد بودن مردم. وضعیتی انفعالی که هم‌اکنون وجود دارد. آب و آب‌نما به یکدیگر وابسته‌اند. تجلی این هم‌داستانی همان امر سیاسی است. در چهار دهه دولت‌ورزی به جز دولت سیدمحمد خاتمی آب و آب‌نما از شکوه و جلالی که باید برخوردار نبوده است. اگر همگان حتی رقیبان خاتمی از آن ایام به نیکی یاد می‌‌کنند چیزی جز تحقق امر سیاسی نیست. اگرچه این گفته‌های مارگارت تاچر در توصیف وضعیت نئولیبرالیسم است، اما بی‌شباهت به وضعیت کنونی ما نیست. او می‌گوید: «چیزی به اسم جامعه وجود ندارد فقط مردان و زنان جدا هستند و خانواده‌هایشان. چیز مشترکی وجود ندارد، نه اجتماعی نه جامعه‌ای، فقط افراد هستند و خانواده‌هایشان». مارگارت تاچر با باور بر این ایده‌ها به یکی از چهره‌های سرکوبگر کارگری و اتحادیه‌های کارگران تبدیل شد. تاچر با حمایت بی‌چون و چرا از سرمایه‌داری، جامعه به معنای «اجتماعی از مردم» را فروپاشاند.

تعطیلی امر سیاسی در قالب حمایت از سرمایه‌داری و فردگرایی در دوران تاچر زبانزد موافقان و مخالفان او بود.
اینک بعد از چهار دهه از دولت‌های انقلابی که همه بر جامعه‌محوری تأکید داشته و دارند، در کمال ناباوری به دشواری می‌توان از جامعه‌ای پرنشاط سخن به میان آورد. انگار دولت‌ها بعد از انقلاب خواسته یا ناخواسته قدم در حذف جامعه برداشته‌اند خاصه اصولگرایان با اینکه همواره به آموزه‌های نئولیبرالیسم بدبین بوده‌اند و به آن می‌تاخته‌اند، در غیاب جامعه به معنای اجتماعِ بزرگِ مردم، به قدرت رسیده‌اند. این یکی از تضادهایی است که آنان با آن روبه‌رو هستند. همواره از دولت و مردم انقلابی گفته‌اند اما با رأی‌های حداقلی به قدرت رسیده‌اند. چگونه یک جناح سیاسی هزاران هزار بار در رسانه‌های خود به دفاع از مردم سخن گفته و به دفاع از مردم به دولت‌های رقیب تاخته و فقط در غیاب مردم به قدرت رسیده است.
تضاد دیگری که جناح‌های سیاسی ایران ازجمله اصولگرایان با آن روبه‌رو هستند، مقابله با فساد و مفاسد اقتصادی است که دامن‌گیر هر دو جناح‌هاست. با این تفاوت که اصولگرایان خود را در خط مقدم این فسادستیزی می‌دانند. این فسادستیزی بدون مردم و رسانه‌های مردمی ناممکن است. اگر اصولگرایان به جد این فسادستیزی را باور دارند، چرا ترجیح می‌دهند همواره با یک مردم حداقلی به قدرت برسند. مگر می‌شود در غیاب مردم با فساد به ستیز برخاست. اگر به گفته‌های تاچر بازگردیم، به اینکه چیزی جز فرد و خانواده وجود ندارد، درخواهیم یافت اصلاح‌طلبان و اصولگرایان چندان از این گفته‌های تاچر دور نیستند.
وقتی این جناح‌ها از مردم سخن می‌گویند بیش از هر چیز از مردمی می‌گویند که آنان را به دولت می‌رساند؛ یکی را مردمی حداقلی و دیگری را حداکثری. وگرنه جناح‌های سیاسی ایران و دولت‌ورزی در چهار دهه گذشته نشان داده خانواده‌گرایی از محوری‌ترین اصول این چهره‌های سیاسی است. در این زمینه چندان تفاوت فاحشی بین چهره‌های سیاسی وجود ندارد. برای جناح‌های سیاسی غیاب مردم و رسانه‌های مردمی خانواده تعین بیشتری دارد. همین‌جاست که یکی دیگر از تضادهای اصولگرایان در گفتار و عمل عیان می‌شود. آنان بیش از هر جناحی به پدیده آقازاده‌ها حمله می‌کنند. چگونه می‌توان در غیاب مردم به قدرت رسید، در خط مقدم ستیز با فساد اقتصادی بود و با انحصار خانواده‌های دولتی مقابله کرد. آیا نامزدهایی که اصولگرایان از آن حمایت خواهند کرد بری از این ویژگی‌ها هستند؟
چنین انتخابی در کارنامه آنان دیده نمی‌شود خاصه اینکه همه این برنامه‌ها و تصمیمات که اصولگرایان در پی اجرای آن هستند، در زمینه‌ای از آب و آب‌نمای خاموش و بی‌هیاهو رخ می‌دهد و این دیگر از طنز روزگار نیست که اصولگرایان می‌دانند در غیاب مردم هر کاری مجاز است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها