|

«فریتس هابر»؛ دانشمندی در میدان جنگ

حسن فتاحی.عضو هیئت‌تحریریه فصلنامه نقد کتاب علوم محض و کاربردی

احتمالا در درس شیمی دبیرستان «فرایند هابر» به گوشتان خورده است. آنچه در کتاب درسی شیمی آمده بود نحوه تولید صنعتی آمونیاک بود که به فرایند هابر مشهور است. در آزمون‌های کنکور هم هر چند سال یک ‌بار سؤالی از فرایند هابر طرح می‌شد، اما بسیاری نمی‌دانند «هابر» درواقع نام یکی از دانشمندان شیمی نامور آلمان بود. «فریتس هابر»، شیمی‌دانی با ملیت آلمانی که زندگی‌اش با جنگ جهانی گره خورد و برایش لقب «پدر سلاح شیمیایی» را به ارمغان آورد. «فریتس هابر» در خانواده‌ای با اصالت دینی یهودی به سال ۱۸۶۸ م. برابر با بیستمین سال سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار، در آلمان آن زمان و لهستان فعلی به دنیا آمد. زندگی‌نامه‌نویسان گزارش کرده‌اند اگرچه خانواده‌اش یهودی‌تبار بودند، در عرصه اجتماعی بسیار میهن‌دوست بودند. او پس از گذراندن دوره دبیرستان تحصیلاتش را با فرازوفرود‌های بسیار در سه دانشگاه به اتمام رساند. او در ابتدا وارد دانشگاه فردریش ویلهلم شد که بعدها به دانشگاه هومبولت تغییر نام داد. سپس به دانشگاه فنی برلین پیوست که آن‌ هم نامش قبلا چیز دیگری بود. او همچنین بخشی از تحصیلاتش را در دانشگاه هایدلبرگ به اتمام رساند. ناگفته نماند بین تحصیلاتش خدمت نظام‌وظیفه را هم به سال ۱۸۸۹ آغاز کرد و دو سال بعد با بانویی صاحب‌ذوق و شیمی‌دان، به نام «کلارا ایماوار» ازدواج کرد. «هابر» امیدوار بود در ارتش به او درجه افسری اعطا شود، اما بنا بر آنچه زندگی‌نامه‌نویس سرگذشت «اینشتین»، «ایساکسون»، گفته به دلیل پیشینه یهودی‌اش ناچار شد درجه گروهبانی را بپذیرد. خوب است کمی از همسر «هابر» بگویم. او دختر یک شیمی‌دان صاحب کارخانه فراوری شکر بود. «کلارا» نخستین بانویی بود که موفق به دریافت مدرک دکترای شیمی از دانشگاه برسلاو شده بود. «کلارا» نه‌تنها شیمی‌دان بود، بلکه فعال صلح و کنشگر حقوق زنان در اروپای آن زمان بود. شوربختانه زندگی او با «هابر» سرانجام دردناکی داشت. او بعد از 14 سال زندگی مشترک، در اعتراض به آنچه همسرش خدمت به میهن می‌نامید، با تپانچه وی خود را کشت. رویدادهای متعددی باعث شد تا اروپا در نهایت در ماه آگوست ۱۹۱۴م. وارد جنگی خانمان‌سوز شود. جنگی که از یک سو غرور و میهن‌دوستی مردم پروس را شعله‌ور کرده و از سویی دیگر میان دانشمندان دودستگی بزرگی را پدید آورده بود. دانشمندی همچون «آلبرت اینشتین» که هنوز نظریه نسبیت عام خود را تکمیل نکرده بود، آن‌چنان از جنگ بیزار بود و آن را احمقانه می‌دانست که برای دوستش «والتر نرنست» نوشت: اروپا با دیوانگی‌اش حالا به معرکه‌ای وارد شده که تا حد بی‌نهایت نامعقول است. در چنین موقعیتی است که هر کس باید ببیند ما به چه نژاد خام و بی‌مغزی تعلق داریم. جنگ جهانی اول، همان جنگی که «هابر» نقش بسزایی در آن ایفا کرد، قواعد خیلی از بازی‌های سیاسی و علمی را تغییر داد. «آلبرت اینشتین» از فیزیک دست نکشید و تا توانست صلح‌طلبی را تبلیغ کرد. به‌ویژه او از تفکر جنگ‌طلبی سه نفر از عزیزترین همکارانش سرخورده شده بود؛ همان‌هایی که او را ترغیب کرده بودند به برلین بیاید و به جمع علمی آنها افزوده شود، حالا بر طبل جنگ می‌کوبیدند؛ «فریتس هابر»، «والتر نرنست» و «ماکس پلانک». بین آن سه نفر «هابر» نقشی پررنگ در جنگ ایفا کرد. «هابر» شیمی‌دانی با قد نسبتا کوتاه و سری طاس بود. اصالتا یهودی‌زاده بود، اما کوشش کرده بود خود را با جامعه غیریهودی آلمان هم‌رنگ کند و پس از انجام مراسم دینی غسل ‌تعمید، به آیین مسیحیت درآمده بود. او به‌واقع تبدیل به یک دانشمند پروسی شده بود؛ با همان لباس‌ها، آداب معاشرت و حتی عینکی ویژه که روی بینی سوار می‌شد. «هابر» ریاست مؤسسه شیمی برلین را عهده‌دار بود و از قضا دفتر کار «اینشتین» هم در همان ساختمان قرار داشت. «هابر» همان کسی بود که درست زمانی که جنگ جهانی اول شروع شده و «توپ‌های ماه اوت» به غرش درآمده بود، در جنگ خانوادگی «اینشتین» و همسر اولش، «میلوا ماریچ» نقش میانجی را ایفا می‌کرد. حتی وقتی «میلوا» از «اینشتین» قهر و خانه را ترک کرد، نزد خانواده «هابر» رفت و مدتی با آنها بود. حالا آن «فریتس هابر»ی که نقش میانجی و ریش‌سفید را در دعوای «میلوا ماریچ» و «آلبرت اینشتین» ایفا می‌کرد، صراحتا می‌گفت: یک دانشمند در زمان صلح متعلق به کل دنیا و در زمان جنگ فدایی وطنش است. «هابر» انستیتوی شیمی برلین را در اختیار ارتش آلمان گذاشت. او انستیتو را چنان مهیا کرد که بتواند در اسرع وقت سلاح شیمیایی برای ارتش آلمان بسازد. «هابر» در گذشته راهی صنعتی و مقرون‌به‌صرفه را برای تولید نیترات یافته بود و در پی آن جهان توانسته بود کود شیمیایی تولید کند و خطر بالقوه قحطی مواد غذایی را در کره زمین، آن‌چنان‌که «مالتوس» پیش‌بینی کرده بود، مهار کند. حالا همان مرد، مرد ناجی قحطی غذایی، می‌خواست گازی خطرناک از مشتقات نیتروژن و آمونیاک بسازد تا ارتش آلمان از آن به‌طور وسیع در میدان نبرد استفاده کند. «هابر» در زمان جنگ توجه خود را به تولید گاز کلراین معطوف کرد؛ گازی که از هوا سنگین‌تر بود و به‌راحتی داخل سنگرهای سربازان دشمن نفوذ می‌کرد و آنها را دسته‌دسته به کام مرگی دردناک می‌کشاند. گاز تولیدی «هابر» گلو و نای سربازان را می‌سوزاند و گویی خفه می‌شدند. آوریل ۱۹۱۵، همان سالی که «اینشتین» رسما از معادلات نسبیت عام پرده برداشت، استفاده از سلاح شیمیایی هم به‌طور عملی انجام شد. در همان روزها بیش از پنج هزار سرباز فرانسوی و بلژیکی با گاز کشنده «هابر» در منطقه‌ای با نام یبره قتل‌عام شدند و «هابر» خود شخصا در منطقه عملیاتی حضور داشت. «آلفرد نوبل» که مخترع دینامیت بود و جایزه نوبل وقف اوست، شاید تصور نمی‌کرد روزی فرابرسد که مردی جایزه نوبل را در شیمی تصاحب کند که روزگاری به همراه همکارش «کارل بوش»، شیمی‌دان و مهندس، توانسته بود گامی بزرگ برای رفع خطر افزایش جمعیت بردارد و روزگاری گازی تولید کند که هزاران سرباز را به کام مرگ بکشد. «هابر» جایزه نوبل شیمی سال ۱۹۱۸ را از آن خود کرد؛ اما گنجی بزرگ‌تر یعنی همسر دانا و توانایش، «کلارا» را در راه باور به جنگ از دست داد. مرگ «هابر» هم دردناک است. او در نهایت در آستانه جنگ جهانی دوم با وجود حب وطن و خدمات شایسته‌اش، مورد غضب نازی‌های ضدیهود قرار گرفت و جلای وطن کرد. «هابر» در بیست‌ونهم ژانویه سال ۱۹۳۴ در شهر بازل سوئیس با حمله قلبی درگذشت. او قبل از عزیمت به سوئیس چندماهی را در کمبریج بود و روایت ‌شده که «رادرفورد»، فیزیک‌دان برنده جایزه نوبل، از دست‌دادن با او خودداری کرد.

احتمالا در درس شیمی دبیرستان «فرایند هابر» به گوشتان خورده است. آنچه در کتاب درسی شیمی آمده بود نحوه تولید صنعتی آمونیاک بود که به فرایند هابر مشهور است. در آزمون‌های کنکور هم هر چند سال یک ‌بار سؤالی از فرایند هابر طرح می‌شد، اما بسیاری نمی‌دانند «هابر» درواقع نام یکی از دانشمندان شیمی نامور آلمان بود. «فریتس هابر»، شیمی‌دانی با ملیت آلمانی که زندگی‌اش با جنگ جهانی گره خورد و برایش لقب «پدر سلاح شیمیایی» را به ارمغان آورد. «فریتس هابر» در خانواده‌ای با اصالت دینی یهودی به سال ۱۸۶۸ م. برابر با بیستمین سال سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار، در آلمان آن زمان و لهستان فعلی به دنیا آمد. زندگی‌نامه‌نویسان گزارش کرده‌اند اگرچه خانواده‌اش یهودی‌تبار بودند، در عرصه اجتماعی بسیار میهن‌دوست بودند. او پس از گذراندن دوره دبیرستان تحصیلاتش را با فرازوفرود‌های بسیار در سه دانشگاه به اتمام رساند. او در ابتدا وارد دانشگاه فردریش ویلهلم شد که بعدها به دانشگاه هومبولت تغییر نام داد. سپس به دانشگاه فنی برلین پیوست که آن‌ هم نامش قبلا چیز دیگری بود. او همچنین بخشی از تحصیلاتش را در دانشگاه هایدلبرگ به اتمام رساند. ناگفته نماند بین تحصیلاتش خدمت نظام‌وظیفه را هم به سال ۱۸۸۹ آغاز کرد و دو سال بعد با بانویی صاحب‌ذوق و شیمی‌دان، به نام «کلارا ایماوار» ازدواج کرد. «هابر» امیدوار بود در ارتش به او درجه افسری اعطا شود، اما بنا بر آنچه زندگی‌نامه‌نویس سرگذشت «اینشتین»، «ایساکسون»، گفته به دلیل پیشینه یهودی‌اش ناچار شد درجه گروهبانی را بپذیرد. خوب است کمی از همسر «هابر» بگویم. او دختر یک شیمی‌دان صاحب کارخانه فراوری شکر بود. «کلارا» نخستین بانویی بود که موفق به دریافت مدرک دکترای شیمی از دانشگاه برسلاو شده بود. «کلارا» نه‌تنها شیمی‌دان بود، بلکه فعال صلح و کنشگر حقوق زنان در اروپای آن زمان بود. شوربختانه زندگی او با «هابر» سرانجام دردناکی داشت. او بعد از 14 سال زندگی مشترک، در اعتراض به آنچه همسرش خدمت به میهن می‌نامید، با تپانچه وی خود را کشت. رویدادهای متعددی باعث شد تا اروپا در نهایت در ماه آگوست ۱۹۱۴م. وارد جنگی خانمان‌سوز شود. جنگی که از یک سو غرور و میهن‌دوستی مردم پروس را شعله‌ور کرده و از سویی دیگر میان دانشمندان دودستگی بزرگی را پدید آورده بود. دانشمندی همچون «آلبرت اینشتین» که هنوز نظریه نسبیت عام خود را تکمیل نکرده بود، آن‌چنان از جنگ بیزار بود و آن را احمقانه می‌دانست که برای دوستش «والتر نرنست» نوشت: اروپا با دیوانگی‌اش حالا به معرکه‌ای وارد شده که تا حد بی‌نهایت نامعقول است. در چنین موقعیتی است که هر کس باید ببیند ما به چه نژاد خام و بی‌مغزی تعلق داریم. جنگ جهانی اول، همان جنگی که «هابر» نقش بسزایی در آن ایفا کرد، قواعد خیلی از بازی‌های سیاسی و علمی را تغییر داد. «آلبرت اینشتین» از فیزیک دست نکشید و تا توانست صلح‌طلبی را تبلیغ کرد. به‌ویژه او از تفکر جنگ‌طلبی سه نفر از عزیزترین همکارانش سرخورده شده بود؛ همان‌هایی که او را ترغیب کرده بودند به برلین بیاید و به جمع علمی آنها افزوده شود، حالا بر طبل جنگ می‌کوبیدند؛ «فریتس هابر»، «والتر نرنست» و «ماکس پلانک». بین آن سه نفر «هابر» نقشی پررنگ در جنگ ایفا کرد. «هابر» شیمی‌دانی با قد نسبتا کوتاه و سری طاس بود. اصالتا یهودی‌زاده بود، اما کوشش کرده بود خود را با جامعه غیریهودی آلمان هم‌رنگ کند و پس از انجام مراسم دینی غسل ‌تعمید، به آیین مسیحیت درآمده بود. او به‌واقع تبدیل به یک دانشمند پروسی شده بود؛ با همان لباس‌ها، آداب معاشرت و حتی عینکی ویژه که روی بینی سوار می‌شد. «هابر» ریاست مؤسسه شیمی برلین را عهده‌دار بود و از قضا دفتر کار «اینشتین» هم در همان ساختمان قرار داشت. «هابر» همان کسی بود که درست زمانی که جنگ جهانی اول شروع شده و «توپ‌های ماه اوت» به غرش درآمده بود، در جنگ خانوادگی «اینشتین» و همسر اولش، «میلوا ماریچ» نقش میانجی را ایفا می‌کرد. حتی وقتی «میلوا» از «اینشتین» قهر و خانه را ترک کرد، نزد خانواده «هابر» رفت و مدتی با آنها بود. حالا آن «فریتس هابر»ی که نقش میانجی و ریش‌سفید را در دعوای «میلوا ماریچ» و «آلبرت اینشتین» ایفا می‌کرد، صراحتا می‌گفت: یک دانشمند در زمان صلح متعلق به کل دنیا و در زمان جنگ فدایی وطنش است. «هابر» انستیتوی شیمی برلین را در اختیار ارتش آلمان گذاشت. او انستیتو را چنان مهیا کرد که بتواند در اسرع وقت سلاح شیمیایی برای ارتش آلمان بسازد. «هابر» در گذشته راهی صنعتی و مقرون‌به‌صرفه را برای تولید نیترات یافته بود و در پی آن جهان توانسته بود کود شیمیایی تولید کند و خطر بالقوه قحطی مواد غذایی را در کره زمین، آن‌چنان‌که «مالتوس» پیش‌بینی کرده بود، مهار کند. حالا همان مرد، مرد ناجی قحطی غذایی، می‌خواست گازی خطرناک از مشتقات نیتروژن و آمونیاک بسازد تا ارتش آلمان از آن به‌طور وسیع در میدان نبرد استفاده کند. «هابر» در زمان جنگ توجه خود را به تولید گاز کلراین معطوف کرد؛ گازی که از هوا سنگین‌تر بود و به‌راحتی داخل سنگرهای سربازان دشمن نفوذ می‌کرد و آنها را دسته‌دسته به کام مرگی دردناک می‌کشاند. گاز تولیدی «هابر» گلو و نای سربازان را می‌سوزاند و گویی خفه می‌شدند. آوریل ۱۹۱۵، همان سالی که «اینشتین» رسما از معادلات نسبیت عام پرده برداشت، استفاده از سلاح شیمیایی هم به‌طور عملی انجام شد. در همان روزها بیش از پنج هزار سرباز فرانسوی و بلژیکی با گاز کشنده «هابر» در منطقه‌ای با نام یبره قتل‌عام شدند و «هابر» خود شخصا در منطقه عملیاتی حضور داشت. «آلفرد نوبل» که مخترع دینامیت بود و جایزه نوبل وقف اوست، شاید تصور نمی‌کرد روزی فرابرسد که مردی جایزه نوبل را در شیمی تصاحب کند که روزگاری به همراه همکارش «کارل بوش»، شیمی‌دان و مهندس، توانسته بود گامی بزرگ برای رفع خطر افزایش جمعیت بردارد و روزگاری گازی تولید کند که هزاران سرباز را به کام مرگ بکشد. «هابر» جایزه نوبل شیمی سال ۱۹۱۸ را از آن خود کرد؛ اما گنجی بزرگ‌تر یعنی همسر دانا و توانایش، «کلارا» را در راه باور به جنگ از دست داد. مرگ «هابر» هم دردناک است. او در نهایت در آستانه جنگ جهانی دوم با وجود حب وطن و خدمات شایسته‌اش، مورد غضب نازی‌های ضدیهود قرار گرفت و جلای وطن کرد. «هابر» در بیست‌ونهم ژانویه سال ۱۹۳۴ در شهر بازل سوئیس با حمله قلبی درگذشت. او قبل از عزیمت به سوئیس چندماهی را در کمبریج بود و روایت ‌شده که «رادرفورد»، فیزیک‌دان برنده جایزه نوبل، از دست‌دادن با او خودداری کرد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها