|

خیزش اسطوره‌ها

عبدالرضا ناصرمقدسی. متخصص مغز و اعصاب

فیلم «مورتال» محصول سال 2020 به کارگردانی «اندره اوردال» است که با الهام از اساطیر مشهور اسکاندیناوی فیلمی قابل تأمل ساخته است. به‌ مدد سینمای مارول و توجه روزافزون به اساطیر این منطقه، ما اکنون با والهالا و خدایان آن به‌خصوص ثور آشنایی کاملی داریم. متأسفانه فیلم‌های انگشت‌شماری ساخته شده‌اند که در آن به اساطیر ایرانی نگاه کرده باشد. این وظیفه فیلم‌سازان و هنرمندان ماست، اما عدم آشنایی با این اساطیر باعث شده که نتوانیم از ظرفیت سینما برای معرفی اساطیر ایرانی که بسیار پربار و تأمل‌برانگیز هستند، استفاده کنیم. اگر فیلم‌های ابرقهرمانان مثل انتقام‌جویان را دنبال کنید، متوجه می‌شوید که نگاه فیلم‌سازان غربی صرفا به اصل داستان اساطیری ثور و سایر خدایان والهالا نبوده بلکه آنها از قدرت این اساطیر در فیلم‌های اَبَرقهرمانی که اتفاقا فیلم‌هایی مربوط به آینده انسان هستند نیز به‌خوبی استفاده کرده‌اند. این‌گونه انگار اساطیر زنده شده‌اند، آن هم در قالبی مدرن و فارغ از تعلقات شدید اسطوره‌ای که خود پدیده‌ای قابل‌توجه در صنعت فیلم‌سازی و بازخوانی اساطیر در حیطه فیلم و سینماست. فیلم «مورتال» نیز گرچه شاید از نظر ساخت داستانی، فیلمی چندان قوی‌ نباشد اما از نظر تحقق یک اسطوره در جهان جدید قابل‌توجه است. باید در نظر داشت که در دنیای شگفت‌انگیز آینده، خیال و جادو و علم در هم پیچیده خواهند شد و ماحصل آن دست‌کمی از زنده‌شدن دوباره اساطیر نخواهد داشت. فیلم «مورتال» با اتفاقی عجیب شروع می‌شود. «اریک» برای یافتن اقوام دور خود به مزرعه‌ای در نروژ می‌رود. اما وقتی وارد مزرعه می‌شود جوشش و آتشی شدید در خود احساس کرده و بعد منفجر می‌شود. در این حادثه همه افراد مزرعه به‌جز خود او می‌میرند. مزرعه نیز به آتش کشیده می‌شود و «اریک» فرار می‌کند و در مزرعه‌های نروژ متواری می‌شود. او بدون آنکه کنترلی بر خود داشته باشد، می‌تواند تأثیرات شدید و مخربی بر محیط خود بگذارد. ازجمله وقتی که تحریک می‌شود درختان به آتش کشیده می‌شوند و او نمی‌داند چرا این اتفاق در او رخ می‌دهد. در این راه طولانی پسر جوانی که او را اذیت می‌کند به ‌شکل مرموزی می‌میرد و همین باعث بازداشت «اریک» می‌شود. رئیس پلیس برای اینکه بداند چه اتفاقی افتاده از یک روان‌شناس (کریستین) می‌خواهد که با «اریک» صحبت کند. در این گفت‌وگو، «اریک» قدرت عجیبی را که در او بیدار شده به «کریستین» نشان می‌دهد. قدرتی که سبب می‌شود مرکز پلیس به آتش کشیده شود. در همین زمان گروهی از آمریکا برای بردن «اریک» می‌آیند و برای اینکه مشکلی پیش نیاید «اریک» را بیهوش می‌کنند. اما زمانی که «اریک» را به هلیکوپتر منتقل می‌کنند، او به هوش می‌آید و حالا که به‌شدت در معرض تحریک قرار گرفته است دوباره آن نیروهای مخرب درون وی بیدار شده، اما این بار خود را به‌ صورت یک گردباد بسیار بزرگ نشان می‌دهد. گردبادی که هلیکوپتر را در هم کوبیده و باعث سقوط آن به درون یک دریاچه می‌شود. «اریک» البته نمی‌میرد و از این مهلکه هم جان به در می‌برد. او به شهر به نزد «کریستین» بازمی‌گردد و آن دو با هم به همان مزرعه‌ای بازمی‌گردند که تمام ماجرا از آنجا شروع شده بود. در این بین حوادث بسیاری اتفاق می‌افتد. نه‌تنها آتش، نه‌تنها گردباد بلکه رعد هم به فرمان «اریک» درمی‌آید. فرمانی که هنوز «اریک» توانایی کنترل آن را نداشته و انگار از غرایز او پیروی می‌کنند. از سوی دیگر رئیس پلیس شهر که با آنها همراه شده متوجه یک موضوع مهم می‌شود: در اساطیرِ خدایان والهالا آمده که بعد از رگناروک که جنگ بزرگی بین خدایان بوده، فرزندان ثور مزرعه‌ای را می‌سازند و حالا برای رئیس پلیس شهر این سؤال پیش می‌آید که نکند مزرعه‌ای که به آتش کشیده شده است همان مزرعه‌ای باشد که خدایان والهالا در آن برای مدتی زندگی کرده‌اند و نکند «اریک» از نوادگان ثور باشد. پس راهی این مزرعه می‌شوند تا شاید نشانی از خدایان والهالا در آن بیابند. ابتدا با مزرعه‌ای سوخته روبه‌رو می‌شوند که هیچ نشانی از دنیای باستانی ندارد. اما «اریک» جاذبه‌ای شدید را در مزرعه احساس می‌کند. این جاذبه سبب می‌شود که همان منطقه را بکَنند و ناگهان با سازه‌ای باستانی و روایت خدایان والهالا روبه‌رو شوند. در این سازه که در زیر زمین قرار گرفته است، نقش بزرگی از درختی اساطیری وجود دارد. درختی که «اریک» دائم در مکاشفات غیرمنتظره‌ای که داشته، می‌دیده است. «اریک» وارد این سازه می‌شود. او پس از دیدن درخت شروع به بازکردن صندوقی می‌کند که در آن چکش معروف ثور همراه با لوازم دیگر او نگهداری می‌شود. او که نواده ثور است اکنون چکش او را در اختیار دارد. او می‌تواند رعد و آتش و باد را به فرمان بگیرد. یک اسطوره باستانی زنده شده است. اما کسانی که از قدرت او می‌ترسند می‌خواهند او را بکشند. ولی تیری که شلیک می‌شود به اشتباه به «کریستین» برخورد می‌کند و این قوی‌ترین محرکی بوده که می‌توانست این ثور جدید را تحریک کند و اینجاست که او همه چیز را به آتش کشیده و ناپدید شده و فیلم به پایان می‌رسد. البته فیلم می‌توانست خیلی بهتر از اینها ساخته شود. عمیق‌ترکردن تجربه‌های بشری می‌تواست نشان‌دهنده چگونگی ظهور اساطیر در جهان امروزی ما باشد. فیلم، اسطوره‌ای را در زمان ما زنده می‌کند. اسطوره‌ای که قدرتش ورای تمام دستاوردهای علمی قرار می‌گیرد. اما واقعیت اینجاست که شاید از این پس این علم باشد که اسطوره‌های بزرگ را خلق می‌کند. شاید در دنیای گذشته این‌گونه بود، ولی اکنون دیگر نمی‌توان بین علم و اسطوره خط ‌فاصلی کشید. اکنون علم دارد به حوزه‌هایی ورود می‌کند که دیگر قابل افتراق با جادو نخواهد بود. یکی از مواردی که می‌تواند هم به علم و هم به خلق اسطوره‌ها کمک کند نگاهی عمیق به اسطوره‌های باستانی و بازخوانی و بازآفرینی آنها در دنیای جدید است. سینما به‌ دلیل قدرت بالایی که دارد می‌تواند در تدوین چنین آثاری بسیار کمک کند. درست است که خیلی از کارگردانان به‌ دنبال جنبه‌های بصری هستند، اما تأملی در اساطیر باستانی برای اینکه چگونه آن را به بنیان‌های در حال تغییر انسان امروزی مربوط کنند، می‌تواند سبب ایجاد شاهکارهایی در عالم سینما شود. ای کاش هنرمندان ما با الهام از اساطیر خودمان دست به خلق چنین آثاری بزنند.

فیلم «مورتال» محصول سال 2020 به کارگردانی «اندره اوردال» است که با الهام از اساطیر مشهور اسکاندیناوی فیلمی قابل تأمل ساخته است. به‌ مدد سینمای مارول و توجه روزافزون به اساطیر این منطقه، ما اکنون با والهالا و خدایان آن به‌خصوص ثور آشنایی کاملی داریم. متأسفانه فیلم‌های انگشت‌شماری ساخته شده‌اند که در آن به اساطیر ایرانی نگاه کرده باشد. این وظیفه فیلم‌سازان و هنرمندان ماست، اما عدم آشنایی با این اساطیر باعث شده که نتوانیم از ظرفیت سینما برای معرفی اساطیر ایرانی که بسیار پربار و تأمل‌برانگیز هستند، استفاده کنیم. اگر فیلم‌های ابرقهرمانان مثل انتقام‌جویان را دنبال کنید، متوجه می‌شوید که نگاه فیلم‌سازان غربی صرفا به اصل داستان اساطیری ثور و سایر خدایان والهالا نبوده بلکه آنها از قدرت این اساطیر در فیلم‌های اَبَرقهرمانی که اتفاقا فیلم‌هایی مربوط به آینده انسان هستند نیز به‌خوبی استفاده کرده‌اند. این‌گونه انگار اساطیر زنده شده‌اند، آن هم در قالبی مدرن و فارغ از تعلقات شدید اسطوره‌ای که خود پدیده‌ای قابل‌توجه در صنعت فیلم‌سازی و بازخوانی اساطیر در حیطه فیلم و سینماست. فیلم «مورتال» نیز گرچه شاید از نظر ساخت داستانی، فیلمی چندان قوی‌ نباشد اما از نظر تحقق یک اسطوره در جهان جدید قابل‌توجه است. باید در نظر داشت که در دنیای شگفت‌انگیز آینده، خیال و جادو و علم در هم پیچیده خواهند شد و ماحصل آن دست‌کمی از زنده‌شدن دوباره اساطیر نخواهد داشت. فیلم «مورتال» با اتفاقی عجیب شروع می‌شود. «اریک» برای یافتن اقوام دور خود به مزرعه‌ای در نروژ می‌رود. اما وقتی وارد مزرعه می‌شود جوشش و آتشی شدید در خود احساس کرده و بعد منفجر می‌شود. در این حادثه همه افراد مزرعه به‌جز خود او می‌میرند. مزرعه نیز به آتش کشیده می‌شود و «اریک» فرار می‌کند و در مزرعه‌های نروژ متواری می‌شود. او بدون آنکه کنترلی بر خود داشته باشد، می‌تواند تأثیرات شدید و مخربی بر محیط خود بگذارد. ازجمله وقتی که تحریک می‌شود درختان به آتش کشیده می‌شوند و او نمی‌داند چرا این اتفاق در او رخ می‌دهد. در این راه طولانی پسر جوانی که او را اذیت می‌کند به ‌شکل مرموزی می‌میرد و همین باعث بازداشت «اریک» می‌شود. رئیس پلیس برای اینکه بداند چه اتفاقی افتاده از یک روان‌شناس (کریستین) می‌خواهد که با «اریک» صحبت کند. در این گفت‌وگو، «اریک» قدرت عجیبی را که در او بیدار شده به «کریستین» نشان می‌دهد. قدرتی که سبب می‌شود مرکز پلیس به آتش کشیده شود. در همین زمان گروهی از آمریکا برای بردن «اریک» می‌آیند و برای اینکه مشکلی پیش نیاید «اریک» را بیهوش می‌کنند. اما زمانی که «اریک» را به هلیکوپتر منتقل می‌کنند، او به هوش می‌آید و حالا که به‌شدت در معرض تحریک قرار گرفته است دوباره آن نیروهای مخرب درون وی بیدار شده، اما این بار خود را به‌ صورت یک گردباد بسیار بزرگ نشان می‌دهد. گردبادی که هلیکوپتر را در هم کوبیده و باعث سقوط آن به درون یک دریاچه می‌شود. «اریک» البته نمی‌میرد و از این مهلکه هم جان به در می‌برد. او به شهر به نزد «کریستین» بازمی‌گردد و آن دو با هم به همان مزرعه‌ای بازمی‌گردند که تمام ماجرا از آنجا شروع شده بود. در این بین حوادث بسیاری اتفاق می‌افتد. نه‌تنها آتش، نه‌تنها گردباد بلکه رعد هم به فرمان «اریک» درمی‌آید. فرمانی که هنوز «اریک» توانایی کنترل آن را نداشته و انگار از غرایز او پیروی می‌کنند. از سوی دیگر رئیس پلیس شهر که با آنها همراه شده متوجه یک موضوع مهم می‌شود: در اساطیرِ خدایان والهالا آمده که بعد از رگناروک که جنگ بزرگی بین خدایان بوده، فرزندان ثور مزرعه‌ای را می‌سازند و حالا برای رئیس پلیس شهر این سؤال پیش می‌آید که نکند مزرعه‌ای که به آتش کشیده شده است همان مزرعه‌ای باشد که خدایان والهالا در آن برای مدتی زندگی کرده‌اند و نکند «اریک» از نوادگان ثور باشد. پس راهی این مزرعه می‌شوند تا شاید نشانی از خدایان والهالا در آن بیابند. ابتدا با مزرعه‌ای سوخته روبه‌رو می‌شوند که هیچ نشانی از دنیای باستانی ندارد. اما «اریک» جاذبه‌ای شدید را در مزرعه احساس می‌کند. این جاذبه سبب می‌شود که همان منطقه را بکَنند و ناگهان با سازه‌ای باستانی و روایت خدایان والهالا روبه‌رو شوند. در این سازه که در زیر زمین قرار گرفته است، نقش بزرگی از درختی اساطیری وجود دارد. درختی که «اریک» دائم در مکاشفات غیرمنتظره‌ای که داشته، می‌دیده است. «اریک» وارد این سازه می‌شود. او پس از دیدن درخت شروع به بازکردن صندوقی می‌کند که در آن چکش معروف ثور همراه با لوازم دیگر او نگهداری می‌شود. او که نواده ثور است اکنون چکش او را در اختیار دارد. او می‌تواند رعد و آتش و باد را به فرمان بگیرد. یک اسطوره باستانی زنده شده است. اما کسانی که از قدرت او می‌ترسند می‌خواهند او را بکشند. ولی تیری که شلیک می‌شود به اشتباه به «کریستین» برخورد می‌کند و این قوی‌ترین محرکی بوده که می‌توانست این ثور جدید را تحریک کند و اینجاست که او همه چیز را به آتش کشیده و ناپدید شده و فیلم به پایان می‌رسد. البته فیلم می‌توانست خیلی بهتر از اینها ساخته شود. عمیق‌ترکردن تجربه‌های بشری می‌تواست نشان‌دهنده چگونگی ظهور اساطیر در جهان امروزی ما باشد. فیلم، اسطوره‌ای را در زمان ما زنده می‌کند. اسطوره‌ای که قدرتش ورای تمام دستاوردهای علمی قرار می‌گیرد. اما واقعیت اینجاست که شاید از این پس این علم باشد که اسطوره‌های بزرگ را خلق می‌کند. شاید در دنیای گذشته این‌گونه بود، ولی اکنون دیگر نمی‌توان بین علم و اسطوره خط ‌فاصلی کشید. اکنون علم دارد به حوزه‌هایی ورود می‌کند که دیگر قابل افتراق با جادو نخواهد بود. یکی از مواردی که می‌تواند هم به علم و هم به خلق اسطوره‌ها کمک کند نگاهی عمیق به اسطوره‌های باستانی و بازخوانی و بازآفرینی آنها در دنیای جدید است. سینما به‌ دلیل قدرت بالایی که دارد می‌تواند در تدوین چنین آثاری بسیار کمک کند. درست است که خیلی از کارگردانان به‌ دنبال جنبه‌های بصری هستند، اما تأملی در اساطیر باستانی برای اینکه چگونه آن را به بنیان‌های در حال تغییر انسان امروزی مربوط کنند، می‌تواند سبب ایجاد شاهکارهایی در عالم سینما شود. ای کاش هنرمندان ما با الهام از اساطیر خودمان دست به خلق چنین آثاری بزنند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها