نشست نقد و بررسي 2 كتاب درباره شرقشناسي با حضور احمد كريميحكاك برگزار شد
تعدیل و تثبیت نقد شرقشناسی
نشست هفتگی مركز فرهنگی شهر کتاب هفته گذشته به نقد و بررسی دو کتاب «شرقشناسی» اثر الکساندر لئون مکفی و «دانش خطرناک، شرقشناسی و مصائب آن» اثر رابرت اروین اختصاص داشت. کتاب «شرقشناسی» سال گذشته با ترجمه مسعود فرهمندفر و با مقدمهای از احمد کریمیحکاک، نویسنده، مترجم و پژوهشگر برجسته ادبی ازسوی انتشارات نیلوفر روانه بازار کتاب شد. «دانش خطرناک، شرقشناسی و مصائب آن» نیز چندی پیش به قلم محمد دهقانی و به همت انتشارات ماهی ترجمه و منتشر شد. در چهار دههای که از انتشار کتاب «شرقشناسی»، اثر دورانساز ادوارد سعید میگذرد، جهان از بسیاری جهات، از جمله شناخت متقابل فرهنگهای تمدنساز از یکدیگر و نیز ارتباطات فرهنگهای مختلف دگرگون شده است. مفهوم شرقشناسی سعید طی این سالها با حمایتها و انتقادهای بسیاری روبهرو شده است. دراینمیان کتاب مکفی با طرحی گسترده هم حقانیتی بیشائبه به شرقشناسی سعید میدهد و هم به انتقادهای منصفانهای میپردازد که به این کتاب وارد شده و شرح جامعی از همه نقدهای مکتوب بر شرقشناسی به دست میدهد. «دانش خطرناک» اروین نیز همه جریانها و مکاتب شرقشناسی را با نگاهی انتقادی بررسی کرده و بخشها و صفحات مجزایی را به چهرههای شاخصی نظیر ادوارد براون و ماسینیون و نیکلسون اختصاص داده است و از این حیث میتوان این کتاب را تاریخ تحلیلی جامعی از شرقشناسی تا آستانه قرن بیستویکم دانست؛ اما این کتاب در واقع پاسخی به تندرویها و اشتباهات ادوارد سعید در شرقشناسی است. در نشست نقد و بررسی این دو كتاب كریمیحكاك و فرهمندفر درباره كتاب «شرقشناسی» و محمد دهقانی و عظیم طهماسبی درباره كتاب «دانش خطرناک، شرقشناسی و مصائب آن» به سخنرانی پرداختند. گزیدهای از سخنرانيهاي این نشست مجازي را در صفحه پيش رو میخوانید.
احمد کریمیحکاک:
امروز سخنان كوتاهی درباره كتاب «شرقشناسی» مكفی میگویم، چون بیشتر حرفم در مقدمهای كه به درخواست دكتر فرهمندفر بر كتاب مكفی نوشتهام، آمده است. در آن مقدمه سیر تاریخی مفهوم شرقشناسی را از آغاز مرور كردم، یعنی از زمانی كه در دروه رنسانس غربیان (اروپاییان) با فرهنگهای غیراروپایی آن هم بیشتر از طریق تحقیق در زبانهای كتابهای مقدس از قبیل تورات و انجیل و نیز تحقیق در زبان عربی و قرآن آشنا شدند. حاصل كار آنها این بود كه به دیگر آثار شرق مثلا هزارویك شب روی بیاورند كه در اوایل قرن هجدهم ترجمه شد فضای خلاقیت ادبی را در اروپا، بهویژه در انگلستان و فرانسه كلا عوض كرد و رفتهرفته حالت جدیدی ایجاد كرد. شاید بشود از واژه آلمانی Zeitgeist (روح زمانه) استفاده كرد، یعنی این اتفاق زمانه را دگرگون كرد بهطوریكه اگر شاعران فرانسوی یا انگلیسی تا آغاز قرن هجدهم شعر را بیشتر مناسبتی تلقی میكردند و مطالب و خواستهای عام را در شعر خودشان میسرودند، بعد از آن شعر عملا تبدیل شد به بیان احساسات و عواطف درونی شاعر. از این زمان به بعد شرق یكی از موضوعات مورد مطالعه غربیان شد. البته همیشه وقتی انسان درباره فرهنگهای دیگر
تحقیق میكند از دیدگاه خویش به آن نگاه میكند؛ همان عبارت معروف مولوی در مثنوی كه «هر كسی از ظن خود شد یار من». آنها از ظن خودشان یار فرهنگها و آثار ادبی شرقی شدند. از این جهت در مقدمه این سیر تاریخی را توضیح دادم تا زمانی كه روانشاد ادوراد سعید كه پژوهشگر نامداری بود كتاب معروفش Orientalism (شرقشناسی) را در سال 1978 نوشت. این كتاب عملا معضل شرقشناسی را برای ما مطرح كرد؛ بهگونهای كه پیش از آن مطرح نبود.
ادوارد سعید كه بود و چگونه این كتاب را نوشت و چگونه ذهنش را در این كار بزرگ دخیل كرد؟ سعید یك عرب فلسطینی تحصیلكرده در غرب (انگلستان و آمریكا) بود و وقتی به شرقشناسی فكر میكرد بیشتر به اعراب توجه داشت و مسئله فلسطین هم مدنظرش بود. سعید معضل شرقشناسی را تعمیم میداد و این از ظن خود یار دیگریشدن را بهصورت وضعیتي عمدی تشریح كرد؛ انگار عاملا و عامدا پژوهشگران غربی كوشش كردند در شناخت ادبیات شرق فرهنگهای خودشان را برتر از شرق بدانند. از اینجا فصلی در شرقشناسی شروع میشود كه بسیار مهم است مبنی بر اینكه شرقشناسان غربی قابل اعتماد نیستند و نمیتوان به آثار آنها اعتماد كرد. درحالیكه اینطور نیست، در حقیقت در این موضوع ادوارد سعید به گزافه رفت و در این گزافه كار را به جایی رساند كه بیاعتمادی به تحقیقات غربیان در فرهنگ اعراب و زبان عربی را بهویژه در سایه معضل اسرائیل و فسطین به همه فرهنگهای شرقی تعمیم داد. درحالیكه این سخن درستی نیست. یعنی شاید بتوان گفت سعید میبایست درباره فرهنگهای عربی- اسلامی سخن میگفت و باید فرهنگهای شرق را متفاوت در نظر میگرفت. چون قاره آسیا چندین برابر قاره اروپا است و
آثاری كه در آنجا آفریده شده، از زمانی كه خط ابداع شد، در سه، چهار هزار سال، تداوم داشته و جهان را برای ما تبیین كرده و نمیشود گفت شرقیان فقط وضعیت خاص خودشان را در فرهنگ و ادبیات بازتاب دادند.
به همین دلیل فكر میكنم نوعی تعمیم، شاید عمدی و شاید غیرعمدی، وارد كار ادوارد سعید شد. خوشبختانه سعید بعد از نوشتن كتاب «شرقشناسی» در آثار دیگری كه در دهههای 80 و 90 میلادی قرن بیستم نوشت، شروع به پسگرفتن برخی از سخنانش كرد. این موضوع را به خصوص در كتاب مهم
The World, the Text, and the Critic (جهان، متن، منتقد، ترجمه اكبر افسری، انتشارت توس) میبینیم. او رفتهرفته از سخنی كه در شرقشناسی گفته و تعمیمی كه آنجا ارائه كرده پا پس میكشد. در حقیقت معضل شرقشناسی معضلی است كه میتوان بر آن فائق آمد و میتوان مواردي را مستثنا كرد. من به عنوان پژوهشگری كه گام در راه پژوهش آثار زبان فارسی گذاشتهام بسیار علاقهمندم به دوستان و دانشجویانم نشان دهم كه مثلا كسی مثل ویلیام جونز با آنگونه تبختر و از بالا نگاه كردنی كه ادوارد سعید میگوید، با ادبیات فارسی یا شاهنامه یا غزلهای حافظ روبهرو نشده است. جونز صمیمانه به شرق دل داد و اساسا بسیار مشتاق ادبیات و شعر فارسی شد؛ آن هم در هند در زمانی كه انگلستان بساط استعماریاش را در آنجا گستره بود. او در كلكته زندگی میكرد و متأسفانه در جوانی در 47 سالگی درگذشت. سر ویلیام جونز آثار خودش را هم به زبان لاتین مینوشت هم به زبان فرانسه و هم زبان انگلیسی و در هر سه این زبانها تا حد نوشتار انتقادی تسلط داشت و آثاری زیادی را ترجمه كرد. البته وقتی ترجمههای جونز را میخوانیم شاید نتوانیم چندان به آنها اعتماد كنیم چون مثلا یك غزل حافظ را
در قالب ode (نوعی شعر مناسبتی كه میتوان آن را همپای قصیده قرار داد) ترجمه میكند. این موضوع به این دلیل است كه پیشینیان خودش را كه نگاه میكند میبیند آنها با این مفاهیم و این مضامین اینگونه برخورد كردهاند.
بعد از آن به قرن نوزدهم میرسیم كه دوران اوج استعمار بود. اما غربیانی كه به ایران میآمدند و در زبان فارسی تحقیق میكردند مشتاقانه و با روحیه دانشطلبی و دانشپژوهی میآمدند، مثل كسانی كه خطهای قدیمی ایران مثلا خط میخی را برای ما خواندند و معنادار كردند یا افراد دیگری كه در ادبیات فارسی تحقیق میكردند. هرچند آنها انگلیسی بودند و از آن منظر به جهان مینگریستند ولی این درست نیست كه بگوییم كلا همه آنها را باید نادیده گرفت. البته بازبینی همیشه كار خوبی است و باید آثار پیشینیان را از خودی و غیرخودی بازبینی كنیم چون زمانه همیشه دگرگون میشود. شرقشناسی فرودش را به عنوان یك مفهوم در زمانی آغاز كرد كه گفتوشنود میان پژوهشگران بومی و پژوهشگران غربی شكل خوب خودش را پیدا كرد؛ مثلا در قرن بیستم ما گفتوگوی وسیعی داریم میان استاد فروزانفر از یك سو و رینولد نیکلسون از سوی دیگر. در اینجاست كه میتوانیم زبان فارسی را به نوعی مستثنا كنیم و بگوییم آن نوع تبعیض و از فرادست نگریستنی كه شاید در تحقیقات غربیان درباره اسلام ديده میشود، در این مورد وجود ندارد ( البته آن هم دلایل خودش را دارد. به هر حال آنها مسیحیاند و در
حقانیت اسلام پرسوجو میكنند، اگرچه همه مذاهب به شكلی حالتهای معجزه را در خودشان ذخیره دارند و به ما عرضه میكنند). به هر حال وقتی ادوارد سعید به پدیده شرقشناسی نگاه میكرد بیش از حد پیش رفت. خوشبختانه همانطوركه گفتم در آثار بعدیاش رفتهرفته پا پس كشید و مفهوم شرقشناسی را بازبینی كرد و در آثار بعدیاش این موضوع كاملا مشخص است.
بعد از ادوارد سعید، كتابهای بسیاری در جهان در تعدیل سخنان او نوشته شد. ولی به نظر من كتاب مكفی سرآمد آثاری است كه بعد از سعید و در پاسخ به او نوشته شد. این كتاب نوعی اعتدال و میانهروی را مطرح میكند و دیگر با آن زبان یكسویه از شرقشناسی سخن نمیگوید. بسیار خوشحالم كه این كتاب اكنون به ترجمه رسای فارسی آراسته شده و به چاپ رسیده و امیدوارم استادان و دانشجویان فراوانی آن را بخوانند. به هر حال نقد شرقشناسی كار درستی است و ما باید شرقشناسی را نقد كنیم. ولی نبايد آن را در مفهوم بسیار بزرگ همه فرهنگهای شرقی در نظر بگیریم و بايد فرهنگ چینی را از فرهنگ هندی و فرهنگ عربی و فرهنگ ایرانی جدا كنیم. به همین دلیل فكر میكنم تعدیل مفهوم شرقشناسی وضعیتی را فراهم آورده كه هماكنون میدان باز است برای تألیف یا ترجمه آثاری دراینباره و باید ایرانیان باسواد و روشنفكر را از دبیرستانی تا دانشگاهی با این مفهوم و سیر تاریخی آن آشنا كنیم. خوشحالم كه آقای فرهمندفر پا در این راه گذاشتهاند و امیدوارم هم خودشان در آینده آثاری شبیه این كتاب را ترجمه و به فارسیزبانان عرضه كنند و هم دیگران، و این موضوع تبدیل به یك گفتوگوی زنده
و جاندار میان همه پژوهشگران شود. برای همه كسانی كه گام در راه تحقیق و پژوهش میگذارند آرزوی موفقیت میكنم و امیدوارم فرهنگ ایران روزبهروز گستردهتر شود و ظرفیت بیشتری پیدا كند برای رویاروشدن با آثار گذشتگان و همینطور معاصرانی كه از فرهنگهای دیگر به فرهنگ ما نگاه میكنند.
نشست هفتگی مركز فرهنگی شهر کتاب هفته گذشته به نقد و بررسی دو کتاب «شرقشناسی» اثر الکساندر لئون مکفی و «دانش خطرناک، شرقشناسی و مصائب آن» اثر رابرت اروین اختصاص داشت. کتاب «شرقشناسی» سال گذشته با ترجمه مسعود فرهمندفر و با مقدمهای از احمد کریمیحکاک، نویسنده، مترجم و پژوهشگر برجسته ادبی ازسوی انتشارات نیلوفر روانه بازار کتاب شد. «دانش خطرناک، شرقشناسی و مصائب آن» نیز چندی پیش به قلم محمد دهقانی و به همت انتشارات ماهی ترجمه و منتشر شد. در چهار دههای که از انتشار کتاب «شرقشناسی»، اثر دورانساز ادوارد سعید میگذرد، جهان از بسیاری جهات، از جمله شناخت متقابل فرهنگهای تمدنساز از یکدیگر و نیز ارتباطات فرهنگهای مختلف دگرگون شده است. مفهوم شرقشناسی سعید طی این سالها با حمایتها و انتقادهای بسیاری روبهرو شده است. دراینمیان کتاب مکفی با طرحی گسترده هم حقانیتی بیشائبه به شرقشناسی سعید میدهد و هم به انتقادهای منصفانهای میپردازد که به این کتاب وارد شده و شرح جامعی از همه نقدهای مکتوب بر شرقشناسی به دست میدهد. «دانش خطرناک» اروین نیز همه جریانها و مکاتب شرقشناسی را با نگاهی انتقادی بررسی کرده و بخشها و صفحات مجزایی را به چهرههای شاخصی نظیر ادوارد براون و ماسینیون و نیکلسون اختصاص داده است و از این حیث میتوان این کتاب را تاریخ تحلیلی جامعی از شرقشناسی تا آستانه قرن بیستویکم دانست؛ اما این کتاب در واقع پاسخی به تندرویها و اشتباهات ادوارد سعید در شرقشناسی است. در نشست نقد و بررسی این دو كتاب كریمیحكاك و فرهمندفر درباره كتاب «شرقشناسی» و محمد دهقانی و عظیم طهماسبی درباره كتاب «دانش خطرناک، شرقشناسی و مصائب آن» به سخنرانی پرداختند. گزیدهای از سخنرانيهاي این نشست مجازي را در صفحه پيش رو میخوانید.
احمد کریمیحکاک:
امروز سخنان كوتاهی درباره كتاب «شرقشناسی» مكفی میگویم، چون بیشتر حرفم در مقدمهای كه به درخواست دكتر فرهمندفر بر كتاب مكفی نوشتهام، آمده است. در آن مقدمه سیر تاریخی مفهوم شرقشناسی را از آغاز مرور كردم، یعنی از زمانی كه در دروه رنسانس غربیان (اروپاییان) با فرهنگهای غیراروپایی آن هم بیشتر از طریق تحقیق در زبانهای كتابهای مقدس از قبیل تورات و انجیل و نیز تحقیق در زبان عربی و قرآن آشنا شدند. حاصل كار آنها این بود كه به دیگر آثار شرق مثلا هزارویك شب روی بیاورند كه در اوایل قرن هجدهم ترجمه شد فضای خلاقیت ادبی را در اروپا، بهویژه در انگلستان و فرانسه كلا عوض كرد و رفتهرفته حالت جدیدی ایجاد كرد. شاید بشود از واژه آلمانی Zeitgeist (روح زمانه) استفاده كرد، یعنی این اتفاق زمانه را دگرگون كرد بهطوریكه اگر شاعران فرانسوی یا انگلیسی تا آغاز قرن هجدهم شعر را بیشتر مناسبتی تلقی میكردند و مطالب و خواستهای عام را در شعر خودشان میسرودند، بعد از آن شعر عملا تبدیل شد به بیان احساسات و عواطف درونی شاعر. از این زمان به بعد شرق یكی از موضوعات مورد مطالعه غربیان شد. البته همیشه وقتی انسان درباره فرهنگهای دیگر
تحقیق میكند از دیدگاه خویش به آن نگاه میكند؛ همان عبارت معروف مولوی در مثنوی كه «هر كسی از ظن خود شد یار من». آنها از ظن خودشان یار فرهنگها و آثار ادبی شرقی شدند. از این جهت در مقدمه این سیر تاریخی را توضیح دادم تا زمانی كه روانشاد ادوراد سعید كه پژوهشگر نامداری بود كتاب معروفش Orientalism (شرقشناسی) را در سال 1978 نوشت. این كتاب عملا معضل شرقشناسی را برای ما مطرح كرد؛ بهگونهای كه پیش از آن مطرح نبود.
ادوارد سعید كه بود و چگونه این كتاب را نوشت و چگونه ذهنش را در این كار بزرگ دخیل كرد؟ سعید یك عرب فلسطینی تحصیلكرده در غرب (انگلستان و آمریكا) بود و وقتی به شرقشناسی فكر میكرد بیشتر به اعراب توجه داشت و مسئله فلسطین هم مدنظرش بود. سعید معضل شرقشناسی را تعمیم میداد و این از ظن خود یار دیگریشدن را بهصورت وضعیتي عمدی تشریح كرد؛ انگار عاملا و عامدا پژوهشگران غربی كوشش كردند در شناخت ادبیات شرق فرهنگهای خودشان را برتر از شرق بدانند. از اینجا فصلی در شرقشناسی شروع میشود كه بسیار مهم است مبنی بر اینكه شرقشناسان غربی قابل اعتماد نیستند و نمیتوان به آثار آنها اعتماد كرد. درحالیكه اینطور نیست، در حقیقت در این موضوع ادوارد سعید به گزافه رفت و در این گزافه كار را به جایی رساند كه بیاعتمادی به تحقیقات غربیان در فرهنگ اعراب و زبان عربی را بهویژه در سایه معضل اسرائیل و فسطین به همه فرهنگهای شرقی تعمیم داد. درحالیكه این سخن درستی نیست. یعنی شاید بتوان گفت سعید میبایست درباره فرهنگهای عربی- اسلامی سخن میگفت و باید فرهنگهای شرق را متفاوت در نظر میگرفت. چون قاره آسیا چندین برابر قاره اروپا است و
آثاری كه در آنجا آفریده شده، از زمانی كه خط ابداع شد، در سه، چهار هزار سال، تداوم داشته و جهان را برای ما تبیین كرده و نمیشود گفت شرقیان فقط وضعیت خاص خودشان را در فرهنگ و ادبیات بازتاب دادند.
به همین دلیل فكر میكنم نوعی تعمیم، شاید عمدی و شاید غیرعمدی، وارد كار ادوارد سعید شد. خوشبختانه سعید بعد از نوشتن كتاب «شرقشناسی» در آثار دیگری كه در دهههای 80 و 90 میلادی قرن بیستم نوشت، شروع به پسگرفتن برخی از سخنانش كرد. این موضوع را به خصوص در كتاب مهم
The World, the Text, and the Critic (جهان، متن، منتقد، ترجمه اكبر افسری، انتشارت توس) میبینیم. او رفتهرفته از سخنی كه در شرقشناسی گفته و تعمیمی كه آنجا ارائه كرده پا پس میكشد. در حقیقت معضل شرقشناسی معضلی است كه میتوان بر آن فائق آمد و میتوان مواردي را مستثنا كرد. من به عنوان پژوهشگری كه گام در راه پژوهش آثار زبان فارسی گذاشتهام بسیار علاقهمندم به دوستان و دانشجویانم نشان دهم كه مثلا كسی مثل ویلیام جونز با آنگونه تبختر و از بالا نگاه كردنی كه ادوارد سعید میگوید، با ادبیات فارسی یا شاهنامه یا غزلهای حافظ روبهرو نشده است. جونز صمیمانه به شرق دل داد و اساسا بسیار مشتاق ادبیات و شعر فارسی شد؛ آن هم در هند در زمانی كه انگلستان بساط استعماریاش را در آنجا گستره بود. او در كلكته زندگی میكرد و متأسفانه در جوانی در 47 سالگی درگذشت. سر ویلیام جونز آثار خودش را هم به زبان لاتین مینوشت هم به زبان فرانسه و هم زبان انگلیسی و در هر سه این زبانها تا حد نوشتار انتقادی تسلط داشت و آثاری زیادی را ترجمه كرد. البته وقتی ترجمههای جونز را میخوانیم شاید نتوانیم چندان به آنها اعتماد كنیم چون مثلا یك غزل حافظ را
در قالب ode (نوعی شعر مناسبتی كه میتوان آن را همپای قصیده قرار داد) ترجمه میكند. این موضوع به این دلیل است كه پیشینیان خودش را كه نگاه میكند میبیند آنها با این مفاهیم و این مضامین اینگونه برخورد كردهاند.
بعد از آن به قرن نوزدهم میرسیم كه دوران اوج استعمار بود. اما غربیانی كه به ایران میآمدند و در زبان فارسی تحقیق میكردند مشتاقانه و با روحیه دانشطلبی و دانشپژوهی میآمدند، مثل كسانی كه خطهای قدیمی ایران مثلا خط میخی را برای ما خواندند و معنادار كردند یا افراد دیگری كه در ادبیات فارسی تحقیق میكردند. هرچند آنها انگلیسی بودند و از آن منظر به جهان مینگریستند ولی این درست نیست كه بگوییم كلا همه آنها را باید نادیده گرفت. البته بازبینی همیشه كار خوبی است و باید آثار پیشینیان را از خودی و غیرخودی بازبینی كنیم چون زمانه همیشه دگرگون میشود. شرقشناسی فرودش را به عنوان یك مفهوم در زمانی آغاز كرد كه گفتوشنود میان پژوهشگران بومی و پژوهشگران غربی شكل خوب خودش را پیدا كرد؛ مثلا در قرن بیستم ما گفتوگوی وسیعی داریم میان استاد فروزانفر از یك سو و رینولد نیکلسون از سوی دیگر. در اینجاست كه میتوانیم زبان فارسی را به نوعی مستثنا كنیم و بگوییم آن نوع تبعیض و از فرادست نگریستنی كه شاید در تحقیقات غربیان درباره اسلام ديده میشود، در این مورد وجود ندارد ( البته آن هم دلایل خودش را دارد. به هر حال آنها مسیحیاند و در
حقانیت اسلام پرسوجو میكنند، اگرچه همه مذاهب به شكلی حالتهای معجزه را در خودشان ذخیره دارند و به ما عرضه میكنند). به هر حال وقتی ادوارد سعید به پدیده شرقشناسی نگاه میكرد بیش از حد پیش رفت. خوشبختانه همانطوركه گفتم در آثار بعدیاش رفتهرفته پا پس كشید و مفهوم شرقشناسی را بازبینی كرد و در آثار بعدیاش این موضوع كاملا مشخص است.
بعد از ادوارد سعید، كتابهای بسیاری در جهان در تعدیل سخنان او نوشته شد. ولی به نظر من كتاب مكفی سرآمد آثاری است كه بعد از سعید و در پاسخ به او نوشته شد. این كتاب نوعی اعتدال و میانهروی را مطرح میكند و دیگر با آن زبان یكسویه از شرقشناسی سخن نمیگوید. بسیار خوشحالم كه این كتاب اكنون به ترجمه رسای فارسی آراسته شده و به چاپ رسیده و امیدوارم استادان و دانشجویان فراوانی آن را بخوانند. به هر حال نقد شرقشناسی كار درستی است و ما باید شرقشناسی را نقد كنیم. ولی نبايد آن را در مفهوم بسیار بزرگ همه فرهنگهای شرقی در نظر بگیریم و بايد فرهنگ چینی را از فرهنگ هندی و فرهنگ عربی و فرهنگ ایرانی جدا كنیم. به همین دلیل فكر میكنم تعدیل مفهوم شرقشناسی وضعیتی را فراهم آورده كه هماكنون میدان باز است برای تألیف یا ترجمه آثاری دراینباره و باید ایرانیان باسواد و روشنفكر را از دبیرستانی تا دانشگاهی با این مفهوم و سیر تاریخی آن آشنا كنیم. خوشحالم كه آقای فرهمندفر پا در این راه گذاشتهاند و امیدوارم هم خودشان در آینده آثاری شبیه این كتاب را ترجمه و به فارسیزبانان عرضه كنند و هم دیگران، و این موضوع تبدیل به یك گفتوگوی زنده
و جاندار میان همه پژوهشگران شود. برای همه كسانی كه گام در راه تحقیق و پژوهش میگذارند آرزوی موفقیت میكنم و امیدوارم فرهنگ ایران روزبهروز گستردهتر شود و ظرفیت بیشتری پیدا كند برای رویاروشدن با آثار گذشتگان و همینطور معاصرانی كه از فرهنگهای دیگر به فرهنگ ما نگاه میكنند.