مخاطرات شرقشناسي
محمد دهقانی
من كتاب «دانش خطرناك؛ شرقشناسی و مصائب آن» را چند سال پیش ترجمه كردم و به دلایلی انتشار آن به تأخیر افتاد و امسال منتشر شد. در مقدمهای كه بر كتاب نوشتهام، اشاره كردهام كه كتاب امروز برای ما از چه حیثی اهمیت دارد و چرا ترجمه آن لازم بود. اولا خود نویسنده صراحتا در كتاب نوشته است كه اگر كتاب شرقشناسی ادوارد سعید نبود، من این كتاب را نمینوشتم؛ یعنی میخواهد بگوید شرقشناسی سعید انگیزه اصلی او برای نوشتن این كتاب بوده، چون او معتقد است سعید در نوشته خودش مرتكب اشتباهات فراوانی شده است، چه از حیث واقعیتهای تاریخی و چه از حیث نظریهای كه در این كتاب وجود دارد مبنی بر اینكه شرقشناسی اصولا یك دانش استعماری و استثماری است. نویسنده یعنی رابرت اروین كه هم نویسنده ادبی است و هم پژوهشگر، با این دو موضوع مخالف است. اروین خود تربیتشده سنت شرقشناسی در آمریكا و اروپاست و شاگرد برنارد لوئیس بوده است. ما با دیدگاه لوئیس در قبال شرق آشناییم. او شرقشناس معروفی است، ولی با دیدگاههای سیاسی و ایدئولوژیك نسبت به شرق، بهویژه شرق اسلامی برخورد میكند. یكی از نكاتی كه اروین در این كتاب بر آن تأكید میكند و آن را جزء نقاط ضعف شرقشناسی سعید میداند، این است كه او شرق را بیشتر گویی خلاصه كرده در كشورهای اسلامی و تازه كشورهای اسلامی را هم خلاصه كرده در كشورهای عربی. لوئیس حوزه مطالعاتش بیشتر كشورهای عربی و اسلامی بود. اروین هم رساله دكتریاش را تحت نظر لوئیس گذرانده و از استادش تأثیر گرفته؛ گرچه در این كتاب انصافا سعی كرده آن دیدگاههای ایدئولوژیك لوئیس را وارد نكند، ولی به هر حال به صورت پنهان در این كتاب هم این موضوع احساس میشود. او سعی كرده خیلی محتاطانه بنویسد و در مواردی كه احتمالا باعث رنجش مسلمانان یا عربها میشود، سعی كرده با تعابیر ملایمی بنویسد؛ مثل انتقاداتی كه ولتر از اسلام میكند. همه این موارد را خود ادوارد سعید با لحن شدیدتری مینویسد، چون هم عرب بوده و هم متعلق به فلسطین و انگار با دست بازتری توانسته آن كار را بكند و خیالش راحت بوده كه به او تهمتی نمیزنند؛ اما اروین آنچنان خیالش راحت نیست و دستبهعصا راه میرود و لحن ضداسلامی یا ضدعربی كه گاه در متفكران دوره روشنگری یا متفكران قرون 17 و 18 مثل ولتر وجود دارد، بسیار ملایمتر شده ولی اساس حرفها بر سر جای خودش باقی است. مقصودم این است كه او سعی كرده با دیدگاه منصفانهتری به قضیه نگاه كند.
اروین دیدگاه ایدئولوژیك سعید را كنار گذاشته و در واقع او را نقد كرده و نشان داده است كه شرقشناسی یك جریان واحد نیست كه عدهای تصمیم گرفته باشند از پیش آن را در مسیر استثمار و استعمار ملتهای شرق پیش ببرند. اصلا اینطور نیست. این كتاب این موضوع را به خوبی نشان میدهد. شرقشناسان انسانهایی بودند برخی مستقل با انگیزههای كاملا شخصی، برخی هم البته حقوقبگیر دولتها بودهاند و اصولا خودشان از نظر مواضع ایدئولوژیك با دولتها همسو بودهاند و بنابراین در راه آن ایدئولوژی كار میكردهاند. برخی از این شرقشناسان انگیزه مذهبی داشتهاند؛ مثلا میسیون مذهبی بودهاند و شرقشناس شدهاند، چون میخواستهاند در سرزمینهای مسلمانان یا مثلا بوداییها در هندوستان یا در چین مرام مذهبی و دینی خودشان یعنی مذهبی- چه كاتولیك چه پروتستان- را تبلیغ كنند، پس شرقشناس شدهاند. بنابراین شرقشناسی محصول فرعی فعالیت آنها بوده است. عده دیگری از سر علاقه شخصی خودشان به شرق و سنتهای شرقی این كار را كردند. عدهای برای ثروت شرقشناس شدند. عدهای نظامی بودند و مقاصد نظامی داشتند؛ مثلا در هندوستان سرهنگ انگلیسی علاقه پیدا كرده به متون سانسكریت
و روی آنها كار كرده است، یا راجع به ادبیات فارسی در هندوستان و كشمیر این كارها را انجام دادهاند. به هر حال انگیزههای بسیار متفاوتی در كار بوده و نمیشود قضیه را ساده كرد، آنطوركه به نظر میرسد سعید در كتاب شرقشناسی ساده كرده است و بعد گفته همه آنها عوامل استعمار غرب بودهاند. این كتاب از این جهت تصویر واقعیتری از شرقشناسی به دست میدهد.
در وهله دوم كتاب تاریخ دقیق و مفصلی از شرقشناسی و جریانهای مختلف شرقشناسی است و مهمترین شرقشناسان مؤثر را معرفی كرده است. فصلی از كتاب به این موارد اختصاص دارد. به نظرم نقطهضعف كتاب این است كه اروین بیشتر به ادبیات عرب و اسلامی توجه دارد و كمتر به زبانها و ادبیات چینی، هند، ژاپن، كره، فارسی و... پرداخته است. اشارهای كرده است بهخصوص درمورد غربستیزی در میان مسلمانان به كارهای آلاحمد و غربزدگی اما خیلی كم است. در مجموع كتاب خوبی است از این حیث كه شرقشناسی و مسائل شرقشناسی را تقریبا تا دوره معاصر ما در سال 2006 ادامه داده است. از این نظر كاملترین كتابی است كه درباره شرقشناسی وجود دارد.
این كتاب از جهت دیگری مهم است و نویسنده این وجه مهم را هم روی جلد نشان داده است. این كتاب دو نسخه دارد، نه از لحاظ محتوا بلكه از لحاظ عنوان؛ در نسخه آمریكایی زیر عنوان كتاب «دانش گمشده» معرفی شده و در نسخه انگلیسی «شرقشناسی و مصائب آن». شرقشناسان در این راه دچار گرفتاریها و مصائبی شدهاند و گاهی جان خودشان را بر سر این راه گذاشتهاند، برخی از آنها ثروت و سلامت خودشان را، برخی حیثیت اجتماعی خودشان را، برخی از آنها دیوانه تلقی شدهاند و برخی واقعا دیوانه شدهاند. برخی در كشورهای خودشان به زندان افتادهاند به جرم اینكه میخواهند اشاعه اسلام بدهند و مسیحیت را از بین ببرند. برخی را هم مسلمانها و عربها در مصر و كشورهای دیگر بهعنوان جاسوس و خائن كشتهاند؛ بنابراین شرقشناسی از نظر اروین دانشی خطرناك بوده و مصائبی به همراه داشته و تصوری كه ما امروزه از شرقشناسی داریم، نبوده است.
من كتاب «دانش خطرناك؛ شرقشناسی و مصائب آن» را چند سال پیش ترجمه كردم و به دلایلی انتشار آن به تأخیر افتاد و امسال منتشر شد. در مقدمهای كه بر كتاب نوشتهام، اشاره كردهام كه كتاب امروز برای ما از چه حیثی اهمیت دارد و چرا ترجمه آن لازم بود. اولا خود نویسنده صراحتا در كتاب نوشته است كه اگر كتاب شرقشناسی ادوارد سعید نبود، من این كتاب را نمینوشتم؛ یعنی میخواهد بگوید شرقشناسی سعید انگیزه اصلی او برای نوشتن این كتاب بوده، چون او معتقد است سعید در نوشته خودش مرتكب اشتباهات فراوانی شده است، چه از حیث واقعیتهای تاریخی و چه از حیث نظریهای كه در این كتاب وجود دارد مبنی بر اینكه شرقشناسی اصولا یك دانش استعماری و استثماری است. نویسنده یعنی رابرت اروین كه هم نویسنده ادبی است و هم پژوهشگر، با این دو موضوع مخالف است. اروین خود تربیتشده سنت شرقشناسی در آمریكا و اروپاست و شاگرد برنارد لوئیس بوده است. ما با دیدگاه لوئیس در قبال شرق آشناییم. او شرقشناس معروفی است، ولی با دیدگاههای سیاسی و ایدئولوژیك نسبت به شرق، بهویژه شرق اسلامی برخورد میكند. یكی از نكاتی كه اروین در این كتاب بر آن تأكید میكند و آن را جزء نقاط ضعف شرقشناسی سعید میداند، این است كه او شرق را بیشتر گویی خلاصه كرده در كشورهای اسلامی و تازه كشورهای اسلامی را هم خلاصه كرده در كشورهای عربی. لوئیس حوزه مطالعاتش بیشتر كشورهای عربی و اسلامی بود. اروین هم رساله دكتریاش را تحت نظر لوئیس گذرانده و از استادش تأثیر گرفته؛ گرچه در این كتاب انصافا سعی كرده آن دیدگاههای ایدئولوژیك لوئیس را وارد نكند، ولی به هر حال به صورت پنهان در این كتاب هم این موضوع احساس میشود. او سعی كرده خیلی محتاطانه بنویسد و در مواردی كه احتمالا باعث رنجش مسلمانان یا عربها میشود، سعی كرده با تعابیر ملایمی بنویسد؛ مثل انتقاداتی كه ولتر از اسلام میكند. همه این موارد را خود ادوارد سعید با لحن شدیدتری مینویسد، چون هم عرب بوده و هم متعلق به فلسطین و انگار با دست بازتری توانسته آن كار را بكند و خیالش راحت بوده كه به او تهمتی نمیزنند؛ اما اروین آنچنان خیالش راحت نیست و دستبهعصا راه میرود و لحن ضداسلامی یا ضدعربی كه گاه در متفكران دوره روشنگری یا متفكران قرون 17 و 18 مثل ولتر وجود دارد، بسیار ملایمتر شده ولی اساس حرفها بر سر جای خودش باقی است. مقصودم این است كه او سعی كرده با دیدگاه منصفانهتری به قضیه نگاه كند.
اروین دیدگاه ایدئولوژیك سعید را كنار گذاشته و در واقع او را نقد كرده و نشان داده است كه شرقشناسی یك جریان واحد نیست كه عدهای تصمیم گرفته باشند از پیش آن را در مسیر استثمار و استعمار ملتهای شرق پیش ببرند. اصلا اینطور نیست. این كتاب این موضوع را به خوبی نشان میدهد. شرقشناسان انسانهایی بودند برخی مستقل با انگیزههای كاملا شخصی، برخی هم البته حقوقبگیر دولتها بودهاند و اصولا خودشان از نظر مواضع ایدئولوژیك با دولتها همسو بودهاند و بنابراین در راه آن ایدئولوژی كار میكردهاند. برخی از این شرقشناسان انگیزه مذهبی داشتهاند؛ مثلا میسیون مذهبی بودهاند و شرقشناس شدهاند، چون میخواستهاند در سرزمینهای مسلمانان یا مثلا بوداییها در هندوستان یا در چین مرام مذهبی و دینی خودشان یعنی مذهبی- چه كاتولیك چه پروتستان- را تبلیغ كنند، پس شرقشناس شدهاند. بنابراین شرقشناسی محصول فرعی فعالیت آنها بوده است. عده دیگری از سر علاقه شخصی خودشان به شرق و سنتهای شرقی این كار را كردند. عدهای برای ثروت شرقشناس شدند. عدهای نظامی بودند و مقاصد نظامی داشتند؛ مثلا در هندوستان سرهنگ انگلیسی علاقه پیدا كرده به متون سانسكریت
و روی آنها كار كرده است، یا راجع به ادبیات فارسی در هندوستان و كشمیر این كارها را انجام دادهاند. به هر حال انگیزههای بسیار متفاوتی در كار بوده و نمیشود قضیه را ساده كرد، آنطوركه به نظر میرسد سعید در كتاب شرقشناسی ساده كرده است و بعد گفته همه آنها عوامل استعمار غرب بودهاند. این كتاب از این جهت تصویر واقعیتری از شرقشناسی به دست میدهد.
در وهله دوم كتاب تاریخ دقیق و مفصلی از شرقشناسی و جریانهای مختلف شرقشناسی است و مهمترین شرقشناسان مؤثر را معرفی كرده است. فصلی از كتاب به این موارد اختصاص دارد. به نظرم نقطهضعف كتاب این است كه اروین بیشتر به ادبیات عرب و اسلامی توجه دارد و كمتر به زبانها و ادبیات چینی، هند، ژاپن، كره، فارسی و... پرداخته است. اشارهای كرده است بهخصوص درمورد غربستیزی در میان مسلمانان به كارهای آلاحمد و غربزدگی اما خیلی كم است. در مجموع كتاب خوبی است از این حیث كه شرقشناسی و مسائل شرقشناسی را تقریبا تا دوره معاصر ما در سال 2006 ادامه داده است. از این نظر كاملترین كتابی است كه درباره شرقشناسی وجود دارد.
این كتاب از جهت دیگری مهم است و نویسنده این وجه مهم را هم روی جلد نشان داده است. این كتاب دو نسخه دارد، نه از لحاظ محتوا بلكه از لحاظ عنوان؛ در نسخه آمریكایی زیر عنوان كتاب «دانش گمشده» معرفی شده و در نسخه انگلیسی «شرقشناسی و مصائب آن». شرقشناسان در این راه دچار گرفتاریها و مصائبی شدهاند و گاهی جان خودشان را بر سر این راه گذاشتهاند، برخی از آنها ثروت و سلامت خودشان را، برخی حیثیت اجتماعی خودشان را، برخی از آنها دیوانه تلقی شدهاند و برخی واقعا دیوانه شدهاند. برخی در كشورهای خودشان به زندان افتادهاند به جرم اینكه میخواهند اشاعه اسلام بدهند و مسیحیت را از بین ببرند. برخی را هم مسلمانها و عربها در مصر و كشورهای دیگر بهعنوان جاسوس و خائن كشتهاند؛ بنابراین شرقشناسی از نظر اروین دانشی خطرناك بوده و مصائبی به همراه داشته و تصوری كه ما امروزه از شرقشناسی داریم، نبوده است.