|

نقاط ضعف و قوت شرق‌شناسی ادوارد سعید

مسعود فرهمندفر

وقتی صحبت از شرق‌شناسی می‌شود، اولین نامی که به یاد می‌آید، ادوارد سعید است که کتاب «شرق‌شناسی» را در سال 1978 نوشت. به لحاظ آکادمیک کتاب شرق‌شناسی او آغازگر رویکرد پسااستعماری بوده است. سعید در این کتاب به واکاوی بازنمایی فرهنگی می‌پردازد و سعی می‌کند نقش بازنمایی فرهنگی را در کنترل ساختار هژمونیک قدرت بررسی کند. از نظر سعید شرق‌شناسی گفتمانی است که دانش غرب از شرق آن را به وجود آورده است. در این کتاب سعید از ایده‌های میشل فوکو و ایده دانش- قدرت او استفاده می‌کند و می‌گوید کارکرد شرق‌شناسی خواست قدرت غرب است و این نیز با بهره‌جویی از تفکرات قالبی و کلیشه‌سازی صورت می‌گیرد که غالبا واقعیت بیرونی ندارد. در واقع شرق برساخته می‌شود و با تکرار و تأکید در متن‌های غربی به‌ویژه در رمان قرن نوزدهم انگلیس کم‌کم این هویت جعلی جای واقعیت را می‌گیرد. البته سعید در شرق‌شناسی از نکاتی هم غفلت کرده که مک‌فی در کتاب شرق‌شناسی به‌خوبی به نقاط ضعف آن اشاره می‌کند؛ هم‌زمان با اینکه نقاط قوت آن را نیز بر‌می‌شمارد. یکی از ویژگی‌های کتاب مک‌فی این است که اگر سعید را نقد می‌کند، نقدی عالمانه و به‌دور از هرگونه غرض‌ورزی است و ویژگی او انصاف در توضیح مسائل است. کتاب مک‌فی چندین بخش دارد: پیشینه پژوهشی، حمله‌هایی که از جنبه‌های مختلف به شرق‌شناسی شده و البته حجم بیشتر کتاب به اتفاقاتی می‌پردازد که بعد از چاپ کتاب ادوارد سعید در جهان غرب رخ داده است. کتاب مک‌فی بیش از 30 سال بعد از انتشار کتاب سعید نوشته شده و برای همین نویسنده که استاد تاریخ است، به‌خوبی وقت داشته اتفاقاتی را که بعد از انتشار کتاب سعید در جهان رخ داده، رصد کند و با دیدی باز درباره شرق‌شناسی صحبت کند. بخش اول پیشینه و یادداشت جغرافیایی است. سپس به تحلیل و ظهور شرق‌شناسی اشاره می‌کند. فصلی در کتاب وجود دارد که به شرق‌شناسی در هنر اشاره می‌شود. سپس به حملاتی که به کتاب شرق‌شناسی ادوارد سعید شده، می‌پردازد و واکنش‌ها به نقد شرق‌شناسی را 30 سال پس از انتشار کتاب سعید بررسی می‌کند. در آخر هم فصلی دارد به نام بازاندیشی در شرق‌شناسی.

مک‌فی بحث می‌کند که چرا کتاب شرق‌شناسی ادوارد سعید مطرح شد. او می‌گوید قبل از شرق‌شناسی سعید کارهای زیادی در‌این‌باره نوشته شده بود؛ انور عبدالملک و عبدالطیف تباوی مقالاتی چاپ کرده بودند، برایان ترنر کتاب «مارکس و پایان شرق‌شناسی» را نوشته بود، نورمن دنیل کتاب «اسلام و غرب» را نوشته بود و بسیاری آثار دیگر که مک‌فی با انصاف همه آنها را بر‌می‌شمرد و نقاط قوت هر‌یک را برای ما یادآور می‌شود؛ اما نکته جالبی که مک‌فی اشاره می‌کند، این است که می‌گوید این‌همه کتاب قبل از کتاب ادوارد سعید نوشته شده بود که به شرق‌شناسی به‌عنوان دانشی که غرض‌ورز و متأثر از خواست قدرت غرب است، می‌تاختند؛ اما چرا فقط کار سعید مطرح شد؟ او دو دلیل را برای این اتفاق برمی‌شمرد. اولین دلیل این است که سعید آرای ضد‌و‌نقیض قبل از خود را یک جا جمع کرده است. دلیل دوم این است که تحلیل تاریخی و اجتماعی سعید تحلیلی است که بر‌اساس یک روش‌شناسی علمی استوار است. علاوه‌بر‌این سعید تلاش کرد به تحلیل خود بُعد نقد ادبی را هم اضافه کند؛ یعنی سعی کرد از تئوری‌های نقد ادبی استفاده کند و بر‌اساس‌آن تحلیلی ارائه دهد که جنبه‌های گوناگونی دارد. سعید از ایده دانش- قدرت و ایده گفتمان میشل فوکو، از ایده هژمونی گرامشی، از نظریات جووانی باتیستا ویکو درباره تاریخ، از کتاب محاکات اریش اویرباخ و از نظریه ریموند شواب در کتاب «رنسانس شرقی» استفاده کرد. به‌همین‌دلیل کتاب سعید کتابی است که روش‌شناسی‌ای که برای خوانش متون ارائه می‌دهد، متفاوت از کتاب‌هایی است که پیش‌از‌آن درباره شرق‌شناسی نوشته شده بود. سعید سعی کرد همه این جنبه‌ها را با نقد ادبی نیز گره بزند و رمان قرن نوزدهم را در کتابش تحلیل کرد. زمانی که ادوارد سعید وارد فعالیت دانشگاهی شد؛ یعنی در سال‌های دهه 1950 و 1960 نقد نو و سپس ساختارگرایی که رویکردهایی تماما متن‌محور بودند، بر فضای نقد و نظریه ادبی آمریکا غلبه داشتند؛ ولی سعید مخالف روش‌های صرفا متن‌محور بود و اعتقاد داشت که فرم همواره بافت‌مند است. این مسئله مهمی است که سعید در کتاب شرق‌شناسی به آن اشاره می‌کند؛ یعنی بافت فرهنگی و سیاسی و اجتماعی متن را نباید مجزا از فرم آن در نظر گرفت. سعید همچنین معتقد بود که مشکل نقد ادبی زمانه‌اش نقش‌گرایی افراطی است؛ یعنی اینکه به نقش و کارکردهای فرمی متن توجه بیش از حد می‌شود. در عوض سعید معتقد بود باید متن را یک رویداد فرهنگی در نظر بگیریم و به این نکته توجه داشته باشیم که معنا در تعامل فرم و بافت شکل می‌گیرد. به‌همین‌دلیل سعید در پس کشف مناسبات متن با تاریخ و جهان پیرامون بود.

وقتی صحبت از شرق‌شناسی می‌شود، اولین نامی که به یاد می‌آید، ادوارد سعید است که کتاب «شرق‌شناسی» را در سال 1978 نوشت. به لحاظ آکادمیک کتاب شرق‌شناسی او آغازگر رویکرد پسااستعماری بوده است. سعید در این کتاب به واکاوی بازنمایی فرهنگی می‌پردازد و سعی می‌کند نقش بازنمایی فرهنگی را در کنترل ساختار هژمونیک قدرت بررسی کند. از نظر سعید شرق‌شناسی گفتمانی است که دانش غرب از شرق آن را به وجود آورده است. در این کتاب سعید از ایده‌های میشل فوکو و ایده دانش- قدرت او استفاده می‌کند و می‌گوید کارکرد شرق‌شناسی خواست قدرت غرب است و این نیز با بهره‌جویی از تفکرات قالبی و کلیشه‌سازی صورت می‌گیرد که غالبا واقعیت بیرونی ندارد. در واقع شرق برساخته می‌شود و با تکرار و تأکید در متن‌های غربی به‌ویژه در رمان قرن نوزدهم انگلیس کم‌کم این هویت جعلی جای واقعیت را می‌گیرد. البته سعید در شرق‌شناسی از نکاتی هم غفلت کرده که مک‌فی در کتاب شرق‌شناسی به‌خوبی به نقاط ضعف آن اشاره می‌کند؛ هم‌زمان با اینکه نقاط قوت آن را نیز بر‌می‌شمارد. یکی از ویژگی‌های کتاب مک‌فی این است که اگر سعید را نقد می‌کند، نقدی عالمانه و به‌دور از هرگونه غرض‌ورزی است و ویژگی او انصاف در توضیح مسائل است. کتاب مک‌فی چندین بخش دارد: پیشینه پژوهشی، حمله‌هایی که از جنبه‌های مختلف به شرق‌شناسی شده و البته حجم بیشتر کتاب به اتفاقاتی می‌پردازد که بعد از چاپ کتاب ادوارد سعید در جهان غرب رخ داده است. کتاب مک‌فی بیش از 30 سال بعد از انتشار کتاب سعید نوشته شده و برای همین نویسنده که استاد تاریخ است، به‌خوبی وقت داشته اتفاقاتی را که بعد از انتشار کتاب سعید در جهان رخ داده، رصد کند و با دیدی باز درباره شرق‌شناسی صحبت کند. بخش اول پیشینه و یادداشت جغرافیایی است. سپس به تحلیل و ظهور شرق‌شناسی اشاره می‌کند. فصلی در کتاب وجود دارد که به شرق‌شناسی در هنر اشاره می‌شود. سپس به حملاتی که به کتاب شرق‌شناسی ادوارد سعید شده، می‌پردازد و واکنش‌ها به نقد شرق‌شناسی را 30 سال پس از انتشار کتاب سعید بررسی می‌کند. در آخر هم فصلی دارد به نام بازاندیشی در شرق‌شناسی.

مک‌فی بحث می‌کند که چرا کتاب شرق‌شناسی ادوارد سعید مطرح شد. او می‌گوید قبل از شرق‌شناسی سعید کارهای زیادی در‌این‌باره نوشته شده بود؛ انور عبدالملک و عبدالطیف تباوی مقالاتی چاپ کرده بودند، برایان ترنر کتاب «مارکس و پایان شرق‌شناسی» را نوشته بود، نورمن دنیل کتاب «اسلام و غرب» را نوشته بود و بسیاری آثار دیگر که مک‌فی با انصاف همه آنها را بر‌می‌شمرد و نقاط قوت هر‌یک را برای ما یادآور می‌شود؛ اما نکته جالبی که مک‌فی اشاره می‌کند، این است که می‌گوید این‌همه کتاب قبل از کتاب ادوارد سعید نوشته شده بود که به شرق‌شناسی به‌عنوان دانشی که غرض‌ورز و متأثر از خواست قدرت غرب است، می‌تاختند؛ اما چرا فقط کار سعید مطرح شد؟ او دو دلیل را برای این اتفاق برمی‌شمرد. اولین دلیل این است که سعید آرای ضد‌و‌نقیض قبل از خود را یک جا جمع کرده است. دلیل دوم این است که تحلیل تاریخی و اجتماعی سعید تحلیلی است که بر‌اساس یک روش‌شناسی علمی استوار است. علاوه‌بر‌این سعید تلاش کرد به تحلیل خود بُعد نقد ادبی را هم اضافه کند؛ یعنی سعی کرد از تئوری‌های نقد ادبی استفاده کند و بر‌اساس‌آن تحلیلی ارائه دهد که جنبه‌های گوناگونی دارد. سعید از ایده دانش- قدرت و ایده گفتمان میشل فوکو، از ایده هژمونی گرامشی، از نظریات جووانی باتیستا ویکو درباره تاریخ، از کتاب محاکات اریش اویرباخ و از نظریه ریموند شواب در کتاب «رنسانس شرقی» استفاده کرد. به‌همین‌دلیل کتاب سعید کتابی است که روش‌شناسی‌ای که برای خوانش متون ارائه می‌دهد، متفاوت از کتاب‌هایی است که پیش‌از‌آن درباره شرق‌شناسی نوشته شده بود. سعید سعی کرد همه این جنبه‌ها را با نقد ادبی نیز گره بزند و رمان قرن نوزدهم را در کتابش تحلیل کرد. زمانی که ادوارد سعید وارد فعالیت دانشگاهی شد؛ یعنی در سال‌های دهه 1950 و 1960 نقد نو و سپس ساختارگرایی که رویکردهایی تماما متن‌محور بودند، بر فضای نقد و نظریه ادبی آمریکا غلبه داشتند؛ ولی سعید مخالف روش‌های صرفا متن‌محور بود و اعتقاد داشت که فرم همواره بافت‌مند است. این مسئله مهمی است که سعید در کتاب شرق‌شناسی به آن اشاره می‌کند؛ یعنی بافت فرهنگی و سیاسی و اجتماعی متن را نباید مجزا از فرم آن در نظر گرفت. سعید همچنین معتقد بود که مشکل نقد ادبی زمانه‌اش نقش‌گرایی افراطی است؛ یعنی اینکه به نقش و کارکردهای فرمی متن توجه بیش از حد می‌شود. در عوض سعید معتقد بود باید متن را یک رویداد فرهنگی در نظر بگیریم و به این نکته توجه داشته باشیم که معنا در تعامل فرم و بافت شکل می‌گیرد. به‌همین‌دلیل سعید در پس کشف مناسبات متن با تاریخ و جهان پیرامون بود.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها