|

گفت‌وگو با فریدون مجلسی به مناسبت سالروز خروج محمدرضا پهلوی از کشور

كارتر نقشي در سقوط شاه نداشت

شاه تصور مي‌كرد انقلاب با برنامه‌هاي اپوزيسيون چپ و ملي شکل گرفته است

امیرحسین جعفری : تندشدن روند انقلاب از میانه سال 57 شدت گرفت و تظاهرات‌ها و اعتراضات هر روز گسترده‌تر می‌شد؛ اما نقطه نهایی كه مردم با صدای بلند‌تری سقوط شاه را فریاد زدند، روز رفتن شاه از ایران بود. شاه از آبان 57 كه در مقابل تلویزیون با هماهنگی سید‌حسین نصر و قطبی متنی را خواند كه در آن گفت من صدای انقلاب شما را شنیدم؛ اما دیگر دیر بود برای شنیدن صدایی كه حتی در دوردست‌ترین روستاهای ایران هم شنیده شده بود؛ اما شاه زمانی فهمید كه دیگر گلوله‌ای برای شلیك‌كردن نداشت و ناچار به فرار شد. او در روز 26 دی 1357 ساعت یك ظهر از ایران برای همیشه خارج شد. شاه در فرودگاه علت سفر خود به خارج را این‌گونه توصیف کرد: «مدتی است احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمنا گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت». او سه روز پیش از رفتن شورای سلطنت را تشكیل داد و قدرت را به صورت نیمه‌رسمی به بختیار واگذار كرد؛ اما در نهایت حکومت پهلوی سقوط کرد. در این زمینه گفت‌وگو كردیم با فریدون مجلسی دیپلمات پیشین که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

‌انقلاب ایران به‌ نظر شما روند خودش را از چه زمانی شروع كرد و اولین تقابل شاه با مردم را از كجا می‌دانید؟
من این‌طور نتیجه‌گیری‌های از پیش تعیین‌شده را درست نمی‌دانم. من سعی می‌كنم كه در هر اظهار‌نظری در هر زمینه‌ای به‌اصطلاح جانب‌دارانه نباشد، به سمت پیروز و به سمت شكست‌خورده نباشد. من این انقلاب را حاصل پروسه‌ای می‌بینم كه در آن پروسه شاه مسئولیت داشت و اشتباهات اصولی استراتژیكی كرد. من آغاز این انقلاب را در آغاز دهه 50 می‌دانم كه مقارن بود با بالاترین رشد اقتصادی تاریخ ایران؛ حتی این رشد اقتصادی در سطح دنیا بی‌نظیر بود و دلیل مهم این رشد اقتصادی اول دلیل انسانی بود كه اشخاص تحصیل‌كرده خصوصا در سازمان برنامه و وزارت صنایع در دوران علیخانی منصوب شده بودند و دلیل مهم‌‌تر آن افزایش امكانات مالی بر اثر بالارفتن شدید قیمت نفت بود و همان بالارفتن قیمت نفت بود كه شاه را به سمت تشدید خودكامگی برد و خطای بزرگ شاه این بود كه توسعه اقتصادی را در جامعه‌ای كه هنوز بیش از سه‌چهارم جمعیتش روستایی و كم‌سواد بود، بیش از اینكه به توسعه فرهنگی برساند، به شهر‌ها كشاند و فكر شاه این بود كه به جای برخورداری از حمایت از قشر‌های روشنفكر كه اكثرا چپ‌گرا و مذهبی مترقی و ملی‌گرا بودند كه هر سه در تضاد با شاه بودند و حتی گمان شاه بر این بود كه حمایت اصلی را از توده مردم دارد، راهپیمایی بزرگ ششم بهمن را كه راه می‌اندازد، بیشترین فریب را به شاه داد و فكر می‌كرد مردم عادی كه شیفته قدرت و ظواهر هستند، از او حمایت خواهند كرد؛ اما غافل بود كه مردم اعتقاداتی هم دارند كه منبع آگاهی و دانش‌شان را تشكیل می‌داد. به نظر من شاه با كشاندن این تفكرات از روستا به شهر و انباشتن شهر‌ها با جمعیت یك دوگانگی فرهنگی میان این توده بزرگ و قدرت حاكمه ایجاد كرد. این دوگانگی اجتماعی بود كه به اصطكاك بزرگی منجر شد كه اپوزیسیون‌های قدیمی هم تصور كردند این انقلاب حاصل انتقاد‌ها و نوشته‌های آنهاست و گروه‌هایی هم كه با اعمال مسلحانه برای خودشان این رسالت را قائل بودند كه عقیده خود را به جامعه تحمیل كنند، این را به حساب خودشان می‌گذاشتند؛ در‌حالی‌كه آن توسعه اقتصادی و مهاجرت درون‌كشوری و دوگانگی مردم كه گروه نزدیك به حاكمیت را از ظواهر زندگی و لباس و موسیقی و تفریح را غریبه و بیگانه تصور می‌كردند، در برابر هم قرار بگیرند، این انقلاب ناشی از این مسائل بود. او به جای اینكه مدرسه بیشتر ایجاد كند و آموزش فرهنگی را توسعه ببخشد. رفتار‌هایش موجب تشدید این دوگانگی شد؛ به‌طوری‌كه وقتی انقلابیون پیروز شدند، دست به تصفیه اپوزیسیون مذهبی و غیرمذهبی دیگری زدند كه به انقلابیون پیوسته بودند و تصور می‌كردند در هدایت انقلاب مشاركت دارند و به‌تدریج به صورت خالص‌تری خودشان را نشان دادند كه منجر به مهاجرت عظیم از كشور شد.
‌شما در سیستم قبل از انقلاب یك كارمند ارشد بودید. این بحث كه مطرح می‌شود آمریكا در سیاست ایران مداخله داشت یا آمریكا پشت شاه بود، چقدر صحیح است؟
قطعا صحیح است. دنیا در دو بلوك بود؛ اول شوروی و دوم بلوك مقابلش البته بلوك سومی هم به نام بی‌طرف‌ها وجود داشت كه عملا در بلوك شوروی قرار گرفته بودند؛ یعنی نمی‌توانید بگویید كه می‌توانست كاملا مستقل باشد و هیچ كشوری هم در هیچ زمانی كاملا مستقل نیست. كاملا مستقل بودن گاهی اوقات به معنای كاملا مستقل نبودن تمام می‌شود. مثلا ممكن است كره شمالی خودش را مستقل بداند؛ اما وقتی نتواند با دنیا تجارت كند و تبادل داشته باشد، این دیگر استقلال ندارد. زمان شاه متأسفانه از آغاز با رقابت سلطه‌جویانه شوروی در جنگ جهانی دوم، تمایل‌نداشتن برای خروج از ایران شرایطی ایجاد كرده بود، تا زمانی كه شاه قدرتی محسوب نمی‌شد و دولتمردان ایرانی به این تصمیم رسیدند كه باید خودشان را در مقابل شوروی تقویت كنند و در كنار بلوك غرب كه ترکیه هم این كار را كرده بود، قرار بگیرند. زمان مصدق كوشیدند رفتار میانه‌ای ایجاد شود كه آن هم موفق نشد و این دولت بعدی بود كه اتحاد با آمریكا را در پیش گرفت. بعدا كه قدرت شاه بیشتر شد، این اتحاد را ادامه داد و دخالت آمریكا در حدودی بود كه ایران مشتری‌اش بود و برای رفع نیازهای اطلاعاتی خودش با آنها همكاری می‌كرد و تردیدی در اینكه ایران در اتحاد با بلوك غرب و پیمان تدافعی سنتو قرار داشت، نیست.
‌آیا آمریكا مخالف انقلاب ایران بود یا موافق رفتن شاه؟
آمریكا دلیلی نداشت مخالف رفتن شاه باشد، برای اینكه در یك اتحاد كاملی بود ولی با این دوگانگی كه در ایران پدید آمده و جنبه توده‌ای پیدا كرده بود؛ به‌طوری‌كه فرماندهان ارتش دیگر در سطوح پایین كه متعلق به فرهنگ روستا و شهر بود، امكان ادامه آن سلطه را از دست داده بودند و به‌طور یقین از بیماری شاه آگاه و نگران بودند از ضعف شاه و رفتار‌های شوروی و حمایتش از گروه‌های مسلح مخالف اینها خطرناك بود و سعی می‌كردند به دنبال اصلاح سیستم باشند و زمانی‌كه از اصلاح سیستم شاه منصرف شدند سعی كردند بر نهضت اصلی و بزرگ مردمی متكی بر توده‌های شهری سرمایه‌گذاری كنند كه در آینده تصورشان بر این بود كه اتكای این گروه به مذهب عامل بازدارنده‌ای بر علیه كمونیسم خواهد بود. ترجیحشان بر این بود كه شاه رفتنی را رها كنند و با جمهوری اسلامی هماهنگ باشند؛ به این امید كه جلوی كمونیسم را بگیرند. جمهوری اسلامی جلوی كمونیستم را گرفت در گوادالوپ كه رئیس‌جمهور فرانسه در آستانه پیروزی انقلاب دعوت می‌شود، به این نتیجه می‌رسند كه این یك انقلاب مردمی است و این انقلاب یك حركت مذهبی و ضد‌كمونیسم است و این تصمیم در گوادالوپ گرفته شد اما این به معنی حمایت غرب از انقلاب نیست.
‌در دی‌ماه 57 خبری مبنی بر خروج شاه به شما رسید؟
بله شایعات زیادی وجود داشت به خاطر اینكه چندین بار شخصیت‌های ملی را به حضور پذیرفته بود و بعضی‌ها شرط قبول نخست‌وزیری را خروج شاه از كشور گذاشته بودند، بعضی‌ها شرط رفتن شاه به كیش را گذاشته بودند و ضمنا شدت بیماری شاه از تابستان 57 به بیرون درز كرده بود و او هم به موفقیتش اطمینان داشت و رفتن شاه ناشی از ناممکن‌بودن مقاومت بود. او كسی نبود كه دنبال كار‌های غیرممكن برود. تصور اشتباه شاه این بود كه فكر می‌كرد انقلاب بر اثر برنامه‌های اپوزیسیون چپ و ملی سنتی است و مرتب با ملیون تماس می‌گرفت؛ یعنی از دكتر امینی تا گروه‌هایی مثل صدیقی، بختیار، سنجابی و.... و این نشان می‌دهد كه هنوز متوجه دوگانگی عظیم اجتماعی نشده بود.
‌به نظر شما شاه وقتی در حال خروج از ایران بود، امیدی به آمریكا داشت كه مثل 28 مرداد به كمك او بیایند؟
اصلا نیازی به كمك آمریكا نبود و كودتا نتیجه اختلافات درونی بود كه آسیبش به كشور ما رسید. در دوره 57 شاه می‌دانست دیگر كمكی از آمریكا بر‌نمی‌آید، منتها اشتباه شاه در این بود كه فكر می‌كرد غربی‌ها برای او یك توطئه چیده‌اند.
‌از نظر قانونی وقتی شاه از ایران خارج شد، آمریكا باید یك شخصی را كه مورد پیگرد ایران قرار دارد، بازگرداند؟
شاه از اول در آمریكا نبود، از وقتی هم به آمریكا رفت، هیچ قانونی وجود نداشت كه آمریكا را مجبور به این كار كند. تازه عده‌ای در آمریكا معتقدند چرا شاه را در داخل آمریكا حفظ نكردند و به مصر رفت كه این هم امر محالی بود. در ضمن ایران و آمریكا قرارداد استرداد مجرمین هم نداشتند.
‌ارتباط جریانات سیاسی از جمله نهضت آزادی با آمریكا و حزب توده با شوروی در جهت قانع‌كردن غرب و شرق برای حمایت از انقلاب بود یا سهم‌خواهی خارجی‌ها از انقلاب؟
اگر حزب توده تماس‌هایی داشته كه زیاد پذیرفتنی نیست، چون حزب توده تابع دستورات شوروی بود. نهضت آزادی هم در قالب رفتار‌های علنی اگر تماس‌هایی داشته به خاطر این بود كه سیستمی كه روی كار می‌آید، می‌خواست كشور‌های دیگر را از موقعیت خودش آگاه كند. گروه‌های اپوزیسیون هیچ‌گونه تعهدی نسبت به آمریكا نداشتند و كاملا مستقل عمل می‌كردند.
‌به ‌نظر شما كارتر نقشی در سقوط شاه داشت؟
كارتر نقشی در سقوط شاه نداشت، زمانی كه شاه هنوز در قدرت كامل بود و فوران انقلاب همه‌گیر نشده بود و اپوزیسیون داخلی هم هنوز در مقابل شاه نایستاده بودند، از شاه حمایت همه‌جانبه كرد و ایران را جزیره ثبات نامید؛ ضمن اینكه سنت دموكرات‌ها خواهان آزادی‌های مدنی بیشتر و حقوق بشر بود و همان اندازه كه بقیه در برابر موج بزرگ انقلاب شگفت‌زده شدند، آمریكایی‌ها هم شگفت‌زده شدند. اگر هویزر به ایران آمد كه ارتش را وادار به سازش كند، به خاطر این نبود كه طرفدار انقلاب باشد؛ این حركت به خاطر این بود كه با رفتن شاه مبادا دعوا‌های داخلی در ارتش پیش بیاید و مبادا شوروی در این موقعیت از شرایط سود ببرد. رفتار كارتر بیشتر دفع شر چپ بود و فكر می‌كردند با نیرو‌های مذهبی بتوانند چپ‌ها را از بین ببرند.
‌روز رفتن شاه كجا بودید و با شنیدن این خبر چه حسی پیدا كردید؟
آن روز ما این‌قدر انباشته از دیدگاه ملی‌تر گروه‌های اپوزیسیون بودیم كه آن زمان هیچ‌گونه تحلیلی از گروه‌های مذهبی نداشتم. من هم مقداری مستقل‌تر مثل گروه‌های ملی-مذهبی فكر می‌كردم و در یك سال منتهی به انقلاب وضعیتی بود كه ما در آن موقع تصور می‌كردیم كه شاه رفتنی است و به نظام بعدی امیدوار بودیم.

امیرحسین جعفری : تندشدن روند انقلاب از میانه سال 57 شدت گرفت و تظاهرات‌ها و اعتراضات هر روز گسترده‌تر می‌شد؛ اما نقطه نهایی كه مردم با صدای بلند‌تری سقوط شاه را فریاد زدند، روز رفتن شاه از ایران بود. شاه از آبان 57 كه در مقابل تلویزیون با هماهنگی سید‌حسین نصر و قطبی متنی را خواند كه در آن گفت من صدای انقلاب شما را شنیدم؛ اما دیگر دیر بود برای شنیدن صدایی كه حتی در دوردست‌ترین روستاهای ایران هم شنیده شده بود؛ اما شاه زمانی فهمید كه دیگر گلوله‌ای برای شلیك‌كردن نداشت و ناچار به فرار شد. او در روز 26 دی 1357 ساعت یك ظهر از ایران برای همیشه خارج شد. شاه در فرودگاه علت سفر خود به خارج را این‌گونه توصیف کرد: «مدتی است احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمنا گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت». او سه روز پیش از رفتن شورای سلطنت را تشكیل داد و قدرت را به صورت نیمه‌رسمی به بختیار واگذار كرد؛ اما در نهایت حکومت پهلوی سقوط کرد. در این زمینه گفت‌وگو كردیم با فریدون مجلسی دیپلمات پیشین که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

‌انقلاب ایران به‌ نظر شما روند خودش را از چه زمانی شروع كرد و اولین تقابل شاه با مردم را از كجا می‌دانید؟
من این‌طور نتیجه‌گیری‌های از پیش تعیین‌شده را درست نمی‌دانم. من سعی می‌كنم كه در هر اظهار‌نظری در هر زمینه‌ای به‌اصطلاح جانب‌دارانه نباشد، به سمت پیروز و به سمت شكست‌خورده نباشد. من این انقلاب را حاصل پروسه‌ای می‌بینم كه در آن پروسه شاه مسئولیت داشت و اشتباهات اصولی استراتژیكی كرد. من آغاز این انقلاب را در آغاز دهه 50 می‌دانم كه مقارن بود با بالاترین رشد اقتصادی تاریخ ایران؛ حتی این رشد اقتصادی در سطح دنیا بی‌نظیر بود و دلیل مهم این رشد اقتصادی اول دلیل انسانی بود كه اشخاص تحصیل‌كرده خصوصا در سازمان برنامه و وزارت صنایع در دوران علیخانی منصوب شده بودند و دلیل مهم‌‌تر آن افزایش امكانات مالی بر اثر بالارفتن شدید قیمت نفت بود و همان بالارفتن قیمت نفت بود كه شاه را به سمت تشدید خودكامگی برد و خطای بزرگ شاه این بود كه توسعه اقتصادی را در جامعه‌ای كه هنوز بیش از سه‌چهارم جمعیتش روستایی و كم‌سواد بود، بیش از اینكه به توسعه فرهنگی برساند، به شهر‌ها كشاند و فكر شاه این بود كه به جای برخورداری از حمایت از قشر‌های روشنفكر كه اكثرا چپ‌گرا و مذهبی مترقی و ملی‌گرا بودند كه هر سه در تضاد با شاه بودند و حتی گمان شاه بر این بود كه حمایت اصلی را از توده مردم دارد، راهپیمایی بزرگ ششم بهمن را كه راه می‌اندازد، بیشترین فریب را به شاه داد و فكر می‌كرد مردم عادی كه شیفته قدرت و ظواهر هستند، از او حمایت خواهند كرد؛ اما غافل بود كه مردم اعتقاداتی هم دارند كه منبع آگاهی و دانش‌شان را تشكیل می‌داد. به نظر من شاه با كشاندن این تفكرات از روستا به شهر و انباشتن شهر‌ها با جمعیت یك دوگانگی فرهنگی میان این توده بزرگ و قدرت حاكمه ایجاد كرد. این دوگانگی اجتماعی بود كه به اصطكاك بزرگی منجر شد كه اپوزیسیون‌های قدیمی هم تصور كردند این انقلاب حاصل انتقاد‌ها و نوشته‌های آنهاست و گروه‌هایی هم كه با اعمال مسلحانه برای خودشان این رسالت را قائل بودند كه عقیده خود را به جامعه تحمیل كنند، این را به حساب خودشان می‌گذاشتند؛ در‌حالی‌كه آن توسعه اقتصادی و مهاجرت درون‌كشوری و دوگانگی مردم كه گروه نزدیك به حاكمیت را از ظواهر زندگی و لباس و موسیقی و تفریح را غریبه و بیگانه تصور می‌كردند، در برابر هم قرار بگیرند، این انقلاب ناشی از این مسائل بود. او به جای اینكه مدرسه بیشتر ایجاد كند و آموزش فرهنگی را توسعه ببخشد. رفتار‌هایش موجب تشدید این دوگانگی شد؛ به‌طوری‌كه وقتی انقلابیون پیروز شدند، دست به تصفیه اپوزیسیون مذهبی و غیرمذهبی دیگری زدند كه به انقلابیون پیوسته بودند و تصور می‌كردند در هدایت انقلاب مشاركت دارند و به‌تدریج به صورت خالص‌تری خودشان را نشان دادند كه منجر به مهاجرت عظیم از كشور شد.
‌شما در سیستم قبل از انقلاب یك كارمند ارشد بودید. این بحث كه مطرح می‌شود آمریكا در سیاست ایران مداخله داشت یا آمریكا پشت شاه بود، چقدر صحیح است؟
قطعا صحیح است. دنیا در دو بلوك بود؛ اول شوروی و دوم بلوك مقابلش البته بلوك سومی هم به نام بی‌طرف‌ها وجود داشت كه عملا در بلوك شوروی قرار گرفته بودند؛ یعنی نمی‌توانید بگویید كه می‌توانست كاملا مستقل باشد و هیچ كشوری هم در هیچ زمانی كاملا مستقل نیست. كاملا مستقل بودن گاهی اوقات به معنای كاملا مستقل نبودن تمام می‌شود. مثلا ممكن است كره شمالی خودش را مستقل بداند؛ اما وقتی نتواند با دنیا تجارت كند و تبادل داشته باشد، این دیگر استقلال ندارد. زمان شاه متأسفانه از آغاز با رقابت سلطه‌جویانه شوروی در جنگ جهانی دوم، تمایل‌نداشتن برای خروج از ایران شرایطی ایجاد كرده بود، تا زمانی كه شاه قدرتی محسوب نمی‌شد و دولتمردان ایرانی به این تصمیم رسیدند كه باید خودشان را در مقابل شوروی تقویت كنند و در كنار بلوك غرب كه ترکیه هم این كار را كرده بود، قرار بگیرند. زمان مصدق كوشیدند رفتار میانه‌ای ایجاد شود كه آن هم موفق نشد و این دولت بعدی بود كه اتحاد با آمریكا را در پیش گرفت. بعدا كه قدرت شاه بیشتر شد، این اتحاد را ادامه داد و دخالت آمریكا در حدودی بود كه ایران مشتری‌اش بود و برای رفع نیازهای اطلاعاتی خودش با آنها همكاری می‌كرد و تردیدی در اینكه ایران در اتحاد با بلوك غرب و پیمان تدافعی سنتو قرار داشت، نیست.
‌آیا آمریكا مخالف انقلاب ایران بود یا موافق رفتن شاه؟
آمریكا دلیلی نداشت مخالف رفتن شاه باشد، برای اینكه در یك اتحاد كاملی بود ولی با این دوگانگی كه در ایران پدید آمده و جنبه توده‌ای پیدا كرده بود؛ به‌طوری‌كه فرماندهان ارتش دیگر در سطوح پایین كه متعلق به فرهنگ روستا و شهر بود، امكان ادامه آن سلطه را از دست داده بودند و به‌طور یقین از بیماری شاه آگاه و نگران بودند از ضعف شاه و رفتار‌های شوروی و حمایتش از گروه‌های مسلح مخالف اینها خطرناك بود و سعی می‌كردند به دنبال اصلاح سیستم باشند و زمانی‌كه از اصلاح سیستم شاه منصرف شدند سعی كردند بر نهضت اصلی و بزرگ مردمی متكی بر توده‌های شهری سرمایه‌گذاری كنند كه در آینده تصورشان بر این بود كه اتكای این گروه به مذهب عامل بازدارنده‌ای بر علیه كمونیسم خواهد بود. ترجیحشان بر این بود كه شاه رفتنی را رها كنند و با جمهوری اسلامی هماهنگ باشند؛ به این امید كه جلوی كمونیسم را بگیرند. جمهوری اسلامی جلوی كمونیستم را گرفت در گوادالوپ كه رئیس‌جمهور فرانسه در آستانه پیروزی انقلاب دعوت می‌شود، به این نتیجه می‌رسند كه این یك انقلاب مردمی است و این انقلاب یك حركت مذهبی و ضد‌كمونیسم است و این تصمیم در گوادالوپ گرفته شد اما این به معنی حمایت غرب از انقلاب نیست.
‌در دی‌ماه 57 خبری مبنی بر خروج شاه به شما رسید؟
بله شایعات زیادی وجود داشت به خاطر اینكه چندین بار شخصیت‌های ملی را به حضور پذیرفته بود و بعضی‌ها شرط قبول نخست‌وزیری را خروج شاه از كشور گذاشته بودند، بعضی‌ها شرط رفتن شاه به كیش را گذاشته بودند و ضمنا شدت بیماری شاه از تابستان 57 به بیرون درز كرده بود و او هم به موفقیتش اطمینان داشت و رفتن شاه ناشی از ناممکن‌بودن مقاومت بود. او كسی نبود كه دنبال كار‌های غیرممكن برود. تصور اشتباه شاه این بود كه فكر می‌كرد انقلاب بر اثر برنامه‌های اپوزیسیون چپ و ملی سنتی است و مرتب با ملیون تماس می‌گرفت؛ یعنی از دكتر امینی تا گروه‌هایی مثل صدیقی، بختیار، سنجابی و.... و این نشان می‌دهد كه هنوز متوجه دوگانگی عظیم اجتماعی نشده بود.
‌به نظر شما شاه وقتی در حال خروج از ایران بود، امیدی به آمریكا داشت كه مثل 28 مرداد به كمك او بیایند؟
اصلا نیازی به كمك آمریكا نبود و كودتا نتیجه اختلافات درونی بود كه آسیبش به كشور ما رسید. در دوره 57 شاه می‌دانست دیگر كمكی از آمریكا بر‌نمی‌آید، منتها اشتباه شاه در این بود كه فكر می‌كرد غربی‌ها برای او یك توطئه چیده‌اند.
‌از نظر قانونی وقتی شاه از ایران خارج شد، آمریكا باید یك شخصی را كه مورد پیگرد ایران قرار دارد، بازگرداند؟
شاه از اول در آمریكا نبود، از وقتی هم به آمریكا رفت، هیچ قانونی وجود نداشت كه آمریكا را مجبور به این كار كند. تازه عده‌ای در آمریكا معتقدند چرا شاه را در داخل آمریكا حفظ نكردند و به مصر رفت كه این هم امر محالی بود. در ضمن ایران و آمریكا قرارداد استرداد مجرمین هم نداشتند.
‌ارتباط جریانات سیاسی از جمله نهضت آزادی با آمریكا و حزب توده با شوروی در جهت قانع‌كردن غرب و شرق برای حمایت از انقلاب بود یا سهم‌خواهی خارجی‌ها از انقلاب؟
اگر حزب توده تماس‌هایی داشته كه زیاد پذیرفتنی نیست، چون حزب توده تابع دستورات شوروی بود. نهضت آزادی هم در قالب رفتار‌های علنی اگر تماس‌هایی داشته به خاطر این بود كه سیستمی كه روی كار می‌آید، می‌خواست كشور‌های دیگر را از موقعیت خودش آگاه كند. گروه‌های اپوزیسیون هیچ‌گونه تعهدی نسبت به آمریكا نداشتند و كاملا مستقل عمل می‌كردند.
‌به ‌نظر شما كارتر نقشی در سقوط شاه داشت؟
كارتر نقشی در سقوط شاه نداشت، زمانی كه شاه هنوز در قدرت كامل بود و فوران انقلاب همه‌گیر نشده بود و اپوزیسیون داخلی هم هنوز در مقابل شاه نایستاده بودند، از شاه حمایت همه‌جانبه كرد و ایران را جزیره ثبات نامید؛ ضمن اینكه سنت دموكرات‌ها خواهان آزادی‌های مدنی بیشتر و حقوق بشر بود و همان اندازه كه بقیه در برابر موج بزرگ انقلاب شگفت‌زده شدند، آمریكایی‌ها هم شگفت‌زده شدند. اگر هویزر به ایران آمد كه ارتش را وادار به سازش كند، به خاطر این نبود كه طرفدار انقلاب باشد؛ این حركت به خاطر این بود كه با رفتن شاه مبادا دعوا‌های داخلی در ارتش پیش بیاید و مبادا شوروی در این موقعیت از شرایط سود ببرد. رفتار كارتر بیشتر دفع شر چپ بود و فكر می‌كردند با نیرو‌های مذهبی بتوانند چپ‌ها را از بین ببرند.
‌روز رفتن شاه كجا بودید و با شنیدن این خبر چه حسی پیدا كردید؟
آن روز ما این‌قدر انباشته از دیدگاه ملی‌تر گروه‌های اپوزیسیون بودیم كه آن زمان هیچ‌گونه تحلیلی از گروه‌های مذهبی نداشتم. من هم مقداری مستقل‌تر مثل گروه‌های ملی-مذهبی فكر می‌كردم و در یك سال منتهی به انقلاب وضعیتی بود كه ما در آن موقع تصور می‌كردیم كه شاه رفتنی است و به نظام بعدی امیدوار بودیم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها