نقاب شیک و وسوسهبرانگیز
علیاحمد رفیعیراد . جامعهشناس
در بزرگراه در حال رانندگی هستم. کنار جاده مردانی را میبینم با پلاکاردهایی که برای فروش ارزان میوه بلند کردهاند، چند صد متر بعد از هر نفر، وانتی پر از میوه ایستاده و کسانی برای خرید تجمع کردهاند، قیمت هر کیلو میوه نصف قیمت بازار و شاید ارزانتر هم باشد. متعجب میشوم و بالاخره برای خرید وسوسه میشوم و توقف میکنم. هرچند کیفیت میوهها تعریف چندانی نداشت، به چند دلیل تصمیم به خرید گرفتم. خرید کردم و دست به کارت شدم، فروشنده دو برابر قیمتِ نوشته روی پلاکارد پول طلب کرد. اعتراض که کردم، میخندد و سپس با حالت طلبکارانه میگوید «ببین حاجی! نوشته نیم کیلو، عمو!، ما نون حلال میبریم سر سفرهمون، تابلو رو دقت کن. مشخصه. آخه و...». بیشتر دقت میکنم، نیم را چنان ریز نوشته است که دیدن آن نیارمند چشمانی مسلح است. ترفندی شیک و وسوسهانگیز که رانندههای عبوری را به خود فرامیخواند. کنار ماشین هم که ایستاده بودم، در فاصله چندمتری، واژه نازک نیم در سایه سنگین کیلو رخ باخته بود، چه برسد به آن سرعت رانندگی در گذر... .
شما هم احتمالا به مواردی از این دست برخوردهاید که به شما و شعورتان حسابی برخورده است. از راننده نقابداری که چند هزار تومان کرایه اضافی از شما خواسته است تا کاسب و بنگاهداری که چند ده میلیون از شما بیشتر گرفته است. از دانشآموز و دانشجویی که به جای پژوهش، سرهمبندی، بزک و سرقت میکند تا معلم و استادی که استادانه تقلب میکند و ترفیعش را با دوز و کلک میگیرد. یا شاید شنیده باشید از طبیبی که خود زخم است بر جسم و جان. کشاورزی که خاک در گندم و دامداری که آب در شیر میکند. گرچه رخداد موارد ناخوش پیشگفته و مانند آن میتواند در هر جامعهای از آدمیان ممکن باشد؛ ولی وضعیت سه عامل فراگیری، فراگیران و فراخویشتن جمعی در این زمینه بسیار مهم و بیانگر وضعیت سلامت اجتماعی جامعه هستند؛ یعنی نخست فراگیری و شیوع در اندازه یک کوی، رده، شهر، قشر، طبقه یا جامعه است؟ دوم، فراگیرانی که این کردارها را پیشه کردهاند، در چه جایگاهی هستند و سوم؟ فراخویشتن یا وجدان جمعی که در عرف و قانون تبلور مییابد، چگونه به چنین کردارهایی واکنش نشان میدهد؟ روشن است که فراگیری جامعهای از فریب و همراهی جایگاهداران (رسمی و غیررسمی از خانواده تا
سطوح کلان) در سستی و چشمپوشی وجدان جمعی، بیانگر ناخوشی حال جامعه و بهاصطلاح تکوین جامعه فریب با ارزشها، اهداف، الگوی عملها و آرمانهای آن است.
گرچه همه افراد جامعه دارای جایگاه و نقشی در تکوین جامعه اعتماد/فریب هستند؛ ولی روشن است که وزن، مسئولیتها و انتظارات بسیار متفاوت است. در جامعه ما یکی از جایگاههای اساسی که نمایندگی میزان زیادی از توزیع ثروت و قدرت جامعه و آموزگاری آن به او امانت داده شده، دولت است. زمام امور تشکیلات متمرکز و مرکزگرای جامعه ما در دو دهه اخیر دو دوره چهارساله در اختیار گروههایی از قدرت بوده که برنامه و شعار اساسیشان «مهر» و «تدبیر و امید» بوده است. گفتارهای سودمندی که اجرای عملی آنها میتوانست در تکوین جامعه اعتماد نقش بسزایی داشته باشد. باوجوداین و شوربختانه باید گفت که شواهد و احساس بخشی از جامعه چنین نیست و جامعه ما در این مقاطع به واسطه تصمیمات و برنامههای مهرزدا، غیرمدبرانه و امیدزدا از سرمایههای «مهر» و «تدبیر و امید» کسادتر و کمبهرهتر شده است.
در یکی از اعتمادسوزترین تصمیمهای سالهای اخیر، دولت در شرایط خاص جامعه به دعوت گسترده از مردم برای سرمایهگذاری در بورس مبادرت کرد و با جذب نقدینگیهای چند ده میلیون سهامدار دعوتشده، آموزشندیده و وسوسهشده، مطابق گفتهها و استنادات انبوه سهامداران، آنها را گرفتار ریزش غیرمعمول بورس کرد و در کوره پولسوزی بورس، بسیاری را با ضررهای تا 80 درصد از اصل سرمایه در شرایط کرونایی و تورم افسارگسیخته جامعه مواجه کرد. در این بازی ناجور و پس از پررنگکردن سبزی باغ بورس، همزمان با دعوت اطمینانبخش رئیس دولت از مردم، شرکتهای دولتی به صورت هماهنگ سهام بادکرده خود را به طالبان پرشور و امیدوار مردمی قالب کردند. بعد از آن نیز بارها مسئولان وعدههای حمایت دادند و مسئول دفتر رئیسجمهور حتی برای کف ریزش بازار سهام، عددی مطمئن تعیین کرد که پس از چندین ماه رسیدن به آن کف نیز آرزو شده است. بنا به گفته متخصصان مستقل بورس و مستند به دادههای قابل اتکا، خلاصه تمام دعوت و حمایت از بورس و سهامداران این شده است که انبوه پول مردم عادی به حساب حقوقیها، رانتیها و بازارگردانهای نوسانگیر رفته است (نقل به مضمون از دکتر پرویز جلیلی،
اقتصاددان و متخصص بورس در گفتوگو با رادیو تهران 29 دی ماه).
کوتاه سخن آنکه چنین وضعیتهای پرشمار و سنگینی که سلسلهوار جامعه آنها را از سر و تن رنجور خود میگذراند، باعث تقویت فضای بیاعتمادی و فریب میشود و بالطبع تکوین و نهادینهشدن ارزشها، هنجارها و ابزارهای فریب در بین کنشگران را به دنبال دارد. آنچه در سالهای اخیر در ذیل فرسایش سرمایه اجتماعی (مانند مشارکتگریزی، کاهش اعتماد اجتماعی، افزایش گسستها و انواع ناهنجاریهای اجتماعی و...) مایه نگرانی متخصصان جامعه و جامعهشناسان شده است، برآمده از چنین بحرانهای فرهنگی انباشته هستند که حیات جمعی ما را به مخاطره افکندهاند. برخلاف تصور برخی، «انسانهای دارای گوشت و پوست و خون» نه چنین اموری را فراموش میکنند و نه میبخشند؛ بلکه به خاطر میسپارند. ازاینرو و با یادآوری سطور آغازین نوشتار، میتوان گفت؛ کارگر میوهفروش کنار خیابان همان شهروند و سهامدار متضرری است که بارها فریب
خورده است.
در بزرگراه در حال رانندگی هستم. کنار جاده مردانی را میبینم با پلاکاردهایی که برای فروش ارزان میوه بلند کردهاند، چند صد متر بعد از هر نفر، وانتی پر از میوه ایستاده و کسانی برای خرید تجمع کردهاند، قیمت هر کیلو میوه نصف قیمت بازار و شاید ارزانتر هم باشد. متعجب میشوم و بالاخره برای خرید وسوسه میشوم و توقف میکنم. هرچند کیفیت میوهها تعریف چندانی نداشت، به چند دلیل تصمیم به خرید گرفتم. خرید کردم و دست به کارت شدم، فروشنده دو برابر قیمتِ نوشته روی پلاکارد پول طلب کرد. اعتراض که کردم، میخندد و سپس با حالت طلبکارانه میگوید «ببین حاجی! نوشته نیم کیلو، عمو!، ما نون حلال میبریم سر سفرهمون، تابلو رو دقت کن. مشخصه. آخه و...». بیشتر دقت میکنم، نیم را چنان ریز نوشته است که دیدن آن نیارمند چشمانی مسلح است. ترفندی شیک و وسوسهانگیز که رانندههای عبوری را به خود فرامیخواند. کنار ماشین هم که ایستاده بودم، در فاصله چندمتری، واژه نازک نیم در سایه سنگین کیلو رخ باخته بود، چه برسد به آن سرعت رانندگی در گذر... .
شما هم احتمالا به مواردی از این دست برخوردهاید که به شما و شعورتان حسابی برخورده است. از راننده نقابداری که چند هزار تومان کرایه اضافی از شما خواسته است تا کاسب و بنگاهداری که چند ده میلیون از شما بیشتر گرفته است. از دانشآموز و دانشجویی که به جای پژوهش، سرهمبندی، بزک و سرقت میکند تا معلم و استادی که استادانه تقلب میکند و ترفیعش را با دوز و کلک میگیرد. یا شاید شنیده باشید از طبیبی که خود زخم است بر جسم و جان. کشاورزی که خاک در گندم و دامداری که آب در شیر میکند. گرچه رخداد موارد ناخوش پیشگفته و مانند آن میتواند در هر جامعهای از آدمیان ممکن باشد؛ ولی وضعیت سه عامل فراگیری، فراگیران و فراخویشتن جمعی در این زمینه بسیار مهم و بیانگر وضعیت سلامت اجتماعی جامعه هستند؛ یعنی نخست فراگیری و شیوع در اندازه یک کوی، رده، شهر، قشر، طبقه یا جامعه است؟ دوم، فراگیرانی که این کردارها را پیشه کردهاند، در چه جایگاهی هستند و سوم؟ فراخویشتن یا وجدان جمعی که در عرف و قانون تبلور مییابد، چگونه به چنین کردارهایی واکنش نشان میدهد؟ روشن است که فراگیری جامعهای از فریب و همراهی جایگاهداران (رسمی و غیررسمی از خانواده تا
سطوح کلان) در سستی و چشمپوشی وجدان جمعی، بیانگر ناخوشی حال جامعه و بهاصطلاح تکوین جامعه فریب با ارزشها، اهداف، الگوی عملها و آرمانهای آن است.
گرچه همه افراد جامعه دارای جایگاه و نقشی در تکوین جامعه اعتماد/فریب هستند؛ ولی روشن است که وزن، مسئولیتها و انتظارات بسیار متفاوت است. در جامعه ما یکی از جایگاههای اساسی که نمایندگی میزان زیادی از توزیع ثروت و قدرت جامعه و آموزگاری آن به او امانت داده شده، دولت است. زمام امور تشکیلات متمرکز و مرکزگرای جامعه ما در دو دهه اخیر دو دوره چهارساله در اختیار گروههایی از قدرت بوده که برنامه و شعار اساسیشان «مهر» و «تدبیر و امید» بوده است. گفتارهای سودمندی که اجرای عملی آنها میتوانست در تکوین جامعه اعتماد نقش بسزایی داشته باشد. باوجوداین و شوربختانه باید گفت که شواهد و احساس بخشی از جامعه چنین نیست و جامعه ما در این مقاطع به واسطه تصمیمات و برنامههای مهرزدا، غیرمدبرانه و امیدزدا از سرمایههای «مهر» و «تدبیر و امید» کسادتر و کمبهرهتر شده است.
در یکی از اعتمادسوزترین تصمیمهای سالهای اخیر، دولت در شرایط خاص جامعه به دعوت گسترده از مردم برای سرمایهگذاری در بورس مبادرت کرد و با جذب نقدینگیهای چند ده میلیون سهامدار دعوتشده، آموزشندیده و وسوسهشده، مطابق گفتهها و استنادات انبوه سهامداران، آنها را گرفتار ریزش غیرمعمول بورس کرد و در کوره پولسوزی بورس، بسیاری را با ضررهای تا 80 درصد از اصل سرمایه در شرایط کرونایی و تورم افسارگسیخته جامعه مواجه کرد. در این بازی ناجور و پس از پررنگکردن سبزی باغ بورس، همزمان با دعوت اطمینانبخش رئیس دولت از مردم، شرکتهای دولتی به صورت هماهنگ سهام بادکرده خود را به طالبان پرشور و امیدوار مردمی قالب کردند. بعد از آن نیز بارها مسئولان وعدههای حمایت دادند و مسئول دفتر رئیسجمهور حتی برای کف ریزش بازار سهام، عددی مطمئن تعیین کرد که پس از چندین ماه رسیدن به آن کف نیز آرزو شده است. بنا به گفته متخصصان مستقل بورس و مستند به دادههای قابل اتکا، خلاصه تمام دعوت و حمایت از بورس و سهامداران این شده است که انبوه پول مردم عادی به حساب حقوقیها، رانتیها و بازارگردانهای نوسانگیر رفته است (نقل به مضمون از دکتر پرویز جلیلی،
اقتصاددان و متخصص بورس در گفتوگو با رادیو تهران 29 دی ماه).
کوتاه سخن آنکه چنین وضعیتهای پرشمار و سنگینی که سلسلهوار جامعه آنها را از سر و تن رنجور خود میگذراند، باعث تقویت فضای بیاعتمادی و فریب میشود و بالطبع تکوین و نهادینهشدن ارزشها، هنجارها و ابزارهای فریب در بین کنشگران را به دنبال دارد. آنچه در سالهای اخیر در ذیل فرسایش سرمایه اجتماعی (مانند مشارکتگریزی، کاهش اعتماد اجتماعی، افزایش گسستها و انواع ناهنجاریهای اجتماعی و...) مایه نگرانی متخصصان جامعه و جامعهشناسان شده است، برآمده از چنین بحرانهای فرهنگی انباشته هستند که حیات جمعی ما را به مخاطره افکندهاند. برخلاف تصور برخی، «انسانهای دارای گوشت و پوست و خون» نه چنین اموری را فراموش میکنند و نه میبخشند؛ بلکه به خاطر میسپارند. ازاینرو و با یادآوری سطور آغازین نوشتار، میتوان گفت؛ کارگر میوهفروش کنار خیابان همان شهروند و سهامدار متضرری است که بارها فریب
خورده است.