دنیای ترسناک «از این گوش به آن گوش»
پژمان موسوی
موقعیتی را تصور کنید که در آن زنی که بهتازگی به او تجاوز شده، میکوشد تجربه مصیبتبارش را گزارش دهد؛ اما بهجای راههای معمول (پلیس، دادگاه و نظام قضا) مجبور است ماجرا را با استفاده از تنها راه موجود یعنی «از این گوش به آن گوش» منتقل کند. زنِ بینوا دمِ گوشِ همسایهاش نجوا میکند «بهم تجاوز کردن...». جمله گوش به گوش میچرخد تا آخرین نفرِ زنجیره با خیالِ تخت میگوید «بهم تعارف کردن...» و همه میزنند زیرِ خنده. زن باز سعی میکند و هر بار کلمههای تازهای از دهان آخرین نفر خارج میشود. به همه حسابی دارد خوش میگذرد. زن بینوا جیغ میکشد «هیولاها!»، آخرین نفرِ زنجیره داد میکشد «خُلوچِلها!» و باز همه از خنده پخش زمین میشوند... .
انگار این پاراگراف کوتاه که بخشی از ترجمه «خاطره کُردکریمی» از جستاری تألیف «دوبراوکا اوگرشیچ» بود، بهتنهایی وضعیت مواجهه این روزهای ما با فضای مجازی لجامگسیخته حاکم را روایت میکند؛ فضایی که مدتهاست همه چیز را قلب میکند، گاه به سخره میگیرد و در بیشتر مواقع آمیخته به هزل و هجو میکند. اگر از بخش کوچک فعالیتهای حرفهای در فضای مجازی و کوششی که برای جلوگیری از فروافتادن آن در گرداب ابتذال بگذریم، بخش اعظمی از فضای مجازی ما همهروزه بخشی از بازی «از این گوش به آن گوش» است؛ بازی کودکانهای که در آن نفر اول پیغامی در گوش نفر دوم میگوید، نفر دوم به نفر سوم و به همین شکل تا انتها. نفر آخر پیغام را بلند میگوید و نفر اول با پیغام اولیه مقایسه میکند. فکر میکنید اگر با بهرهگیری از این تکنیک، فضای مجازی تحلیل شود، چه نتیجهای به دست میآید؟ آیا نتیجه غمانگیز و در عین حال حیرتانگیز نخواهد بود؟ مهمتر از آن، چرا اینگونه شده و راهحل چیست؟ آیا اساسا راهکاری برای خروج از این گرداب میتوان متصور بود؟ اگر از فعالیتهای روزمره جاری در فضای مجازی که آنهم در جای خود بسیار مهم است، بگذریم، در حوزه اطلاعرسانی،
تفسیر، تحلیل و کار خبری اوضاع در فضای مجازی بسیار نگرانکننده است. آیا وقت آن نرسیده که روزنامهنگاران حرفهای به این بیندیشند که با وجود چرخش سریع و حیرتانگیز اطلاعات در شبکههای اجتماعی مجازی، مرجعیت رسانههای حرفهای و روزنامهنگاران حرفهای کمکم دارد زیر سؤال میرود؟ آیا نباید نگران این باشیم که روزی میرسد که دیگر روزنامهها و روزنامهنگاران، مرجع اصلی جریان آزاد اطلاعرسانی در کشور نباشند؟ اینها و سؤالاتی از این دست، دغدغه این روزهای روزنامهنگاران ایرانی است؛ حداقل آنهایی که دغدغه کار حرفهای دارند و دل در گرو اعتبار روزنامهنگاری. اما آیا این دغدغهها را باید جدی گرفت و اصیل شمرد؟ به نظر پاسخ به این پرسش مثبت است؛ مثبت است چون جریان شبکههای اجتماعی مانند سیلی ویرانگر همه چیز را دارد با خودش میبرد و در کنار مزایای بسیاری که دارد، اثرات مخرب فراوانی را تاکنون از خود بر جای گذاشته است و پیشبینیها از دامنهدارترشدن این اثرات مخرب خبر میدهد. پرسش مهمی که در اینجا مطرح میشود، این است که به فرض هم که نگران این روند مخرب باشیم، راهکار ما برای ازدستنرفتن این مرجعیت و بازگشت اعتبار به فضای مجازی
چیست؟ پاسخ، کوتاه و روشن است؛ فعالیت جدی حرفهای در فضای مجازی و نشاندادن استانداردها و ایدئالهای کار خبری/تحلیلی در آن از یک سو و روشنگری درباره جریان «فیک» و «غیرحرفهای» از سوی دیگر.
همانقدر که یک «پیام» که مصداق «از این گوش به آن گوش» است، میتواند برای مخاطبان عام فضای مجازی، جذاب و شوقانگیز یا تلخ و حزنانگیز باشد، همان «پیام» اساسا نباید مورد اعتنا یا پذیرش یک روزنامهنگار بهعنوان یک کاربر فعال این رسانه مجازی باشد. یک قانونی طلایی در روزنامهنگاری وجود دارد که میگوید زمانی روزنامهنگار میتواند از درستی اطلاعات بهدستآمده، اطمینان حاصل کند که در خبر از دو منبع مستقل استفاده کرده باشد؛ منابعی که در کنار منابع دست اول یا دست دوم، به خبر او جنبه عینی و واقعی دهد.
در فضای مجازی غیرحرفهای اما نهتنها نشانی از این «قانون طلایی» نیست، بلکه همه چیز مصداق «از این گوش به آن گوش»کردن است. خط قرمز روزنامهنگاران و کاربران حرفهای فضای مجازی باید کار استاندارد، مطابق با واقعیت و حرفهای باشد. اینگونه شاید «اعتبار» به فضای مجازی بازگردد و دیگر همه چیز «از این گوش به آن گوش» نشود.
موقعیتی را تصور کنید که در آن زنی که بهتازگی به او تجاوز شده، میکوشد تجربه مصیبتبارش را گزارش دهد؛ اما بهجای راههای معمول (پلیس، دادگاه و نظام قضا) مجبور است ماجرا را با استفاده از تنها راه موجود یعنی «از این گوش به آن گوش» منتقل کند. زنِ بینوا دمِ گوشِ همسایهاش نجوا میکند «بهم تجاوز کردن...». جمله گوش به گوش میچرخد تا آخرین نفرِ زنجیره با خیالِ تخت میگوید «بهم تعارف کردن...» و همه میزنند زیرِ خنده. زن باز سعی میکند و هر بار کلمههای تازهای از دهان آخرین نفر خارج میشود. به همه حسابی دارد خوش میگذرد. زن بینوا جیغ میکشد «هیولاها!»، آخرین نفرِ زنجیره داد میکشد «خُلوچِلها!» و باز همه از خنده پخش زمین میشوند... .
انگار این پاراگراف کوتاه که بخشی از ترجمه «خاطره کُردکریمی» از جستاری تألیف «دوبراوکا اوگرشیچ» بود، بهتنهایی وضعیت مواجهه این روزهای ما با فضای مجازی لجامگسیخته حاکم را روایت میکند؛ فضایی که مدتهاست همه چیز را قلب میکند، گاه به سخره میگیرد و در بیشتر مواقع آمیخته به هزل و هجو میکند. اگر از بخش کوچک فعالیتهای حرفهای در فضای مجازی و کوششی که برای جلوگیری از فروافتادن آن در گرداب ابتذال بگذریم، بخش اعظمی از فضای مجازی ما همهروزه بخشی از بازی «از این گوش به آن گوش» است؛ بازی کودکانهای که در آن نفر اول پیغامی در گوش نفر دوم میگوید، نفر دوم به نفر سوم و به همین شکل تا انتها. نفر آخر پیغام را بلند میگوید و نفر اول با پیغام اولیه مقایسه میکند. فکر میکنید اگر با بهرهگیری از این تکنیک، فضای مجازی تحلیل شود، چه نتیجهای به دست میآید؟ آیا نتیجه غمانگیز و در عین حال حیرتانگیز نخواهد بود؟ مهمتر از آن، چرا اینگونه شده و راهحل چیست؟ آیا اساسا راهکاری برای خروج از این گرداب میتوان متصور بود؟ اگر از فعالیتهای روزمره جاری در فضای مجازی که آنهم در جای خود بسیار مهم است، بگذریم، در حوزه اطلاعرسانی،
تفسیر، تحلیل و کار خبری اوضاع در فضای مجازی بسیار نگرانکننده است. آیا وقت آن نرسیده که روزنامهنگاران حرفهای به این بیندیشند که با وجود چرخش سریع و حیرتانگیز اطلاعات در شبکههای اجتماعی مجازی، مرجعیت رسانههای حرفهای و روزنامهنگاران حرفهای کمکم دارد زیر سؤال میرود؟ آیا نباید نگران این باشیم که روزی میرسد که دیگر روزنامهها و روزنامهنگاران، مرجع اصلی جریان آزاد اطلاعرسانی در کشور نباشند؟ اینها و سؤالاتی از این دست، دغدغه این روزهای روزنامهنگاران ایرانی است؛ حداقل آنهایی که دغدغه کار حرفهای دارند و دل در گرو اعتبار روزنامهنگاری. اما آیا این دغدغهها را باید جدی گرفت و اصیل شمرد؟ به نظر پاسخ به این پرسش مثبت است؛ مثبت است چون جریان شبکههای اجتماعی مانند سیلی ویرانگر همه چیز را دارد با خودش میبرد و در کنار مزایای بسیاری که دارد، اثرات مخرب فراوانی را تاکنون از خود بر جای گذاشته است و پیشبینیها از دامنهدارترشدن این اثرات مخرب خبر میدهد. پرسش مهمی که در اینجا مطرح میشود، این است که به فرض هم که نگران این روند مخرب باشیم، راهکار ما برای ازدستنرفتن این مرجعیت و بازگشت اعتبار به فضای مجازی
چیست؟ پاسخ، کوتاه و روشن است؛ فعالیت جدی حرفهای در فضای مجازی و نشاندادن استانداردها و ایدئالهای کار خبری/تحلیلی در آن از یک سو و روشنگری درباره جریان «فیک» و «غیرحرفهای» از سوی دیگر.
همانقدر که یک «پیام» که مصداق «از این گوش به آن گوش» است، میتواند برای مخاطبان عام فضای مجازی، جذاب و شوقانگیز یا تلخ و حزنانگیز باشد، همان «پیام» اساسا نباید مورد اعتنا یا پذیرش یک روزنامهنگار بهعنوان یک کاربر فعال این رسانه مجازی باشد. یک قانونی طلایی در روزنامهنگاری وجود دارد که میگوید زمانی روزنامهنگار میتواند از درستی اطلاعات بهدستآمده، اطمینان حاصل کند که در خبر از دو منبع مستقل استفاده کرده باشد؛ منابعی که در کنار منابع دست اول یا دست دوم، به خبر او جنبه عینی و واقعی دهد.
در فضای مجازی غیرحرفهای اما نهتنها نشانی از این «قانون طلایی» نیست، بلکه همه چیز مصداق «از این گوش به آن گوش»کردن است. خط قرمز روزنامهنگاران و کاربران حرفهای فضای مجازی باید کار استاندارد، مطابق با واقعیت و حرفهای باشد. اینگونه شاید «اعتبار» به فضای مجازی بازگردد و دیگر همه چیز «از این گوش به آن گوش» نشود.