|

الزامات ادامه حیات «تئاتر شهر»

محمدجواد لسانی-‌پژوهشگر فرهنگ

‌شنبه هفتم بهمن ۱۳۵۱، اتفاق زیبایی در تهران رخ می‌دهد؛ تولدی مبارک با آغاز یک نمایش در یک بنای نو‌پدید. این نمی‌تواند خبر کوچکی برای آن زمستان خاطره‌انگیز قلمداد شود. مجموعه «تئاتر شهر» در سال ۱۳۴۶ با تفکر خلاق یکی از شاگردان «مهندس هوشنگ سیحون» طراحی می‌شود. آیین گشایش آن هم به زیبایی رقم می‌خورد. اثر شکوهمند «باغ آلبالو» نوشته آنتون چخوف به کارگردانی آربی آوانسیان به روی صحنه می‌رود تا با این نمایش، بازیگران نام‌آشنایی مانند فهیمه راستکار، پرویز پورحسینی، داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، مهوش افشارپناه، مهدی هاشمی و فریده سپاه‌منصور به ایفای نقش بپردازند. این کار با تمرینی طولانی‌مدت، در مدرن‌ترین سالن تئاتر تهران اجرا می‌شود. انگار طرح «علی سردار‌ افخمی»، مهندس و معمار ایرانی، به‌خوبی جواب داده؛ چون آن نقشه مدرن، بعد از پنج سال می‌تواند تبدیل به شمایل هنری تهران شود. کسی آن موقع فکرش را نمی‌کرد که این استوانه شبیه برج طغرل ترکیب آجر و کاشی، این‌قدر چشم‌نواز از آب درآید و به ماندگاری برسد. جزئیاتی که برگرفته از هویت ملی و سنتی است و این ترکیب موزون، به‌زودی به نماد تئاتر ملی ایران تبدیل می‌شود. در همان زمان ساخت، برای پیرامون بنا، ایده‌های خوبی اجرا می‌شود؛ آب‌نمایی دلپذیر با یک تندیس تفکر‌برانگیز از پرویز تناولی و یک فضای سبز مناسب پارک برای دانشجویان خسته‌ای که به دنبال پاتوقی برای آرامش و گفت‌وگو هستند. در مجموع، چهار‌راهی فرهنگی، تقدیم اهالی پایتخت شده است. اکنون بعد از ۴۸ سال در تولد تئاتر شهر، چه می‌توان تدبیر کرد تا این بنای به زیبایی اولیه‌اش برگردد؟ تردیدی نیست که شهرداری تهران، پیش‌از‌این برای نماهای یادبودی مانند برج میلاد، زحمات زیادی کشیده. اکنون وقت آن است یا کمی هم دیر شده که آن مسئولان، به این بنای مهم شهر هم نگاهی مشفقانه بیفکنند.

خوب است آنها برای یک بار هم شده در راسته این چهارراه مشهور به سمت جنوب، آهسته و مدبرانه قدمی بزنند تا پی ببرند که اطراف این بنا چقدر به‌هم‌ریخته شده و پیرامون بنا بر اثر بی‌توجهی بزرگان، دچار نوعی اختلال شده؛ به‌طوری‌که هویت نخستین خود را گم کرده و بیشتر به یک بازار مکاره شلوغ و بی‌اصول شباهت پیدا کرده! و گویا حکایت تلخ همان نمایش نخست هر روز دارد تکرار می‌شود. چخوف از باغی روایت کرد که سرشار از ثمر بود؛ اما در مسیر زمان، روزگارش سپری می‌شود و رو به زوال می‌رود. به هر روی، به 50‌سالگی این بنای ارزشمند چیزی باقی نمانده و خوب است که در شورای شهر، آینده‌نگری شود و با دعوت از استادان تهران‌شناس، با تضمین یک بودجه مناسب، اولویتی برای رسیدگی به این نقطه شهر تدارک دیده شود. کاش آنها می‌دانستند که برخی مکان‌های شهر اهمیتی بیش از یک بنا دارند؛ به‌ویژه این بخش شهر که بی‌اغراق، حکم دریچه آئورت قلب پایتخت را دارد تا دست‌کم در یک طرح پیگیر دو‌ساله، آن مکان خاطره‌انگیز و هنر‌پرور، به جایگاهی که شایسته آن است، برسد. شاید که با تکریم یک مکان از‌دست‌رفته، به اهالی محترم که هنرمندان محجوب تئاتر میهن هستند، توجه و عنایت لازم مبذول شود.

‌شنبه هفتم بهمن ۱۳۵۱، اتفاق زیبایی در تهران رخ می‌دهد؛ تولدی مبارک با آغاز یک نمایش در یک بنای نو‌پدید. این نمی‌تواند خبر کوچکی برای آن زمستان خاطره‌انگیز قلمداد شود. مجموعه «تئاتر شهر» در سال ۱۳۴۶ با تفکر خلاق یکی از شاگردان «مهندس هوشنگ سیحون» طراحی می‌شود. آیین گشایش آن هم به زیبایی رقم می‌خورد. اثر شکوهمند «باغ آلبالو» نوشته آنتون چخوف به کارگردانی آربی آوانسیان به روی صحنه می‌رود تا با این نمایش، بازیگران نام‌آشنایی مانند فهیمه راستکار، پرویز پورحسینی، داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، مهوش افشارپناه، مهدی هاشمی و فریده سپاه‌منصور به ایفای نقش بپردازند. این کار با تمرینی طولانی‌مدت، در مدرن‌ترین سالن تئاتر تهران اجرا می‌شود. انگار طرح «علی سردار‌ افخمی»، مهندس و معمار ایرانی، به‌خوبی جواب داده؛ چون آن نقشه مدرن، بعد از پنج سال می‌تواند تبدیل به شمایل هنری تهران شود. کسی آن موقع فکرش را نمی‌کرد که این استوانه شبیه برج طغرل ترکیب آجر و کاشی، این‌قدر چشم‌نواز از آب درآید و به ماندگاری برسد. جزئیاتی که برگرفته از هویت ملی و سنتی است و این ترکیب موزون، به‌زودی به نماد تئاتر ملی ایران تبدیل می‌شود. در همان زمان ساخت، برای پیرامون بنا، ایده‌های خوبی اجرا می‌شود؛ آب‌نمایی دلپذیر با یک تندیس تفکر‌برانگیز از پرویز تناولی و یک فضای سبز مناسب پارک برای دانشجویان خسته‌ای که به دنبال پاتوقی برای آرامش و گفت‌وگو هستند. در مجموع، چهار‌راهی فرهنگی، تقدیم اهالی پایتخت شده است. اکنون بعد از ۴۸ سال در تولد تئاتر شهر، چه می‌توان تدبیر کرد تا این بنای به زیبایی اولیه‌اش برگردد؟ تردیدی نیست که شهرداری تهران، پیش‌از‌این برای نماهای یادبودی مانند برج میلاد، زحمات زیادی کشیده. اکنون وقت آن است یا کمی هم دیر شده که آن مسئولان، به این بنای مهم شهر هم نگاهی مشفقانه بیفکنند.

خوب است آنها برای یک بار هم شده در راسته این چهارراه مشهور به سمت جنوب، آهسته و مدبرانه قدمی بزنند تا پی ببرند که اطراف این بنا چقدر به‌هم‌ریخته شده و پیرامون بنا بر اثر بی‌توجهی بزرگان، دچار نوعی اختلال شده؛ به‌طوری‌که هویت نخستین خود را گم کرده و بیشتر به یک بازار مکاره شلوغ و بی‌اصول شباهت پیدا کرده! و گویا حکایت تلخ همان نمایش نخست هر روز دارد تکرار می‌شود. چخوف از باغی روایت کرد که سرشار از ثمر بود؛ اما در مسیر زمان، روزگارش سپری می‌شود و رو به زوال می‌رود. به هر روی، به 50‌سالگی این بنای ارزشمند چیزی باقی نمانده و خوب است که در شورای شهر، آینده‌نگری شود و با دعوت از استادان تهران‌شناس، با تضمین یک بودجه مناسب، اولویتی برای رسیدگی به این نقطه شهر تدارک دیده شود. کاش آنها می‌دانستند که برخی مکان‌های شهر اهمیتی بیش از یک بنا دارند؛ به‌ویژه این بخش شهر که بی‌اغراق، حکم دریچه آئورت قلب پایتخت را دارد تا دست‌کم در یک طرح پیگیر دو‌ساله، آن مکان خاطره‌انگیز و هنر‌پرور، به جایگاهی که شایسته آن است، برسد. شاید که با تکریم یک مکان از‌دست‌رفته، به اهالی محترم که هنرمندان محجوب تئاتر میهن هستند، توجه و عنایت لازم مبذول شود.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها