نگاهی به رمان آهور
اثر جدید نویسنده اردبیلی جنها به مرخصی نمیروند...
دکتر یاشار پورمجید، نویسنده و روزنامهنگار و سردبیر هفتهنامه «صبح سبلان»: آهور چهارمین و بیگمان مهمترین رمان ناصر همرنگ، نویسنده و روزنامهنگار اردبیلی است.
هرچند در بادی امر به نظر نمیرسد هیچیک از رمانهای نویسندهای پرکار و رنگارنگنویس چون همرنگ بتواند وجه ژورنالیستی کارهای او را برای ما بنمایاند، اما در کمال شگفتی ما در اغلب رمانهای منتشرشده از او همچنان ردپای تندی از یک کار حرفهای خبرنویسی نیز میتوانیم ببینیم. چنانچه این مهم را در رمان اخیر او یعنی آهور نیز به روشنی میتوان دید.
آهور رمانی نو با مایههای پررنگی از انبوهنگاریهای ناهموار و گزارشگونه است که به عمد و به زیبایی تمام در هم تنیده شده است؛ درست مانند یک گزارش منحصربهفرد تاریخی از یک رخداد فراموششده. فضای رمان، فضایی عهدبوقی و کهنه است و ماجراها در جایی در انتهای جهان و در یک منطقه پیرامونی رخ میدهد. داستان با یک جرقه درباره یورش جنهای کوهستان به روستایی خیالی به نام آهور آغاز میشود.
از نظر جغرافیای تاریخی اگرچه محیط روستا رنگوبویی از محدوده زمانی نزدیک به پایانههای روزگار قاجار با خود دارد، اما داستان در گونهای بیزمانی پیش میرود. در واقع فضای کلی داستان پر از گردوغبارهای وارهیده از قید جغرافیای زمانی و مکانی معمول است.
داستان از نظر شکلی و روایی ویژگیهای بسیار پیچیده و در عین حال نفسگیری دارد. ماجراها از زبان نویسندهای روایت میشود که میکوشد با کنار هم نهادن شنیدهها و گفتهها و همچنین خواندن متن نویسندهای دیگر، نویسندهای گمنام، به روشنشدن راز یک قتل طایفهای کمک کند.
در این مسیر، داستان از زبان آدمهای زیادی بازگو میشود که اکنون سالهای سال است که وجود ندارند. مردهها میمیرند و زنده میشوند. جنها شباهنگام میآیند و دخترانی را که گیس بلندی دارند، تسخیر میکنند.
فضای داستانی به گذشتههای دور برمیگردد و به آیندههای دستنیافتنی میپیوندد و همه اینها از زبانهای گوناگون روایت میشوند. زاویه دید داستان یک زاویه دید مختلط و کمپلکس است که بهگونهای ماهرانه سادهسازی شده. ازاینرو رمان آهور را باید یک رمان مدرن با ویژگیها و زاویهسازیهای رمانهای مدرن دانست.
از نظر محتوایی نیز داستان آهور، یک داستان چندوجهی با رخدادهای موازی و در عین حال ناهمگون اما بهشدت مرتبط با هم است که در خلال آن چند اتفاق مهم همراه با تیپولوژی شخصیتهای اصلی و فرعی تا پایان داستان همدیگر را مشایعت و تکمیل میکنند.
داستان با خبر یورش احتمالی جنها به روستای آهور آغاز و با همان احتمال نیز پایان مییابد.
خطر وقوع این احتمال گویی پیرنگ اصلی داستان را برساخته است. با این حال داستان پیرامون آموزههای یک درویش گمنام به نام درویش غلام قنبر که در رمان ما او را با نام درویش اردبیلی میشناسیم، شکل میگیرد و رهام، قهرمان اصلی داستان ناگهان به دلیل قرارگرفتن در معرض تعالیم او ناگزیر از تنگ شراب کهنه چندهزارسالهای میخورد که همراه مردهها در گورستان قدیمی آهور از هزاران سال پیش دفن شده بوده است.
اما رهام که خطر آمدن جنها را پیشبینی و آن را دمادم به اهالی یادآوری میکند، همان کسی است که قرار است بابت پیشنهادهایش به اهالی برای رویارویی با این تهدید، کشته شود؛ آنهم به شیوه آهور؛ یعنی باید سرش بریده شود. درست مانند یک ورزای سرکش.
با این حال پس از آمدن و رفتن درویش غلام قنبر به آهور ناگهان چنان رخدادهای شگفتآوری پیش میآید که مانند آن تاکنون در هیچ کجای محال داستان، دیده و شنیده نشده است.
انتشار رمان آهور نشان میدهد که برخی از عنصرهای برسازنده داستانهای ایرانی تا چه اندازه دینامیک و پایدار هستند. از این منظر در افق دید نویسنده معاصر ایرانی جنها هرگز به مرخصی نمیروند.
دکتر یاشار پورمجید، نویسنده و روزنامهنگار و سردبیر هفتهنامه «صبح سبلان»: آهور چهارمین و بیگمان مهمترین رمان ناصر همرنگ، نویسنده و روزنامهنگار اردبیلی است.
هرچند در بادی امر به نظر نمیرسد هیچیک از رمانهای نویسندهای پرکار و رنگارنگنویس چون همرنگ بتواند وجه ژورنالیستی کارهای او را برای ما بنمایاند، اما در کمال شگفتی ما در اغلب رمانهای منتشرشده از او همچنان ردپای تندی از یک کار حرفهای خبرنویسی نیز میتوانیم ببینیم. چنانچه این مهم را در رمان اخیر او یعنی آهور نیز به روشنی میتوان دید.
آهور رمانی نو با مایههای پررنگی از انبوهنگاریهای ناهموار و گزارشگونه است که به عمد و به زیبایی تمام در هم تنیده شده است؛ درست مانند یک گزارش منحصربهفرد تاریخی از یک رخداد فراموششده. فضای رمان، فضایی عهدبوقی و کهنه است و ماجراها در جایی در انتهای جهان و در یک منطقه پیرامونی رخ میدهد. داستان با یک جرقه درباره یورش جنهای کوهستان به روستایی خیالی به نام آهور آغاز میشود.
از نظر جغرافیای تاریخی اگرچه محیط روستا رنگوبویی از محدوده زمانی نزدیک به پایانههای روزگار قاجار با خود دارد، اما داستان در گونهای بیزمانی پیش میرود. در واقع فضای کلی داستان پر از گردوغبارهای وارهیده از قید جغرافیای زمانی و مکانی معمول است.
داستان از نظر شکلی و روایی ویژگیهای بسیار پیچیده و در عین حال نفسگیری دارد. ماجراها از زبان نویسندهای روایت میشود که میکوشد با کنار هم نهادن شنیدهها و گفتهها و همچنین خواندن متن نویسندهای دیگر، نویسندهای گمنام، به روشنشدن راز یک قتل طایفهای کمک کند.
در این مسیر، داستان از زبان آدمهای زیادی بازگو میشود که اکنون سالهای سال است که وجود ندارند. مردهها میمیرند و زنده میشوند. جنها شباهنگام میآیند و دخترانی را که گیس بلندی دارند، تسخیر میکنند.
فضای داستانی به گذشتههای دور برمیگردد و به آیندههای دستنیافتنی میپیوندد و همه اینها از زبانهای گوناگون روایت میشوند. زاویه دید داستان یک زاویه دید مختلط و کمپلکس است که بهگونهای ماهرانه سادهسازی شده. ازاینرو رمان آهور را باید یک رمان مدرن با ویژگیها و زاویهسازیهای رمانهای مدرن دانست.
از نظر محتوایی نیز داستان آهور، یک داستان چندوجهی با رخدادهای موازی و در عین حال ناهمگون اما بهشدت مرتبط با هم است که در خلال آن چند اتفاق مهم همراه با تیپولوژی شخصیتهای اصلی و فرعی تا پایان داستان همدیگر را مشایعت و تکمیل میکنند.
داستان با خبر یورش احتمالی جنها به روستای آهور آغاز و با همان احتمال نیز پایان مییابد.
خطر وقوع این احتمال گویی پیرنگ اصلی داستان را برساخته است. با این حال داستان پیرامون آموزههای یک درویش گمنام به نام درویش غلام قنبر که در رمان ما او را با نام درویش اردبیلی میشناسیم، شکل میگیرد و رهام، قهرمان اصلی داستان ناگهان به دلیل قرارگرفتن در معرض تعالیم او ناگزیر از تنگ شراب کهنه چندهزارسالهای میخورد که همراه مردهها در گورستان قدیمی آهور از هزاران سال پیش دفن شده بوده است.
اما رهام که خطر آمدن جنها را پیشبینی و آن را دمادم به اهالی یادآوری میکند، همان کسی است که قرار است بابت پیشنهادهایش به اهالی برای رویارویی با این تهدید، کشته شود؛ آنهم به شیوه آهور؛ یعنی باید سرش بریده شود. درست مانند یک ورزای سرکش.
با این حال پس از آمدن و رفتن درویش غلام قنبر به آهور ناگهان چنان رخدادهای شگفتآوری پیش میآید که مانند آن تاکنون در هیچ کجای محال داستان، دیده و شنیده نشده است.
انتشار رمان آهور نشان میدهد که برخی از عنصرهای برسازنده داستانهای ایرانی تا چه اندازه دینامیک و پایدار هستند. از این منظر در افق دید نویسنده معاصر ایرانی جنها هرگز به مرخصی نمیروند.