|

در بازی‌های بزرگ منطقه جا مانده‌ایم

روح‌اله نخعی : سفر وزیر خارجه ایران به منطقه قفقاز، در وهله اول سفری سیاسی بود. اگر‌چه ایران با اکثر کشورهای مقصد این سفر، تعاملات و پرونده‌های مشترک بسیاری دارد، اما مشخص بود که محمدجواد ظریف، به دلیل تحولات اخیر قفقاز در نتیجه جنگ قره‌باغ، پیروزی جمهوری آذربایجان روی زمین و توافق‌های انجام‌شده متعاقب آن، راهی دیدار و رایزنی با این مجموعه از همسایگان شده است تا جایگاه ایران و تعاملاتش را در صحنه جدید شناسایی و مشخص کند.
اما علاوه بر ابعاد سیاسی و دیپلماتیک این سفر و شاید در بن این اهداف، تور قفقازی ظریف تا حد زیادی با پس‌زمینه‌های اقتصادی و تجاری دنبال شد. از یک نگاه، مهم‌ترین اثر تحولات اخیر در منطقه، تغییر آرایش مسیرهای ترانزیتی در این نقطه کلیدی بود که پیامدهای بالقوه و بالفعل متعددی برای ایران دارد. در پایان این تور، محمدجواد ظریف به نخجوان رفت و آنجا از طرحی برای وصل‌کردن خلیج فارس به دریای سیاه صحبت کرد که طرح بزرگی خواهد بود؛ با نیاز به نقش‌آفرینی و توافق همسایگان ایران. پروژه بزرگی که ظریف به آن اشاره کرد، به همان اندازه که نیازمند تحرکات و اقدامات گسترده از سوی ایران است، نیاز به همکاری و هماهنگی گسترده از سوی همسایگان و بازیگران دیگر منطقه نیز دارد. پروژه دیگری که ظریف از آن صحبت کرد، ایده همکاری شش‌جانبه بود که البته پیش‌تر در دیدار رؤسای جمهور ترکیه و جمهوری آذربایجان مطرح شده بود، اما ظریف هم حمایت ایران از آن را اعلام کرد. این پروژه شاید از نظر داخلی برای ایران به اندازه پروژه دیگر سنگین نباشد، اما در تعاملات منطقه‌ای، فرایند سنگینی است که به همان اندازه که پتانسیل‌های بالایی دارد، تعاملی جدی بین کشورهای قفقازی را می‌طلبد که به همین تازگی خود را دور یک میدان جنگ دیده‌اند.
سؤال اینجاست که این ایده‌ها و ایده‌های مشابه تا چه حد عملی خواهند بود و چه چشم‌اندازی دارند. محمدعلی دستمالی، کارشناس مسائل منطقه، نگاه چندان خوشبینانه‌ای به این ایده‌ها ندارد. او در گفت‌وگو با «شرق» مشکلات و نواقص اساسی در رویکرد اقتصادی و تجاری ایران در صحنه روابط خارجی را در قالب مانعی برای پیشرفت تلاش‌های این‌چنینی از سوی ایران معرفی می‌کند. به اعتقاد دستمالی، ایران در اصول و قواعد تعامل تجاری و اقتصادی با کشورهای دیگر دچار ضعف است و در نتیجه، هم توانایی خودش را در چنین تعاملاتی محدود می‌بیند و هم تمایل دیگر کشورها را. از نگاه این کارشناس، ایران بیش از حد به سوابق و جایگاه خود تکیه کرده و لازم است هوشیارانه‌تر متوجه صحنه باشد و فعالانه‌تر در زمینه رفع نقایص اقدام کند.

‌ از آخرین وعده وزیر خارجه در سفر قفقاز شروع کنیم. آقای ظریف گفتند ایران دنبال برقراری مسیری ترانزیتی برای اتصال خلیج‌ فارس به دریای سیاه خواهد بود. امکان و نیازمندی‌های این پروژه را چگونه می‌بینید؟
‌بنده دو نگاه کلی به این موضوع دارم؛ یکی معطوف به روابط تجاری، سیاسی و منطقه‌ای و دیگری معطوف به خود جناب وزیر. به نقشه‌های جغرافیایی نگاه کنیم و بر اساس فهم ژئوپلیتیک، مبادلات تجاری، بایسته‌های امنیتی و مفاهیم کلاسیک روابط بین‌الملل به این بیندیشیم که آیا اساسا اتصال دریای سیاه به خلیج فارس، یک هدف بلندپروازانه و طلایی است که می‌تواند جایگاه ایران را در منطقه تغییر دهد یا خیر؟ فارغ از اینکه دیگران انگیزه‌ای برای چنین اتصالی داشته باشند یا نه، آیا می‌توانیم از چنین دوغی، کره درخورتوجهی بگیریم یا نه؟ شما به نقشه نگاه کنید؛ شش کشور سواحل زیبای دریای سیاه را به خاطر بیاورید؛ ترکیه، بلغارستان، رومانی، اوکراین، روسیه و گرجستان. بیایید جمع و تفریق کنیم و به این بیندیشیم که اولا مجموع مبادلات تجاری ما با این شش کشور، چند میلیارد دلار است و دوم اینکه از خودمان بپرسیم آیا واقعا سهم ناچیز مبادلات تجاری ما با این کشورها، به خاطر مشکلات ریلی‌، راه و جاده است یا مسائل متعدد دیگری داریم؟ اندکی پا را از این فراتر گذاشته و از خودمان سؤال کنیم آیا این شش کشور، انگیزه، تمایل و نیاز جدی دارند به اینکه از سواحل باصفای دریای سیاه یا به قول ترک‌ها «کارا‌دنیز»، متصل شوند به مسیری که ته آن به خلیج فارس برسد؟ تمام این پرسش‌ها، ما را به سوی فهم این واقعیت سوق می‌دهد که اساسا ما در بخش‌های مهم تولید، تجارت، ارتباط و ترانزیت، سال‌ به ‌سال ضعیف‌تر شده‌ایم و به دلیل اتکا به نفت و نوستالژی تاریخ باشکوه و پرعظمت، گامی روبه‌جلو برنداشته‌ایم و در نتیجه، از بازی‌های بزرگ منطقه‌ای و بین‌المللی جا مانده‌ایم، تأخیر داشته‌ایم، تعلل کرده‌ایم. نه در گذشته آماده بوده‌ایم و نه حالا مهیا و پای کار هستیم. این عدم آمادگی و لنگ‌زدن ما، موضوعی چندلایه و ذو‌الابعادی است که با مسائل ساختاری و نواقص مهم ما ارتباط دارد. چنین نیست که تصور کنیم با اتصال به جهان، مشکلات ما برطرف می‌شود. به باور من، صورت معقول و مطلوب اندیشیدن ما، این است که در گام نخست، مشکلات و نواقص ساختاری و داخلی‌مان را حل کنیم و ببینیم اصولا می‌خواهیم با کشورها کار کنیم یا نه؟ اقتصاد و تجارت ما آماده است؟ بخش خصوصی ما حاضر و پای کار است؟ در این اقتصاد تحریم‌زده، دلال‌محور، فسادزده و مصرف‌گرا، اساسا چیزی به نام تولید و تولیدکننده مانده است که مثلا بخواهیم کالا و دستاوردش را به کشورهای منطقه‌ دریای سفید و دریای سیاه بفرستیم؟ آیا برای دیگران، منافع مشترک و انگیزه‌های مشترکی ایجاد کرده‌ایم که مشتاق باشند با ما برقصند؟
بُعد دوم نگاه بنده به ایده‌ای که جناب ظریف مطرح کرده، این است که الان در کشورمان ایران، در یک روند سست و کرخت، شاهد سپری‌شدن آخرین ماه‌های عمر دولت روحانی هستیم. بهتر نبود که ایشان چنین ایده‌‌ای را همان هشت سال پیش مطرح می‌کردند؟ یحتمل، نخستین پاسخ این است که در آن دوران، کشور به‌شدت مشغول کار روی تحریم و مسئله‌ هسته‌ای بود و ظریف نیز هر آنچه در توان داشت، صرف برجام کرد؛ اما این پاسخ، به‌شدت ناکافی است و می‌توان به‌سادگی آن را به این شکل به چالش کشید: اگر قرار باشد برداشتن سایه‌ تحریم‌های آمریکا و تلاش برای ماندن در نظام بین‌الملل، یگانه اولویت همیشگی کشورمان باشد، اساسا پس چه زمانی می‌توان برای مسائل و اولویت‌های دیگر برنامه‌ریزی کرد و قدم برداشت؟ ما که در این دیدارها حضور نداشته‌ایم و در جریان بخش منتشر‌نشده اظهارات پنج کشور میزبان نیستیم؛ اما دست‌کم بر‌اساس مواضع آشکار میزبانان، می‌توانیم این واقعیت را دریابیم که احتمالا کسی ایده و پیشنهاد اتصال دریای سیاه به خلیج فارس را جدی نگرفته است؛ چرا‌که از یک سو، می‌دانند که آقایان روحانی و ظریف دارند می‌روند و نمی‌توان با دولتی که در حال بستن چمدان است، معامله کرد. دوم اینکه اساسا خطوط انرژی، ترانزیت کالا از آسیای میانه و قفقاز به سمت دریای سیاه و دیگر مناطق همین الان هم روندهای خاص و پویای خودش را دارد. شما نگاه کنید و ببینید ترک‌ها چگونه برای رسیدن به چین، خودشان را به آب و آتش زدند. نگاه کنید و ببینید تاناپ و ترک استریم چه تأثیر شگرفی بر دیپلماسی انرژی گذاشت. نگاه کنید و ببینید در دوران کنونی پس از پیروزی جمهوری آذربایجان در قره‌باغ، چه معاملات نوینی بین روسیه، ترکیه و جمهوری آذربایجان شکل گرفته است؛ بنابراین تا زمانی که ما به شکل جدی، بخشی از بازی بزرگ نباشیم، این ایده‌های قشنگ، روی کاغذ یا در آرشیو توییتر می‌مانند. باید باور کنیم که حتی آرزوها نیز تاریخ انقضا دارند. تحقق رؤیاهای سیاسی و ژئوپلیتیک، چیزی نیست که فقط دیر و زود داشته باشد. اتفاقا سوخت‌وسوز هم دارد. شاید آقای ظریف هم به سنت اسلاف عمل کرد و این رؤیا را در روزهایی مطرح می‌کند که خود ایشان و دولت در حال رفتن هستند.
‌ نکته دیگری که در این سفر مطرح بود، تلاش برای برقراری تعاملات تجاری و اقتصادی جدید و احیا یا تقویت مسیرهای ترانزیتی برای ایران بود. در بستر فعلی فکر می‌کنید ایران تا چه حد بتواند در این زمینه موفق باشد؟
اهمیت آن بُعدی که مربوط به گذر کالا و محصولات از دریای سیاه به خلیج فارس و مسیر برعکس باشد، قابل درک است و ایران می‌تواند مسیر خوب و مطلوبی در اختیار واردکنندگان و صادرکنندگان شمال و جنوب بگذارد؛ اما دو زیرساخت حیاتی برای رسیدن به چنین موقعیتی لازم است. نخست، ارتقای روابط سیاسی با کشورهای هر دو سوی این دو قطب. دوم زیرساخت مالی و ترانزیتی. در شرایط فعلی ما با کشورهای حاشیه خلیج فارس روابط چندان امیدبخشی نداریم و در کمربند بالا هم، رابطه دارای ژرفای چندانی نیست که منافع پایدار ایجاد کند. بگذارید مثال روشنی از ترکیه بیاورم. به محض اینکه ورق جنگ به نفع جمهوری آذربایجان برگشت و موضوع گذرگاه نخجوان مطرح شد، ترکیه فی‌الفور و بدون اتلاف وقت، برنامه انتقال گاز به نخجوان را شروع کرد و برای احداث گذرگاه نخجوان به آذربایجان هم وارد فاز رایزنی و چانه‌زنی شد. سؤال اینجاست که نظام سیاسی و اجرائی و بوروکراتیک ما هم به همین اندازه سریع است؟ در همین عراق بیخ گوش ما که دشمنان و رقبا ادعا می‌کنند تبدیل به حیاط خلوت ایران شده، توانسته‌ایم کار اقتصادی شق‌القمر کنیم؟ در مرزهای شرق و برای تجارت با افغانستان و پاکستان، به شکل هدفمند و برنامه‌دار وارد شده‌ایم؟ ببخشید ولی گویا زمان آن رسیده که ما اندکی فروتنانه، سر کلاس درس بنشینیم و برخی مبادی و مبانی کار‌کردن با کشورها را به شکل درست‌و‌حسابی یاد بگیریم. مزیت‌های من در صادرات و ترانزیت کدام‌اند؟ در واردات، با کدام شرایط می‌توانم هزینه‌هایم را پایین بیاورم و رفیق بگیرم؟ برای رایزنی فرهنگی و خانه فرهنگ و آموزش زبان پارسی و ارتباط با دانشجویان و نخبگان و هنرمندان آن مناطق، برنامه هدفمند دارم یا نه؟ سفرا و کنسول‌ها و دیگر دیپلمات‌هایم را بر‌اساس شایسته‌سالاری و دانش و تجربه برمی‌گزینم یا اصل گزینش بر‌اساس روابط فامیلی و خاندانی و سفارش فلان رئیس قوه و فلان شخص است؟ از اینها گذشته، آیا می‌توانم و اراده این را دارم که به فرض در 10 سال پیش‌رو هر سال دو میلیارد دلار برای شبکه ریلی‌ام هزینه کنم یا نه؟ اگر هنوز پاسخ مثبت قاطعانه‌ای برای این پرسش‌ها نداریم، باید از این نخوت و خونسردی دربیاییم، نگران شویم و تکانی به خودمان بدهیم.
‌ پتانسیل نقش و بهره‌مندی ایران از طرح‌هایی مثل کریدور شمال-جنوب یا یک کمربند یک جاده را چطور می‌بینید؟
پتانسیل وجود دارد و نمی‌توان کتمان کرد. ایران کشوری نیست که با بازرگانی و تجارت، بیگانه باشد. ادبیات منظوم و منثور ما، سرشار است از مفاهیمی مانند کاروان، راه، بازرگان، کالا، بازار، پیشه‌گر، فرستاده و پیک. مابازای این مفاهیم، ایران قدرتمندی را تداعی می‌کند که سال‌های‌ سال هم محل آمدورفت بوده، هم خریدار بوده و هم فروشنده؛ اما اینکه به وقت اکنون، روابط خارجی ما و تجارت خارجی ما چه وضعیتی دارد، این را باید بررسی و آسیب‌شناسی کنیم؛ بنابراین ما نه مشکل موقعیت جغرافیایی داریم، نه معضلی به نام ناآشنایی با تجارت و نداشتن پیشینه تاریخی. در بسترهای ترانزیتی مهمی مانند گذرگاه شمال به جنوب و طرح یک کمربند یک جاده، باید کار مبنایی و اصولی انجام داد.
از تقویت روابط دیپلماتیک گرفته تا ایجاد انگیزه برای بازارهای مقصد. باید به بخش خصوصی اطمینان خاطر داد که پای کار بیاید. متأسفانه، بسیاری از تجار و فعالان صنعتی و بازرگانی دلسوز ایرانی در بخش خصوصی، صنعت و تجارت را رها کردند و تسلیم شدند؛ چرا‌که دلال‌پروری، عدم حمایت از تولید، رانت‌های وارداتی، قدرت بدون مرز آقازاده‌ها، سوءاستفاده‌های ارزی، قاچاق، دردسرهای گمرکی، معضلات مرتبط با تحریم و عملیات بانکی، عدم آمادگی سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌های ما در کشورهای خارجی، اینها مجموعا شرایطی پدید آورده که تجارت خارجی ایران را آسیب‌پذیر کرده است. اگر اراده و استراتژی روشنی برای حل این معضلات داشته باشیم، می‌توان با کشورهای مورد بحث این مصاحبه، خیلی بیشتر و بهتر کار کرد. فراموش نکنیم ترکیه و کشورهای دیگر، برای کار با افغانستان و پاکستان، نیازمند اتصال به شبکه‌ی ریلی ما هستند و در جنوب ایران نیز، خلیج فارس یک نقطه اتصال بسیار ارزشمند است. اما همه این مزیت‌ها زمانی می‌تواند کارگر و مفید باشد که برنامه روشن و اراده حقیقی داشته باشیم. در این سال‌ها ما مداوما به دنبال تجارت با اروپا بوده‌ایم اما در همین منطقه خودمان کار خاصی نکرده‌ایم.
‌ نکته دیگری که در این سفر مطرح بود، بحث طرح همکاری شش‌جانبه بود که البته توسط دیگر مقامات منطقه مطرح شده بود اما استقبال ایران در این سفر نسبت به آن ابراز شد. فکر می‌کنید چنین توافق همکاری‌اي در منطقه اجرائی شود؟ اگر بشود تا چه حد در کاهش تنش‌های بالقوه و افزایش تعاملات مثبت تجاری مؤثر خواهد بود؟
معتقدم پاسخ رندانه چاووش اوغلو، این واقعیت را نشان داد که صحبت از همکاری شش‌جانبه، بسیار خوشبینانه است. چاووش اوغلو، فرمول 3+3 را مطرح کرد. یعنی چه؟ یعنی ترکیه و آذربایجان و روسیه یک طرف، ایران و گرجستان و ارمنستان یک طرف. این نگرش، دقیقا به این معنی است که ترکیه و یحتمل روسیه و آذربایجان نیز، معتقد به یک مشارکت همسان نیستند و کیک را به شکلی نخواهند برید که این شش کشور، دستاوردهای همسان داشته باشند. اما د‌رهرحال، کسی که دونده خوبی باشد، خوب می‌داند که نتیجه مسابقه را نمی‌توان به‌صورت قاطعانه، از قبل اعلام کرد. ترکیه در‌حال‌حاضر با جمهوری آذربایجان و روسیه، منابع خاصی دارد و قطعا از پیروزی باکو سرمست است. اما فرمول هر‌چه باشد 3+3 یا حتی 5+1 یا هر شکلی که مطرح شود، مهم نیست. چیزی که اهمیت دارد، این است که خود ما تا چه اندازه آماده دویدن هستیم و مثلا در کار تجارت و ترانزیت و توریسم، برنامه‌ریزی روشن و آمادگی داریم یا نه.
‌ سفر آقای ظریف مشخصا تلاش ایران برای تعامل با قفقاز جدید بعد از جنگ اخیر قره‌باغ بود اما برخی منتقدان می‌گویند این توجه دیرهنگام رخ داد و ایران باید زودتر از اینها متوجه روند اتفاقات می‌شد یا بعد از شروع درگیری‌ها نقش فعال‌تری ایفا می‌کرد؟ شما با این نقد موافقید؟ و فکر می‌کنید ایران می‌توانست فعال‌تر باشد؟
معتقدم که واکنش‌ها دیرهنگام صورت گرفت. نباید برای تأکید بر حقوق باکو، تا این اندازه تعلل می‌شد. جمهوری آذربایجان، همسایه مهمی است و باید قبل از این تحولات، رابطه را به سطح بهتری می‌رساندیم. ضمن اینکه اظهارات عجیب‌و‌غریب زیادی هم شنیدیم. گاهی شاهد گاردها و گفته‌های عجیب بودیم که مثلا چرا الهام علی‌اف به شیعیان میدان فعالیت نمی‌دهد. قرار نیست چون دولت این کشور، چندان توجهی به مسائل دینی ندارد، گمان کنیم که نمی‌تواند در کنار ایران باشد. این انتظارات، منطبق با منطق روابط بین‌الملل نیست. مگر همان سوریه‌ و تیم بشار اسد، خیلی رفتار دینی دارند؟ خیلی وقت‌ها این تعدد مواضع، اعتبار کشور را پایین می‌آورد. حتی دیدیم که فرزانه‌ای از تیم ریاست‌جمهوری، بعد از مواضع روشن رهبری و وزارت امور خارجه و بعد از پایان جنگ، در واکنش به شعری که اردوغان خواند، اظهار حسرت کردند که ‌ای کاش از همان اول، پشت ارمنستان را می‌گرفتیم! این حرف‌ها منطقی نیست. واقعیت این است که از همان اول، پرهیز از مداخله مستقیم، انتخاب معقولی بود. ایران بنا به دلایل بسیار، نمی‌توانست نتیجه این جنگ را به سمت دیگری ببرد. اما زمان سفر آقای عراقچی، زمان سفر آقای ظریف، نهایی‌کردن مواضع، محتوای بسته‌های پیشنهادی و مسائلی از این دست، همگی نشان‌دهنده تعلل و کُندبودن سیاست منطقه‌ای ایران بود. اساسا ایران نباید در قفقاز تا این اندازه غریب باشد. در این چند دهه، اگر کار تجاری و فرهنگی - رسانه‌ای درست و هدفمندی صورت می‌گرفت، قطعا جای بیشتری برای ایران باز می‌شد. شاید ما اساسا برای این منطقه، برنامه منسجم و روشنی نداشته‌ایم و چون در کِشتن تعلل کرده‌ایم، کار درو هم مشکل شده است. اما دستگاه دیپلماسی کشور، دیپلمات‌ها و کارشناسان بسیار توانمندی در این حوزه دارد و اگر دو بال تجارت و فرهنگ و میدان پرواز به آنها داده شود، همین الان هم دیر نیست و می‌توان با شرایط جدید هم کار کرد.
‌ ارزیابی شما از این سفر به‌طور‌خاص و رویکرد ایران به قفقاز به‌طور‌کلی چیست؟
نفس سفر و اقدام آقای ظریف ارزشمند است. اینکه ایشان چندین شبانه‌روز کفش آهنین به پا کرده و به پنج کشور سفر کرده‌اند و در همه این سفرها هم اطلاع‌رسانی کرده و ارتباط خوبی با رسانه و فضای مجازی داشته‌اند، قطعا اقدام ارزنده‌ای است. اما یک وزیر امور خارجه، هر اندازه که توانمند و باتجربه باشد، نمی‌تواند معجزه کند. یک وزیر امور خارجه خوب، حتی اگر تمام معاونین و سفرا و دیگر دیپلمات‌هایش، کارکشته و فنی باشند، باز‌هم به تنهایی نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. تصور من این است که نه‌تنها در قفقاز بلکه در حوزه خلیج فارس، در شرق دور، آفریقا و دیگر مناطق، دستیابی به پیروزی در دیپلماسی و تجارت، مستلزم این است که اولا مسئله اصلی‌مان را با آمریکا و دیگران حل کنیم و در موقعیتی نباشیم که احیانا برخی‌ها بر سر ما منت بگذارند و بگویند رفاقت با شما هزینه‌بردار است. دوم اینکه رویکرد کلی سیاست خارجی ما، مانند دیگر کشورهای جهان، در کنار مفاهیم حماسی و مهیجی مانند دفاع از حقوق مظلومین و واژگانی از این دست، منافع اقتصادی و تجارت خارجی را به عنوان رکن اصلی اهداف خود قرار دهد.

روح‌اله نخعی : سفر وزیر خارجه ایران به منطقه قفقاز، در وهله اول سفری سیاسی بود. اگر‌چه ایران با اکثر کشورهای مقصد این سفر، تعاملات و پرونده‌های مشترک بسیاری دارد، اما مشخص بود که محمدجواد ظریف، به دلیل تحولات اخیر قفقاز در نتیجه جنگ قره‌باغ، پیروزی جمهوری آذربایجان روی زمین و توافق‌های انجام‌شده متعاقب آن، راهی دیدار و رایزنی با این مجموعه از همسایگان شده است تا جایگاه ایران و تعاملاتش را در صحنه جدید شناسایی و مشخص کند.
اما علاوه بر ابعاد سیاسی و دیپلماتیک این سفر و شاید در بن این اهداف، تور قفقازی ظریف تا حد زیادی با پس‌زمینه‌های اقتصادی و تجاری دنبال شد. از یک نگاه، مهم‌ترین اثر تحولات اخیر در منطقه، تغییر آرایش مسیرهای ترانزیتی در این نقطه کلیدی بود که پیامدهای بالقوه و بالفعل متعددی برای ایران دارد. در پایان این تور، محمدجواد ظریف به نخجوان رفت و آنجا از طرحی برای وصل‌کردن خلیج فارس به دریای سیاه صحبت کرد که طرح بزرگی خواهد بود؛ با نیاز به نقش‌آفرینی و توافق همسایگان ایران. پروژه بزرگی که ظریف به آن اشاره کرد، به همان اندازه که نیازمند تحرکات و اقدامات گسترده از سوی ایران است، نیاز به همکاری و هماهنگی گسترده از سوی همسایگان و بازیگران دیگر منطقه نیز دارد. پروژه دیگری که ظریف از آن صحبت کرد، ایده همکاری شش‌جانبه بود که البته پیش‌تر در دیدار رؤسای جمهور ترکیه و جمهوری آذربایجان مطرح شده بود، اما ظریف هم حمایت ایران از آن را اعلام کرد. این پروژه شاید از نظر داخلی برای ایران به اندازه پروژه دیگر سنگین نباشد، اما در تعاملات منطقه‌ای، فرایند سنگینی است که به همان اندازه که پتانسیل‌های بالایی دارد، تعاملی جدی بین کشورهای قفقازی را می‌طلبد که به همین تازگی خود را دور یک میدان جنگ دیده‌اند.
سؤال اینجاست که این ایده‌ها و ایده‌های مشابه تا چه حد عملی خواهند بود و چه چشم‌اندازی دارند. محمدعلی دستمالی، کارشناس مسائل منطقه، نگاه چندان خوشبینانه‌ای به این ایده‌ها ندارد. او در گفت‌وگو با «شرق» مشکلات و نواقص اساسی در رویکرد اقتصادی و تجاری ایران در صحنه روابط خارجی را در قالب مانعی برای پیشرفت تلاش‌های این‌چنینی از سوی ایران معرفی می‌کند. به اعتقاد دستمالی، ایران در اصول و قواعد تعامل تجاری و اقتصادی با کشورهای دیگر دچار ضعف است و در نتیجه، هم توانایی خودش را در چنین تعاملاتی محدود می‌بیند و هم تمایل دیگر کشورها را. از نگاه این کارشناس، ایران بیش از حد به سوابق و جایگاه خود تکیه کرده و لازم است هوشیارانه‌تر متوجه صحنه باشد و فعالانه‌تر در زمینه رفع نقایص اقدام کند.

‌ از آخرین وعده وزیر خارجه در سفر قفقاز شروع کنیم. آقای ظریف گفتند ایران دنبال برقراری مسیری ترانزیتی برای اتصال خلیج‌ فارس به دریای سیاه خواهد بود. امکان و نیازمندی‌های این پروژه را چگونه می‌بینید؟
‌بنده دو نگاه کلی به این موضوع دارم؛ یکی معطوف به روابط تجاری، سیاسی و منطقه‌ای و دیگری معطوف به خود جناب وزیر. به نقشه‌های جغرافیایی نگاه کنیم و بر اساس فهم ژئوپلیتیک، مبادلات تجاری، بایسته‌های امنیتی و مفاهیم کلاسیک روابط بین‌الملل به این بیندیشیم که آیا اساسا اتصال دریای سیاه به خلیج فارس، یک هدف بلندپروازانه و طلایی است که می‌تواند جایگاه ایران را در منطقه تغییر دهد یا خیر؟ فارغ از اینکه دیگران انگیزه‌ای برای چنین اتصالی داشته باشند یا نه، آیا می‌توانیم از چنین دوغی، کره درخورتوجهی بگیریم یا نه؟ شما به نقشه نگاه کنید؛ شش کشور سواحل زیبای دریای سیاه را به خاطر بیاورید؛ ترکیه، بلغارستان، رومانی، اوکراین، روسیه و گرجستان. بیایید جمع و تفریق کنیم و به این بیندیشیم که اولا مجموع مبادلات تجاری ما با این شش کشور، چند میلیارد دلار است و دوم اینکه از خودمان بپرسیم آیا واقعا سهم ناچیز مبادلات تجاری ما با این کشورها، به خاطر مشکلات ریلی‌، راه و جاده است یا مسائل متعدد دیگری داریم؟ اندکی پا را از این فراتر گذاشته و از خودمان سؤال کنیم آیا این شش کشور، انگیزه، تمایل و نیاز جدی دارند به اینکه از سواحل باصفای دریای سیاه یا به قول ترک‌ها «کارا‌دنیز»، متصل شوند به مسیری که ته آن به خلیج فارس برسد؟ تمام این پرسش‌ها، ما را به سوی فهم این واقعیت سوق می‌دهد که اساسا ما در بخش‌های مهم تولید، تجارت، ارتباط و ترانزیت، سال‌ به ‌سال ضعیف‌تر شده‌ایم و به دلیل اتکا به نفت و نوستالژی تاریخ باشکوه و پرعظمت، گامی روبه‌جلو برنداشته‌ایم و در نتیجه، از بازی‌های بزرگ منطقه‌ای و بین‌المللی جا مانده‌ایم، تأخیر داشته‌ایم، تعلل کرده‌ایم. نه در گذشته آماده بوده‌ایم و نه حالا مهیا و پای کار هستیم. این عدم آمادگی و لنگ‌زدن ما، موضوعی چندلایه و ذو‌الابعادی است که با مسائل ساختاری و نواقص مهم ما ارتباط دارد. چنین نیست که تصور کنیم با اتصال به جهان، مشکلات ما برطرف می‌شود. به باور من، صورت معقول و مطلوب اندیشیدن ما، این است که در گام نخست، مشکلات و نواقص ساختاری و داخلی‌مان را حل کنیم و ببینیم اصولا می‌خواهیم با کشورها کار کنیم یا نه؟ اقتصاد و تجارت ما آماده است؟ بخش خصوصی ما حاضر و پای کار است؟ در این اقتصاد تحریم‌زده، دلال‌محور، فسادزده و مصرف‌گرا، اساسا چیزی به نام تولید و تولیدکننده مانده است که مثلا بخواهیم کالا و دستاوردش را به کشورهای منطقه‌ دریای سفید و دریای سیاه بفرستیم؟ آیا برای دیگران، منافع مشترک و انگیزه‌های مشترکی ایجاد کرده‌ایم که مشتاق باشند با ما برقصند؟
بُعد دوم نگاه بنده به ایده‌ای که جناب ظریف مطرح کرده، این است که الان در کشورمان ایران، در یک روند سست و کرخت، شاهد سپری‌شدن آخرین ماه‌های عمر دولت روحانی هستیم. بهتر نبود که ایشان چنین ایده‌‌ای را همان هشت سال پیش مطرح می‌کردند؟ یحتمل، نخستین پاسخ این است که در آن دوران، کشور به‌شدت مشغول کار روی تحریم و مسئله‌ هسته‌ای بود و ظریف نیز هر آنچه در توان داشت، صرف برجام کرد؛ اما این پاسخ، به‌شدت ناکافی است و می‌توان به‌سادگی آن را به این شکل به چالش کشید: اگر قرار باشد برداشتن سایه‌ تحریم‌های آمریکا و تلاش برای ماندن در نظام بین‌الملل، یگانه اولویت همیشگی کشورمان باشد، اساسا پس چه زمانی می‌توان برای مسائل و اولویت‌های دیگر برنامه‌ریزی کرد و قدم برداشت؟ ما که در این دیدارها حضور نداشته‌ایم و در جریان بخش منتشر‌نشده اظهارات پنج کشور میزبان نیستیم؛ اما دست‌کم بر‌اساس مواضع آشکار میزبانان، می‌توانیم این واقعیت را دریابیم که احتمالا کسی ایده و پیشنهاد اتصال دریای سیاه به خلیج فارس را جدی نگرفته است؛ چرا‌که از یک سو، می‌دانند که آقایان روحانی و ظریف دارند می‌روند و نمی‌توان با دولتی که در حال بستن چمدان است، معامله کرد. دوم اینکه اساسا خطوط انرژی، ترانزیت کالا از آسیای میانه و قفقاز به سمت دریای سیاه و دیگر مناطق همین الان هم روندهای خاص و پویای خودش را دارد. شما نگاه کنید و ببینید ترک‌ها چگونه برای رسیدن به چین، خودشان را به آب و آتش زدند. نگاه کنید و ببینید تاناپ و ترک استریم چه تأثیر شگرفی بر دیپلماسی انرژی گذاشت. نگاه کنید و ببینید در دوران کنونی پس از پیروزی جمهوری آذربایجان در قره‌باغ، چه معاملات نوینی بین روسیه، ترکیه و جمهوری آذربایجان شکل گرفته است؛ بنابراین تا زمانی که ما به شکل جدی، بخشی از بازی بزرگ نباشیم، این ایده‌های قشنگ، روی کاغذ یا در آرشیو توییتر می‌مانند. باید باور کنیم که حتی آرزوها نیز تاریخ انقضا دارند. تحقق رؤیاهای سیاسی و ژئوپلیتیک، چیزی نیست که فقط دیر و زود داشته باشد. اتفاقا سوخت‌وسوز هم دارد. شاید آقای ظریف هم به سنت اسلاف عمل کرد و این رؤیا را در روزهایی مطرح می‌کند که خود ایشان و دولت در حال رفتن هستند.
‌ نکته دیگری که در این سفر مطرح بود، تلاش برای برقراری تعاملات تجاری و اقتصادی جدید و احیا یا تقویت مسیرهای ترانزیتی برای ایران بود. در بستر فعلی فکر می‌کنید ایران تا چه حد بتواند در این زمینه موفق باشد؟
اهمیت آن بُعدی که مربوط به گذر کالا و محصولات از دریای سیاه به خلیج فارس و مسیر برعکس باشد، قابل درک است و ایران می‌تواند مسیر خوب و مطلوبی در اختیار واردکنندگان و صادرکنندگان شمال و جنوب بگذارد؛ اما دو زیرساخت حیاتی برای رسیدن به چنین موقعیتی لازم است. نخست، ارتقای روابط سیاسی با کشورهای هر دو سوی این دو قطب. دوم زیرساخت مالی و ترانزیتی. در شرایط فعلی ما با کشورهای حاشیه خلیج فارس روابط چندان امیدبخشی نداریم و در کمربند بالا هم، رابطه دارای ژرفای چندانی نیست که منافع پایدار ایجاد کند. بگذارید مثال روشنی از ترکیه بیاورم. به محض اینکه ورق جنگ به نفع جمهوری آذربایجان برگشت و موضوع گذرگاه نخجوان مطرح شد، ترکیه فی‌الفور و بدون اتلاف وقت، برنامه انتقال گاز به نخجوان را شروع کرد و برای احداث گذرگاه نخجوان به آذربایجان هم وارد فاز رایزنی و چانه‌زنی شد. سؤال اینجاست که نظام سیاسی و اجرائی و بوروکراتیک ما هم به همین اندازه سریع است؟ در همین عراق بیخ گوش ما که دشمنان و رقبا ادعا می‌کنند تبدیل به حیاط خلوت ایران شده، توانسته‌ایم کار اقتصادی شق‌القمر کنیم؟ در مرزهای شرق و برای تجارت با افغانستان و پاکستان، به شکل هدفمند و برنامه‌دار وارد شده‌ایم؟ ببخشید ولی گویا زمان آن رسیده که ما اندکی فروتنانه، سر کلاس درس بنشینیم و برخی مبادی و مبانی کار‌کردن با کشورها را به شکل درست‌و‌حسابی یاد بگیریم. مزیت‌های من در صادرات و ترانزیت کدام‌اند؟ در واردات، با کدام شرایط می‌توانم هزینه‌هایم را پایین بیاورم و رفیق بگیرم؟ برای رایزنی فرهنگی و خانه فرهنگ و آموزش زبان پارسی و ارتباط با دانشجویان و نخبگان و هنرمندان آن مناطق، برنامه هدفمند دارم یا نه؟ سفرا و کنسول‌ها و دیگر دیپلمات‌هایم را بر‌اساس شایسته‌سالاری و دانش و تجربه برمی‌گزینم یا اصل گزینش بر‌اساس روابط فامیلی و خاندانی و سفارش فلان رئیس قوه و فلان شخص است؟ از اینها گذشته، آیا می‌توانم و اراده این را دارم که به فرض در 10 سال پیش‌رو هر سال دو میلیارد دلار برای شبکه ریلی‌ام هزینه کنم یا نه؟ اگر هنوز پاسخ مثبت قاطعانه‌ای برای این پرسش‌ها نداریم، باید از این نخوت و خونسردی دربیاییم، نگران شویم و تکانی به خودمان بدهیم.
‌ پتانسیل نقش و بهره‌مندی ایران از طرح‌هایی مثل کریدور شمال-جنوب یا یک کمربند یک جاده را چطور می‌بینید؟
پتانسیل وجود دارد و نمی‌توان کتمان کرد. ایران کشوری نیست که با بازرگانی و تجارت، بیگانه باشد. ادبیات منظوم و منثور ما، سرشار است از مفاهیمی مانند کاروان، راه، بازرگان، کالا، بازار، پیشه‌گر، فرستاده و پیک. مابازای این مفاهیم، ایران قدرتمندی را تداعی می‌کند که سال‌های‌ سال هم محل آمدورفت بوده، هم خریدار بوده و هم فروشنده؛ اما اینکه به وقت اکنون، روابط خارجی ما و تجارت خارجی ما چه وضعیتی دارد، این را باید بررسی و آسیب‌شناسی کنیم؛ بنابراین ما نه مشکل موقعیت جغرافیایی داریم، نه معضلی به نام ناآشنایی با تجارت و نداشتن پیشینه تاریخی. در بسترهای ترانزیتی مهمی مانند گذرگاه شمال به جنوب و طرح یک کمربند یک جاده، باید کار مبنایی و اصولی انجام داد.
از تقویت روابط دیپلماتیک گرفته تا ایجاد انگیزه برای بازارهای مقصد. باید به بخش خصوصی اطمینان خاطر داد که پای کار بیاید. متأسفانه، بسیاری از تجار و فعالان صنعتی و بازرگانی دلسوز ایرانی در بخش خصوصی، صنعت و تجارت را رها کردند و تسلیم شدند؛ چرا‌که دلال‌پروری، عدم حمایت از تولید، رانت‌های وارداتی، قدرت بدون مرز آقازاده‌ها، سوءاستفاده‌های ارزی، قاچاق، دردسرهای گمرکی، معضلات مرتبط با تحریم و عملیات بانکی، عدم آمادگی سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌های ما در کشورهای خارجی، اینها مجموعا شرایطی پدید آورده که تجارت خارجی ایران را آسیب‌پذیر کرده است. اگر اراده و استراتژی روشنی برای حل این معضلات داشته باشیم، می‌توان با کشورهای مورد بحث این مصاحبه، خیلی بیشتر و بهتر کار کرد. فراموش نکنیم ترکیه و کشورهای دیگر، برای کار با افغانستان و پاکستان، نیازمند اتصال به شبکه‌ی ریلی ما هستند و در جنوب ایران نیز، خلیج فارس یک نقطه اتصال بسیار ارزشمند است. اما همه این مزیت‌ها زمانی می‌تواند کارگر و مفید باشد که برنامه روشن و اراده حقیقی داشته باشیم. در این سال‌ها ما مداوما به دنبال تجارت با اروپا بوده‌ایم اما در همین منطقه خودمان کار خاصی نکرده‌ایم.
‌ نکته دیگری که در این سفر مطرح بود، بحث طرح همکاری شش‌جانبه بود که البته توسط دیگر مقامات منطقه مطرح شده بود اما استقبال ایران در این سفر نسبت به آن ابراز شد. فکر می‌کنید چنین توافق همکاری‌اي در منطقه اجرائی شود؟ اگر بشود تا چه حد در کاهش تنش‌های بالقوه و افزایش تعاملات مثبت تجاری مؤثر خواهد بود؟
معتقدم پاسخ رندانه چاووش اوغلو، این واقعیت را نشان داد که صحبت از همکاری شش‌جانبه، بسیار خوشبینانه است. چاووش اوغلو، فرمول 3+3 را مطرح کرد. یعنی چه؟ یعنی ترکیه و آذربایجان و روسیه یک طرف، ایران و گرجستان و ارمنستان یک طرف. این نگرش، دقیقا به این معنی است که ترکیه و یحتمل روسیه و آذربایجان نیز، معتقد به یک مشارکت همسان نیستند و کیک را به شکلی نخواهند برید که این شش کشور، دستاوردهای همسان داشته باشند. اما د‌رهرحال، کسی که دونده خوبی باشد، خوب می‌داند که نتیجه مسابقه را نمی‌توان به‌صورت قاطعانه، از قبل اعلام کرد. ترکیه در‌حال‌حاضر با جمهوری آذربایجان و روسیه، منابع خاصی دارد و قطعا از پیروزی باکو سرمست است. اما فرمول هر‌چه باشد 3+3 یا حتی 5+1 یا هر شکلی که مطرح شود، مهم نیست. چیزی که اهمیت دارد، این است که خود ما تا چه اندازه آماده دویدن هستیم و مثلا در کار تجارت و ترانزیت و توریسم، برنامه‌ریزی روشن و آمادگی داریم یا نه.
‌ سفر آقای ظریف مشخصا تلاش ایران برای تعامل با قفقاز جدید بعد از جنگ اخیر قره‌باغ بود اما برخی منتقدان می‌گویند این توجه دیرهنگام رخ داد و ایران باید زودتر از اینها متوجه روند اتفاقات می‌شد یا بعد از شروع درگیری‌ها نقش فعال‌تری ایفا می‌کرد؟ شما با این نقد موافقید؟ و فکر می‌کنید ایران می‌توانست فعال‌تر باشد؟
معتقدم که واکنش‌ها دیرهنگام صورت گرفت. نباید برای تأکید بر حقوق باکو، تا این اندازه تعلل می‌شد. جمهوری آذربایجان، همسایه مهمی است و باید قبل از این تحولات، رابطه را به سطح بهتری می‌رساندیم. ضمن اینکه اظهارات عجیب‌و‌غریب زیادی هم شنیدیم. گاهی شاهد گاردها و گفته‌های عجیب بودیم که مثلا چرا الهام علی‌اف به شیعیان میدان فعالیت نمی‌دهد. قرار نیست چون دولت این کشور، چندان توجهی به مسائل دینی ندارد، گمان کنیم که نمی‌تواند در کنار ایران باشد. این انتظارات، منطبق با منطق روابط بین‌الملل نیست. مگر همان سوریه‌ و تیم بشار اسد، خیلی رفتار دینی دارند؟ خیلی وقت‌ها این تعدد مواضع، اعتبار کشور را پایین می‌آورد. حتی دیدیم که فرزانه‌ای از تیم ریاست‌جمهوری، بعد از مواضع روشن رهبری و وزارت امور خارجه و بعد از پایان جنگ، در واکنش به شعری که اردوغان خواند، اظهار حسرت کردند که ‌ای کاش از همان اول، پشت ارمنستان را می‌گرفتیم! این حرف‌ها منطقی نیست. واقعیت این است که از همان اول، پرهیز از مداخله مستقیم، انتخاب معقولی بود. ایران بنا به دلایل بسیار، نمی‌توانست نتیجه این جنگ را به سمت دیگری ببرد. اما زمان سفر آقای عراقچی، زمان سفر آقای ظریف، نهایی‌کردن مواضع، محتوای بسته‌های پیشنهادی و مسائلی از این دست، همگی نشان‌دهنده تعلل و کُندبودن سیاست منطقه‌ای ایران بود. اساسا ایران نباید در قفقاز تا این اندازه غریب باشد. در این چند دهه، اگر کار تجاری و فرهنگی - رسانه‌ای درست و هدفمندی صورت می‌گرفت، قطعا جای بیشتری برای ایران باز می‌شد. شاید ما اساسا برای این منطقه، برنامه منسجم و روشنی نداشته‌ایم و چون در کِشتن تعلل کرده‌ایم، کار درو هم مشکل شده است. اما دستگاه دیپلماسی کشور، دیپلمات‌ها و کارشناسان بسیار توانمندی در این حوزه دارد و اگر دو بال تجارت و فرهنگ و میدان پرواز به آنها داده شود، همین الان هم دیر نیست و می‌توان با شرایط جدید هم کار کرد.
‌ ارزیابی شما از این سفر به‌طور‌خاص و رویکرد ایران به قفقاز به‌طور‌کلی چیست؟
نفس سفر و اقدام آقای ظریف ارزشمند است. اینکه ایشان چندین شبانه‌روز کفش آهنین به پا کرده و به پنج کشور سفر کرده‌اند و در همه این سفرها هم اطلاع‌رسانی کرده و ارتباط خوبی با رسانه و فضای مجازی داشته‌اند، قطعا اقدام ارزنده‌ای است. اما یک وزیر امور خارجه، هر اندازه که توانمند و باتجربه باشد، نمی‌تواند معجزه کند. یک وزیر امور خارجه خوب، حتی اگر تمام معاونین و سفرا و دیگر دیپلمات‌هایش، کارکشته و فنی باشند، باز‌هم به تنهایی نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. تصور من این است که نه‌تنها در قفقاز بلکه در حوزه خلیج فارس، در شرق دور، آفریقا و دیگر مناطق، دستیابی به پیروزی در دیپلماسی و تجارت، مستلزم این است که اولا مسئله اصلی‌مان را با آمریکا و دیگران حل کنیم و در موقعیتی نباشیم که احیانا برخی‌ها بر سر ما منت بگذارند و بگویند رفاقت با شما هزینه‌بردار است. دوم اینکه رویکرد کلی سیاست خارجی ما، مانند دیگر کشورهای جهان، در کنار مفاهیم حماسی و مهیجی مانند دفاع از حقوق مظلومین و واژگانی از این دست، منافع اقتصادی و تجارت خارجی را به عنوان رکن اصلی اهداف خود قرار دهد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها