|

نقد جنبش چپ از درون

درباره تاریخ پرفرازوفرود جنبش چپ ایران در قبل از انقلاب تاكنون كتاب‌های زیادی به انگلیسی و فارسی منتشر شده است. كتاب «شورشیان‌ آرمانخواه» اثر مازیار بهروز‌، گزارش‌ فشرده‌ و مستندی‌ از تاریخ‌ جنبش‌ چپ‌ مارکسیستی‌ را در ایران‌ از ١٣٢٠ تا ١٣٦٢ (که‌ آخرین‌ سازمان‌های‌ مارکسیستی‌ فروپاشید) دربر می‌گیرد. مازیار بهروز مدت‌ سه‌ سال‌ استاد مدعو در دانشگاه‌ کالیفرنیا در برکلی‌ بوده‌ و اکنون‌ استادیار دانشگاه‌ ایالتی‌ سان‌فرانسیسکو است‌. نویسنده‌ کوشیده‌ است‌ با پیروی‌ از روش‌شناسی‌ علمی،‌ فرایند جنبش‌ چپ‌ و تحولات‌ آن‌ را در متن‌ تاریخ‌ معاصر ایران‌ گزارش‌ کند و از آن‌ مهم‌تر به‌ پی‌کاوی‌ علل‌ ناکامی‌ چپ‌ در ایران‌ بپردازد. کتاب‌ بیشتر به‌ دوره‌ تاریخی‌ پس‌ از کودتای‌ ٢٨ مرداد تا فروپاشی‌ کامل‌ چپ‌ مارکسیستی‌ در نیمه‌ دهه‌ ١٣٦٠ تأکید دارد و این‌ دوره‌ای‌ است‌ که‌ در سایر کتاب‌های‌ تاریخی‌ بسیار کمتر به‌ آن‌ پرداخته‌ شده‌ است‌. درباره فعالیت‌ و کارنامه‌ چپ‌ در دوران‌ پس‌ از انقلاب‌ تا پیش از این كتاب گزارش‌ تاریخی‌ كاملی به‌ زبان‌ فارسی‌ منتشر نشده‌ بود. شورشیان‌ آرمانخواه‌، نه‌‌تنها بازیگران‌ اصلی‌ صحنه‌ (احزاب‌ و سازمان‌های‌ عمده‌)، بلکه‌ بازیگران‌ فرعی‌ و حاشیه‌ای‌ (گروه‌ها و هسته‌های‌ کوچک‌ مارکسیستی‌) را نیز (چه‌ آنها که‌ در داخل‌ کشور فعالیت‌ داشتند و چه‌ آنها که‌ زیستگاهشان‌ خارج‌ از کشور بود) دربر می‌گیرد. ویژگی‌ ارزشمند دیگر کتاب‌ (چنان‌ که‌ از عنوان‌ دومش‌ پیداست‌) این‌ است‌ که‌ به‌ کاوش‌ و بررسی‌ علل‌ شکست‌ و ناکامی‌ چپ‌ در ایران‌ به‌‌ویژه‌ فروپاشی‌ نهایی‌اش‌ در دهه‌ ١٣٦٠ می‌پردازد.
نویسنده نیم‌نگاهی نیز به فعالیت‌های صورت‌گرفته در چارچوب حزب کمونیست ایران و همچنین «گروه 53 نفر» در طول دهه‌های اول و دوم از قرن جاری می‌اندازد که می‌توان آن را زمینه‌ای برای طرح مسائل بعدی دانست. آنچه متن و محتوای اصلی کتاب «شورشیان آرمانخواه؛ ناکامی ‌چپ ‌در ایران» را تشکیل می‌دهد، فعالیت‌های جنبش چپ در دوران 42‌ساله بین سال‌های 20 تا 62 است. نویسنده در چهار فصل، به بیان مطالب خود پرداخته است. فصل اول با عنوان شکست و احیا: شکست بزرگ چپ (49-1332) به بررسی شکل‌گیری و فعالیت حزب توده و به‌ویژه مسائل درونی این حزب به دنبال کودتای آمریکایی 28 مرداد اختصاص دارد. در فصل دوم با عنوان «تهاجم و بن‌بست (57- 1349): قهر و سرکوب» به مسئله پیدایی گروه‌های کوچک و بزرگ چپ و به‌ویژه سازمان چریک‌های فدایی خلق پرداخته شده و راه و روش آنها برای پیشبرد اهداف خود بررسی شده است. در فصل سوم با عنوان انقلاب: رقص مرگ (62-1357) فعالیت‌های سازمان‌های مارکسیستی اعم از حزب توده و سازمان چریک‌های فدایی خلق و دیگران در دوران انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی تشریح و درباره پایان کار این گروه‌ها توضیحاتی ارائه شده است و سرانجام در فصل چهارم با عنوان «چرا ناکامی؟»، نویسنده به تحلیل این موضوع پرداخته که چرا «جنبش چپ» نتوانست در میان جامعه ایران دارای پایگاه و جایگاهی شود.
نویسنده در تحلیل چگونگی و چرایی ناکامی و فروپاشی جنبش چپ در ایران، عوامل مؤثر را به سه دسته تقسیم می‌کند: الف) عوامل عمومی‌ که در ناکامی همه سازمان‌ها و گروه‌های چپ مؤثر بود، از‌جمله: 1- موقعیت جغرافیای سیاسی ایران و رقابت شدید قدرت‌های بزرگ در این سرزمین که باعث شد اتحاد شوروی نتواند مانند سایر نقاط دنیا از جنبش مارکسیستی در ایران پشتیبانی جدی به عمل آورد. 2- ساخت طبقات اجتماعی در ایران. دست‌کم در تایخ معاصر ایران، ‌شهرها همواره مرکز جوشش هرگونه فعالیت سیاسی و انقلابی بوده و روستاها، به سبب عوامل تاریخی و جغرافیایی متعددی از‌جمله پراکندگی، عقب‌ماندگی و وابستگی به نظام اربابی،‌ فاقد شرایط و روحیه سیاسی و انقلابی بودند. در نتیجه مبارزان انقلابی می‌بایست فعالیت خود را در شهرها متمرکز کنند که بیشتر در دسترس نیروهای حکومتی بود. 3- سرکوب بی‌امان و بی‌رحمانه از جانب حکومت‌. 4- ناتوانی چپ در درک و سازگاری با پویه‌های درونی جامعه ایران. 5- مواضع رادیکال ضدغربی و ضدآمریکایی بعد از انقلاب که مارکسیست‌ها را که منادی مبارزه با امپریالیسم بودند، خلع‌ سلاح کرد. 6- تئوری توطئه که به واسطه نفوذ و تأثیر قدرت‌های خارجی در ایران، به‌ویژه از دوران قاجار به بعد، در فرهنگ عمومی رواج یافته و بر تحلیل مارکسیست‌ها از ساختار سیاسی جامعه و حکومت تأثیر گذاشته است. 7- عامل زبان که روشنفکران انقلابی را گرفتار یک زبان پیچیده و فنی سیاسی و ایدئولوژیک می‌کرد و آنها را از سخن‌گفتن به زبان توده‌ها و در نتیجه تماس با آنها محروم می‌کرد. 8- نبود تحمل و مدارا در یک جامعه استبدادزده که مارکسیست‌ها را نیز به خود مبتلا کرده بود. 9- جناح‌بندی‌ها و اختلاف‌ها و رقابت‌های شخصی و گروهی.
ب) عوامل خاص که ویژه برخی احزاب و سازمان‌های مارکسیستی بود، از‌جمله: 1- وابستگی؛ وابستگی سیاسی، ایدئولوژیکی و در نتیجه عملی برخی احزاب و سازمان‌های مارکسیستی به قطب‌های کمونیسم جهانی (از شوروری گرفته تا چین و آلبانی)، هم آنها را از درک نیازهای واقعی جامعه خود باز‌می‌داشت و هم در جامعه‌ای که طی چند قرن از نفوذ و دخالت بیگانگان در رنج بود، منزوی می‌كرد. 2- ضعف تئوریک؛ بسیاری از گروه‌های مارکسیستی یا اهمیت چندانی برای تئوری مبارزه قائل نبودند یا به واسطه عمل‌گرایی و محدودیت‌های ناشی از آن، قادر به پرداختن به آن نمی‌شدند و در نتیجه گویی در تاریکی گام بر‌می‌داشتند. ج) عوامل ساختاری: 1- با آنکه اساس نظریه سیاسی مارکسیسم بر مبارزه طبقاتی و سازماندهی و بسیج طبقه کارگر و توده‌ها استوار بود، مارکسیست‌های ایرانی در عرصه ایجاد ارتباط و جلب طبقه کارگر و توده‌ها ناکام ماندند. 2- استالینیسم که تقریبا اکثریت قریب به اتفاق گروه‌های مارکسیست ایرانی را به خود مبتلا کرده بود و با عدم اعتقاد و پایبندی به دموکراسی و کاربرد شیوه‌های غیردموکراتیک در مناسبات درون‌حزبی و بین‌حزبی تا حد تصفیه خونین مخالفان، مشخص می‌شد. 3- فقر فلسفه؛ درک سازمان‌های مارکسیستی در ایران از مارکسیسم جزم‌اندیشانه، قالبی و همراه با الگوبرداری ساده‌اندیشانه از روایت‌های دیگران (مثلا روایت‌های روسی یا چینی) از مارکسیسم بود و در میان این سازمان‌ها، تفکر خلاقانه و شناخت عمیق شرایط جامعه ایران کمتر به چشم می‌خورد.

درباره تاریخ پرفرازوفرود جنبش چپ ایران در قبل از انقلاب تاكنون كتاب‌های زیادی به انگلیسی و فارسی منتشر شده است. كتاب «شورشیان‌ آرمانخواه» اثر مازیار بهروز‌، گزارش‌ فشرده‌ و مستندی‌ از تاریخ‌ جنبش‌ چپ‌ مارکسیستی‌ را در ایران‌ از ١٣٢٠ تا ١٣٦٢ (که‌ آخرین‌ سازمان‌های‌ مارکسیستی‌ فروپاشید) دربر می‌گیرد. مازیار بهروز مدت‌ سه‌ سال‌ استاد مدعو در دانشگاه‌ کالیفرنیا در برکلی‌ بوده‌ و اکنون‌ استادیار دانشگاه‌ ایالتی‌ سان‌فرانسیسکو است‌. نویسنده‌ کوشیده‌ است‌ با پیروی‌ از روش‌شناسی‌ علمی،‌ فرایند جنبش‌ چپ‌ و تحولات‌ آن‌ را در متن‌ تاریخ‌ معاصر ایران‌ گزارش‌ کند و از آن‌ مهم‌تر به‌ پی‌کاوی‌ علل‌ ناکامی‌ چپ‌ در ایران‌ بپردازد. کتاب‌ بیشتر به‌ دوره‌ تاریخی‌ پس‌ از کودتای‌ ٢٨ مرداد تا فروپاشی‌ کامل‌ چپ‌ مارکسیستی‌ در نیمه‌ دهه‌ ١٣٦٠ تأکید دارد و این‌ دوره‌ای‌ است‌ که‌ در سایر کتاب‌های‌ تاریخی‌ بسیار کمتر به‌ آن‌ پرداخته‌ شده‌ است‌. درباره فعالیت‌ و کارنامه‌ چپ‌ در دوران‌ پس‌ از انقلاب‌ تا پیش از این كتاب گزارش‌ تاریخی‌ كاملی به‌ زبان‌ فارسی‌ منتشر نشده‌ بود. شورشیان‌ آرمانخواه‌، نه‌‌تنها بازیگران‌ اصلی‌ صحنه‌ (احزاب‌ و سازمان‌های‌ عمده‌)، بلکه‌ بازیگران‌ فرعی‌ و حاشیه‌ای‌ (گروه‌ها و هسته‌های‌ کوچک‌ مارکسیستی‌) را نیز (چه‌ آنها که‌ در داخل‌ کشور فعالیت‌ داشتند و چه‌ آنها که‌ زیستگاهشان‌ خارج‌ از کشور بود) دربر می‌گیرد. ویژگی‌ ارزشمند دیگر کتاب‌ (چنان‌ که‌ از عنوان‌ دومش‌ پیداست‌) این‌ است‌ که‌ به‌ کاوش‌ و بررسی‌ علل‌ شکست‌ و ناکامی‌ چپ‌ در ایران‌ به‌‌ویژه‌ فروپاشی‌ نهایی‌اش‌ در دهه‌ ١٣٦٠ می‌پردازد.
نویسنده نیم‌نگاهی نیز به فعالیت‌های صورت‌گرفته در چارچوب حزب کمونیست ایران و همچنین «گروه 53 نفر» در طول دهه‌های اول و دوم از قرن جاری می‌اندازد که می‌توان آن را زمینه‌ای برای طرح مسائل بعدی دانست. آنچه متن و محتوای اصلی کتاب «شورشیان آرمانخواه؛ ناکامی ‌چپ ‌در ایران» را تشکیل می‌دهد، فعالیت‌های جنبش چپ در دوران 42‌ساله بین سال‌های 20 تا 62 است. نویسنده در چهار فصل، به بیان مطالب خود پرداخته است. فصل اول با عنوان شکست و احیا: شکست بزرگ چپ (49-1332) به بررسی شکل‌گیری و فعالیت حزب توده و به‌ویژه مسائل درونی این حزب به دنبال کودتای آمریکایی 28 مرداد اختصاص دارد. در فصل دوم با عنوان «تهاجم و بن‌بست (57- 1349): قهر و سرکوب» به مسئله پیدایی گروه‌های کوچک و بزرگ چپ و به‌ویژه سازمان چریک‌های فدایی خلق پرداخته شده و راه و روش آنها برای پیشبرد اهداف خود بررسی شده است. در فصل سوم با عنوان انقلاب: رقص مرگ (62-1357) فعالیت‌های سازمان‌های مارکسیستی اعم از حزب توده و سازمان چریک‌های فدایی خلق و دیگران در دوران انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی تشریح و درباره پایان کار این گروه‌ها توضیحاتی ارائه شده است و سرانجام در فصل چهارم با عنوان «چرا ناکامی؟»، نویسنده به تحلیل این موضوع پرداخته که چرا «جنبش چپ» نتوانست در میان جامعه ایران دارای پایگاه و جایگاهی شود.
نویسنده در تحلیل چگونگی و چرایی ناکامی و فروپاشی جنبش چپ در ایران، عوامل مؤثر را به سه دسته تقسیم می‌کند: الف) عوامل عمومی‌ که در ناکامی همه سازمان‌ها و گروه‌های چپ مؤثر بود، از‌جمله: 1- موقعیت جغرافیای سیاسی ایران و رقابت شدید قدرت‌های بزرگ در این سرزمین که باعث شد اتحاد شوروی نتواند مانند سایر نقاط دنیا از جنبش مارکسیستی در ایران پشتیبانی جدی به عمل آورد. 2- ساخت طبقات اجتماعی در ایران. دست‌کم در تایخ معاصر ایران، ‌شهرها همواره مرکز جوشش هرگونه فعالیت سیاسی و انقلابی بوده و روستاها، به سبب عوامل تاریخی و جغرافیایی متعددی از‌جمله پراکندگی، عقب‌ماندگی و وابستگی به نظام اربابی،‌ فاقد شرایط و روحیه سیاسی و انقلابی بودند. در نتیجه مبارزان انقلابی می‌بایست فعالیت خود را در شهرها متمرکز کنند که بیشتر در دسترس نیروهای حکومتی بود. 3- سرکوب بی‌امان و بی‌رحمانه از جانب حکومت‌. 4- ناتوانی چپ در درک و سازگاری با پویه‌های درونی جامعه ایران. 5- مواضع رادیکال ضدغربی و ضدآمریکایی بعد از انقلاب که مارکسیست‌ها را که منادی مبارزه با امپریالیسم بودند، خلع‌ سلاح کرد. 6- تئوری توطئه که به واسطه نفوذ و تأثیر قدرت‌های خارجی در ایران، به‌ویژه از دوران قاجار به بعد، در فرهنگ عمومی رواج یافته و بر تحلیل مارکسیست‌ها از ساختار سیاسی جامعه و حکومت تأثیر گذاشته است. 7- عامل زبان که روشنفکران انقلابی را گرفتار یک زبان پیچیده و فنی سیاسی و ایدئولوژیک می‌کرد و آنها را از سخن‌گفتن به زبان توده‌ها و در نتیجه تماس با آنها محروم می‌کرد. 8- نبود تحمل و مدارا در یک جامعه استبدادزده که مارکسیست‌ها را نیز به خود مبتلا کرده بود. 9- جناح‌بندی‌ها و اختلاف‌ها و رقابت‌های شخصی و گروهی.
ب) عوامل خاص که ویژه برخی احزاب و سازمان‌های مارکسیستی بود، از‌جمله: 1- وابستگی؛ وابستگی سیاسی، ایدئولوژیکی و در نتیجه عملی برخی احزاب و سازمان‌های مارکسیستی به قطب‌های کمونیسم جهانی (از شوروری گرفته تا چین و آلبانی)، هم آنها را از درک نیازهای واقعی جامعه خود باز‌می‌داشت و هم در جامعه‌ای که طی چند قرن از نفوذ و دخالت بیگانگان در رنج بود، منزوی می‌كرد. 2- ضعف تئوریک؛ بسیاری از گروه‌های مارکسیستی یا اهمیت چندانی برای تئوری مبارزه قائل نبودند یا به واسطه عمل‌گرایی و محدودیت‌های ناشی از آن، قادر به پرداختن به آن نمی‌شدند و در نتیجه گویی در تاریکی گام بر‌می‌داشتند. ج) عوامل ساختاری: 1- با آنکه اساس نظریه سیاسی مارکسیسم بر مبارزه طبقاتی و سازماندهی و بسیج طبقه کارگر و توده‌ها استوار بود، مارکسیست‌های ایرانی در عرصه ایجاد ارتباط و جلب طبقه کارگر و توده‌ها ناکام ماندند. 2- استالینیسم که تقریبا اکثریت قریب به اتفاق گروه‌های مارکسیست ایرانی را به خود مبتلا کرده بود و با عدم اعتقاد و پایبندی به دموکراسی و کاربرد شیوه‌های غیردموکراتیک در مناسبات درون‌حزبی و بین‌حزبی تا حد تصفیه خونین مخالفان، مشخص می‌شد. 3- فقر فلسفه؛ درک سازمان‌های مارکسیستی در ایران از مارکسیسم جزم‌اندیشانه، قالبی و همراه با الگوبرداری ساده‌اندیشانه از روایت‌های دیگران (مثلا روایت‌های روسی یا چینی) از مارکسیسم بود و در میان این سازمان‌ها، تفکر خلاقانه و شناخت عمیق شرایط جامعه ایران کمتر به چشم می‌خورد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها