|

روزنامه‌نخوان‌ها علیه روزنامه‌ها

پژمان موسوی

انتقاد به روزنامه‌ها، البته کم نیستند. هم می‌توان و باید که به «فرم» روزنامه‌ها انتقاد داشت، هم به «محتوا»یشان. هم به رویکردها و هم به جهت‌گیری‌هایشان. هم به همگام‌نشدن‌شان با جهان نوین رسانه‌ای و هم به درجا‌زدن و ایستایی‌شان. اینها همه به‌جای خود اما حساب این انتقادها با کلی‌گویی‌ها و جملات تکراری عده‌ای «روزنامه‌نخوان» علیه روزنامه‌ها، البته که جداست. آنهایی که نه روزنامه می‌خوانند نه مجله و نه حتی کتاب آن‌وقت هر‌ روز و هر شب، با صدای بلند از پایان عمر روزنامه‌ها سخن می‌گویند و مثل منتقدی کارکشته، از محتوا و کارکرد روزنامه‌ها شکوه سر‌ می‌دهند.
تعدادشان هم البته کم نیست، کافی است هر‌روز جمع‌هایی که هستیم یا شبکه‌ها و کانال‌هایی که می‌خوانیم را رصد کنیم و آخر شب تعداد این دیالوگ آشنا را جمع بزنیم که بادی در غبغب انداخته می‌گوید: «روزنامه‌ها که چیزی ندارن، برای چی روزنامه بخونیم؟» تو گویی اینها هر‌روز تمام صفحات روزنامه‌های معتبر را تورق کرده، محتوای آنها را بررسی تطبیقی و مقایسه‌ای کرده و با یک جمع‌بندی تحلیلی و آماری به این نتیجه‌گیری رسیده‌اند. البته که گفتم و نوشتم که انتقادات زیادی به ساختار و فرم و محتوای روزنامه‌ها وارد است که باید خیلی جدی به آنها هم پرداخت اما موضوع این است که اتفاقا در این ماجرا نه صدای منتقدان اصیل، که صدای آنهایی بلند است که نخوانده و بررسی‌‌نکرده، همه‌روزه در مذمت روزنامه‌خوانی و علیه روزنامه‌ها می‌گویند و می‌نویسند؛ بی‌آنکه به عواقب کار خود بیندیشند.
منتقد واقعی، اهمیت، نقش و کارکرد روزنامه را می‌فهمد و بر اساس این درک است که نقد خود را به فرم و محتوای روزنامه‌ها وارد می‌کند و این «تومنی صَنار» با آنهایی که هرروز طوطی‌وار می‌گویند که روزنامه‌ها چیزی برای عرضه ندارند، متفاوت است. منتقد واقعی می‌داند که روزنامه مستقل است که در کنار نهادهای مدنی، می‌تواند جلوی غول فساد بایستد و شفافیت به ارمغان بیاورد. منتقد واقعی می‌داند که مطبوعات رکن چهارم دموکراسی هستند و اگر به دلایلی، روزنامه‌ها اکنون در وضعیتی اسف‌بار از منظر اقبال مخاطب قرار دارند، باید ضمن تأکید بر نقش و جایگاهشان، دستشان را گرفت و اجازه بی‌اعتباری‌شان را نداد. منتقد واقعی می‌داند که هنوز که هنوز است و با وجود فعالیت‌های گسترده فعالان مجازی در شبکه‌های اجتماعی، این رسانه‌های رسمی و از جمله روزنامه‌ها هستند که برای خیلی‌ها مصداق «اعتبار منبع» هستند و مردم هنوز آنها را مرجع خبری و تحلیلی خود می‌دانند.
برخلاف این منتقدان واقعی، آنها که هر‌روز در شیپور مرگ روزنامه‌ها می‌دمند و از بی‌محتوایی آنها سخن می‌گویند، نه روزنامه‌ها را می‌خوانند، نه صفحات داخلی و فیچر آنها را می‌بینند، نه گفت‌وگوها و گزارش‌های خواندنی و بعضا تکان‌دهنده روزنامه‌نگاران را می‌خوانند و نه سرمقاله‌ها و یادداشت‌های نویسندگان و ستون‌نویسان مطبوعاتی را. آنها با اینکه از انواع ممیزی و نگاه‌های «تهدید» و «تحدید»کننده مطبوعات خبر دارند، چیزی از این موضوع به زبان نمی‌آورند تا نکند معادلاتشان در متهم‌کردن یکجانبه روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران بر هم بخورد و مخاطبانشان نگاه همدلانه و همراه با درکی با روزنامه‌ها پیدا کنند. چیزی هم که راحت است، همراهی بدون هزینه عده‌ای همیشه در صحنه با این مثلا منتقدان در فحش‌دادن و انکار روزنامه‌ها و نقش و کارکردشان در فضای امروز جامعه است. جملاتی مثل اینکه «روزنامه‌ها که چیزی ندارند»، «دوره روزنامه‌ها گذشته» و شبیه آن، از جمله کلیشه‌های رایج این گروه از مخاطبان است.
آینده روزنامه‌نگاری به‌ویژه در نوع مکتوب آن، با وجود منتقدانی چنین، مبهم، تیره و ناامیدکننده است؛ تنها در صورتی می‌توان آینده‌ای به نسبت روشن را برای روزنامه‌ها متصور بود که روزنامه‌نگاران و مدیران مطبوعات، با بهره‌گیری از نقد منتقدان حرفه‌ای و اصیل، نقشه راه خود را با تغییر مسیر، به‌گونه‌ای ترسیم کنند که نه‌تنها در روزگار جولان فضای مجازی از سپهر رسانه‌ای ایران حذف نشوند که بتوانند جایگاهی جدید و تثبیت‌شده را هم برای خود دست‌و‌پا کنند.

انتقاد به روزنامه‌ها، البته کم نیستند. هم می‌توان و باید که به «فرم» روزنامه‌ها انتقاد داشت، هم به «محتوا»یشان. هم به رویکردها و هم به جهت‌گیری‌هایشان. هم به همگام‌نشدن‌شان با جهان نوین رسانه‌ای و هم به درجا‌زدن و ایستایی‌شان. اینها همه به‌جای خود اما حساب این انتقادها با کلی‌گویی‌ها و جملات تکراری عده‌ای «روزنامه‌نخوان» علیه روزنامه‌ها، البته که جداست. آنهایی که نه روزنامه می‌خوانند نه مجله و نه حتی کتاب آن‌وقت هر‌ روز و هر شب، با صدای بلند از پایان عمر روزنامه‌ها سخن می‌گویند و مثل منتقدی کارکشته، از محتوا و کارکرد روزنامه‌ها شکوه سر‌ می‌دهند.
تعدادشان هم البته کم نیست، کافی است هر‌روز جمع‌هایی که هستیم یا شبکه‌ها و کانال‌هایی که می‌خوانیم را رصد کنیم و آخر شب تعداد این دیالوگ آشنا را جمع بزنیم که بادی در غبغب انداخته می‌گوید: «روزنامه‌ها که چیزی ندارن، برای چی روزنامه بخونیم؟» تو گویی اینها هر‌روز تمام صفحات روزنامه‌های معتبر را تورق کرده، محتوای آنها را بررسی تطبیقی و مقایسه‌ای کرده و با یک جمع‌بندی تحلیلی و آماری به این نتیجه‌گیری رسیده‌اند. البته که گفتم و نوشتم که انتقادات زیادی به ساختار و فرم و محتوای روزنامه‌ها وارد است که باید خیلی جدی به آنها هم پرداخت اما موضوع این است که اتفاقا در این ماجرا نه صدای منتقدان اصیل، که صدای آنهایی بلند است که نخوانده و بررسی‌‌نکرده، همه‌روزه در مذمت روزنامه‌خوانی و علیه روزنامه‌ها می‌گویند و می‌نویسند؛ بی‌آنکه به عواقب کار خود بیندیشند.
منتقد واقعی، اهمیت، نقش و کارکرد روزنامه را می‌فهمد و بر اساس این درک است که نقد خود را به فرم و محتوای روزنامه‌ها وارد می‌کند و این «تومنی صَنار» با آنهایی که هرروز طوطی‌وار می‌گویند که روزنامه‌ها چیزی برای عرضه ندارند، متفاوت است. منتقد واقعی می‌داند که روزنامه مستقل است که در کنار نهادهای مدنی، می‌تواند جلوی غول فساد بایستد و شفافیت به ارمغان بیاورد. منتقد واقعی می‌داند که مطبوعات رکن چهارم دموکراسی هستند و اگر به دلایلی، روزنامه‌ها اکنون در وضعیتی اسف‌بار از منظر اقبال مخاطب قرار دارند، باید ضمن تأکید بر نقش و جایگاهشان، دستشان را گرفت و اجازه بی‌اعتباری‌شان را نداد. منتقد واقعی می‌داند که هنوز که هنوز است و با وجود فعالیت‌های گسترده فعالان مجازی در شبکه‌های اجتماعی، این رسانه‌های رسمی و از جمله روزنامه‌ها هستند که برای خیلی‌ها مصداق «اعتبار منبع» هستند و مردم هنوز آنها را مرجع خبری و تحلیلی خود می‌دانند.
برخلاف این منتقدان واقعی، آنها که هر‌روز در شیپور مرگ روزنامه‌ها می‌دمند و از بی‌محتوایی آنها سخن می‌گویند، نه روزنامه‌ها را می‌خوانند، نه صفحات داخلی و فیچر آنها را می‌بینند، نه گفت‌وگوها و گزارش‌های خواندنی و بعضا تکان‌دهنده روزنامه‌نگاران را می‌خوانند و نه سرمقاله‌ها و یادداشت‌های نویسندگان و ستون‌نویسان مطبوعاتی را. آنها با اینکه از انواع ممیزی و نگاه‌های «تهدید» و «تحدید»کننده مطبوعات خبر دارند، چیزی از این موضوع به زبان نمی‌آورند تا نکند معادلاتشان در متهم‌کردن یکجانبه روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران بر هم بخورد و مخاطبانشان نگاه همدلانه و همراه با درکی با روزنامه‌ها پیدا کنند. چیزی هم که راحت است، همراهی بدون هزینه عده‌ای همیشه در صحنه با این مثلا منتقدان در فحش‌دادن و انکار روزنامه‌ها و نقش و کارکردشان در فضای امروز جامعه است. جملاتی مثل اینکه «روزنامه‌ها که چیزی ندارند»، «دوره روزنامه‌ها گذشته» و شبیه آن، از جمله کلیشه‌های رایج این گروه از مخاطبان است.
آینده روزنامه‌نگاری به‌ویژه در نوع مکتوب آن، با وجود منتقدانی چنین، مبهم، تیره و ناامیدکننده است؛ تنها در صورتی می‌توان آینده‌ای به نسبت روشن را برای روزنامه‌ها متصور بود که روزنامه‌نگاران و مدیران مطبوعات، با بهره‌گیری از نقد منتقدان حرفه‌ای و اصیل، نقشه راه خود را با تغییر مسیر، به‌گونه‌ای ترسیم کنند که نه‌تنها در روزگار جولان فضای مجازی از سپهر رسانه‌ای ایران حذف نشوند که بتوانند جایگاهی جدید و تثبیت‌شده را هم برای خود دست‌و‌پا کنند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها