|

افسانه شرق غیرایدئولوژیك

بهزاد احمدی . کارشناس حوزه بین‌الملل

ایدئولوژی متشکل از «ایده» و «لوژی» به معنای علم مطالعه ایده‌‏هاست. از قرن نوزدهم به بعد ایدئولوژی به معنای مجموعه باورها، اندیشه‏‌ها و ارزش‏‌های ناظر بر رفتار اجتماعی و سیاسی، شکل معنایی امروزین خود را یافت و قرن بیستم یا قرن ایدئولوژی‌های بزرگ شاهد حرکت‏‌های ایدئولوژیکی بود که مدعی پیشرفت و سعادت بشر بودند؛ اما مسئولیت بخش عظیمی از بدبختی‌های این قرن را بر‌عهده گرفتند. این ایدئولوژی‌ها به رژیم‌های سیاسی وقت هویتی ایدئال بخشیدند که منعکس‌کننده کیفیت‌ها و خصلت‌های هر‌یک از ملت‌ها و منبع الهام آنها بودند؛ اما با ورود به قرن 21 و به دنبال فروپاشی کمونیسم، ایده پایان تاریخ فوکویاما تحقق‌یافته به نظر می‌رسید و برخی در غرب و شرق، از هلال طلایی لیبرال‌دموکراسی سخن به میان آوردند. ایده شرق غیرایدئولوژیک قبل از اینکه در یکی از روزنامه‌های داخلی مطرح شود، برخاسته از همین نگاه پایان تاریخ فوکویامایی است؛ اما چرا این ایده مدت‌ها بعد از طرح اولیه آن، در داخل کشور بازتاب یافته است؟ به دنبال اظهارات آذری‌جهرمی، سیاست‌مدار جوان این روزها، درباره ضرورت دل‌نبستن به شرق و پیگیری اصل نه شرقی و نه غربی؛ ادعایی مبنی بر غیرایدئولوژیك‌بودن شرق در مقاله منتشره در روزنامه جوان با عنوان تأمل‌برانگیز «آذری هم اندازه خود را نشان داد» مطرح شد؛ ادعایی كه توسط روزنامه‌های همفكر و برخی نمایندگان مجلس، با استفاده از كلیدواژه شرق ایدئولوژیك یا جغرافیایی، بارها مورد استفاده قرار گرفت.

مقاله منتشر شده با این ادعا که روسیه دیگر سلطه‌طلب و ایدئولوژیک نیست؛ ضمن تأكید بر بی‌تجربگی وزیر (كنایه به جوانی او از طرف روزنامه‌ای كه خود عنوان جوان را یدك می‌كشد) او را به بی‌اطلاعی از «کلام امام حتی در سطح یک فعال سیاسی تازه‌کار» متهم كرد و این صحبت‌ها را نشانه بی‌تجربگی او دانست. مقاله روزنامه جوان هرچند واکنشی سیاست‌زده به یک سخنرانی بود؛ اما پرسش‌های مهمی را درباره چیستی مفهوم شرق غیرایدئولوژیك و همچنین فهم محافل نزدیک به تصمیم‌سازی از استقلال در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، پیش‌روی نخبگان سیاسی و علمی كشور قرار داد. آیا واقعا شرق ایدئولوژیک وجود خارجی ندارد و ما تنها با شرق جغرافیایی روبه‌رو هستیم؟ و آیا اصولا در قرن ۲۱ که ابزارهای بسیج عمومی بیشتر و تکامل‌یافته‌تر از هر زمان دیگری است، می‌توان جغرافیایی را یافت که فاقد ایدئولوژی باشد؟
از شرق ایدئولوژیک به شرق غیرایدئولوژیک؟!
ایدئولوژی دارای دو بخش اصلی است: یکی، کار و فعالیت ذهنی کارگزار و دیگری، عمل و رفتار او. از این منظر اگر ایدئولوژی در قرن ۲۰ هر دو عنصر سازنده را به شکل پررنگ داشت و همان‌طور که گفته شد، ابزاری برای خاصگی ملت‌ها بود در قرن ۲۱ ایدئولوژی بیشتر متمرکز بر ویژگی دوم و ابزاربودگی برای رسیدن به قدرت و نفوذ است. از‌این‌رو ایدئولوژی‌های قرن ۲۱ در سطح بین‌الملل با وجود خاستگاه‌های مختلف همه یک هدف را دنبال می‌کنند که نشئت‌گرفته از ادبیات سرمایه‌داری است. برخلاف ادعای مطرح‌شده در روزنامه جوان، شرق و به‌خصوص چین در کاپیتالیسم گوی سبقت را از آمریکا و اروپا ربوده است. اگر روزگاری سرمایه‌داری بازار آمریکایی (Market Capitalism) حرف اول را می‌زد و به دنبال آن سرمایه‌داری رفاهی اروپایی (Welfare Capitalism) خودنمایی می‌کرد، امروز ما با سرمایه‌داری رفاقتی روسیه (Predatory Capitalism) و سرمایه‌داری سوسیالیستی چین (Socialist Capitalism) مواجه هستیم. در‌این‌بین سوسیالیسم بازارمحور چین با تکیه بر سرمایه‌داری دولتی در حال تسخیر دنیا و ارائه خود به‌عنوان الگویی موفق از حکمرانی است که جنبه‌های متعددی از آن ازجمله در حکمرانی سایبری در بین دولتمردان کشور ما نیز طرفداران زیادی دارد. بدون‌شک امروزه چین شاگرد اول آموزه‌های هژمونی گرامشی از یک‌ سو و تبدیل آموزه‌های قدرت نرم جوزف نای به قدرت هوشمند از سوی دیگر برای نیل به قدرت است؛ بنابراین همه این کشورها در بسترِ نظم سرمایه‌دارانه لیبرال عمل می‌کنند و الزامات آن، از‌جمله تبعیت از تحریم‌های ظالمانه علیه ایران را نیز پذیرفته‌اند. هر دو کشور روسیه و چین علاوه بر ایدئولوژی‌های اقتصادی مذکور، در سیاست‌های خارجی و امنیت بین‌المللی خود نیز از ایدئولوژی‌های سلطه‌جویانه‌ای پیروی می‌کنند که به یُمن اقتدار و استقلال کشور تا به امروز متوجه ما نشده است. روسیه بعد از ناکامی ایدئولوژیک دوره یلتسین با تمسک به آموزه‌های کلیسای ارتدوکس خود را رم سوم و مرکز تمدن اوراسیایی می‌داند. بازسازی هویتی اوراسیایی روسیه با درآمیختن با ویژگی‌های فردی پوتین به ایجاد مکتبی در این کشور انجامیده که تحت عنوان پوتینیسم شناخته می‌شود. این هویت ایدئولوژیک به دنبال احیای عظمت روسیه و تضمین سلطه آن بر مناطق پیرامونی درست بر‌اساس دوران شوروی و حتی روسیه تزاری و پیگیری ایده نفوذ كلاسیك (بر مبنای كشورگشایی) از سوی این كشور است؛ وگرنه مسکو این همه در منازعات قفقاز، کریمه و شامات هزینه نمی‌کرد. یا دولت چین هرچند برچسب کمونیستی را حمل می‌کند؛ اما در دو دهه اخیر بازهای چینی صاحب قدرت، نوعی ملی‌گرایی تهاجمی را با آموزه‌های کنفسیوسی، عقلانی و بازتولید کرده‌اند که به‌خوبی خود را در نحوه رفتار چین در هنگ‌كنگ، سنگاپور، دریای چین جنوبی، سیاست‌های تجاری تهاجمی برای تصاحب بازارهای كشورهای كمتر توسعه‌یافته در آفریقا، آسیای میانه و اروپای شرقی و تعامل دولت این کشور با اویغورهای مسلمان نشان می‌دهد.
در این زمینه توجه به مفهوم «نفوذ فریبنده» در سیاست خارجی چین و جست‌وجوی منابع قدرت و نفوذ توسط این كشور در قالب طرح‌هایی مانند یك جاده، یك كمربند با هدف تسلط بر زیر‌ساخت‌ها، جاده ابریشم دیجیتال با هدف تسلط بر جریان داده و ساخت چین 2025 با هدف تسلط بر فناوری‌های لبه، تأییدکننده این مدعاست. بنابراین از میان سه برچسب ایدئولوژیكی، كمونیستی و نفوذ (سلطه)‌طلبی، ممکن است تنها شرق كمونیست دیگر وجود خارجی نداشته باشد؛ ولی شرق سلطه‌طلب ایدئولوژیک (چه در قالب نفوذ به معنای كلاسیك و چه در شكل فریبنده آن) نه‌تنها وجود دارد؛ بلكه در سال‌های اخیر، فعال‌تر نیز شده است. از‌این‌رو برخلاف ادعای نویسنده مقاله روزنامه جوان نباید با نگاهی ساده‌انگارانه فرض کرد که دو قدرت اوراسیایی به دنبال سلطه نیستند که اگر چنین نمی‌بود، ابتکار یک پهنه یک راه که نوعی طرح مارشال چینی به شمار می‌آید، در کار نبود و عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای و اتحادیه اوراسیایی با اما‌و‌اگرهای فراوان مواجه نمی‌شد. بر‌اساس آنچه به اختصار اشاره شد، می‌توان ادعا کرد قرن ۲۱ به مراتب بیشتر از قرن ۲۰ ایدئولوژیک و محل نزاع ایدئولوژی‌ها خواهد بود؛ هرچند این نزاع شاید شکل قرن بیستمی نداشته باشد و بیشتر در قالب نزاع بین سرمایه‌داری خوب و بد متبلور شود. مراد از این استدلال کاستن از اهمیت شرق برای جمهوری اسلامی ایران یا شرق‌هراسی برای فراموشی غرب‌هراسی یا آمریکاهراسی نیست؛ بلکه مراد شناخت واقعی شرق و غوركردن در مفهوم استقلال به‌عنوان یكی از مبانی بنیادین انقلاب اسلامی است. در این زمینه باید توجه كرد كه نگاه تقلیل‌گرایانه به مفهوم استقلال و تعریف محدود از آن در قالب صرفا استقلال ایدئولوژیكی، آسیب‌زا است؛ به‌ویژه اینكه این تعریف از استقلال ایدئولوژیكی نیز بر مبنای فهمی منسوخ از ایدئولوژی صورت گرفته است؛ فهمی كه ایدئولوژی را در قالب كهنه آن، به‌عنوان یك جهان‌بینی انتزاعی و نه در شمایل جدید آن به‌عنوان راهنمای عمل كشورها به منظور جست‌وجوی حوزه‌های نفوذ، درك می‌كند. رابطه با شرق در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همواره حائز اهمیت فوق‌العاده بوده است. در این زمینه، دو گروه را می‌توان از یكدیگر متمایز کرد: گروهی که از رابطه با شرق برای متوازن‌سازی سیاست خارجی به‌ویژه در قبال غرب و براساس اصل نه شرقی نه غربی و تأمین منافع ملی استفاده می‌کنند و تبلور نگاه خردمندانه آنها را می‌توان در قرارداد 25‌ساله همکاری ایران و چین دید. این گروه و حامیان آنها را می‌توان حامیان نگاه متوازن به شرق نامید که معتقدند جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان قدرتی منطقه‌ای و بر‌اساس ویژگی‌های ساختاری‌اش نیازمند نگاه توأمان به شرق و غرب است و به دوران شکوفایی روابط با شرق در برهه خوب روابط با غرب به‌عنوان مدعای استدلال خود اشاره می‌کنند. گروه دومی نیز وجود دارد كه براساس اصل دشمنِ دشمنِ من دوستِ من است، رابطه با شرق را بیشتر از منظر دشمنی با آمریکا می‌نگرد؛ پس صرفا بر شرق متمرکز است و دوستی با شرق را در نفی غرب تعریف می‌کند. باید توجه كرد كه نگاه صرفا به شرق یا صرفا به غرب در تاریخ ایران سابقه طولانی و البته ناگواری دارد. در اینجا فرصت آن نیست که یادآوری شود چنین تکیه‌کردن‌هایی از زمان قاجار چگونه کشور را بازیچه قدرت‌هایی نظیر روسیه و انگلیس غیرایدئولوژیك آن زمان کرده بود. بنابراین اگر استقلال را به معنای قرار‌نگرفتن راهنمای عمل و منافع ملی كشور، ذیل اولویت‌های دیگران تعریف كنیم، ایده نه شرقی نه غربی به‌عنوان ایده‌ای انقلابی و ایدئولوژیک، از قضا ایده‌ای بسیار غیرایدئولوژیك و مبتنی بر اصول سیاست واقع‌گرایانه (Real Politik) است؛ ایده‌ای كه نه‌تنها تاریخ انقضا ندارد؛ بلكه تعقیب آن، مستلزم پیگیری راهبرد متوازن در قبال شرق و غرب است؛ راهبردی كه از اعطای وضعیت انحصارگونه به هر‌یك از طرف‌ها، پرهیز دارد؛ انحصاری كه مبتنی بر تكیه نادرست به افسانه شرق غیرایدئولوژیك است. در تلاش برای مقابله با نظام تک‌قطبی، می‌توان از ظرفیت‌های ناهمسو با آن به گونه‌ای سود جست که استقلال کشور در محیط بین‌المللی را مخدوش نسازد و رفتار بین‌المللی کشور را مشروط نگرداند. به این شکل، این ظرفیت‌ها مفر یا منفذ نیستند که به سوی آنها بگریزیم یا به‌ صورت مأمن بین‌المللی ما درآیند؛ بلکه می‌توانند به‌عنوان محملی برای کنشگری مستقلانه ما در عرصه بین‌المللی به کار آیند. اینجاست که باید گفت صحبت‌های آذری‌جهرمی جوان نه‌تنها نشانه عدم فهم او از کلام امام (ره) نبوده؛ بلکه بر فهم دقیق او از شرق ایدئولوژیک معاصر و تحولات کنونی نظام بین‌المللی دلالت دارد؛ امری که نویسنده روزنامه جوان یا از تغافل یا از ناآگاهی از فهم آن عاجز بوده و به افسانه شرق غیرایدئولوژیك تن داده است.

ایدئولوژی متشکل از «ایده» و «لوژی» به معنای علم مطالعه ایده‌‏هاست. از قرن نوزدهم به بعد ایدئولوژی به معنای مجموعه باورها، اندیشه‏‌ها و ارزش‏‌های ناظر بر رفتار اجتماعی و سیاسی، شکل معنایی امروزین خود را یافت و قرن بیستم یا قرن ایدئولوژی‌های بزرگ شاهد حرکت‏‌های ایدئولوژیکی بود که مدعی پیشرفت و سعادت بشر بودند؛ اما مسئولیت بخش عظیمی از بدبختی‌های این قرن را بر‌عهده گرفتند. این ایدئولوژی‌ها به رژیم‌های سیاسی وقت هویتی ایدئال بخشیدند که منعکس‌کننده کیفیت‌ها و خصلت‌های هر‌یک از ملت‌ها و منبع الهام آنها بودند؛ اما با ورود به قرن 21 و به دنبال فروپاشی کمونیسم، ایده پایان تاریخ فوکویاما تحقق‌یافته به نظر می‌رسید و برخی در غرب و شرق، از هلال طلایی لیبرال‌دموکراسی سخن به میان آوردند. ایده شرق غیرایدئولوژیک قبل از اینکه در یکی از روزنامه‌های داخلی مطرح شود، برخاسته از همین نگاه پایان تاریخ فوکویامایی است؛ اما چرا این ایده مدت‌ها بعد از طرح اولیه آن، در داخل کشور بازتاب یافته است؟ به دنبال اظهارات آذری‌جهرمی، سیاست‌مدار جوان این روزها، درباره ضرورت دل‌نبستن به شرق و پیگیری اصل نه شرقی و نه غربی؛ ادعایی مبنی بر غیرایدئولوژیك‌بودن شرق در مقاله منتشره در روزنامه جوان با عنوان تأمل‌برانگیز «آذری هم اندازه خود را نشان داد» مطرح شد؛ ادعایی كه توسط روزنامه‌های همفكر و برخی نمایندگان مجلس، با استفاده از كلیدواژه شرق ایدئولوژیك یا جغرافیایی، بارها مورد استفاده قرار گرفت.

مقاله منتشر شده با این ادعا که روسیه دیگر سلطه‌طلب و ایدئولوژیک نیست؛ ضمن تأكید بر بی‌تجربگی وزیر (كنایه به جوانی او از طرف روزنامه‌ای كه خود عنوان جوان را یدك می‌كشد) او را به بی‌اطلاعی از «کلام امام حتی در سطح یک فعال سیاسی تازه‌کار» متهم كرد و این صحبت‌ها را نشانه بی‌تجربگی او دانست. مقاله روزنامه جوان هرچند واکنشی سیاست‌زده به یک سخنرانی بود؛ اما پرسش‌های مهمی را درباره چیستی مفهوم شرق غیرایدئولوژیك و همچنین فهم محافل نزدیک به تصمیم‌سازی از استقلال در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، پیش‌روی نخبگان سیاسی و علمی كشور قرار داد. آیا واقعا شرق ایدئولوژیک وجود خارجی ندارد و ما تنها با شرق جغرافیایی روبه‌رو هستیم؟ و آیا اصولا در قرن ۲۱ که ابزارهای بسیج عمومی بیشتر و تکامل‌یافته‌تر از هر زمان دیگری است، می‌توان جغرافیایی را یافت که فاقد ایدئولوژی باشد؟
از شرق ایدئولوژیک به شرق غیرایدئولوژیک؟!
ایدئولوژی دارای دو بخش اصلی است: یکی، کار و فعالیت ذهنی کارگزار و دیگری، عمل و رفتار او. از این منظر اگر ایدئولوژی در قرن ۲۰ هر دو عنصر سازنده را به شکل پررنگ داشت و همان‌طور که گفته شد، ابزاری برای خاصگی ملت‌ها بود در قرن ۲۱ ایدئولوژی بیشتر متمرکز بر ویژگی دوم و ابزاربودگی برای رسیدن به قدرت و نفوذ است. از‌این‌رو ایدئولوژی‌های قرن ۲۱ در سطح بین‌الملل با وجود خاستگاه‌های مختلف همه یک هدف را دنبال می‌کنند که نشئت‌گرفته از ادبیات سرمایه‌داری است. برخلاف ادعای مطرح‌شده در روزنامه جوان، شرق و به‌خصوص چین در کاپیتالیسم گوی سبقت را از آمریکا و اروپا ربوده است. اگر روزگاری سرمایه‌داری بازار آمریکایی (Market Capitalism) حرف اول را می‌زد و به دنبال آن سرمایه‌داری رفاهی اروپایی (Welfare Capitalism) خودنمایی می‌کرد، امروز ما با سرمایه‌داری رفاقتی روسیه (Predatory Capitalism) و سرمایه‌داری سوسیالیستی چین (Socialist Capitalism) مواجه هستیم. در‌این‌بین سوسیالیسم بازارمحور چین با تکیه بر سرمایه‌داری دولتی در حال تسخیر دنیا و ارائه خود به‌عنوان الگویی موفق از حکمرانی است که جنبه‌های متعددی از آن ازجمله در حکمرانی سایبری در بین دولتمردان کشور ما نیز طرفداران زیادی دارد. بدون‌شک امروزه چین شاگرد اول آموزه‌های هژمونی گرامشی از یک‌ سو و تبدیل آموزه‌های قدرت نرم جوزف نای به قدرت هوشمند از سوی دیگر برای نیل به قدرت است؛ بنابراین همه این کشورها در بسترِ نظم سرمایه‌دارانه لیبرال عمل می‌کنند و الزامات آن، از‌جمله تبعیت از تحریم‌های ظالمانه علیه ایران را نیز پذیرفته‌اند. هر دو کشور روسیه و چین علاوه بر ایدئولوژی‌های اقتصادی مذکور، در سیاست‌های خارجی و امنیت بین‌المللی خود نیز از ایدئولوژی‌های سلطه‌جویانه‌ای پیروی می‌کنند که به یُمن اقتدار و استقلال کشور تا به امروز متوجه ما نشده است. روسیه بعد از ناکامی ایدئولوژیک دوره یلتسین با تمسک به آموزه‌های کلیسای ارتدوکس خود را رم سوم و مرکز تمدن اوراسیایی می‌داند. بازسازی هویتی اوراسیایی روسیه با درآمیختن با ویژگی‌های فردی پوتین به ایجاد مکتبی در این کشور انجامیده که تحت عنوان پوتینیسم شناخته می‌شود. این هویت ایدئولوژیک به دنبال احیای عظمت روسیه و تضمین سلطه آن بر مناطق پیرامونی درست بر‌اساس دوران شوروی و حتی روسیه تزاری و پیگیری ایده نفوذ كلاسیك (بر مبنای كشورگشایی) از سوی این كشور است؛ وگرنه مسکو این همه در منازعات قفقاز، کریمه و شامات هزینه نمی‌کرد. یا دولت چین هرچند برچسب کمونیستی را حمل می‌کند؛ اما در دو دهه اخیر بازهای چینی صاحب قدرت، نوعی ملی‌گرایی تهاجمی را با آموزه‌های کنفسیوسی، عقلانی و بازتولید کرده‌اند که به‌خوبی خود را در نحوه رفتار چین در هنگ‌كنگ، سنگاپور، دریای چین جنوبی، سیاست‌های تجاری تهاجمی برای تصاحب بازارهای كشورهای كمتر توسعه‌یافته در آفریقا، آسیای میانه و اروپای شرقی و تعامل دولت این کشور با اویغورهای مسلمان نشان می‌دهد.
در این زمینه توجه به مفهوم «نفوذ فریبنده» در سیاست خارجی چین و جست‌وجوی منابع قدرت و نفوذ توسط این كشور در قالب طرح‌هایی مانند یك جاده، یك كمربند با هدف تسلط بر زیر‌ساخت‌ها، جاده ابریشم دیجیتال با هدف تسلط بر جریان داده و ساخت چین 2025 با هدف تسلط بر فناوری‌های لبه، تأییدکننده این مدعاست. بنابراین از میان سه برچسب ایدئولوژیكی، كمونیستی و نفوذ (سلطه)‌طلبی، ممکن است تنها شرق كمونیست دیگر وجود خارجی نداشته باشد؛ ولی شرق سلطه‌طلب ایدئولوژیک (چه در قالب نفوذ به معنای كلاسیك و چه در شكل فریبنده آن) نه‌تنها وجود دارد؛ بلكه در سال‌های اخیر، فعال‌تر نیز شده است. از‌این‌رو برخلاف ادعای نویسنده مقاله روزنامه جوان نباید با نگاهی ساده‌انگارانه فرض کرد که دو قدرت اوراسیایی به دنبال سلطه نیستند که اگر چنین نمی‌بود، ابتکار یک پهنه یک راه که نوعی طرح مارشال چینی به شمار می‌آید، در کار نبود و عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای و اتحادیه اوراسیایی با اما‌و‌اگرهای فراوان مواجه نمی‌شد. بر‌اساس آنچه به اختصار اشاره شد، می‌توان ادعا کرد قرن ۲۱ به مراتب بیشتر از قرن ۲۰ ایدئولوژیک و محل نزاع ایدئولوژی‌ها خواهد بود؛ هرچند این نزاع شاید شکل قرن بیستمی نداشته باشد و بیشتر در قالب نزاع بین سرمایه‌داری خوب و بد متبلور شود. مراد از این استدلال کاستن از اهمیت شرق برای جمهوری اسلامی ایران یا شرق‌هراسی برای فراموشی غرب‌هراسی یا آمریکاهراسی نیست؛ بلکه مراد شناخت واقعی شرق و غوركردن در مفهوم استقلال به‌عنوان یكی از مبانی بنیادین انقلاب اسلامی است. در این زمینه باید توجه كرد كه نگاه تقلیل‌گرایانه به مفهوم استقلال و تعریف محدود از آن در قالب صرفا استقلال ایدئولوژیكی، آسیب‌زا است؛ به‌ویژه اینكه این تعریف از استقلال ایدئولوژیكی نیز بر مبنای فهمی منسوخ از ایدئولوژی صورت گرفته است؛ فهمی كه ایدئولوژی را در قالب كهنه آن، به‌عنوان یك جهان‌بینی انتزاعی و نه در شمایل جدید آن به‌عنوان راهنمای عمل كشورها به منظور جست‌وجوی حوزه‌های نفوذ، درك می‌كند. رابطه با شرق در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همواره حائز اهمیت فوق‌العاده بوده است. در این زمینه، دو گروه را می‌توان از یكدیگر متمایز کرد: گروهی که از رابطه با شرق برای متوازن‌سازی سیاست خارجی به‌ویژه در قبال غرب و براساس اصل نه شرقی نه غربی و تأمین منافع ملی استفاده می‌کنند و تبلور نگاه خردمندانه آنها را می‌توان در قرارداد 25‌ساله همکاری ایران و چین دید. این گروه و حامیان آنها را می‌توان حامیان نگاه متوازن به شرق نامید که معتقدند جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان قدرتی منطقه‌ای و بر‌اساس ویژگی‌های ساختاری‌اش نیازمند نگاه توأمان به شرق و غرب است و به دوران شکوفایی روابط با شرق در برهه خوب روابط با غرب به‌عنوان مدعای استدلال خود اشاره می‌کنند. گروه دومی نیز وجود دارد كه براساس اصل دشمنِ دشمنِ من دوستِ من است، رابطه با شرق را بیشتر از منظر دشمنی با آمریکا می‌نگرد؛ پس صرفا بر شرق متمرکز است و دوستی با شرق را در نفی غرب تعریف می‌کند. باید توجه كرد كه نگاه صرفا به شرق یا صرفا به غرب در تاریخ ایران سابقه طولانی و البته ناگواری دارد. در اینجا فرصت آن نیست که یادآوری شود چنین تکیه‌کردن‌هایی از زمان قاجار چگونه کشور را بازیچه قدرت‌هایی نظیر روسیه و انگلیس غیرایدئولوژیك آن زمان کرده بود. بنابراین اگر استقلال را به معنای قرار‌نگرفتن راهنمای عمل و منافع ملی كشور، ذیل اولویت‌های دیگران تعریف كنیم، ایده نه شرقی نه غربی به‌عنوان ایده‌ای انقلابی و ایدئولوژیک، از قضا ایده‌ای بسیار غیرایدئولوژیك و مبتنی بر اصول سیاست واقع‌گرایانه (Real Politik) است؛ ایده‌ای كه نه‌تنها تاریخ انقضا ندارد؛ بلكه تعقیب آن، مستلزم پیگیری راهبرد متوازن در قبال شرق و غرب است؛ راهبردی كه از اعطای وضعیت انحصارگونه به هر‌یك از طرف‌ها، پرهیز دارد؛ انحصاری كه مبتنی بر تكیه نادرست به افسانه شرق غیرایدئولوژیك است. در تلاش برای مقابله با نظام تک‌قطبی، می‌توان از ظرفیت‌های ناهمسو با آن به گونه‌ای سود جست که استقلال کشور در محیط بین‌المللی را مخدوش نسازد و رفتار بین‌المللی کشور را مشروط نگرداند. به این شکل، این ظرفیت‌ها مفر یا منفذ نیستند که به سوی آنها بگریزیم یا به‌ صورت مأمن بین‌المللی ما درآیند؛ بلکه می‌توانند به‌عنوان محملی برای کنشگری مستقلانه ما در عرصه بین‌المللی به کار آیند. اینجاست که باید گفت صحبت‌های آذری‌جهرمی جوان نه‌تنها نشانه عدم فهم او از کلام امام (ره) نبوده؛ بلکه بر فهم دقیق او از شرق ایدئولوژیک معاصر و تحولات کنونی نظام بین‌المللی دلالت دارد؛ امری که نویسنده روزنامه جوان یا از تغافل یا از ناآگاهی از فهم آن عاجز بوده و به افسانه شرق غیرایدئولوژیك تن داده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها