|

شکست نرم؟

احمد غلامی . سردبیر

در وضعیت کنونی و با نزدیک‌شدن به انتخابات 1400 باید کانون التهابات سیاسی ایران سیاست داخلی آن باشد، اما این‌گونه نیست و کانون تنش‌های سیاسی ایران بر حوزه سیاست خارجی و بین‌الملل متمرکز شده است. این مسئله نشان می‌دهد انتخابات 1400 و مسائل داخلی ایران بیش از حد لزوم همبسته تحولات منطقه‌ای و خارجی است و از نگاه بسیاری این ضعف سیستم داخلی است و از نظر برخی با موضع‌گیری‌های ایران در منطقه و حضور فعالش در عراق، لبنان، بحرین و سوریه دور از انتظار نیست. درحال‌حاضر ایران، اسرائیل و عربستان بیش از سایرین درگیر مسائل منطقه‌ای‌اند و تلاش می‌کنند حوزه نفوذ خود را گسترش دهند و در حکمرانی منطقه‌ای دست بالا را پیدا کنند. آمریکا، چین و روسیه نیز در جهان چنین وضعیتی دارند؛ «این قدرت‌های بزرگ آگاه‌اند کشورهایی سرشت سیاست بین‌الملل را رقم خواهند زد که قوی‌تر از بقیه باشند». پس رقابت در منطقه و جهان در حال جریان است و وضعیت ایران بیش از دیگر کشورهای منطقه حساس است. به تعبیر هانس مورگنتا سیاست‌ خارجی هر کشوری با یکی از این الگوها مطابقت دارد: «حفظ توازن قدرت، زیاده‌خواهی یا توسعه‌طلبی و سیاست منزلت». وضعیت کنونی حاصل کاربردی‌کردن این مفاهیم است که بنا‌ برضرورت و شرایط یکی از آنان از دیگری کارایی بیشتری پیدا می‌کند. ایران با استفاده از توازن قدرت درصدد است از «سیاست منزلت» politics of prestige خود صیانت کند. سیاستی که این امکان را می‌دهد تا کشورهای دیگر منطقه‌ را به میزان قدرتی که دارند تحت تأثیر قرار دهد. اگر امروز ایران می‌تواند در منطقه نقش‌آفرینی کند، یکی از دلایل قاطع آن همین توازن قدرت است. اگر جهان تا دیروز بر پاشنه دوقطبی آمریکا و شوروی می‌چرخید، امروز با توازن قدرت روبه‌رو است. استعاره‌ای که مطلوب جورج ‌کنان بود که باور داشت: «ثبات بین‌المللی در گرو بازآفرینی نظمی چندقطبی است که جنگ جهانی دوم آن را ویران کرده بود». کنان تمایل داشت این نظام چندقطبی مانند گذشته، اروپامحور باشد و باور داشت آمریکا با قدرت اقتصادی خود می‌تواند قطب‌های اروپا و ژاپن را تقویت کند تا مهار شوروی آن زمان آسان‌تر شود. اینک نظام چندقطبی رخ داده است اما نه با کشورهایی که کنان در سر می‌پروراند. اروپا چندان در معادلات بین‌المللی اثرگذار نیست و خودش خوشه‌چین این توازن قدرت از معادله بین آمریکا، چین و روسیه است. با این صورت‌بندی توازن قدرت، بی‌دلیل نیست که هر کشوری در پی «سیاست منزلت» خویش باشد. تلاش فرانسه که در میان کشورهای اروپایی نسبت به آنها به‌لحاظ‌ اقتصادی و نظامی برتری خاصی ندارد، از همین منظر قابل فهم است. جهان نسبتا باثبات امروز را‌ تعبیر سوم مورگنتا یعنی «زیاده‌خواهی و توسعه‌طلبی» بیش از پیش تهدید می‌کند. کشورهای منطقه و جهان درصددند با استفاده از «بی‌ثباتی‌هراسی» به منافع حداکثری خود دست یابند. در این میان تنها نقطه‌ای که از بی‌ثباتی و بی‌ثباتی‌هراسی سود می‌برد اسرائیل است.

از سوی دیگر بی‌ثباتی و بی‌ثباتی‌هراسی به نفع ایران نیست و حتی به ضررش است. همین دوگانه است که سیاست منطقه‌ای و جهان ایران را پیچیده و فهم آن را غامض کرده است. ایران درصدد است تا به سیاست منزلت خود معنا ببخشد و به دیگران القا کند اوست که نقش تنظیم‌کننده (رگولاتور) را دارد. تا جایی که این بی‌ثباتی و بی‌ثباتی‌هراسی در کنترل ایران باشد، دست بر قضا به نفع او خواهد بود. این صورت‌بندی جهان و منطقه است که انتخابات 1400 برای ایران و بازگشت آمریکا به برجام را حساس کرده است. تعلل آمریکا برای بازگشت به برجام برای خلع سلاح ایران و خنثی‌‌کردن نقشش در خاورمیانه است. اگر ترامپ سعی می‌کرد ایران را شکستی سخت بدهد، بایدن در پی شکستی نرم است تا هم وجهه‌اش را در آمریکا حفظ کند و هم ایران این شکست را بپذیرد. پرسش اصلی این است ایرانی که در برابر فشار حداکثری دوام آورده و تن به شکست نداده، چه ضرورتی دارد بدون هیچ امتیازگیری تن به شکست نرم بدهد؟ با وجود این، شرایط انتخابات 1400 باید از جنس دیگری باشد و بعید است نامزدهایی که درک درستی از این شرایط ندارند و با آن همراه نیستند شانس زیادی برای پیروزی داشته باشند. این گفته فارغ از آرای مردمی است که مستلزم پیروزی هر نامزدی است. اگر شرایط جهانی و منطقه‌ای تا 1400 همین‌گونه دست‌نخورده باقی بماند، بعید است کسی در ایران تمایل داشته باشد نامزدی بر صندلی ریاست‌جمهوری بنشیند که از یک شور سیاسی مانند 76 یا حتی 92 سر برآورده باشد، گیرم مردم بسیاری هم پای صندوق‌های رأی بیایند؛ ادعایی که فعلا شواهدی از آن در دست نیست.

در وضعیت کنونی و با نزدیک‌شدن به انتخابات 1400 باید کانون التهابات سیاسی ایران سیاست داخلی آن باشد، اما این‌گونه نیست و کانون تنش‌های سیاسی ایران بر حوزه سیاست خارجی و بین‌الملل متمرکز شده است. این مسئله نشان می‌دهد انتخابات 1400 و مسائل داخلی ایران بیش از حد لزوم همبسته تحولات منطقه‌ای و خارجی است و از نگاه بسیاری این ضعف سیستم داخلی است و از نظر برخی با موضع‌گیری‌های ایران در منطقه و حضور فعالش در عراق، لبنان، بحرین و سوریه دور از انتظار نیست. درحال‌حاضر ایران، اسرائیل و عربستان بیش از سایرین درگیر مسائل منطقه‌ای‌اند و تلاش می‌کنند حوزه نفوذ خود را گسترش دهند و در حکمرانی منطقه‌ای دست بالا را پیدا کنند. آمریکا، چین و روسیه نیز در جهان چنین وضعیتی دارند؛ «این قدرت‌های بزرگ آگاه‌اند کشورهایی سرشت سیاست بین‌الملل را رقم خواهند زد که قوی‌تر از بقیه باشند». پس رقابت در منطقه و جهان در حال جریان است و وضعیت ایران بیش از دیگر کشورهای منطقه حساس است. به تعبیر هانس مورگنتا سیاست‌ خارجی هر کشوری با یکی از این الگوها مطابقت دارد: «حفظ توازن قدرت، زیاده‌خواهی یا توسعه‌طلبی و سیاست منزلت». وضعیت کنونی حاصل کاربردی‌کردن این مفاهیم است که بنا‌ برضرورت و شرایط یکی از آنان از دیگری کارایی بیشتری پیدا می‌کند. ایران با استفاده از توازن قدرت درصدد است از «سیاست منزلت» politics of prestige خود صیانت کند. سیاستی که این امکان را می‌دهد تا کشورهای دیگر منطقه‌ را به میزان قدرتی که دارند تحت تأثیر قرار دهد. اگر امروز ایران می‌تواند در منطقه نقش‌آفرینی کند، یکی از دلایل قاطع آن همین توازن قدرت است. اگر جهان تا دیروز بر پاشنه دوقطبی آمریکا و شوروی می‌چرخید، امروز با توازن قدرت روبه‌رو است. استعاره‌ای که مطلوب جورج ‌کنان بود که باور داشت: «ثبات بین‌المللی در گرو بازآفرینی نظمی چندقطبی است که جنگ جهانی دوم آن را ویران کرده بود». کنان تمایل داشت این نظام چندقطبی مانند گذشته، اروپامحور باشد و باور داشت آمریکا با قدرت اقتصادی خود می‌تواند قطب‌های اروپا و ژاپن را تقویت کند تا مهار شوروی آن زمان آسان‌تر شود. اینک نظام چندقطبی رخ داده است اما نه با کشورهایی که کنان در سر می‌پروراند. اروپا چندان در معادلات بین‌المللی اثرگذار نیست و خودش خوشه‌چین این توازن قدرت از معادله بین آمریکا، چین و روسیه است. با این صورت‌بندی توازن قدرت، بی‌دلیل نیست که هر کشوری در پی «سیاست منزلت» خویش باشد. تلاش فرانسه که در میان کشورهای اروپایی نسبت به آنها به‌لحاظ‌ اقتصادی و نظامی برتری خاصی ندارد، از همین منظر قابل فهم است. جهان نسبتا باثبات امروز را‌ تعبیر سوم مورگنتا یعنی «زیاده‌خواهی و توسعه‌طلبی» بیش از پیش تهدید می‌کند. کشورهای منطقه و جهان درصددند با استفاده از «بی‌ثباتی‌هراسی» به منافع حداکثری خود دست یابند. در این میان تنها نقطه‌ای که از بی‌ثباتی و بی‌ثباتی‌هراسی سود می‌برد اسرائیل است.

از سوی دیگر بی‌ثباتی و بی‌ثباتی‌هراسی به نفع ایران نیست و حتی به ضررش است. همین دوگانه است که سیاست منطقه‌ای و جهان ایران را پیچیده و فهم آن را غامض کرده است. ایران درصدد است تا به سیاست منزلت خود معنا ببخشد و به دیگران القا کند اوست که نقش تنظیم‌کننده (رگولاتور) را دارد. تا جایی که این بی‌ثباتی و بی‌ثباتی‌هراسی در کنترل ایران باشد، دست بر قضا به نفع او خواهد بود. این صورت‌بندی جهان و منطقه است که انتخابات 1400 برای ایران و بازگشت آمریکا به برجام را حساس کرده است. تعلل آمریکا برای بازگشت به برجام برای خلع سلاح ایران و خنثی‌‌کردن نقشش در خاورمیانه است. اگر ترامپ سعی می‌کرد ایران را شکستی سخت بدهد، بایدن در پی شکستی نرم است تا هم وجهه‌اش را در آمریکا حفظ کند و هم ایران این شکست را بپذیرد. پرسش اصلی این است ایرانی که در برابر فشار حداکثری دوام آورده و تن به شکست نداده، چه ضرورتی دارد بدون هیچ امتیازگیری تن به شکست نرم بدهد؟ با وجود این، شرایط انتخابات 1400 باید از جنس دیگری باشد و بعید است نامزدهایی که درک درستی از این شرایط ندارند و با آن همراه نیستند شانس زیادی برای پیروزی داشته باشند. این گفته فارغ از آرای مردمی است که مستلزم پیروزی هر نامزدی است. اگر شرایط جهانی و منطقه‌ای تا 1400 همین‌گونه دست‌نخورده باقی بماند، بعید است کسی در ایران تمایل داشته باشد نامزدی بر صندلی ریاست‌جمهوری بنشیند که از یک شور سیاسی مانند 76 یا حتی 92 سر برآورده باشد، گیرم مردم بسیاری هم پای صندوق‌های رأی بیایند؛ ادعایی که فعلا شواهدی از آن در دست نیست.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها