زلزله در شهر اسطورههای ایرانی
قاسم یزدانی: ترنم دلانگیز چشمه میشی را سکوتی غمبار به خاموشی برده است، کوه گل، کوه اهورایی سیسخت به سوگی سهمگین نشسته است. در یاد گردنه بیژن و قله سربلند دنا اما غوغایی در گرفته است. اینک بر سر شهر اسطورهای ایران چه آمده است؟ شهری که بیش از همه جا ردپای شاهنامه و پهلوانان اساطیری آن هویداست.
در هر کوی و گذر جای پای بیژن و گیو و طوس پیداست، جهاندار کیخسرو بر جای جای آن پای نهاد و سرانجام در دل دنا مقام انوشگی و جاودانی یافت. دنا ریشه در اساطیر کهن، اوستا و فرهنگ باستانی ایران دارد، واژه دین یکی از مشتقات دناست چراکه همواره این کوه هالهای از تقدس را یدک کشیده است. دنا برخلاف رقیب قدرتمندش دماوند که پناهگاه دیو سپید بوده و ضحاک پادشاه بیدادگر اسطورهای ایرانزمین در آن دربند است و همواره چشمبهراه تا هرگاه که ایرانیان راه کژی را برگزیدند چونان اهریمنی بدترکیب برای استمرار بیداد ظهور کند.
در دامنههای همین دماوند رستم در خان سوم اسیر نبرد با اژدها میشود؛ اما دنا کوه مقدس جنوب ایران پرستشگاه و خوابگاه خوشنامترین شهریار اساطیری ایران کیخسرو نامدار است، همانکه همراه سوشیانس (نجاتگر آیین زرتشت) در آخر زمان از دل این کوه ظهور میکند تا بیدادگری در جهان را پایان بخشد، همانگونه که در هنگامه شهریاری کره خاکی را از دیوان و اهریمنان پاک کرد و چونان بهشتی بیاراست.
که ما هر چه بایست برساختیم /ز دشمن جهان را بپرداختیم
جهان یادگار است و ما رفتنی /به مردم نماند به جز مردمی.
این نگرش اهورایی و آیینی است که این قطعه از خاک را مردمانی بافرهنگ و سختکوش زایید، سختکوشیای که الهامگرفته از سی پهلوان سختجان همراه کیخسرو که در تلاش برای انصراف او به جهت کنارهگیری از قدرت، جان بر سر این پیمان نهادند و مردانه در دل آن خاک مدفون گشتهاند چه، آنگونه که ایرج میگوید:
مدفن عشق جهان است اینجا/ یک جهان عشق نهان است اینجا و کیخسرو خود نیز در دل این کوه مقام انوشگی مییابد، برف سپید نماد پاکسرشتی آن است، مرگ مقام ابدیت و جاودانگی است و دنا سرفرازی و راستقامتی آن را به رخ میکشد. اینک اما یادگاران نیکسرشت آن پهلوانان نامدار که جملگی نام شاهنامهای بر خویش دارند در دام بلایی اهریمنی گرفتار آمدند. شاید این ندای کیخسرو نامدار است که از پس هزارها در گوشمان زمزمهگر است که:
آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید / یک نفر در آب دارد میسپارد جان.
قاسم یزدانی: ترنم دلانگیز چشمه میشی را سکوتی غمبار به خاموشی برده است، کوه گل، کوه اهورایی سیسخت به سوگی سهمگین نشسته است. در یاد گردنه بیژن و قله سربلند دنا اما غوغایی در گرفته است. اینک بر سر شهر اسطورهای ایران چه آمده است؟ شهری که بیش از همه جا ردپای شاهنامه و پهلوانان اساطیری آن هویداست.
در هر کوی و گذر جای پای بیژن و گیو و طوس پیداست، جهاندار کیخسرو بر جای جای آن پای نهاد و سرانجام در دل دنا مقام انوشگی و جاودانی یافت. دنا ریشه در اساطیر کهن، اوستا و فرهنگ باستانی ایران دارد، واژه دین یکی از مشتقات دناست چراکه همواره این کوه هالهای از تقدس را یدک کشیده است. دنا برخلاف رقیب قدرتمندش دماوند که پناهگاه دیو سپید بوده و ضحاک پادشاه بیدادگر اسطورهای ایرانزمین در آن دربند است و همواره چشمبهراه تا هرگاه که ایرانیان راه کژی را برگزیدند چونان اهریمنی بدترکیب برای استمرار بیداد ظهور کند.
در دامنههای همین دماوند رستم در خان سوم اسیر نبرد با اژدها میشود؛ اما دنا کوه مقدس جنوب ایران پرستشگاه و خوابگاه خوشنامترین شهریار اساطیری ایران کیخسرو نامدار است، همانکه همراه سوشیانس (نجاتگر آیین زرتشت) در آخر زمان از دل این کوه ظهور میکند تا بیدادگری در جهان را پایان بخشد، همانگونه که در هنگامه شهریاری کره خاکی را از دیوان و اهریمنان پاک کرد و چونان بهشتی بیاراست.
که ما هر چه بایست برساختیم /ز دشمن جهان را بپرداختیم
جهان یادگار است و ما رفتنی /به مردم نماند به جز مردمی.
این نگرش اهورایی و آیینی است که این قطعه از خاک را مردمانی بافرهنگ و سختکوش زایید، سختکوشیای که الهامگرفته از سی پهلوان سختجان همراه کیخسرو که در تلاش برای انصراف او به جهت کنارهگیری از قدرت، جان بر سر این پیمان نهادند و مردانه در دل آن خاک مدفون گشتهاند چه، آنگونه که ایرج میگوید:
مدفن عشق جهان است اینجا/ یک جهان عشق نهان است اینجا و کیخسرو خود نیز در دل این کوه مقام انوشگی مییابد، برف سپید نماد پاکسرشتی آن است، مرگ مقام ابدیت و جاودانگی است و دنا سرفرازی و راستقامتی آن را به رخ میکشد. اینک اما یادگاران نیکسرشت آن پهلوانان نامدار که جملگی نام شاهنامهای بر خویش دارند در دام بلایی اهریمنی گرفتار آمدند. شاید این ندای کیخسرو نامدار است که از پس هزارها در گوشمان زمزمهگر است که:
آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید / یک نفر در آب دارد میسپارد جان.