|

بلای کرونا بر سر احساسات ما

ترجمه: فرزانه ربیعی. كارشناس مركز شناخت

انزوا و دوری اجتماعی اجباری، میل شدید به برقراری ارتباطات اجتماعی را ایجاد می‌کند، مشابه تأثیر گرسنگی و ایجاد میل شدید به غذا: قرنطینه اجباری، تأکید بر فاصله‌گذاری اجتماعی و موقعیت‌های اجتماعی، چه تأثیری بر مغز ما می‌گذارد؟
نیاز به برقراری ارتباط و شکل‌دادن حداقل تعداد محدودی از روابط صمیمانه، نیازی اساسی است که جنبه‌های مختلف وجود ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. دوری از دیگران و تنهایی بعضا می‌تواند برای پرورش خلاقیت مفید باشد و تنهایی لزوما به معنی انزوا نیست؛ اما چه اتفاقی می‌افتد وقتی انسان‌ها مجبور به دوری از دیگران و در نتیجه تنهایی و انزوا می‌شوند؟
در مورد تأثیرات روانی و فیزیکی تنهایی و انزوا تحقیقات زیادی صورت گرفته است اما پژوهش‌های کمی در مورد تأثیرات انزوا و دوری‌گزینی اجباری وجود دارد. اگر برقراری ارتباط نیازی اساسی است، پس محرومیت از رفع این نیاز باید اثراتی شبیه محرومیت از دیگر نیازهای اساسی داشته باشد؛ مثل محرومیت از خواب یا غذا.
هنگام تجربه احساس خواستن (Wanting) چیزی، حجم دوپامین در مدار پاداشی مغز افزایش می‌یابد. مثلا زمانی که فرد گرسنه باشد، فعالیت مناطق این مدار مغزی، در پاسخ به نشانه‌های مرتبط با غذا افزایش می‌یابد یا مثلا وقتی فرد معتادی با نشانه‌هایی از مواد مخدر مواجه می‌شود. اما در مورد تعاملات اجتماعی چطور؟ در این مورد بیشتر تحقیقات روی موش‌ها صورت گرفته است. مثلا پژوهش گیلیان متیو در سال ۲۰۱۶ نشان داد که نورون‌های دوپامینرژیک مغز میانی موش‌ها پس از تحمل تنها ۲۴ ساعت تنهایی و انزوا، هنگام مواجهه با تصاویر مرتبط با ارتباط و تعامل اجتماعی فعالیت زیادی نشان می‌دهند. این نشان می‌دهد که انزوای اجتماعی و دوری از محیط‌های اجتماعی حتی به صورت محدود و کوتاه، موجب افزایش انگیزه برای برقراری تعاملات اجتماعی می‌شود. اما آیا می‌توان نتایج این پژوهش‌های حیوانی را به انسان‌ها تعمیم داد؟
لیویا تومووا، دانشجوی فوق دکتری، با توجه به این پژوهش‌ها علاقه‌مند شد تا نتایج چنین وضعیت‌هایی را بر انسان‌ها بررسی کند. بنابراین در آزمایشگاه ساکس در دانشگاه ام‌آی‌تی به همراه ربکا ساکس آزمایشی به منظور بررسی انسان‌ها ترتیب داد. آزمودنی‌ها پس از گذراندن یک روز کامل بدون خوردن غذا و دوری از موقعیت‌های اجتماعی (حتی شبکه‌های اجتماعی) به آزمایشگاه آمدند و مغز آنها اسکن شد؛ به ویژه قسمت دوپامینرژیک مغز میانی که مشخصا با تجربه ذهنی میل شدید به غذا و سایر پاداش‌ها مرتبط است.
نتیجه اسکن‌های مغزی آزمودنی‌ها چه شد؟ پس از سپری‌کردن تنها ۱۰ ساعت انزوا و تنهایی (با وجود اینکه کاملا مطلع بودند که این وضعیت پس از ۱۰ ساعت پایان می‌یابد) آزمودنی‌ها میل شدید به برگشتن به ارتباطات اجتماعی، احساس تنهایی، ناراحتی و ناخشنودی از این دوری‌گزینی اجباری و کاهش شادی‌شان را گزارش دادند. مشابه این یافته‌ها، پس از ۱۰ ساعت گرسنگی نیز دیده شد. در واقع پژوهشگران فعالیت مغزی مشابهی را بین «پاسخ به نشانه‌های غذا بعد از گرسنگی» و «پاسخ به نشانه‌های اجتماعی پس از تنهایی و انزوا» مشاهده کردند. کسانی هم که میل شدیدتری به برقراری ارتباط نشان می‌دادند، فعالیت مغزی بیشتری هم ثبت می‌کردند. جالب است که تفاوت‌هایی در میل آزمودنی‌ها دیده شد. این تفاوت‌ها به میزان تجربه قبلی تنهایی فرد مرتبط بود: افرادی که در گذشته تنهایی بیشتری را تجربه کرده بودند پس از گذراندن ۱۰ ساعت انزوای اجباری، میل کمتری به تعاملات و ارتباطات اجتماعی نشان می‌دادند.
نتایج این پژوهش قابل توجه و جالب است، از این جهت که تأییدی‌ است بر نتیجه آزمایش موش‌ها و فرضیه تعادل (هومئوستازی) اجتماعی. طبق این فرضیه اگر ارتباط اجتماعی یک نیاز اساسی و اولیه است، پس سیستم عصبی جانداران به گونه‌ای تکامل می‌یابد که تعادل اجتماعی ارگانیسم را حفظ کند: مشابه تنظیم تعادل نیاز به غذا.
یافته‌های چنین پژوهش‌هایی نشان می‌دهند که یک مکانیسم زیربنایی مشابه در مورد میل به غذا و میل به ارتباط اجتماعی وجود دارد. با این حال سؤال‌هایی هستند که در پژوهش‌های آتی باید به آنها پرداخته شود: به چه میزان و چه نوع از ارتباطات اجتماعی نیاز داریم؟ آیا وجود شبکه‌های اجتماعی فعالیت‌های نورون‌ها را هنگام تنهایی تغییر می‌دهد؟ ربکا ساکس در این مورد می‌پرسد آیا تأثیرات تنهایی و انزوا با استفاده از شبکه‌های اجتماعی از بین می‌رود؟
در نهایت اینکه در آزمایش تومووا و ساکس تنهایی آزمودنی‌ها تنها ۱۰ ساعت طول کشید. چه اتفاقی می‌افتد اگر انزوا و تنهایی خیلی طولانی‌تر باشد؟
** این مطلب ترجمه‌ای است از مقاله اسکات بری کافمن که در Scientific American منتشر شده است.
انزوا و دوری اجتماعی اجباری، میل شدید به برقراری ارتباطات اجتماعی را ایجاد می‌کند، مشابه تأثیر گرسنگی و ایجاد میل شدید به غذا: قرنطینه اجباری، تأکید بر فاصله‌گذاری اجتماعی و موقعیت‌های اجتماعی، چه تأثیری بر مغز ما می‌گذارد؟
نیاز به برقراری ارتباط و شکل‌دادن حداقل تعداد محدودی از روابط صمیمانه، نیازی اساسی است که جنبه‌های مختلف وجود ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. دوری از دیگران و تنهایی بعضا می‌تواند برای پرورش خلاقیت مفید باشد و تنهایی لزوما به معنی انزوا نیست؛ اما چه اتفاقی می‌افتد وقتی انسان‌ها مجبور به دوری از دیگران و در نتیجه تنهایی و انزوا می‌شوند؟
در مورد تأثیرات روانی و فیزیکی تنهایی و انزوا تحقیقات زیادی صورت گرفته است اما پژوهش‌های کمی در مورد تأثیرات انزوا و دوری‌گزینی اجباری وجود دارد. اگر برقراری ارتباط نیازی اساسی است، پس محرومیت از رفع این نیاز باید اثراتی شبیه محرومیت از دیگر نیازهای اساسی داشته باشد؛ مثل محرومیت از خواب یا غذا.
هنگام تجربه احساس خواستن (Wanting) چیزی، حجم دوپامین در مدار پاداشی مغز افزایش می‌یابد. مثلا زمانی که فرد گرسنه باشد، فعالیت مناطق این مدار مغزی، در پاسخ به نشانه‌های مرتبط با غذا افزایش می‌یابد یا مثلا وقتی فرد معتادی با نشانه‌هایی از مواد مخدر مواجه می‌شود. اما در مورد تعاملات اجتماعی چطور؟ در این مورد بیشتر تحقیقات روی موش‌ها صورت گرفته است. مثلا پژوهش گیلیان متیو در سال ۲۰۱۶ نشان داد که نورون‌های دوپامینرژیک مغز میانی موش‌ها پس از تحمل تنها ۲۴ ساعت تنهایی و انزوا، هنگام مواجهه با تصاویر مرتبط با ارتباط و تعامل اجتماعی فعالیت زیادی نشان می‌دهند. این نشان می‌دهد که انزوای اجتماعی و دوری از محیط‌های اجتماعی حتی به صورت محدود و کوتاه، موجب افزایش انگیزه برای برقراری تعاملات اجتماعی می‌شود. اما آیا می‌توان نتایج این پژوهش‌های حیوانی را به انسان‌ها تعمیم داد؟
لیویا تومووا، دانشجوی فوق دکتری، با توجه به این پژوهش‌ها علاقه‌مند شد تا نتایج چنین وضعیت‌هایی را بر انسان‌ها بررسی کند. بنابراین در آزمایشگاه ساکس در دانشگاه ام‌آی‌تی به همراه ربکا ساکس آزمایشی به منظور بررسی انسان‌ها ترتیب داد. آزمودنی‌ها پس از گذراندن یک روز کامل بدون خوردن غذا و دوری از موقعیت‌های اجتماعی (حتی شبکه‌های اجتماعی) به آزمایشگاه آمدند و مغز آنها اسکن شد؛ به ویژه قسمت دوپامینرژیک مغز میانی که مشخصا با تجربه ذهنی میل شدید به غذا و سایر پاداش‌ها مرتبط است.
نتیجه اسکن‌های مغزی آزمودنی‌ها چه شد؟ پس از سپری‌کردن تنها ۱۰ ساعت انزوا و تنهایی (با وجود اینکه کاملا مطلع بودند که این وضعیت پس از ۱۰ ساعت پایان می‌یابد) آزمودنی‌ها میل شدید به برگشتن به ارتباطات اجتماعی، احساس تنهایی، ناراحتی و ناخشنودی از این دوری‌گزینی اجباری و کاهش شادی‌شان را گزارش دادند. مشابه این یافته‌ها، پس از ۱۰ ساعت گرسنگی نیز دیده شد. در واقع پژوهشگران فعالیت مغزی مشابهی را بین «پاسخ به نشانه‌های غذا بعد از گرسنگی» و «پاسخ به نشانه‌های اجتماعی پس از تنهایی و انزوا» مشاهده کردند. کسانی هم که میل شدیدتری به برقراری ارتباط نشان می‌دادند، فعالیت مغزی بیشتری هم ثبت می‌کردند. جالب است که تفاوت‌هایی در میل آزمودنی‌ها دیده شد. این تفاوت‌ها به میزان تجربه قبلی تنهایی فرد مرتبط بود: افرادی که در گذشته تنهایی بیشتری را تجربه کرده بودند پس از گذراندن ۱۰ ساعت انزوای اجباری، میل کمتری به تعاملات و ارتباطات اجتماعی نشان می‌دادند.
نتایج این پژوهش قابل توجه و جالب است، از این جهت که تأییدی‌ است بر نتیجه آزمایش موش‌ها و فرضیه تعادل (هومئوستازی) اجتماعی. طبق این فرضیه اگر ارتباط اجتماعی یک نیاز اساسی و اولیه است، پس سیستم عصبی جانداران به گونه‌ای تکامل می‌یابد که تعادل اجتماعی ارگانیسم را حفظ کند: مشابه تنظیم تعادل نیاز به غذا.
یافته‌های چنین پژوهش‌هایی نشان می‌دهند که یک مکانیسم زیربنایی مشابه در مورد میل به غذا و میل به ارتباط اجتماعی وجود دارد. با این حال سؤال‌هایی هستند که در پژوهش‌های آتی باید به آنها پرداخته شود: به چه میزان و چه نوع از ارتباطات اجتماعی نیاز داریم؟ آیا وجود شبکه‌های اجتماعی فعالیت‌های نورون‌ها را هنگام تنهایی تغییر می‌دهد؟ ربکا ساکس در این مورد می‌پرسد آیا تأثیرات تنهایی و انزوا با استفاده از شبکه‌های اجتماعی از بین می‌رود؟
در نهایت اینکه در آزمایش تومووا و ساکس تنهایی آزمودنی‌ها تنها ۱۰ ساعت طول کشید. چه اتفاقی می‌افتد اگر انزوا و تنهایی خیلی طولانی‌تر باشد؟
** این مطلب ترجمه‌ای است از مقاله اسکات بری کافمن که در Scientific American منتشر شده است.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها