نهاد علم و استدعا و التماس
مجید ملکان. دانشآموخته مطالعات فرهنگی و سیاستگذاری در آموزشوپرورش
در هجدهمین قسمت از فصل سیزدهم برنامه «زاویه» با موضوع «ایده نهاد علم برای کاهش فاصله میان علم و عمل در ایران» که 13 آذر 1398 از شبکه چهار سیما پخش شد، آقای «سپهر قاضینوری»، استاد سیاستگذاری علم و فناوری دانشگاه تربیت مدرس حرفهایی زد که به نحو گستردهای در شبکههای اجتماعی بازتاب یافت. ایشان در بخشی از سخنان خود گفت: «چیزی بهنام نظام علم در کشور وجود ندارد، به خاطر مداخله نظام سیاسی. اصلا نظام علم کجاست؟ [...] چه فضایی برای فکرکردن هست؟ چه فضایی برای انتقادکردن هست؟ کجا میشود حرفی زد که نظام سیاست یا نظام تصمیمگیری خوشش نیاید؟ بله، خوشش بیاید که مشکلی ندارد. کجا میشود پژوهشی کرد که نتیجهاش از قبل در علوم انسانی مشخص نیست؟». خوشبختانه مسئولان کشور آنقدر واقعبین بودند که این سخنان را تکذیب نکنند یا گویندهاش را تحت تعقیب قرار ندهند. بیش از یک سال است که این سخنان دستبهدست میگردد و ما نشنیدهایم که خمی بر ابروی احدی از مسئولان آورده باشد. ظاهرا همه پذیرفتهاند که همین است و جز این نمیتواند/نمیباید باشد. فرایندِ تکوینِ مداخله سیاسی در نظام علمی کشور، به دلایل آشکار، امر پژوهیدهای نیست. در یادداشتی که تابستان امسال در همین موضوع نوشتم و در یکی از روزنامهها منتشر شد، یادآوری کردم: «تزریق افرادی از ساحت سیاسی کشور به دانشگاهها امری تازه نیست. این تزریق عمدتا از طریق دورزدن مقررات اعطای بورس تحصیلی، یا پذیرش در دانشگاههای داخلی، کمک به فارغالتحصیلشدن و دورزدن مقررات پذیرش هیئتعلمی بوده است». آنجا سادهاندیشانه پیشنهاد کرده بودم برای جلوگیری از این روند باید تکیه کنیم «به استادانی که بدون اطلاعشان وقوع چنین حوادثی ممکن نیست». حادثه اخیر گروه علوم تربیتی دانشگاه تربیت مدرس ثابت کرد که پیشنهادِ اتکا به بدنه دانشگاهی چقدر خامخیالانه بوده است. بهعبارتدیگر، اگر در اتفاقی نادر همه استادان یک گروه هم در برابر فرایند تزریق قرار گیرند، کاری از دستشان برنمیآید. دانشجویان گروه تربیتی این دانشگاه در نامهای خطاب به وزیر علوم مینویسند: اعتراض دانشجویان گروه تعلیم و تربیت به روند معیوب، غیرقانونی و غیرعلمی جذب یک عضو هیئتعلمی مربوط است که پرونده جذب آن بدون طیشدن هیچیک از مراحل قانونی جذب (شرکت در فراخوان جذب، شرکت در مصاحبه علمی و تخصصی، اخذ معرفینامه بورسیه از سوی گروه و...) توسط مدیریت قبلی دانشگاه در سال 87 و در قالب بورسیه [...] به جریان افتاده است. با وجود شکست متقاضی در مأموریت علمی خود در دانشگاه خارج از کشور و بازگشت به ایران، گروه تعلیم و تربیت به منظور اثبات حسن نیت خود و بنا به درخواست ریاست محترم وقت دانشگاه در سال 1395 مبادرت به برگزاری کارگروه علمی مصاحبه جذب متشکل از متخصصان کرده [...] که نتیجه آن رد صلاحیت علمی متقاضی بوده و دانشگاه نیز با ارسال نامهای به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری آن وزارت را در جریان این نتیجه علمی و قانونی قرار داده است. اما متقاضی جذب با رجوع به دیوان عدالت اداری و دریافت حکم عضویت در گروه تعلیم و تربیت، این روند معیوب و غیرعلمی را تحکیم بخشیده است». دکتر «سجادی» رئیس گروه تعلیم و تربیت، در نامهای که خطاب به همکارانش در گروه نوشته، ادامه ماجرا را چنین تعریف میکند: گروه تعلیم و تربیت حسب رسالت بنیادین خود در پاسداشت و حراست از جایگاه و شأن گروه به مثابه تنها مرجع علمی ذیصلاح برای تعیین صلاحیت علمی متقاضیان جذب و بهمنظور تحکیم معیارهای علمی به عنوان تنها معیار جذب، چهار سال در برابر تمامی فشارهای واردشده ازسوی نهادهای فرادانشگاهی مقاومت کرده است. اما اکنون اراده دانشگاه نیز بر آن شده است تا برای برونرفت از این مسئله مهم، به فشار نهادهای فرادانشگاهی (دیوان عدالت) تن در دهد و ظاهرا تنها راه باقیمانده را نیز دعوت رسمی متقاضی به جلسات گروه، ارائه تدریس و پیشنهاد ظرفیت راهنمایی و مشاوره پایاننامه و رساله برای متقاضی میداند. درخواستی که طی جلسه مورخ هشتم آذرماه 1399 با حضور ریاست محترم دانشکده علوم انسانی و با حضور اکثریت قاطع اعضای گروه (پنج نفر از شش نفر)، با مخالفت قاطع اعضای گروه مواجه شده است و برای آخرین بار اعضای گروه با امضای صورتجلسه مربوطه، عدم رضایت خود درخصوص این تصمیم دانشگاه را به اطلاع ریاست محترم دانشگاه رساندهاند. به نظر میرسد چنانکه انتظار میرود، بدنه دانشگاهی حداقل در این مورد به وظایف خود عمل کردهاند. اما نتیجه چه شد؟ نامه نوشتهشده به وزیر علوم حاکی از آن است که در اتفاقی غیرمنتظره و خارج از عرف مطلع شدهایم مدیر محترم گروه جناب آقای دکتر «سیدمهدی سجادی» استادتمام فلسفه تعلیم و تربیت بعد از سالها ارائه خدمات شایسته علمی و حراست از جایگاه و شأن علمی گروه به علت عدم تمکین در پذیرش ایشان بر اساس معیارها و شایستگیهای علمی، از سوی ریاست محترم دانشگاه از مدیریت گروه عزل شده است. مابقی داستان سناریوی تکراری همه این سالهاست. یک انجمن علمی تعلیم و تربیت نامهای خطاب به وزیر نوشته است و در آن گفته «با وجود تلاشهای مثبتی که در همین راستا در دولت تدبیر و امید صورت گرفته، شرایط کماکان مطلوب نیست» (در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد). انجمن علمی دیگر با هشدار نسبت به این روند مخرب از وزیر «استدعا» میکند که از رئیس گروه عزلشده «به نحو مقتضی و رسمی دلجویی شود». به گمان من، در روایتِ نقلشده از سوی اهالی گروه تعلیم و تربیت یک اشتباه وجود دارد و آن اینکه اتفاق مزبور نه غیرمنتظره بود و نه خارج از عرف. اهالی دانشکدهها و گروههای مختلف طی این سالها کم شاهد این اتفاقات نبودهاند. درواقع، اگر جز این میبود خلاف عرف میشد. عرفی که به قول آقای «قاضینوری» سبب شده نتوانیم ادعا کنیم چیزی به نام نهاد علم داریم. اگر نهاد علم داشتیم، مقامات از روی نیاز مجبور به تمکین از انجمنهای علمی بودند و لازم نبود برای جبران کجروی از ایشان استدعا کنیم.
در هجدهمین قسمت از فصل سیزدهم برنامه «زاویه» با موضوع «ایده نهاد علم برای کاهش فاصله میان علم و عمل در ایران» که 13 آذر 1398 از شبکه چهار سیما پخش شد، آقای «سپهر قاضینوری»، استاد سیاستگذاری علم و فناوری دانشگاه تربیت مدرس حرفهایی زد که به نحو گستردهای در شبکههای اجتماعی بازتاب یافت. ایشان در بخشی از سخنان خود گفت: «چیزی بهنام نظام علم در کشور وجود ندارد، به خاطر مداخله نظام سیاسی. اصلا نظام علم کجاست؟ [...] چه فضایی برای فکرکردن هست؟ چه فضایی برای انتقادکردن هست؟ کجا میشود حرفی زد که نظام سیاست یا نظام تصمیمگیری خوشش نیاید؟ بله، خوشش بیاید که مشکلی ندارد. کجا میشود پژوهشی کرد که نتیجهاش از قبل در علوم انسانی مشخص نیست؟». خوشبختانه مسئولان کشور آنقدر واقعبین بودند که این سخنان را تکذیب نکنند یا گویندهاش را تحت تعقیب قرار ندهند. بیش از یک سال است که این سخنان دستبهدست میگردد و ما نشنیدهایم که خمی بر ابروی احدی از مسئولان آورده باشد. ظاهرا همه پذیرفتهاند که همین است و جز این نمیتواند/نمیباید باشد. فرایندِ تکوینِ مداخله سیاسی در نظام علمی کشور، به دلایل آشکار، امر پژوهیدهای نیست. در یادداشتی که تابستان امسال در همین موضوع نوشتم و در یکی از روزنامهها منتشر شد، یادآوری کردم: «تزریق افرادی از ساحت سیاسی کشور به دانشگاهها امری تازه نیست. این تزریق عمدتا از طریق دورزدن مقررات اعطای بورس تحصیلی، یا پذیرش در دانشگاههای داخلی، کمک به فارغالتحصیلشدن و دورزدن مقررات پذیرش هیئتعلمی بوده است». آنجا سادهاندیشانه پیشنهاد کرده بودم برای جلوگیری از این روند باید تکیه کنیم «به استادانی که بدون اطلاعشان وقوع چنین حوادثی ممکن نیست». حادثه اخیر گروه علوم تربیتی دانشگاه تربیت مدرس ثابت کرد که پیشنهادِ اتکا به بدنه دانشگاهی چقدر خامخیالانه بوده است. بهعبارتدیگر، اگر در اتفاقی نادر همه استادان یک گروه هم در برابر فرایند تزریق قرار گیرند، کاری از دستشان برنمیآید. دانشجویان گروه تربیتی این دانشگاه در نامهای خطاب به وزیر علوم مینویسند: اعتراض دانشجویان گروه تعلیم و تربیت به روند معیوب، غیرقانونی و غیرعلمی جذب یک عضو هیئتعلمی مربوط است که پرونده جذب آن بدون طیشدن هیچیک از مراحل قانونی جذب (شرکت در فراخوان جذب، شرکت در مصاحبه علمی و تخصصی، اخذ معرفینامه بورسیه از سوی گروه و...) توسط مدیریت قبلی دانشگاه در سال 87 و در قالب بورسیه [...] به جریان افتاده است. با وجود شکست متقاضی در مأموریت علمی خود در دانشگاه خارج از کشور و بازگشت به ایران، گروه تعلیم و تربیت به منظور اثبات حسن نیت خود و بنا به درخواست ریاست محترم وقت دانشگاه در سال 1395 مبادرت به برگزاری کارگروه علمی مصاحبه جذب متشکل از متخصصان کرده [...] که نتیجه آن رد صلاحیت علمی متقاضی بوده و دانشگاه نیز با ارسال نامهای به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری آن وزارت را در جریان این نتیجه علمی و قانونی قرار داده است. اما متقاضی جذب با رجوع به دیوان عدالت اداری و دریافت حکم عضویت در گروه تعلیم و تربیت، این روند معیوب و غیرعلمی را تحکیم بخشیده است». دکتر «سجادی» رئیس گروه تعلیم و تربیت، در نامهای که خطاب به همکارانش در گروه نوشته، ادامه ماجرا را چنین تعریف میکند: گروه تعلیم و تربیت حسب رسالت بنیادین خود در پاسداشت و حراست از جایگاه و شأن گروه به مثابه تنها مرجع علمی ذیصلاح برای تعیین صلاحیت علمی متقاضیان جذب و بهمنظور تحکیم معیارهای علمی به عنوان تنها معیار جذب، چهار سال در برابر تمامی فشارهای واردشده ازسوی نهادهای فرادانشگاهی مقاومت کرده است. اما اکنون اراده دانشگاه نیز بر آن شده است تا برای برونرفت از این مسئله مهم، به فشار نهادهای فرادانشگاهی (دیوان عدالت) تن در دهد و ظاهرا تنها راه باقیمانده را نیز دعوت رسمی متقاضی به جلسات گروه، ارائه تدریس و پیشنهاد ظرفیت راهنمایی و مشاوره پایاننامه و رساله برای متقاضی میداند. درخواستی که طی جلسه مورخ هشتم آذرماه 1399 با حضور ریاست محترم دانشکده علوم انسانی و با حضور اکثریت قاطع اعضای گروه (پنج نفر از شش نفر)، با مخالفت قاطع اعضای گروه مواجه شده است و برای آخرین بار اعضای گروه با امضای صورتجلسه مربوطه، عدم رضایت خود درخصوص این تصمیم دانشگاه را به اطلاع ریاست محترم دانشگاه رساندهاند. به نظر میرسد چنانکه انتظار میرود، بدنه دانشگاهی حداقل در این مورد به وظایف خود عمل کردهاند. اما نتیجه چه شد؟ نامه نوشتهشده به وزیر علوم حاکی از آن است که در اتفاقی غیرمنتظره و خارج از عرف مطلع شدهایم مدیر محترم گروه جناب آقای دکتر «سیدمهدی سجادی» استادتمام فلسفه تعلیم و تربیت بعد از سالها ارائه خدمات شایسته علمی و حراست از جایگاه و شأن علمی گروه به علت عدم تمکین در پذیرش ایشان بر اساس معیارها و شایستگیهای علمی، از سوی ریاست محترم دانشگاه از مدیریت گروه عزل شده است. مابقی داستان سناریوی تکراری همه این سالهاست. یک انجمن علمی تعلیم و تربیت نامهای خطاب به وزیر نوشته است و در آن گفته «با وجود تلاشهای مثبتی که در همین راستا در دولت تدبیر و امید صورت گرفته، شرایط کماکان مطلوب نیست» (در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد). انجمن علمی دیگر با هشدار نسبت به این روند مخرب از وزیر «استدعا» میکند که از رئیس گروه عزلشده «به نحو مقتضی و رسمی دلجویی شود». به گمان من، در روایتِ نقلشده از سوی اهالی گروه تعلیم و تربیت یک اشتباه وجود دارد و آن اینکه اتفاق مزبور نه غیرمنتظره بود و نه خارج از عرف. اهالی دانشکدهها و گروههای مختلف طی این سالها کم شاهد این اتفاقات نبودهاند. درواقع، اگر جز این میبود خلاف عرف میشد. عرفی که به قول آقای «قاضینوری» سبب شده نتوانیم ادعا کنیم چیزی به نام نهاد علم داریم. اگر نهاد علم داشتیم، مقامات از روی نیاز مجبور به تمکین از انجمنهای علمی بودند و لازم نبود برای جبران کجروی از ایشان استدعا کنیم.