رهيافت جامعهشناختي به هنر
کتاب «جامعهشناسی هنر» كه بهتازگی ازسوی انتشارات علمی و فرهنگی روانه بازار نشر شده، با بررسی دیدگاههای نظریهپردازان کلاسیک درباره هنر از طریق پرداختن به آثار اصلی و تأثیرگذار جامعهشناسی، به چهار حوزه مهم در جامعهشناسی هنر میپردازد: تولید اجتماعی هنر، جامعهشناسی هنرمند، موزهها و برساخت اجتماعی فرهنگ والا، تحلیل شکل زیباییشناختی و ویژگیهای خاص هنر. نویسنده كتاب، جرمی تنر میکوشد ضمن معرفی این آثار برگزیده، با نگاهی تاریخی به بررسی رابطه جامعهشناسی و تاریخ هنر بپردازد و در این مسیر ریشههای این دو رشته و سیر رشد آنها را واکاوی میکند. کتاب حاضر پنج بخش دارد که در آنها درونمایههای کلیدی جامعهشناسی و تاریخ هنر به بحث گذاشته شده است: نظریه کلاسیک جامعهشناسی و جامعهشناسی هنر، تولید اجتماعی هنر، جامعهشناسی هنرمند، موزهها و ساخت اجتماعی فرهنگ والا و جامعهشناسی، شکل زیباییشناختی و ویژگی خاص هنر. در بخش مقدماتی کتاب، این آثار برگزیده در بافت سنتهای جامعهشناسی و تاریخ هنر مد بررسی میشوند و ریشهها و رشد این دو رشته علمی با هم مقایسه میشوند. علاوه بر این، بین جامعهشناسی و تاریخ هنر گفتوگوی
بینرشتهای ایجاد شده است که شرح مختصری از این مبحث نیز در كتاب ارائه میشود. در بخش مقدمه، جامعهشناسی و تاریخ هنر رشتههای علمی جدیدی در نظر گرفته شدهاند که با توسعه ساختارهای اجتماعی و نهادهای فرهنگی مدرن در قرن نوزدهم رشد کردند. در ادامه کتاب دیدگاههای نظری کلاسیک مارکس، وبر، زیمل و دورکیم درباره تولید اجتماعی هنر، جامعهشناسی هنرمند، دیدگاههای جامعهشناختی درباره فرهنگ والا و موزهها و رهیافتهای جامعهشناختی به سبک و شکل زیباییشناختی بررسی شدهاند. هر بخش با شرحی مقدماتی و کوتاه آغاز میشود. در این شرحها تلاش بر این است رهیافتها و موضوعات اصلی جامعهشناسی هنر مشخص شود و حوزههایی برای همکاری این دو رشته و بهرهمندی آنها از بینشهای عمیقتر یکدیگر نشان داده شود. همچنین پسزمینههای فکری و مفاهیم کلیدی هرکدام از متون نیز معرفی و تشریح شده است؛ اما یکی از مهمترین ویژگیهای کتاب این است که آثار بهترین متفکران جامعهشناسی را در خود دارد ـ که همگی به طرح مسائل اساسی فهم هنر ـ میپردازند.
جامعهشناسی و هنر رابطه خوبی ندارند. از نظر نویسنده مقصر این وضعیت هنر و هنرمنداناند که دوست ندارند تصوری که از خود دارند، یا چیزی خراب شود: جهان هنر جهان باور است؛ و مزاحمت جامعهشناس که میخواهد بفهمد و یافتههایش را شرح دهد و تبیین کند، رسوایی به بار میآورد. کار جامعهشناس یعنی افسونزدایی، تقلیلگرایی و در یک کلمه، ابتذال یا (به همان اندازه) حرمتشکنی. جرمی تنر دراینباره میگوید: «دومین تصور رایج این است که جامعهشناسی آفرینش هنری را کوچک میشمرد و درهم میشکند و آن را کماهمیت جلوه میدهد و نمیتواند دلیل نبوغ بزرگترین هنرمندان را مشخص کند. اینجا نیز جامعهشناسان سخن منتقدان خود را احتمالا به شکلی واضحتر تصدیق میکنند».
موضوع مهم دیگری که در این کتاب به آن پرداخته شده است، جامعهشناسی هنرمند در قالب زندگی و مرگ هنرمند خلاق است. از آغاز سنت تاریخ هنر در غرب با کتاب «زندگی هنرمندان» اثر وازاری، ماهیت هنرمند درونمایه اصلی نوشتههای تاریخ هنر بوده است. در حقیقت وازاری میخواست تصویر تازهای از هنرمند نشان دهد؛ تصویر کسی که در طرح استادی مسلط و همزمان خالقی اصیل و روحانی است. در دوره رمانتیک، این تصویر از هنرمند تغییر کرد. در این دوره به جای نظریه و قواعد آکادمیک بر خلاقیت تأکید میشد. این تصویر شالوده ممتاز هنرمندان در حقوق اخلاقی است، حقوقی که از جایگاه هنرمندان در بازار مدرن هنر حفاظت میکند. تصور هنرمند خالق این است که منبع و ریشه اصلی معنای همه آثار هنری اوست. در آثار تاریخ هنر (که تکنگاری درباره یک هنرمند خاص ازنظر علمی غالب است) و نیز در نمود هنرمند در بین مردم و در فرهنگ عامه (خواه در فیلمهای درباره هنرمندان خواه در نمایشگاههای پرسروصدا درباره قهرمانان فرهنگیای مانند مونه) اساسا تعیینکننده است. در دهههای 1970 و 1980 گرایشهای نظری مسلط و وسواسهای روششناسی اثباتگرایانه مانع از توجه جدی جامعهشناسان به
اشکال زیباییشناختی و الگوبندی فرهنگی آثار هنری شد. در بخشی دیگر از این كتاب به نگاه مارکس به هنر و ادبیات پرداخته شده است. نویسنده معتقد است که در جامعهشناسی مارکسیستی هنر و ادبیات پادسنتی قوی وجود دارد که اساسا به پرسش «ویژگی هنر» میپردازد اما عملا با آن به شکل پرسشی نظری رفتار میکنند و نه به شکلی تحلیلی واقعی.
کتاب «جامعهشناسی هنر» كه بهتازگی ازسوی انتشارات علمی و فرهنگی روانه بازار نشر شده، با بررسی دیدگاههای نظریهپردازان کلاسیک درباره هنر از طریق پرداختن به آثار اصلی و تأثیرگذار جامعهشناسی، به چهار حوزه مهم در جامعهشناسی هنر میپردازد: تولید اجتماعی هنر، جامعهشناسی هنرمند، موزهها و برساخت اجتماعی فرهنگ والا، تحلیل شکل زیباییشناختی و ویژگیهای خاص هنر. نویسنده كتاب، جرمی تنر میکوشد ضمن معرفی این آثار برگزیده، با نگاهی تاریخی به بررسی رابطه جامعهشناسی و تاریخ هنر بپردازد و در این مسیر ریشههای این دو رشته و سیر رشد آنها را واکاوی میکند. کتاب حاضر پنج بخش دارد که در آنها درونمایههای کلیدی جامعهشناسی و تاریخ هنر به بحث گذاشته شده است: نظریه کلاسیک جامعهشناسی و جامعهشناسی هنر، تولید اجتماعی هنر، جامعهشناسی هنرمند، موزهها و ساخت اجتماعی فرهنگ والا و جامعهشناسی، شکل زیباییشناختی و ویژگی خاص هنر. در بخش مقدماتی کتاب، این آثار برگزیده در بافت سنتهای جامعهشناسی و تاریخ هنر مد بررسی میشوند و ریشهها و رشد این دو رشته علمی با هم مقایسه میشوند. علاوه بر این، بین جامعهشناسی و تاریخ هنر گفتوگوی
بینرشتهای ایجاد شده است که شرح مختصری از این مبحث نیز در كتاب ارائه میشود. در بخش مقدمه، جامعهشناسی و تاریخ هنر رشتههای علمی جدیدی در نظر گرفته شدهاند که با توسعه ساختارهای اجتماعی و نهادهای فرهنگی مدرن در قرن نوزدهم رشد کردند. در ادامه کتاب دیدگاههای نظری کلاسیک مارکس، وبر، زیمل و دورکیم درباره تولید اجتماعی هنر، جامعهشناسی هنرمند، دیدگاههای جامعهشناختی درباره فرهنگ والا و موزهها و رهیافتهای جامعهشناختی به سبک و شکل زیباییشناختی بررسی شدهاند. هر بخش با شرحی مقدماتی و کوتاه آغاز میشود. در این شرحها تلاش بر این است رهیافتها و موضوعات اصلی جامعهشناسی هنر مشخص شود و حوزههایی برای همکاری این دو رشته و بهرهمندی آنها از بینشهای عمیقتر یکدیگر نشان داده شود. همچنین پسزمینههای فکری و مفاهیم کلیدی هرکدام از متون نیز معرفی و تشریح شده است؛ اما یکی از مهمترین ویژگیهای کتاب این است که آثار بهترین متفکران جامعهشناسی را در خود دارد ـ که همگی به طرح مسائل اساسی فهم هنر ـ میپردازند.
جامعهشناسی و هنر رابطه خوبی ندارند. از نظر نویسنده مقصر این وضعیت هنر و هنرمنداناند که دوست ندارند تصوری که از خود دارند، یا چیزی خراب شود: جهان هنر جهان باور است؛ و مزاحمت جامعهشناس که میخواهد بفهمد و یافتههایش را شرح دهد و تبیین کند، رسوایی به بار میآورد. کار جامعهشناس یعنی افسونزدایی، تقلیلگرایی و در یک کلمه، ابتذال یا (به همان اندازه) حرمتشکنی. جرمی تنر دراینباره میگوید: «دومین تصور رایج این است که جامعهشناسی آفرینش هنری را کوچک میشمرد و درهم میشکند و آن را کماهمیت جلوه میدهد و نمیتواند دلیل نبوغ بزرگترین هنرمندان را مشخص کند. اینجا نیز جامعهشناسان سخن منتقدان خود را احتمالا به شکلی واضحتر تصدیق میکنند».
موضوع مهم دیگری که در این کتاب به آن پرداخته شده است، جامعهشناسی هنرمند در قالب زندگی و مرگ هنرمند خلاق است. از آغاز سنت تاریخ هنر در غرب با کتاب «زندگی هنرمندان» اثر وازاری، ماهیت هنرمند درونمایه اصلی نوشتههای تاریخ هنر بوده است. در حقیقت وازاری میخواست تصویر تازهای از هنرمند نشان دهد؛ تصویر کسی که در طرح استادی مسلط و همزمان خالقی اصیل و روحانی است. در دوره رمانتیک، این تصویر از هنرمند تغییر کرد. در این دوره به جای نظریه و قواعد آکادمیک بر خلاقیت تأکید میشد. این تصویر شالوده ممتاز هنرمندان در حقوق اخلاقی است، حقوقی که از جایگاه هنرمندان در بازار مدرن هنر حفاظت میکند. تصور هنرمند خالق این است که منبع و ریشه اصلی معنای همه آثار هنری اوست. در آثار تاریخ هنر (که تکنگاری درباره یک هنرمند خاص ازنظر علمی غالب است) و نیز در نمود هنرمند در بین مردم و در فرهنگ عامه (خواه در فیلمهای درباره هنرمندان خواه در نمایشگاههای پرسروصدا درباره قهرمانان فرهنگیای مانند مونه) اساسا تعیینکننده است. در دهههای 1970 و 1980 گرایشهای نظری مسلط و وسواسهای روششناسی اثباتگرایانه مانع از توجه جدی جامعهشناسان به
اشکال زیباییشناختی و الگوبندی فرهنگی آثار هنری شد. در بخشی دیگر از این كتاب به نگاه مارکس به هنر و ادبیات پرداخته شده است. نویسنده معتقد است که در جامعهشناسی مارکسیستی هنر و ادبیات پادسنتی قوی وجود دارد که اساسا به پرسش «ویژگی هنر» میپردازد اما عملا با آن به شکل پرسشی نظری رفتار میکنند و نه به شکلی تحلیلی واقعی.