|

ناظر ذهنی

علی فرامرزی

پس از نوشتن مطلبی با عنوان «چیستی هویت هنری» در روزنامه «شرق»، در بخش دوم مقاله موضوعی را تحت عنوان ناظر ذهنی مطرح کردم که طبیعتا به دلیل محدودیت صفحه، چندان که لازم بود به آن پرداخته نشد و موضوع نیاز به بازشدن و توضیح بیشتر پیدا کرد و دوستانی نیز این نقیصه را به من متذکر شدند و خواستند تا در حد بضاعت، مطلب را باز کنم تا روشن‌تر شود.
از ‌جمله نقدها و بحث‌های فلسفی معاصر درباره هنر، موضوع ناظر و نقش آن در به‌وجودآمدن یک اتفاق و درک هنری است. البته می‌توان چنین استدلال کرد که اثر هنری اگر هیچ مخاطبی هم نداشته باشد، باز موجب خلق اتفاق فرهنگی است؛ چراکه تجربیات به‌دست‌آمده از آن، بر خود هنرمند خالق تأثیر دارد و در نتیجه اثر هنری بدون ناظر بیرونی وجود ندارد و از این رو اتفاقی فرهنگی است؛ یعنی اینکه خود هنرمند اولین ناظر اثر هنری خود است. تمام این نظریه با همه تنوع‌ آرایی که درباره آن وجود دارد، موضوعش ناظر بیرونی است و منظور از آن، نگاه از بیرون به اثر هنری است.
آنچه در اینجا می‌خواهیم درباره آن سخن بگوییم، ناظری است درونی. درونی یعنی در مغز هنرمند که نه‌فقط نگاه و نظاره می‌کند، بلکه اعمال نظر و سلیقه نیز می‌کند و در تمام طول پروسه خلق اثر هنری، بسته به اینکه تا چه حد هنرمند تحت تأثیر آن باشد و غلظت حضور آن شاهد یا ناظر چه شدتی داشته باشد، در چگونگی محصول هنری مؤثر است و از همین رو است که شناخت و خودآگاهی درخصوص آن اهمیتی تعیین‌کننده و همچنین فوایدی چند‌جانبه برای خالق اثر هنری نیز دارد.
برای درک و دریافت این حضور تعیین‌کننده، دو راه پیش‌روی ماست؛ نخست آنکه درباره وجود، چگونگی و تأثیرش نوشته و بحث شود تا ابعاد آن روشن شده و بتوانیم به اطلاعاتی تئوریک درباره آن دست پیدا کنیم و در نتیجه آن را رد کنیم یا بپذیریم. راه دوم این است که مستقیم سراغ تجربه عینی و عملی آن برویم و درک و دریافت شخصی خود را به دست آوریم. برای من به‌عنوان نویسنده این سطور، راه دوم اتفاق افتاد و بعد از تجربه شخصی‌ام، موارد گوناگون تئوریک و شاهد‌مثال‌های آن را در افق‌های دیگر علوم انسان‌شناسی مثل خودشناسی، منطق و آرای فلاسفه در حد بضاعت خود جست‌وجو کردم و با خوشحالی مباحث مهم هم‌آهنگ با تجربیاتم را در آنها یافتم.
این دریافت به‌هیچ‌وجه موضوع عجیب و پیچیده‌ای نیست و بعضی از افراد به‌گونه‌ای خود‌به‌خود این تجربه را دارند و می‌توانند «تصویرهای ذهن» خود را ببینند یا بازسازی کنند و حتی ناظر آنها باشند. بگذارید مثالی بزنم؛ وقتی شما به یاد خانه پدری خود می‌افتید، چه اتفاقی در ذهنتان می‌افتد؟
تصویری از آن مکان در ذهنتان ظاهر می‌شود و به میزانی که روی آن تمرکز کنید، می‌توانیم جزئیات بیشتری را تجسم کنید و به نظاره بنشینید و کسانی هم که تاکنون این تجربه را نداشته‌اند، با قدری تلاش و تمرین موفق می‌شوند. درک و دیدن جهان عینی و دنیای ذهنی، توانایی ویژه‌ای است که مغز انسان دارد و انسان روی مرز این دو هستی قرار گرفته است.
دو سر هر دو حلقه هستی/ در حقیقت به هم تو پیوستی
در ادامه خواهیم دید تا چه حد این تصویرهای ذهنی مهم هستند و چگونه نقش تعیین‌کننده‌ای در زندگی ما و مخصوصا در پروسه خلق اثر هنری بازی می‌کنند. در بین رشته‌های مختلف هنری، هنرمندان حوزه تجسمی به لحاظ دیدن تصویرهای ذهنی خود شاید کار آسان‌تر و مرتبط‌تری با رشته خود داشته باشند؛ چراکه از نظر لغت‌شناسی نیز کلمه تجسمی به این چهار عبارت تعریف شده است؛ 1- به‌ صورت جسم در پیش چشم نمایان‌ شده، 2- ایجادکردن تصویر چیزی در ذهن، 3- تصویر ذهنی و 4- دارای جسم شده.
همان‌طورکه این تعاریف مشخص می‌کنند، کلمه تجسمی یعنی تصویرهای ذهن را دیدن و بر آنها آگاه‌شدن از ابزار و لوازم هنرمند حوزه تجسمی است و در ادامه خواهم گفت که چه نقش تعیین‌کننده‌ای در محصول هنری دارند.
این تصاویر صرفا یک تصویر ساده، ثابت و بی‌اثر نیستند، بلکه عناصر ذهنی متحرک و پویایی هستند که به‌طور دائمی با ما در حال گفت‌وگو و مراوده و عکس‌العمل هستند. اینکه آنها از کجا برمی‌خیزند، نیروی خود را از کجا می‌آورند، سوژه‌های گفت‌وگو با ما را چطور انتخاب می‌کنند و... موضوع مورد بحث در علوم فلسفه، روان‌شناسی، عرفان و... است.
دو دهان داریم گویا همچو نی‌/ یک دهان پنهانست در لب‌های وی/
یک دهان نالان شده سوی شما‌/ ‌های و هویی درفکنده در هوا/
لیک داند هر که او را «منظر» است‌/ که فغان این سری هم، زان سر است
(مثنوی: دفتر ششم)
در اینجا قصدم تفسیر شعر مولانا نیست، ولی همین‌قدر این مژده را دهم که در مطالبی که خواهد آمد، خواننده درخواهد یافت که چرا او می‌گوید: یک دهان پنهانست در لب‌های وی و یک دهان نالان شده سوی شما؟ این وی که مدام با ما در حال گفت‌وگو است و ما از او می‌گیریم و به بیرون انتقال می‌دهیم، چیست و چگونه است؟ و چطور در چگونگی اثر هنری تأثیرگذار است؟
مراحل پیش‌بردن اثر هنری تا رسیدن به نتیجه مورد قبول هنرمند از دو بخش عبور می‌کند؛ دو بخشی که در عین وابستگی، تفاوت‌های واضحی با یکدیگر دارند؛ مرحله احساس و الهام اولیه یا انگیزشی و بعد پروسه مدیریت‌کردن و پیش‌بردن کار تا حصول نتیجه. آنچه مورد بحث، اختلاف و پرابهام است، بیشتر مرحله ابتدایی است که تا حدودی هم شاید همین‌طور باشد، ولی نه به آن شوری هم که شلوغش کرده و به دور آن هاله‌اي کشیده‌اند؛ چراکه بسیاری از انگیزه‌های اینجایی و این‌جهانی مثل رقابت، حسادت، نیازهای مالی، سفارش‌ها، نیاز به مطرح‌شدن و... می‌تواند انگیزه شروع کارهای هنری باشد. بگذریم و البته شخصیت خلاقه هم از عوامل مهم این بخش است. مرحله بعد روندی است که فکر آن احساس اولیه را مدیریت می‌کند و تا رسیدن نتیجه که همان محصول هنری است، موضوع را پیش می‌برد. ناظر ذهنی در تمام این مراحل حضور دارد و عامل مهمی در شکل‌دادن چگونگی اثر هنری است. در اینجا لازم است قدری درباره چیستی ناظر ذهنی و چگونگی تأثیرگذاری آن بر اثر هنری صحبت کنیم. بنده باور ندارم و خودم هم تاکنون این تجربه را نداشته‌ام که در طول انجام عمل هنری، فکرم خالی از همه چیز بوده باشد و فقط در خود، همان حس اولیه را تجربه کنم و فارغ از هر اندیشه دیگری، صرفا با فرشته الهام خلوت کرده باشم و با او اثرم را به پیش ببرم. باورم این است که کسی که چنین ادعایی دارد، به قدر کافی بر عملکرد ذهن یا مغزش واقف نیست و تحت تأثیر بایدها و نباید‌های ناظر ذهنی، به اتفاق‌های ذهنش که در تمام طول به‌انجام‌رساندن آن کار هنری در جریان بوده، خودآگاهی ندارد یا سانسور می‌کند؛ چراکه تصویرهای ذهنی در داخل ذهن ما در جریان هستند و ما با نسبت‌‌دادن صفات و ویژگی‌هایی به آنها، در حال گفت‌وگوی دائمی با یکدیگر هستیم.
خویش را صافی کن از اوصاف خویش‌/ تا ببینی ذات پاک صاف خویش
(حافظ)
ناظر ذهنی ممکن است از معلم و استادی که باورش داریم یا هنرمندی که برایمان الگو است، گروه فکری‌ای که مایل هستیم اثرمان مورد پسند و قبولشان قرار گیرد، خریداری که در نظر داریم، الگوشدن یک کار از طریق حراج‌ها، یک منتقد هنری یا کل اجتماعی که از آن یک تصویر ذهنی ساخته‌ایم و با تصوری که از خواسته‌های آنها به وسیله کلمات ذهنی‌مان از آنها می‌سازیم مدام و به‌طور دائمی در تمام مراحل ساخت اثر هنری با آن در حال گفت‌وگو، نظردادن و بررسی کارمان هستیم. ولی این همه موضوع نیست و جالب این است که هم‌زمان با هر تصویر ذهنی و گفت‌وگوی برخاسته از آن، احساسی هم در ما به وجود می‌آید. این احساس نقش مهمی در ساخت تصویر بعدی دارد؛ چراکه مغز ما بلافاصله تصویر بعدی‌ای را می‌سازد که با آن احساس همسان بوده و دوباره کلمات ساخته می‌شوند و احساس‌های برخاسته از آنها و... .
بگذارید مثالی بزنم؛ فرض کنیم من آثار هنرمندی را خیلی دوست دارم و در ذهنم آرزو دارم من هم بتوانم مثل او نقاش موفقی باشم و چنین آثاری بکشم. خودبه‌خود تصویری در ذهنم از او ساخته می‌شود یا از اثر خاصی از او، عکسی در مغزم شکل گرفته است و در مراحلی که من در حال نقاشی هستم یا به اثرم فکر می‌کنم، آن تصویر هم در ذهنم حضور دارد و مغز من با کلماتی ساخته خودش، ولی با این تصور که این کلمات قضاوت آن کاراکتر است، نسبت به کاری که من در حال انجام آن هستم، قضاوت و تفسیر می‌کند و اثرم را مورد ارزیابی قرار می‌دهد و همراه این ارزیابی، احساسی از خرسندی یا نارضایتی در من ایجاد می‌شود و احساس‌ها، رنگ، فرم، ترکیب‌بندی و... بر اساس این پروسه به پیش می‌رود. میزان اثرگذاری ناظر ذهنی بر محصول هنری، بستگی به شدت و غلظت تصویر ناظر ذهنی و گفت‌وگوی برخاسته از آن دارد.
در هنر به نسبت سایر فعالیت‌های بشری، حضور ناظر ذهنی تأثیری مستقیم‌تر و تعیین‌کننده‌تر دارد؛ چراکه با احساسی که ایجاد می‌کند، سرنوشت محصول هنری را رقم می‌زند و همین خصیصه می‌تواند کمک مهمی در جهت شناخت خود به هنرمند باشد و او با توجه کافی به تصویرهای ذهنی‌اش، در حین کار، به درک عمیق‌تری از خود دست پیدا کند. نکته شایان ذکر دیگر این است که هنرمند قادر است حرکت معکوس انجام دهد؛ یعنی با تغییر عناصر بصری، ناظر ذهنی خود را تغییر داده و احساس متفاوتی در خود تولید کند؛ درست مثل زمانی که ما با تغییر مکان‌، احساساتمان هم تغییر می‌کند.

پس از نوشتن مطلبی با عنوان «چیستی هویت هنری» در روزنامه «شرق»، در بخش دوم مقاله موضوعی را تحت عنوان ناظر ذهنی مطرح کردم که طبیعتا به دلیل محدودیت صفحه، چندان که لازم بود به آن پرداخته نشد و موضوع نیاز به بازشدن و توضیح بیشتر پیدا کرد و دوستانی نیز این نقیصه را به من متذکر شدند و خواستند تا در حد بضاعت، مطلب را باز کنم تا روشن‌تر شود.
از ‌جمله نقدها و بحث‌های فلسفی معاصر درباره هنر، موضوع ناظر و نقش آن در به‌وجودآمدن یک اتفاق و درک هنری است. البته می‌توان چنین استدلال کرد که اثر هنری اگر هیچ مخاطبی هم نداشته باشد، باز موجب خلق اتفاق فرهنگی است؛ چراکه تجربیات به‌دست‌آمده از آن، بر خود هنرمند خالق تأثیر دارد و در نتیجه اثر هنری بدون ناظر بیرونی وجود ندارد و از این رو اتفاقی فرهنگی است؛ یعنی اینکه خود هنرمند اولین ناظر اثر هنری خود است. تمام این نظریه با همه تنوع‌ آرایی که درباره آن وجود دارد، موضوعش ناظر بیرونی است و منظور از آن، نگاه از بیرون به اثر هنری است.
آنچه در اینجا می‌خواهیم درباره آن سخن بگوییم، ناظری است درونی. درونی یعنی در مغز هنرمند که نه‌فقط نگاه و نظاره می‌کند، بلکه اعمال نظر و سلیقه نیز می‌کند و در تمام طول پروسه خلق اثر هنری، بسته به اینکه تا چه حد هنرمند تحت تأثیر آن باشد و غلظت حضور آن شاهد یا ناظر چه شدتی داشته باشد، در چگونگی محصول هنری مؤثر است و از همین رو است که شناخت و خودآگاهی درخصوص آن اهمیتی تعیین‌کننده و همچنین فوایدی چند‌جانبه برای خالق اثر هنری نیز دارد.
برای درک و دریافت این حضور تعیین‌کننده، دو راه پیش‌روی ماست؛ نخست آنکه درباره وجود، چگونگی و تأثیرش نوشته و بحث شود تا ابعاد آن روشن شده و بتوانیم به اطلاعاتی تئوریک درباره آن دست پیدا کنیم و در نتیجه آن را رد کنیم یا بپذیریم. راه دوم این است که مستقیم سراغ تجربه عینی و عملی آن برویم و درک و دریافت شخصی خود را به دست آوریم. برای من به‌عنوان نویسنده این سطور، راه دوم اتفاق افتاد و بعد از تجربه شخصی‌ام، موارد گوناگون تئوریک و شاهد‌مثال‌های آن را در افق‌های دیگر علوم انسان‌شناسی مثل خودشناسی، منطق و آرای فلاسفه در حد بضاعت خود جست‌وجو کردم و با خوشحالی مباحث مهم هم‌آهنگ با تجربیاتم را در آنها یافتم.
این دریافت به‌هیچ‌وجه موضوع عجیب و پیچیده‌ای نیست و بعضی از افراد به‌گونه‌ای خود‌به‌خود این تجربه را دارند و می‌توانند «تصویرهای ذهن» خود را ببینند یا بازسازی کنند و حتی ناظر آنها باشند. بگذارید مثالی بزنم؛ وقتی شما به یاد خانه پدری خود می‌افتید، چه اتفاقی در ذهنتان می‌افتد؟
تصویری از آن مکان در ذهنتان ظاهر می‌شود و به میزانی که روی آن تمرکز کنید، می‌توانیم جزئیات بیشتری را تجسم کنید و به نظاره بنشینید و کسانی هم که تاکنون این تجربه را نداشته‌اند، با قدری تلاش و تمرین موفق می‌شوند. درک و دیدن جهان عینی و دنیای ذهنی، توانایی ویژه‌ای است که مغز انسان دارد و انسان روی مرز این دو هستی قرار گرفته است.
دو سر هر دو حلقه هستی/ در حقیقت به هم تو پیوستی
در ادامه خواهیم دید تا چه حد این تصویرهای ذهنی مهم هستند و چگونه نقش تعیین‌کننده‌ای در زندگی ما و مخصوصا در پروسه خلق اثر هنری بازی می‌کنند. در بین رشته‌های مختلف هنری، هنرمندان حوزه تجسمی به لحاظ دیدن تصویرهای ذهنی خود شاید کار آسان‌تر و مرتبط‌تری با رشته خود داشته باشند؛ چراکه از نظر لغت‌شناسی نیز کلمه تجسمی به این چهار عبارت تعریف شده است؛ 1- به‌ صورت جسم در پیش چشم نمایان‌ شده، 2- ایجادکردن تصویر چیزی در ذهن، 3- تصویر ذهنی و 4- دارای جسم شده.
همان‌طورکه این تعاریف مشخص می‌کنند، کلمه تجسمی یعنی تصویرهای ذهن را دیدن و بر آنها آگاه‌شدن از ابزار و لوازم هنرمند حوزه تجسمی است و در ادامه خواهم گفت که چه نقش تعیین‌کننده‌ای در محصول هنری دارند.
این تصاویر صرفا یک تصویر ساده، ثابت و بی‌اثر نیستند، بلکه عناصر ذهنی متحرک و پویایی هستند که به‌طور دائمی با ما در حال گفت‌وگو و مراوده و عکس‌العمل هستند. اینکه آنها از کجا برمی‌خیزند، نیروی خود را از کجا می‌آورند، سوژه‌های گفت‌وگو با ما را چطور انتخاب می‌کنند و... موضوع مورد بحث در علوم فلسفه، روان‌شناسی، عرفان و... است.
دو دهان داریم گویا همچو نی‌/ یک دهان پنهانست در لب‌های وی/
یک دهان نالان شده سوی شما‌/ ‌های و هویی درفکنده در هوا/
لیک داند هر که او را «منظر» است‌/ که فغان این سری هم، زان سر است
(مثنوی: دفتر ششم)
در اینجا قصدم تفسیر شعر مولانا نیست، ولی همین‌قدر این مژده را دهم که در مطالبی که خواهد آمد، خواننده درخواهد یافت که چرا او می‌گوید: یک دهان پنهانست در لب‌های وی و یک دهان نالان شده سوی شما؟ این وی که مدام با ما در حال گفت‌وگو است و ما از او می‌گیریم و به بیرون انتقال می‌دهیم، چیست و چگونه است؟ و چطور در چگونگی اثر هنری تأثیرگذار است؟
مراحل پیش‌بردن اثر هنری تا رسیدن به نتیجه مورد قبول هنرمند از دو بخش عبور می‌کند؛ دو بخشی که در عین وابستگی، تفاوت‌های واضحی با یکدیگر دارند؛ مرحله احساس و الهام اولیه یا انگیزشی و بعد پروسه مدیریت‌کردن و پیش‌بردن کار تا حصول نتیجه. آنچه مورد بحث، اختلاف و پرابهام است، بیشتر مرحله ابتدایی است که تا حدودی هم شاید همین‌طور باشد، ولی نه به آن شوری هم که شلوغش کرده و به دور آن هاله‌اي کشیده‌اند؛ چراکه بسیاری از انگیزه‌های اینجایی و این‌جهانی مثل رقابت، حسادت، نیازهای مالی، سفارش‌ها، نیاز به مطرح‌شدن و... می‌تواند انگیزه شروع کارهای هنری باشد. بگذریم و البته شخصیت خلاقه هم از عوامل مهم این بخش است. مرحله بعد روندی است که فکر آن احساس اولیه را مدیریت می‌کند و تا رسیدن نتیجه که همان محصول هنری است، موضوع را پیش می‌برد. ناظر ذهنی در تمام این مراحل حضور دارد و عامل مهمی در شکل‌دادن چگونگی اثر هنری است. در اینجا لازم است قدری درباره چیستی ناظر ذهنی و چگونگی تأثیرگذاری آن بر اثر هنری صحبت کنیم. بنده باور ندارم و خودم هم تاکنون این تجربه را نداشته‌ام که در طول انجام عمل هنری، فکرم خالی از همه چیز بوده باشد و فقط در خود، همان حس اولیه را تجربه کنم و فارغ از هر اندیشه دیگری، صرفا با فرشته الهام خلوت کرده باشم و با او اثرم را به پیش ببرم. باورم این است که کسی که چنین ادعایی دارد، به قدر کافی بر عملکرد ذهن یا مغزش واقف نیست و تحت تأثیر بایدها و نباید‌های ناظر ذهنی، به اتفاق‌های ذهنش که در تمام طول به‌انجام‌رساندن آن کار هنری در جریان بوده، خودآگاهی ندارد یا سانسور می‌کند؛ چراکه تصویرهای ذهنی در داخل ذهن ما در جریان هستند و ما با نسبت‌‌دادن صفات و ویژگی‌هایی به آنها، در حال گفت‌وگوی دائمی با یکدیگر هستیم.
خویش را صافی کن از اوصاف خویش‌/ تا ببینی ذات پاک صاف خویش
(حافظ)
ناظر ذهنی ممکن است از معلم و استادی که باورش داریم یا هنرمندی که برایمان الگو است، گروه فکری‌ای که مایل هستیم اثرمان مورد پسند و قبولشان قرار گیرد، خریداری که در نظر داریم، الگوشدن یک کار از طریق حراج‌ها، یک منتقد هنری یا کل اجتماعی که از آن یک تصویر ذهنی ساخته‌ایم و با تصوری که از خواسته‌های آنها به وسیله کلمات ذهنی‌مان از آنها می‌سازیم مدام و به‌طور دائمی در تمام مراحل ساخت اثر هنری با آن در حال گفت‌وگو، نظردادن و بررسی کارمان هستیم. ولی این همه موضوع نیست و جالب این است که هم‌زمان با هر تصویر ذهنی و گفت‌وگوی برخاسته از آن، احساسی هم در ما به وجود می‌آید. این احساس نقش مهمی در ساخت تصویر بعدی دارد؛ چراکه مغز ما بلافاصله تصویر بعدی‌ای را می‌سازد که با آن احساس همسان بوده و دوباره کلمات ساخته می‌شوند و احساس‌های برخاسته از آنها و... .
بگذارید مثالی بزنم؛ فرض کنیم من آثار هنرمندی را خیلی دوست دارم و در ذهنم آرزو دارم من هم بتوانم مثل او نقاش موفقی باشم و چنین آثاری بکشم. خودبه‌خود تصویری در ذهنم از او ساخته می‌شود یا از اثر خاصی از او، عکسی در مغزم شکل گرفته است و در مراحلی که من در حال نقاشی هستم یا به اثرم فکر می‌کنم، آن تصویر هم در ذهنم حضور دارد و مغز من با کلماتی ساخته خودش، ولی با این تصور که این کلمات قضاوت آن کاراکتر است، نسبت به کاری که من در حال انجام آن هستم، قضاوت و تفسیر می‌کند و اثرم را مورد ارزیابی قرار می‌دهد و همراه این ارزیابی، احساسی از خرسندی یا نارضایتی در من ایجاد می‌شود و احساس‌ها، رنگ، فرم، ترکیب‌بندی و... بر اساس این پروسه به پیش می‌رود. میزان اثرگذاری ناظر ذهنی بر محصول هنری، بستگی به شدت و غلظت تصویر ناظر ذهنی و گفت‌وگوی برخاسته از آن دارد.
در هنر به نسبت سایر فعالیت‌های بشری، حضور ناظر ذهنی تأثیری مستقیم‌تر و تعیین‌کننده‌تر دارد؛ چراکه با احساسی که ایجاد می‌کند، سرنوشت محصول هنری را رقم می‌زند و همین خصیصه می‌تواند کمک مهمی در جهت شناخت خود به هنرمند باشد و او با توجه کافی به تصویرهای ذهنی‌اش، در حین کار، به درک عمیق‌تری از خود دست پیدا کند. نکته شایان ذکر دیگر این است که هنرمند قادر است حرکت معکوس انجام دهد؛ یعنی با تغییر عناصر بصری، ناظر ذهنی خود را تغییر داده و احساس متفاوتی در خود تولید کند؛ درست مثل زمانی که ما با تغییر مکان‌، احساساتمان هم تغییر می‌کند.