تفسیر سطحی یک مصوبه، سندروم شهر تهران
جلال حسنخانی . معمار، محقق و منتقد
شهر تهران مثل یک موجود زنده دورههای مختلفی را تجربه کرده است. یکی از موضوعاتی که تکرار آن باعث ایجاد یک شیار ذهنی شده تصویب، اجرا و نظارت ناکارآمد بر قوانین در دهههای پیشین بوده است. قوانین معماری و شهرسازی عمدتا با روشی مانند آزمون و خطا وضع شدهاند و عمده آنها پس از اجرا تبعات منفی بیشتری نسبت به پاسخ کارآمد به نیازها داشتهاند. در لایه اقتصاد و مدیریت شهری، درآمد اداره شهر تهران وابستگی زیادی به فیش عوارض و اخذ هزینه تخلفات ساختوساز داشته که مانند چراغ سبزی برای تخلف از قانون و بیشکلی فعلی شهر عمل کرده است.
درباره این موضوع با عبدالرضا گلپایگانی، معاونت معماری و شهرسازی شهر تهران که سعی در تغییر این رویه داشته به گفتوگو نشستیم.
* مصوبه شورای عالی شهرسازی و معماری در سال 69 شروع یک چرخه ناکارآمد بود. این مصوبه تبدیل به قانون شد و کلی قانونگذار و نهادهای نظارتی بر قانون با تفسیر سطحی از این مصوبه رویههایی را مشخص کردند. چه کسانی در این بدعت غلط سهم داشتند؟
ما نگاه عمیقی به این قانون نداشتیم. در سال69 شورای عالی شهرسازی و معماری مصوبهای را تصویب کرد مبنیبر اینکه درآمد شهرداریها از محل ظرفیتهایی که در توسعه شهر ایجاد میشود، تأمین شود. آن مصوبه یک تغییر رویکرد بود.
اما ما این قانون را منطبق بر شرایطی که شهرها دارند، دانش حرفهایمان دارد و تعهداتی که سازنده و طراح و مهندس مشاور و دانشگاهها دارند، واکاوی نکردیم.
مدیران اجرائی در دورههای مختلف از این تغییر دمدستیترین برداشتها را انجام دادهاند.
اتفاقا در آن تغییر رویکرد، ظرفیتهای خوبی وجود داشت. شهرهای ما از فقر فضاهای همگانی در رنج هستند. مدیر شهری بهعنوان حاکم باید میدان را باز میکرد و اجازه میداد جریان حکمت شکل بگیرد. جریان حکمت یک نوع جهاد و مبارزه سرسختانه است. متأسفانه من خودم بهعنوان کسی که در کسوت مهندس مشاور هم بوده است، این را میگویم: حتی در دانشگاههای ما خیلی سهلانگارانه به قضایا نگاه میکنند و به سمتوسویی میروند که همهچیز را منکر شوند؛ یعنی نمیخواهند دنبال پذیرش مسئولیت بروند. واقعیت این است که جریان شهرسازی ما، در گذشته متکی بر درآمد کلان دولت مرکزی بوده است که این درآمد کلان دولت مرکزی با رویکردهای بعد از انقلاب از وجوه مختلفی متفاوت بوده است.
اگر ما دنبال یک حکومت مردمسالار هستیم، اصولا با روشهای حکومت مقتدر مرکزی جور درمیآید؟
حکیم شهر چه کسی است؟ در مصوبه سال 69 عنوان شده کسی که تراکم مازاد را استفاده میکند، باید در تأمین سرانههای شهر شریک باشد.
من چند وقت پیش دوباره به همین مصوبه سال 69 مراجعه کردم و دیدم چقدر مترقی است؛ ولی مدیر روشنفکر ما فورا رفته است یک نگاه انکارآمیز به این مصوبه کرده است که انگار این یک «شهرفروشی» است.
به نظر من آن کسی که این وسط باید برداشت و تفسیر این قانون و تبلور روشمندی آن را انجام میداد، مدیر و حاکم شهر نبوده است، حکیم شهر بوده؛ اما هنوز هم جریان حکمت راه نیفتاده است.
روشنفکران و حرفهمندان ما هم باید خیلی قدرتمندانهتر و مسئولانهتر وارد این جریان میشدند.
* این آسیبشناسی که میفرمایید (انداختن تقصیر بر دوش حرفهمندان خارج از بدنه مدیریت) چطور امکان اجرائیشدن داشته است؟
در تحلیلی که شما ارائه میدهید، پارادوکس وجود دارد؛ چون در یک طرف حاکم شهر با امکانات و اختیارات میایستد و در طرف دیگر حکیمان شهر که عاملیتی در تصویب یا اجرای قانون ندارند، اصولا قدرت اجرائی ندارند و حتی گاهی مخالفت یا نقد جدی آنها سرکوب میشود.
مسئله همین فاصله بین حکیم و حاکم است. وقتی میگوییم جریان حکمت، مثل این است که بخواهید در یک صحرا نهالی را بکارید که شرایط برای بارورشدن آن وجود ندارد. خب باید چه کار کرد؟ اینکه کلا منکر همهچیز شوید و بگویید هیچ نهالی نمیشود کاشت، سادهترین راه است.
اما پدران ما برای اینکه در بیابانهای یزد و نایین و طبس به محصول برسند، چه کردند؟ قنات ساختند و 700 کیلومتر در مسیر نایین چاه کندند و برای زیرساخت شهر زحمت کشیدند. برعکس ما میخواهیم بنشینیم در اتاقمان و زیرساختها خودبهخود درست شود، این موضوع به زحمت نیاز دارد. اینگونه نیست که ضوابط، مقررات و فرایندها به خودی خود تغییر کنند.
دقت کنید در زمانی که بناهای باارزش شهر اجازه تخریب و نوسازی میگیرند، میبینیم که خودبهخود جریانی راه میافتد و این جریان روی مدیر شهر اثر میگذارد. مثلا در دوره آقای کرباسچی همین حکیمان شهر گفتند ساختمانهای باارزش شهر تهران حفظ شود و خب اگر این جریان نقد و واخواهی راه نمیافتاد، از این بناها چیزی باقی میماند؟
یک جریان حکمتی پیش مدیر شهر رفته و گفته این کار را انجام دهید. وقتی شما حرفتان منطق و استدلال داشته باشد، مدیر شهر حرف شما را میپذیرد.
دانایان نباید در برابر افول ارزشها سکوت کنند و البته جنجال هم نباید راه بیندازند و باید جریان حکمت را راه بیندازند.
* اما من تصور میکنم وزن حاکمیت بیشتر از فرضیات شما است. وقتی تاریخ را از ذهن میگذرانم، میببینم چیزی به اسم شهرسازی مدرن و اینهمه تشکیلات گسترده نداشتهایم؛ ولی همین شهر یزد شهرسازی بسیار دلنشینی داشته است که کارآمد بوده. تکثیر دانههایی که ژنوم صحیحی داشتند، موجب شکلگیری این شهرها شده بود. وقتی سیر تاریخ را میبینیم، حتی گاهی جریان حاکمیت با عدم دخالت تأثیرگذار بود.
میدان نقش جهان را که در دوره صفویه شکل گرفته است، ببینید. هنوز هم بهعنوان محور اصلی شهرسازی اصفهان کار میکند. من وقتی تاریخ را ورق میزنم، میبینم وقتی بستر حاکمیتی مناسبی وجود داشته است، انگار معماری تبلوری از آن حاکمیت بوده است؛ وگرنه اندیشمندان و حکما همیشه بودهاند و الان هم هستند.
اصولا باید حاکم شهر به حکیم میدان بدهد؛ اما خب حکیم شهر هم باید برای گرفتن میدان مبارزه کند. اینگونه نیست که شما بنشینید در خانه و حاکم بیاید در بزند. من یک مثال میزنم: طرح تفصیلی تهران که در سال 82 شروع شد، سال 86 تمام شد و سال 91 ابلاغ شد. اگر این طرح را به خود مهندسان مشاوری که جزء جریان حکمت بودند، بگویید همه آنها منکر میشوند. ما دنبال مقصر نیستیم. ما میخواهیم از این قصور و کوتاهی درس بگیریم و این را تبدیل به سندی کنیم و بگوییم ما این راه را رفتهایم؛ اما به مقصد نرسیدهایم. این مثل همان قنات است که خیلیها رفتند و به آب نرسیدند یا به مشکل برخوردند؛ اما قناتسازی را رها نکردند، رفتند و بالاخره یک قنات دیگر زدند. من تصادفا توی این قناتها هم رفتهام و میدانم که چقدر کار قنات سخت است و میدانم برای هدایت مسیر آب به کانال اصلی چقدر زحمت کشیده شده است. گاهی به شعاع 50 کیلومتر بیابان برهوت است و دیدهام که مقنی چقدر زحمت میکشد و برای رسیدن به 4/. لیتر آب در ثانیه چه سختیها و مرارتهایی کشیده است خیلی از این مسیرهایی که رفته است، به نتیجه نرسیده؛ اما کار را رها نکرده است. میخواهم بگویم که
مسئولیتمان را بپذیریم و برای بهترشدن شرایط همه باید تلاش کنیم.
شهر تهران مثل یک موجود زنده دورههای مختلفی را تجربه کرده است. یکی از موضوعاتی که تکرار آن باعث ایجاد یک شیار ذهنی شده تصویب، اجرا و نظارت ناکارآمد بر قوانین در دهههای پیشین بوده است. قوانین معماری و شهرسازی عمدتا با روشی مانند آزمون و خطا وضع شدهاند و عمده آنها پس از اجرا تبعات منفی بیشتری نسبت به پاسخ کارآمد به نیازها داشتهاند. در لایه اقتصاد و مدیریت شهری، درآمد اداره شهر تهران وابستگی زیادی به فیش عوارض و اخذ هزینه تخلفات ساختوساز داشته که مانند چراغ سبزی برای تخلف از قانون و بیشکلی فعلی شهر عمل کرده است.
درباره این موضوع با عبدالرضا گلپایگانی، معاونت معماری و شهرسازی شهر تهران که سعی در تغییر این رویه داشته به گفتوگو نشستیم.
* مصوبه شورای عالی شهرسازی و معماری در سال 69 شروع یک چرخه ناکارآمد بود. این مصوبه تبدیل به قانون شد و کلی قانونگذار و نهادهای نظارتی بر قانون با تفسیر سطحی از این مصوبه رویههایی را مشخص کردند. چه کسانی در این بدعت غلط سهم داشتند؟
ما نگاه عمیقی به این قانون نداشتیم. در سال69 شورای عالی شهرسازی و معماری مصوبهای را تصویب کرد مبنیبر اینکه درآمد شهرداریها از محل ظرفیتهایی که در توسعه شهر ایجاد میشود، تأمین شود. آن مصوبه یک تغییر رویکرد بود.
اما ما این قانون را منطبق بر شرایطی که شهرها دارند، دانش حرفهایمان دارد و تعهداتی که سازنده و طراح و مهندس مشاور و دانشگاهها دارند، واکاوی نکردیم.
مدیران اجرائی در دورههای مختلف از این تغییر دمدستیترین برداشتها را انجام دادهاند.
اتفاقا در آن تغییر رویکرد، ظرفیتهای خوبی وجود داشت. شهرهای ما از فقر فضاهای همگانی در رنج هستند. مدیر شهری بهعنوان حاکم باید میدان را باز میکرد و اجازه میداد جریان حکمت شکل بگیرد. جریان حکمت یک نوع جهاد و مبارزه سرسختانه است. متأسفانه من خودم بهعنوان کسی که در کسوت مهندس مشاور هم بوده است، این را میگویم: حتی در دانشگاههای ما خیلی سهلانگارانه به قضایا نگاه میکنند و به سمتوسویی میروند که همهچیز را منکر شوند؛ یعنی نمیخواهند دنبال پذیرش مسئولیت بروند. واقعیت این است که جریان شهرسازی ما، در گذشته متکی بر درآمد کلان دولت مرکزی بوده است که این درآمد کلان دولت مرکزی با رویکردهای بعد از انقلاب از وجوه مختلفی متفاوت بوده است.
اگر ما دنبال یک حکومت مردمسالار هستیم، اصولا با روشهای حکومت مقتدر مرکزی جور درمیآید؟
حکیم شهر چه کسی است؟ در مصوبه سال 69 عنوان شده کسی که تراکم مازاد را استفاده میکند، باید در تأمین سرانههای شهر شریک باشد.
من چند وقت پیش دوباره به همین مصوبه سال 69 مراجعه کردم و دیدم چقدر مترقی است؛ ولی مدیر روشنفکر ما فورا رفته است یک نگاه انکارآمیز به این مصوبه کرده است که انگار این یک «شهرفروشی» است.
به نظر من آن کسی که این وسط باید برداشت و تفسیر این قانون و تبلور روشمندی آن را انجام میداد، مدیر و حاکم شهر نبوده است، حکیم شهر بوده؛ اما هنوز هم جریان حکمت راه نیفتاده است.
روشنفکران و حرفهمندان ما هم باید خیلی قدرتمندانهتر و مسئولانهتر وارد این جریان میشدند.
* این آسیبشناسی که میفرمایید (انداختن تقصیر بر دوش حرفهمندان خارج از بدنه مدیریت) چطور امکان اجرائیشدن داشته است؟
در تحلیلی که شما ارائه میدهید، پارادوکس وجود دارد؛ چون در یک طرف حاکم شهر با امکانات و اختیارات میایستد و در طرف دیگر حکیمان شهر که عاملیتی در تصویب یا اجرای قانون ندارند، اصولا قدرت اجرائی ندارند و حتی گاهی مخالفت یا نقد جدی آنها سرکوب میشود.
مسئله همین فاصله بین حکیم و حاکم است. وقتی میگوییم جریان حکمت، مثل این است که بخواهید در یک صحرا نهالی را بکارید که شرایط برای بارورشدن آن وجود ندارد. خب باید چه کار کرد؟ اینکه کلا منکر همهچیز شوید و بگویید هیچ نهالی نمیشود کاشت، سادهترین راه است.
اما پدران ما برای اینکه در بیابانهای یزد و نایین و طبس به محصول برسند، چه کردند؟ قنات ساختند و 700 کیلومتر در مسیر نایین چاه کندند و برای زیرساخت شهر زحمت کشیدند. برعکس ما میخواهیم بنشینیم در اتاقمان و زیرساختها خودبهخود درست شود، این موضوع به زحمت نیاز دارد. اینگونه نیست که ضوابط، مقررات و فرایندها به خودی خود تغییر کنند.
دقت کنید در زمانی که بناهای باارزش شهر اجازه تخریب و نوسازی میگیرند، میبینیم که خودبهخود جریانی راه میافتد و این جریان روی مدیر شهر اثر میگذارد. مثلا در دوره آقای کرباسچی همین حکیمان شهر گفتند ساختمانهای باارزش شهر تهران حفظ شود و خب اگر این جریان نقد و واخواهی راه نمیافتاد، از این بناها چیزی باقی میماند؟
یک جریان حکمتی پیش مدیر شهر رفته و گفته این کار را انجام دهید. وقتی شما حرفتان منطق و استدلال داشته باشد، مدیر شهر حرف شما را میپذیرد.
دانایان نباید در برابر افول ارزشها سکوت کنند و البته جنجال هم نباید راه بیندازند و باید جریان حکمت را راه بیندازند.
* اما من تصور میکنم وزن حاکمیت بیشتر از فرضیات شما است. وقتی تاریخ را از ذهن میگذرانم، میببینم چیزی به اسم شهرسازی مدرن و اینهمه تشکیلات گسترده نداشتهایم؛ ولی همین شهر یزد شهرسازی بسیار دلنشینی داشته است که کارآمد بوده. تکثیر دانههایی که ژنوم صحیحی داشتند، موجب شکلگیری این شهرها شده بود. وقتی سیر تاریخ را میبینیم، حتی گاهی جریان حاکمیت با عدم دخالت تأثیرگذار بود.
میدان نقش جهان را که در دوره صفویه شکل گرفته است، ببینید. هنوز هم بهعنوان محور اصلی شهرسازی اصفهان کار میکند. من وقتی تاریخ را ورق میزنم، میبینم وقتی بستر حاکمیتی مناسبی وجود داشته است، انگار معماری تبلوری از آن حاکمیت بوده است؛ وگرنه اندیشمندان و حکما همیشه بودهاند و الان هم هستند.
اصولا باید حاکم شهر به حکیم میدان بدهد؛ اما خب حکیم شهر هم باید برای گرفتن میدان مبارزه کند. اینگونه نیست که شما بنشینید در خانه و حاکم بیاید در بزند. من یک مثال میزنم: طرح تفصیلی تهران که در سال 82 شروع شد، سال 86 تمام شد و سال 91 ابلاغ شد. اگر این طرح را به خود مهندسان مشاوری که جزء جریان حکمت بودند، بگویید همه آنها منکر میشوند. ما دنبال مقصر نیستیم. ما میخواهیم از این قصور و کوتاهی درس بگیریم و این را تبدیل به سندی کنیم و بگوییم ما این راه را رفتهایم؛ اما به مقصد نرسیدهایم. این مثل همان قنات است که خیلیها رفتند و به آب نرسیدند یا به مشکل برخوردند؛ اما قناتسازی را رها نکردند، رفتند و بالاخره یک قنات دیگر زدند. من تصادفا توی این قناتها هم رفتهام و میدانم که چقدر کار قنات سخت است و میدانم برای هدایت مسیر آب به کانال اصلی چقدر زحمت کشیده شده است. گاهی به شعاع 50 کیلومتر بیابان برهوت است و دیدهام که مقنی چقدر زحمت میکشد و برای رسیدن به 4/. لیتر آب در ثانیه چه سختیها و مرارتهایی کشیده است خیلی از این مسیرهایی که رفته است، به نتیجه نرسیده؛ اما کار را رها نکرده است. میخواهم بگویم که
مسئولیتمان را بپذیریم و برای بهترشدن شرایط همه باید تلاش کنیم.