|

رازهای سلینجر

شرق:‌ جی‌.دی. سلینجر، نویسنده مشهور آمریکایی که اغلب با رمان معروف و محبوب «ناطور دشت» شناخته می‌شود، زندگی سربسته‌‌ای داشت و اطلاعات چندان زیادی از زندگی شخصی‌اش درز نمی‌کرد و واقعیت زندگی‌اش اغلب رمزآمیز و پنهان بود. این موضوع به جذابیت او برای طرفداران و خبرنگاران اضافه می‌کرد. آنها دوست داشتند از زندگی او اطلاعات بیشتری داشته باشند و درواقع زندگی او موضوع کنجکاوی بسیاری بوده است.
درباره سلینجر و زندگی‌اش آثار مختلفی نوشته شده که برخی از آنها به فارسی هم ترجمه شده‌اند. از‌جمله کتابی که زندگینامه او به قلم پاول آلکساندر است که در راستای ارضای کنجکاوی و تلاش برای به‌دست‌دادن تصویری از سلینجر واقعی نوشته شده است. این کتاب که مدتی پیش با ترجمه ژیلا فرهادی در نشر ثالث منتشر شد، روایتی از زندگی سلینجر و وجوه گوناگون این زندگی به دست داده است. آلکساندر در این کتاب حین ارائه گزارش زندگی سلینجر به آثار او نیز گریز می‌زند؛ چرا‌که آثار سلینجر را در‌هم‌تنیده با زندگی واقعی و فردی او می‌بیند.
کتاب دیگری هم درباره سلینجر با ترجمه سولماز دولت‌زاده منتشر شده که شامل گفت‌وگو‌های انجام‌شده با سلینجر و از‌جمله آخرین مصاحبه او است. دیوید استریتفلد در مقدمه کتاب درباره اهمیت و جایگاه سلینجر در ادبیات آمریکایی نوشته:‌ «جی.دی. سلینجر جادوگر شهر از ادبیات آمریکایی است. مردم، روزها با این امید که او بتواند دردشان را مداوا کند، برای ملاقاتش سفر می‌کردند؛ اما توانمندی‌های سلینجر درست مثل جادوگرها محدود بود. از دست او کاری فراتر از همانی که طرفدارانش برای خودشان می‌توانستند انجام دهند، برنمی‌آمد. اگر آدم نابکاری ریسک می‌کرد و به سوی خلوتگاه بالای تپه او در دهکده نیوهمپشایر در کورنیش می‌رفت، هنگام بازگشت همان بود که بود». او می‌گوید که اسطوره سلینجر در اوایل دهه شصت زمانی که امپراتوری آمریکا در اوج پیشرفت و روشنگری پیش می‌راند و مجله تایم مجری و بانی فرهنگ‌سازی جامعه بود، شکل گرفت. استریتفلد می‌گوید این پرسش برای سردبیران تایم مطرح بود که چرا سلینجر از رسانه‌ها فرار می‌کند. مسئله این بود که «نه‌تنها رمان خارق‌العاده آمریکایی، این دد افسانه‌ای بلکه نویسنده در نقش قهرمان، خردمند و منجی در اوج می‌درخشیدند و سلینجر در این میان نقش خود را ایفا نمی‌کرد. تایم عملیات حقیقت‌یاب گسترده‌ای به راه انداخت و اساسا گروهی از کارآگاهان خصوصی را به کار گرفت تا همان‌طور که به خوانندگانش قول داده بود بدون به خطر انداختن افراطی حریم خصوصی سلینجر پرده از رازهایش بردارد».
آنچه در این کتاب آمده، درواقع چکیده‌ای است از دوره‌های مختلف. اشخاصی که بین سال‌های 1950 و حدود 1985 به دنبال سلینجر بوده‌اند، با اطلاعات محدودی سروکار داشتند که برخی از آنها ناگزیر یا افسانه یا حداقل گمراه‌کننده بودند. این داستان‌ها تقریبا به همان شکلی که اولین‌بار منتشر شدند، در این کتاب آورده شده‌اند. جووانا اسمیت راکوف و راجر لثبری که دو مقاله آخر کتاب را نوشته‌اند، هر دو با سلینجر صحبت کرده‌اند. آنها داستانشان با آنچه مصاحبه می‌دانیم فاصله زیادی دارد و قطعات و گزارش‌های شخصی‌ای هستند از کسانی که توانسته‌اند قلعه سلینجر را از طرق دیگر فتح کنند. در بخشی از مقاله راجر لثبری با عنوان «خیانت به سلینجر» می‌خوانیم:‌ «اولین نامه‌ای که از سلینجر به دستم رسید بسیار کوتاه بود. 1988 بود و من برایش نامه‌ای نوشته و پیشنهاد کرده بودم دفتر کوچک انتشارات کوچکم، ارکید رمان کوتاه او شانزدهم هپ ورث 1924 را چاپ کند. و با کمال تعجب سلینجر خودش پاسخ نامه‌ام را داد و گفت به پیشنهادم فکر می‌کند. هپ ورث برجسته‌ترین کتاب عرفانی سلینجر است که خیلی هم گمنام نیست. متنی است در قالب نامه در بیست‌وشش هزار لغت که سیمور گلاس شش‌ساله استثنائی و هیجان‌زده از اردوی تابستانی‌اش به خانه می‌فرستد. این رمان کوتاه بیش از پنجاه صفحه از چاپ شماره نوزدهم ژوئن 1965 مجله نیویورکر را به خودش اختصاص داد. من آن موقع هجده‌ساله بودم و هنوز هم یک نسخه‌اش را دارم. صرف‌نظر از اسناد دادگاه که برای توقف تجاوز به حریم خصوصی سلینجر چاپ می‌شد، این آخرین نوشته‌ای بود که او به جهان عرضه کرد و هرگز چاپ مجدد نشد. فکر کردم احتمالا انتشاراتم به خاطر کوچکی‌اش مورد توجه سلینجر قرار بگیرد... . با این تصور که اداره پست خودش می‌داند چه باید بکند، آدرس را این‌طور نوشتم: جی‌.دی سلینجر، کورنیش نیوهمپشایر. اداره پست هم کارش را بلد بود. دو هفته بعد یادداشت کوتاهی به دستم رسید که جی دی اس پایش را امضا کرده و مضمونش این بود که به پیشنهادم فکر می‌کند...».

شرق:‌ جی‌.دی. سلینجر، نویسنده مشهور آمریکایی که اغلب با رمان معروف و محبوب «ناطور دشت» شناخته می‌شود، زندگی سربسته‌‌ای داشت و اطلاعات چندان زیادی از زندگی شخصی‌اش درز نمی‌کرد و واقعیت زندگی‌اش اغلب رمزآمیز و پنهان بود. این موضوع به جذابیت او برای طرفداران و خبرنگاران اضافه می‌کرد. آنها دوست داشتند از زندگی او اطلاعات بیشتری داشته باشند و درواقع زندگی او موضوع کنجکاوی بسیاری بوده است.
درباره سلینجر و زندگی‌اش آثار مختلفی نوشته شده که برخی از آنها به فارسی هم ترجمه شده‌اند. از‌جمله کتابی که زندگینامه او به قلم پاول آلکساندر است که در راستای ارضای کنجکاوی و تلاش برای به‌دست‌دادن تصویری از سلینجر واقعی نوشته شده است. این کتاب که مدتی پیش با ترجمه ژیلا فرهادی در نشر ثالث منتشر شد، روایتی از زندگی سلینجر و وجوه گوناگون این زندگی به دست داده است. آلکساندر در این کتاب حین ارائه گزارش زندگی سلینجر به آثار او نیز گریز می‌زند؛ چرا‌که آثار سلینجر را در‌هم‌تنیده با زندگی واقعی و فردی او می‌بیند.
کتاب دیگری هم درباره سلینجر با ترجمه سولماز دولت‌زاده منتشر شده که شامل گفت‌وگو‌های انجام‌شده با سلینجر و از‌جمله آخرین مصاحبه او است. دیوید استریتفلد در مقدمه کتاب درباره اهمیت و جایگاه سلینجر در ادبیات آمریکایی نوشته:‌ «جی.دی. سلینجر جادوگر شهر از ادبیات آمریکایی است. مردم، روزها با این امید که او بتواند دردشان را مداوا کند، برای ملاقاتش سفر می‌کردند؛ اما توانمندی‌های سلینجر درست مثل جادوگرها محدود بود. از دست او کاری فراتر از همانی که طرفدارانش برای خودشان می‌توانستند انجام دهند، برنمی‌آمد. اگر آدم نابکاری ریسک می‌کرد و به سوی خلوتگاه بالای تپه او در دهکده نیوهمپشایر در کورنیش می‌رفت، هنگام بازگشت همان بود که بود». او می‌گوید که اسطوره سلینجر در اوایل دهه شصت زمانی که امپراتوری آمریکا در اوج پیشرفت و روشنگری پیش می‌راند و مجله تایم مجری و بانی فرهنگ‌سازی جامعه بود، شکل گرفت. استریتفلد می‌گوید این پرسش برای سردبیران تایم مطرح بود که چرا سلینجر از رسانه‌ها فرار می‌کند. مسئله این بود که «نه‌تنها رمان خارق‌العاده آمریکایی، این دد افسانه‌ای بلکه نویسنده در نقش قهرمان، خردمند و منجی در اوج می‌درخشیدند و سلینجر در این میان نقش خود را ایفا نمی‌کرد. تایم عملیات حقیقت‌یاب گسترده‌ای به راه انداخت و اساسا گروهی از کارآگاهان خصوصی را به کار گرفت تا همان‌طور که به خوانندگانش قول داده بود بدون به خطر انداختن افراطی حریم خصوصی سلینجر پرده از رازهایش بردارد».
آنچه در این کتاب آمده، درواقع چکیده‌ای است از دوره‌های مختلف. اشخاصی که بین سال‌های 1950 و حدود 1985 به دنبال سلینجر بوده‌اند، با اطلاعات محدودی سروکار داشتند که برخی از آنها ناگزیر یا افسانه یا حداقل گمراه‌کننده بودند. این داستان‌ها تقریبا به همان شکلی که اولین‌بار منتشر شدند، در این کتاب آورده شده‌اند. جووانا اسمیت راکوف و راجر لثبری که دو مقاله آخر کتاب را نوشته‌اند، هر دو با سلینجر صحبت کرده‌اند. آنها داستانشان با آنچه مصاحبه می‌دانیم فاصله زیادی دارد و قطعات و گزارش‌های شخصی‌ای هستند از کسانی که توانسته‌اند قلعه سلینجر را از طرق دیگر فتح کنند. در بخشی از مقاله راجر لثبری با عنوان «خیانت به سلینجر» می‌خوانیم:‌ «اولین نامه‌ای که از سلینجر به دستم رسید بسیار کوتاه بود. 1988 بود و من برایش نامه‌ای نوشته و پیشنهاد کرده بودم دفتر کوچک انتشارات کوچکم، ارکید رمان کوتاه او شانزدهم هپ ورث 1924 را چاپ کند. و با کمال تعجب سلینجر خودش پاسخ نامه‌ام را داد و گفت به پیشنهادم فکر می‌کند. هپ ورث برجسته‌ترین کتاب عرفانی سلینجر است که خیلی هم گمنام نیست. متنی است در قالب نامه در بیست‌وشش هزار لغت که سیمور گلاس شش‌ساله استثنائی و هیجان‌زده از اردوی تابستانی‌اش به خانه می‌فرستد. این رمان کوتاه بیش از پنجاه صفحه از چاپ شماره نوزدهم ژوئن 1965 مجله نیویورکر را به خودش اختصاص داد. من آن موقع هجده‌ساله بودم و هنوز هم یک نسخه‌اش را دارم. صرف‌نظر از اسناد دادگاه که برای توقف تجاوز به حریم خصوصی سلینجر چاپ می‌شد، این آخرین نوشته‌ای بود که او به جهان عرضه کرد و هرگز چاپ مجدد نشد. فکر کردم احتمالا انتشاراتم به خاطر کوچکی‌اش مورد توجه سلینجر قرار بگیرد... . با این تصور که اداره پست خودش می‌داند چه باید بکند، آدرس را این‌طور نوشتم: جی‌.دی سلینجر، کورنیش نیوهمپشایر. اداره پست هم کارش را بلد بود. دو هفته بعد یادداشت کوتاهی به دستم رسید که جی دی اس پایش را امضا کرده و مضمونش این بود که به پیشنهادم فکر می‌کند...».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها