خیریههایی که اعتمادسوزی میکنند
پریسا ساسانی
فروردین سال 1397 بود و فیلم وحید نصیریان از دوستان فقیدم به نام «قلب سیمرغ» بعد از 17 سال چشمانتظاری در شرایطی که کارگردان از دنیا رفته بود، روی پرده رفت و به رسم دوستی دیرینه با وحید، با خود عهد کرده بودم کاری کنم که این فیلم نمایش خوبی داشته باشد و میدانستم که باید سنگ تمام گذاشت.
به رسم یادبود سراغ دوستان فیلمساز و اهالی رسانه رفته و کار رسانهای را آغاز کردم. تا اینکه عصر یکی از روزهای آخر فروردین برای سلام و احوالپرسی به دیدار خسرو سینایی رفتم. با او درباره موضوعات مختلف صحبت کردم و سینایی عزیز از یک آرزوی بزرگ سخن گفت. او میگفت دوست دارد به بهانه نمایش یک فیلم کودکان کار را در سینما جمع کند تا هم بتوانند فیلمی را در سینما ببینند و هم یک وعده غذای گرم بخورند.
خب آنچه سینایی میگفت، نشدنی نبود. فقط کافی بود خیریهای را که در زمینه کودکان کار فعالیت میکردند پیدا میکردم و با یک هماهنگی سالن و سینما و... ردیف میشد. موضوع را در آن زمان با مسئولان وقت گروه سینمایی هنر و تجربه مطرح کردم و بدون تردید پذیرفتند. سالن سینما برای ساعت 10 صبح هماهنگ شد تا کودکانی که معرفی میشوند، به آن سالن بیایند.
و درست بعد از این توافق کار سخت آغاز شد. با ارتباطهایی که داشتم شماره مراکز مختلف نگهداری کودکان کار را گرفتم و تماسها شروع شد. اما آنچه در این تماسها مواجه شدم، نبود سازوکار درست در گعدههای بهاصطلاح خیرخواهانهای بود که به نام خیریه برپا شده بود. با یکی از همین خیریهها تماس گرفتم و گفتم جمعی هستیم که میخواهیم کمک فرهنگی به کودکان کار بکنیم. هنوز حرفم به نقطه نرسیده بود که صدای آنسوی تلفن گفت خانم شماره حسابی برای شما میخوانم مبلغ مورد نظر خود را واریز کنید تا ما پول را صرف انجام امور فرهنگی بکنیم! و زمانی که ماجرا را تعریف کردم و گفتم چه میخواهیم بکنیم، عذرخواهی کرد و گوشی را قطع کرد. با خیریه دیگری که به نام کودکان ثبت شده تماس گرفتم. گفت باید حضوری بروم و من هم خوشحال شدم و رفتم. گفتم چه بهتر میروم با فضا از نزدیک آشنا میشوم. به آدرس مورد نظر رفتم یک اتاقک زیر پله ورودی یک مدرسه غیرانتفاعی، خانمی نشسته بود، موضوع را مطرح کردم و گفت بهواسطه مدیران چند مدرسه خیریه مدارس در مناطق کمبرخوردار را پیدا میکنیم و لوازمالتحریر برای آنها میبریم و گفت یا باید پول بدهید یا اینکه لیست لوازم مورد
نیاز را از ما بگیرید بعد از خرید به ما تحویل دهید.
دیگر موضوع سینما و سینایی و مسئولیت به نوعی اجتماعی برای کودکان کار را تقریبا فراموش کرده بودم و هدف پیداکردن خیریهای بود که با شرط ما موافقت کند. خواست خودم را دقیق به خانم پاسخگو در اتاقک زیرپله مدرسه غیرانتفاعی گفتم که پاسخ روشنی نداد و من در حالی مدرسه را ترک میکردم که صدای بازی دختربچهها که در رفاه نسبی درس میخواندند، در حیاط مدرسه پیچیده بود.
خلاصه اینکه «انجمن حمایت از کودکان کار» در جنوب تهران معرفی شد و آنها هم با رویی گشاده پاسخ دادند و در تاریخ 27 فروردین 97 کودکان کار به سینما آمدند و توانستند فیلم مناسب گروه سنی خود را ببینند و سینایی هم به آرزوی خود رسید تا درباره جادوی سینما با آنها سخن بگوید.
اما از اینجای ماجرا سؤالهای متعددی ذهن را درگیر میکرد که یکی از مهمترین سؤالات این بود که چگونه میتوان اعتماد کرد. بهخصوص برای ما ایرانیان که تجربه نشان داده در بدترین شرایط هم از دستگیری هموطن گرفتار در توفان حوادث درحد بضاعت غافل نبودهایم و مقوله وقف اموال و انجام امور خیریه به نفع مردم جامعه برخاسته از همین نگاه است که در مذهب ریشه دارد.
اما نکته قابلتأمل در بحث کمک به خیریهها که عموما مردمنهاد هستند، چگونگی اعتماد به آنها است. خیریههایی که به انحای مختلف از طریق پیامک، تلفن، برچسبهای تبلیغاتی در منازل و هزار راه رساندن پیام وارد میشوند تا چیزها و چیزکی بهعنوان خیریه به دست آورند تا به زعم من و شما آنها را به دست جامعه هدف برسانند و در این بین کودکان کار متضرر میشوند زیرا به نام آنها و از دلسوزی مردم برای دنیای کودکانه که خراب شده، خردهپولهایی دریافت میشود اما اغلب به جایی نمیرسد.
گسترش ارتباطات و پیشرفت جوامع بهخصوص در عصر ارتباطات و ظهور و حضور شبکههای اجتماعی، همچنین ازبینرفتن مرزهای جغرافیایی در دنیای مجازی، هویت کشورها و نظامهای سیاسی تحت تأثیر قرار گرفته و شکلها و قالبهای معرفی و بازنمایی اندیشهها متفاوت شدهاند که نتیجه تضارب آرا و تفاوت نگریستنهای مختلف در سطوح متفاوت فرهنگی و اجتماعی شکل دیگری از فعالیتهای عمدتا فرهنگی و اجتماعی را به نمایش گذاشته است. درواقع تضارب و تفاوتها نسبت به پدیدههای مختلف بهخصوص فرهنگی و اجتماعی موجب غافلگیری سیستمهای نظام سیاسی بهخصوص آنهایی که برنامهای برای مواجهشدن با این فرهنگ نداشتند، شده است و مباحثی چون خیریه مردمنهاد از همین دست است.
حال اینکه مفهوم ملت و جامعه در گستره ارتباطات تغییر کرده است و با ازبینرفتن مرزهای جغرافیایی و در دسترس قرارگرفتن شبکههای مجازی برای افراد در سنین مختلف بازار خیریه هم داغ شد و عمدتا چهرههای شناختهشده و محبوب در جامعه کار تبلیغ برای خیریهها را بر عهده گرفتند که بعضا در مواردی دچار اشتباه شدند که یا کلا از این مباحث کنار کشیدند یا با تأمل بیشتر و با تحقیق درباره خیریههای پیشنهادی نسبت به کمکرسانی اقدام کردند که این مهم در بلایای طبیعی بهخصوص در سه سال اخیر بیش از پیش رخ نمایان کرد. البته چون بحث اقناع مردم در اهدا و کمکرسانی مطرح بود، چهرههای شناختهشده که عمدتا هنرمندان بودند، ماجرای خیریه و بهخصوص جمعآوری پول برای ساخت کانکس برای زلزلهزدگان کرمانشاه در سال 96 را خیلی زود فیصله دادند و بهنوعی خیریه با مسئولیت محدود را رقم ردند.
اما آینده اعتماد به خیریههای مردمنهاد و کمک به نیازمندان که تعدادشان هم کم نیست چه میشود؟ آیا دولتها وظیفهای بر ساماندهی اوضاع و جلب اعتماد مردم دارند؟ بهترین پاسخ به این پرسش بیشک ارزیابی میزان رضایت نیازمندانی است که از خیریههای دولتی منتفع شدهاند.
فروردین سال 1397 بود و فیلم وحید نصیریان از دوستان فقیدم به نام «قلب سیمرغ» بعد از 17 سال چشمانتظاری در شرایطی که کارگردان از دنیا رفته بود، روی پرده رفت و به رسم دوستی دیرینه با وحید، با خود عهد کرده بودم کاری کنم که این فیلم نمایش خوبی داشته باشد و میدانستم که باید سنگ تمام گذاشت.
به رسم یادبود سراغ دوستان فیلمساز و اهالی رسانه رفته و کار رسانهای را آغاز کردم. تا اینکه عصر یکی از روزهای آخر فروردین برای سلام و احوالپرسی به دیدار خسرو سینایی رفتم. با او درباره موضوعات مختلف صحبت کردم و سینایی عزیز از یک آرزوی بزرگ سخن گفت. او میگفت دوست دارد به بهانه نمایش یک فیلم کودکان کار را در سینما جمع کند تا هم بتوانند فیلمی را در سینما ببینند و هم یک وعده غذای گرم بخورند.
خب آنچه سینایی میگفت، نشدنی نبود. فقط کافی بود خیریهای را که در زمینه کودکان کار فعالیت میکردند پیدا میکردم و با یک هماهنگی سالن و سینما و... ردیف میشد. موضوع را در آن زمان با مسئولان وقت گروه سینمایی هنر و تجربه مطرح کردم و بدون تردید پذیرفتند. سالن سینما برای ساعت 10 صبح هماهنگ شد تا کودکانی که معرفی میشوند، به آن سالن بیایند.
و درست بعد از این توافق کار سخت آغاز شد. با ارتباطهایی که داشتم شماره مراکز مختلف نگهداری کودکان کار را گرفتم و تماسها شروع شد. اما آنچه در این تماسها مواجه شدم، نبود سازوکار درست در گعدههای بهاصطلاح خیرخواهانهای بود که به نام خیریه برپا شده بود. با یکی از همین خیریهها تماس گرفتم و گفتم جمعی هستیم که میخواهیم کمک فرهنگی به کودکان کار بکنیم. هنوز حرفم به نقطه نرسیده بود که صدای آنسوی تلفن گفت خانم شماره حسابی برای شما میخوانم مبلغ مورد نظر خود را واریز کنید تا ما پول را صرف انجام امور فرهنگی بکنیم! و زمانی که ماجرا را تعریف کردم و گفتم چه میخواهیم بکنیم، عذرخواهی کرد و گوشی را قطع کرد. با خیریه دیگری که به نام کودکان ثبت شده تماس گرفتم. گفت باید حضوری بروم و من هم خوشحال شدم و رفتم. گفتم چه بهتر میروم با فضا از نزدیک آشنا میشوم. به آدرس مورد نظر رفتم یک اتاقک زیر پله ورودی یک مدرسه غیرانتفاعی، خانمی نشسته بود، موضوع را مطرح کردم و گفت بهواسطه مدیران چند مدرسه خیریه مدارس در مناطق کمبرخوردار را پیدا میکنیم و لوازمالتحریر برای آنها میبریم و گفت یا باید پول بدهید یا اینکه لیست لوازم مورد
نیاز را از ما بگیرید بعد از خرید به ما تحویل دهید.
دیگر موضوع سینما و سینایی و مسئولیت به نوعی اجتماعی برای کودکان کار را تقریبا فراموش کرده بودم و هدف پیداکردن خیریهای بود که با شرط ما موافقت کند. خواست خودم را دقیق به خانم پاسخگو در اتاقک زیرپله مدرسه غیرانتفاعی گفتم که پاسخ روشنی نداد و من در حالی مدرسه را ترک میکردم که صدای بازی دختربچهها که در رفاه نسبی درس میخواندند، در حیاط مدرسه پیچیده بود.
خلاصه اینکه «انجمن حمایت از کودکان کار» در جنوب تهران معرفی شد و آنها هم با رویی گشاده پاسخ دادند و در تاریخ 27 فروردین 97 کودکان کار به سینما آمدند و توانستند فیلم مناسب گروه سنی خود را ببینند و سینایی هم به آرزوی خود رسید تا درباره جادوی سینما با آنها سخن بگوید.
اما از اینجای ماجرا سؤالهای متعددی ذهن را درگیر میکرد که یکی از مهمترین سؤالات این بود که چگونه میتوان اعتماد کرد. بهخصوص برای ما ایرانیان که تجربه نشان داده در بدترین شرایط هم از دستگیری هموطن گرفتار در توفان حوادث درحد بضاعت غافل نبودهایم و مقوله وقف اموال و انجام امور خیریه به نفع مردم جامعه برخاسته از همین نگاه است که در مذهب ریشه دارد.
اما نکته قابلتأمل در بحث کمک به خیریهها که عموما مردمنهاد هستند، چگونگی اعتماد به آنها است. خیریههایی که به انحای مختلف از طریق پیامک، تلفن، برچسبهای تبلیغاتی در منازل و هزار راه رساندن پیام وارد میشوند تا چیزها و چیزکی بهعنوان خیریه به دست آورند تا به زعم من و شما آنها را به دست جامعه هدف برسانند و در این بین کودکان کار متضرر میشوند زیرا به نام آنها و از دلسوزی مردم برای دنیای کودکانه که خراب شده، خردهپولهایی دریافت میشود اما اغلب به جایی نمیرسد.
گسترش ارتباطات و پیشرفت جوامع بهخصوص در عصر ارتباطات و ظهور و حضور شبکههای اجتماعی، همچنین ازبینرفتن مرزهای جغرافیایی در دنیای مجازی، هویت کشورها و نظامهای سیاسی تحت تأثیر قرار گرفته و شکلها و قالبهای معرفی و بازنمایی اندیشهها متفاوت شدهاند که نتیجه تضارب آرا و تفاوت نگریستنهای مختلف در سطوح متفاوت فرهنگی و اجتماعی شکل دیگری از فعالیتهای عمدتا فرهنگی و اجتماعی را به نمایش گذاشته است. درواقع تضارب و تفاوتها نسبت به پدیدههای مختلف بهخصوص فرهنگی و اجتماعی موجب غافلگیری سیستمهای نظام سیاسی بهخصوص آنهایی که برنامهای برای مواجهشدن با این فرهنگ نداشتند، شده است و مباحثی چون خیریه مردمنهاد از همین دست است.
حال اینکه مفهوم ملت و جامعه در گستره ارتباطات تغییر کرده است و با ازبینرفتن مرزهای جغرافیایی و در دسترس قرارگرفتن شبکههای مجازی برای افراد در سنین مختلف بازار خیریه هم داغ شد و عمدتا چهرههای شناختهشده و محبوب در جامعه کار تبلیغ برای خیریهها را بر عهده گرفتند که بعضا در مواردی دچار اشتباه شدند که یا کلا از این مباحث کنار کشیدند یا با تأمل بیشتر و با تحقیق درباره خیریههای پیشنهادی نسبت به کمکرسانی اقدام کردند که این مهم در بلایای طبیعی بهخصوص در سه سال اخیر بیش از پیش رخ نمایان کرد. البته چون بحث اقناع مردم در اهدا و کمکرسانی مطرح بود، چهرههای شناختهشده که عمدتا هنرمندان بودند، ماجرای خیریه و بهخصوص جمعآوری پول برای ساخت کانکس برای زلزلهزدگان کرمانشاه در سال 96 را خیلی زود فیصله دادند و بهنوعی خیریه با مسئولیت محدود را رقم ردند.
اما آینده اعتماد به خیریههای مردمنهاد و کمک به نیازمندان که تعدادشان هم کم نیست چه میشود؟ آیا دولتها وظیفهای بر ساماندهی اوضاع و جلب اعتماد مردم دارند؟ بهترین پاسخ به این پرسش بیشک ارزیابی میزان رضایت نیازمندانی است که از خیریههای دولتی منتفع شدهاند.