|

پوپولیسم مرده است؟

احمد غلامی . سردبیر

گرامشی در یادداشت‌های زندان از جامعه مدنی ژله‌ای سخن به میان می‌آورد و این‌گونه دست به مقایسه جامعه در شرق و غرب می‌زند: «دولت در شرق (روسیه) همه‌چیز بود. جامعه مدنی ساختاری ابتدایی، تکامل‌نیافته و ژله‌ای داشت، در غرب بین دولت‌ها و جامعه مدنی رابطه‌ای شایسته‌تر و واقعی‌تر برقرار بود و هنگامی که دولت دستخوش تزلزل می‌شد، ساختار مستحکم جامعه مدنی بی‌درنگ آشکار و عیان می‌شد». با استفاده از تعابیر گرامشی جلو خواهم رفت و ابتدا تعبیر جامعه مدنی ژله‌ای را به دولت‌های بعد از انقلاب تعمیم خواهم داد. اغلب دولت‌های ایران از دولت موقت گرفته تا آخرین دولت آن یعنی دولت روحانی، دولت‌هایی ژله‌ای‌اند و دولت به مثابه دولت یا دولت انتگرال نیستند. دولت‌های انتگرال، دولت‌های حداکثری یا تمام‌عیار هستند که هژمونی مسلح به جبر و زور در اختیار آنها است. شاید دولت هاشمی‌رفسنجانی یکی از نوادر دولت‌های بعد از انقلاب باشد که به این تعبیر تا حدودی نزدیک است و از اقتدار یک دولت متمرکز برخوردار بود. البته ناگفته پیداست كه منشأ این اقتدار به ساختار دولت در این دوره بازنمی‌گردد و بیش از هرچیز مرهون شخصیت رئیس‌جمهوری است که یکی از بنیان‌گذاران دولت در جمهوری اسلامی است. شاید ژله‌ای‌ترین دولت بعد از انقلاب، دولت موقت باشد که در جو روزهای آغازین انقلاب نتوانست اقدامات مؤثری انجام دهد. تبعات ناخواسته این دولت‌های ژله‌ای متناقض است.

این دولت‌های ضعیف قادر نیستند دموکراسی را تهدید کنند و از سوی دیگر توان توسعه سیاسی و نهادینه‌کردن دموکراسی و جامعه مدنی را ندارند؛ از این‌رو است که جامعه مدنی همواره بین این دو تضاد یا دو گسل واقع شده است. هر زمان وضعیت اقتصادی مردم مطلوب باشد، این تناقض‌ها بروزی آشکار نخواهند داشت، برای مثال در گسل بین دولت احمدی‌نژاد و دولت خاتمی، مردم توانستند بر تناقض‌های موجود غلبه کنند و در شرایطی نه‌چندان مطلوب در سال 92 دست به انتخاب دولت روحانی بزنند؛ چراکه هنوز کالبد نیمه‌جانی از جامعه مدنی باقی مانده بود و همین امر باعث شد اصلاح‌طلبان که بیش از هر جناح دیگری دغدغه صیانت از جامعه مدنی را داشتند، به پیروزی دست یابند. اما اصلاح‌طلبان فرصت‌های به‌دست‌آمده در دولت خاتمی و روحانی را هدر داده و نتوانستند یک «بلوک تاریخی» ایجاد کنند. از اینجا می‌خواهم به یکی دیگر از تعابیر گرامشی، بلوک تاریخی
(Historical Bloc ) بپردازم. به تعبیر گرامشی، طبقه‌ای که در پی بلوک تاریخی‌شدن است، باید مدیریت در حوزه تولید را نیز به دست گیرد. این گفته به‌معنای دقیق کلمه می‌توانست بعد از خرداد 76 رخ بدهد، البته گرامشی نمی‌خواهد بگوید اقتصاد زیربنا و جامعه مدنی رو بنا است بلکه مهم‌‌تر از آن، او باور دارد باید مناسبات اجتماعی جامعه مدنی با مناسبات تولید در هم آمیزد. اگر این تعبیر را بپذیریم، به خطای فاحش اصلاح‌طلبان در حمایت از روحانی پی خواهیم برد؛ چراکه دولت روحانی هرگز به اصلاح‌طلبان اجازه نداد به معنای واقعی برنامه‌های كلان اقتصادی را تنظیم و راهبردی کنند، با اینکه آنان به اقتصاد بازار آزاد باور داشتند و با دولت روحانی هم‌داستان بودند اما اصلاح‌طلبان داخل دستگاه دولت به شرکای صنفی دولت تقلیل پیدا کردند. عملکردی که هم تیشه به ریشه اصلاح‌طلبان زد و هم به دولت روحانی. اصلاح‌طلبان و دولت روحانی در یک هم‌پیمانی استراتژیک باید توان اجتماعی خود را با درهم‌آمیزی منافع طبقاتی خودشان با منافع طبقات دیگر شکل بدهند تا هژمونی‌شان قدرت گیرد. دولت روحانی چنین فرصتی ایجاد نکرد و چهره‌های اصلاح‌طلب راه‌یافته به دستگاه دولت، به شرکای صنفی دولت تبدیل شده و برای کسب منافع حداکثری به دام کشمکش‌های صنفی، اقتصادی و رانتی افتادند. عملکرد برخی وزرا و مدیران رده‌بالای اصلاح‌طلبان داخل دستگاه دولت این‌گونه بود که وقت را غنیمت شمردند برای بهره‌برداری. از سوی دیگر انفعال اصلاح‌طلبان خارج از قدرت در برابر این وضعیت موجب شد دیگر آنان نتوانند نماینده واقعی نیروهای اجتماعی باشند. البته این راهی است که اغلب دولت‌ها خواسته یا ناخواسته آن را پیموده‌اند. اینجا پاشنه‌ آشیل همه دولت‌های بعد از انقلاب است؛ پاشنه‌ آشیلی که آنان را در‌نهایت به سمت دولت‌های پوپولیستی البته با شیوه‌های متفاوتی از یکدیگر رهسپار می‌سازد. اگر پوپولیسم را ساده‌سازی ایده‌های اقتصادی و سیاسی بگیریم، تقریبا دولت‌های بعد انقلاب با درجاتی متفاوت از این شیوه سود جسته‌اند و پس از شکست ایده‌هایشان به‌جای توضیح و تبیین شکست‌هایشان به فرافکنی روی آورده و برای جلب توجه رأی‌دهندگانشان به ستایش مردم پرداخته‌اند. به‌ندرت دولت یا جناح چهره‌های سیاسی نسبت به توده‌های مردم رویکردی انتقادی داشته است. اغلب دولت‌ها ستایشگران عقل سلیم و مردم بوده‌اند: «... همه مردان و زنان پندارهایی درباره جهان و مجموعه‌ای از باورها دارند که آنان را قادر به ادراک زندگی‌شان می‌کند اما شیوه‌ای که بسیاری از مردم، جهان را از رهگذر آن درک و تصور می‌کنند و فلسفه حیات روزمره‌شان اغلب متناقض و گیج‌کننده است و شامل دیدگاه‌ها و باورهایی است که از منابع مختلف از گذشته جذب و دریافت کرده‌اند و میل آن دارد که آنها را به پذیرش نابرابری و ستم چون اموری تغییرناپذیر و طبیعی مجاب كند». دولتِ پوپولیست‌ها و دولت‌هایی که از سر ناگزیری به این شیوه روی آورده‌اند، در کار اثرگذاری بر عقل سلیم‌اند تا از رهگذر آن خطاهایشان را پوشیده نگاه دارند؛ اما کارکرد اساسیِ سوءاستفاده از عقل سلیم، دوقطبی‌سازی در دوره انتخابات است که تاکنون بارها از این شیوه استفاده شده است. شیوه‌ای که گویا کارکرد خودش را از دست داده است؛ چراکه «اگر عقل سلیم حوزه‌ای است که در آن ایدئولوژی مسلط برساخته می‌شود اما حوزه مقاومت در برابر آن ایدئولوژی نیز محسوب می‌شود». به نظر می‌رسد وضعیت کنونی اقتصادی کشور در این مرحله از عقل سلیم قرار دارد و هرگونه تلاش برای دوقطبی‌سازی یا چندقطبی‌سازی بی‌نتیجه خواهد ماند و کارکردی همچون گذشته نخواهد داشت. جناح‌ها و چهره‌های سیاسی ناگزیرند برای جلب آرای مردم راه دیگری را برگزینند؛ راهی که حتی اگر به پیروزی نرسد، آلوده به اغراض پوپولیستی نباشد. آیا امروز پوپولیسم مرده است؟ بعید می‌دانم. پوپولیست‌ها در سیاست از بین نخواهند رفت. براین اساس ناگزیریم به یك سؤال اساسی‌تر پاسخ بدهیم؛ پس چرا اغلب تحلیلگران در صورت حضور احمدی‌نژاد یا نماینده او، پیروزی‌شان را در انتخابات قرین به موفقیت می‌بینند. این نکته به بحث دیگری دامن می‌زند و صرفا برای مبهم‌نماندن این موضوع فقط به این نکته اشاره می‌کنم که اگرچه احمدی‌نژاد دستش برای مردم رو شده است و بی‌پایه‌بودنِ شعارهای انتخاباتی‌اش مُسلّم، اما این‌بار او نه به خاطر وعده‌هایش بلکه برای ارضای خشمِ کورِ مردم و سوءاستفاده از آن پا به میدان خواهد گذاشت... .
• مطالب داخل گیومه از کتاب «درآمدی بر اندیشه‌های سیاسی»، آنتونیو گرامشی/ اجر سایمون، ترجمه محمد‌اسماعیل نوذری است.

گرامشی در یادداشت‌های زندان از جامعه مدنی ژله‌ای سخن به میان می‌آورد و این‌گونه دست به مقایسه جامعه در شرق و غرب می‌زند: «دولت در شرق (روسیه) همه‌چیز بود. جامعه مدنی ساختاری ابتدایی، تکامل‌نیافته و ژله‌ای داشت، در غرب بین دولت‌ها و جامعه مدنی رابطه‌ای شایسته‌تر و واقعی‌تر برقرار بود و هنگامی که دولت دستخوش تزلزل می‌شد، ساختار مستحکم جامعه مدنی بی‌درنگ آشکار و عیان می‌شد». با استفاده از تعابیر گرامشی جلو خواهم رفت و ابتدا تعبیر جامعه مدنی ژله‌ای را به دولت‌های بعد از انقلاب تعمیم خواهم داد. اغلب دولت‌های ایران از دولت موقت گرفته تا آخرین دولت آن یعنی دولت روحانی، دولت‌هایی ژله‌ای‌اند و دولت به مثابه دولت یا دولت انتگرال نیستند. دولت‌های انتگرال، دولت‌های حداکثری یا تمام‌عیار هستند که هژمونی مسلح به جبر و زور در اختیار آنها است. شاید دولت هاشمی‌رفسنجانی یکی از نوادر دولت‌های بعد از انقلاب باشد که به این تعبیر تا حدودی نزدیک است و از اقتدار یک دولت متمرکز برخوردار بود. البته ناگفته پیداست كه منشأ این اقتدار به ساختار دولت در این دوره بازنمی‌گردد و بیش از هرچیز مرهون شخصیت رئیس‌جمهوری است که یکی از بنیان‌گذاران دولت در جمهوری اسلامی است. شاید ژله‌ای‌ترین دولت بعد از انقلاب، دولت موقت باشد که در جو روزهای آغازین انقلاب نتوانست اقدامات مؤثری انجام دهد. تبعات ناخواسته این دولت‌های ژله‌ای متناقض است.

این دولت‌های ضعیف قادر نیستند دموکراسی را تهدید کنند و از سوی دیگر توان توسعه سیاسی و نهادینه‌کردن دموکراسی و جامعه مدنی را ندارند؛ از این‌رو است که جامعه مدنی همواره بین این دو تضاد یا دو گسل واقع شده است. هر زمان وضعیت اقتصادی مردم مطلوب باشد، این تناقض‌ها بروزی آشکار نخواهند داشت، برای مثال در گسل بین دولت احمدی‌نژاد و دولت خاتمی، مردم توانستند بر تناقض‌های موجود غلبه کنند و در شرایطی نه‌چندان مطلوب در سال 92 دست به انتخاب دولت روحانی بزنند؛ چراکه هنوز کالبد نیمه‌جانی از جامعه مدنی باقی مانده بود و همین امر باعث شد اصلاح‌طلبان که بیش از هر جناح دیگری دغدغه صیانت از جامعه مدنی را داشتند، به پیروزی دست یابند. اما اصلاح‌طلبان فرصت‌های به‌دست‌آمده در دولت خاتمی و روحانی را هدر داده و نتوانستند یک «بلوک تاریخی» ایجاد کنند. از اینجا می‌خواهم به یکی دیگر از تعابیر گرامشی، بلوک تاریخی
(Historical Bloc ) بپردازم. به تعبیر گرامشی، طبقه‌ای که در پی بلوک تاریخی‌شدن است، باید مدیریت در حوزه تولید را نیز به دست گیرد. این گفته به‌معنای دقیق کلمه می‌توانست بعد از خرداد 76 رخ بدهد، البته گرامشی نمی‌خواهد بگوید اقتصاد زیربنا و جامعه مدنی رو بنا است بلکه مهم‌‌تر از آن، او باور دارد باید مناسبات اجتماعی جامعه مدنی با مناسبات تولید در هم آمیزد. اگر این تعبیر را بپذیریم، به خطای فاحش اصلاح‌طلبان در حمایت از روحانی پی خواهیم برد؛ چراکه دولت روحانی هرگز به اصلاح‌طلبان اجازه نداد به معنای واقعی برنامه‌های كلان اقتصادی را تنظیم و راهبردی کنند، با اینکه آنان به اقتصاد بازار آزاد باور داشتند و با دولت روحانی هم‌داستان بودند اما اصلاح‌طلبان داخل دستگاه دولت به شرکای صنفی دولت تقلیل پیدا کردند. عملکردی که هم تیشه به ریشه اصلاح‌طلبان زد و هم به دولت روحانی. اصلاح‌طلبان و دولت روحانی در یک هم‌پیمانی استراتژیک باید توان اجتماعی خود را با درهم‌آمیزی منافع طبقاتی خودشان با منافع طبقات دیگر شکل بدهند تا هژمونی‌شان قدرت گیرد. دولت روحانی چنین فرصتی ایجاد نکرد و چهره‌های اصلاح‌طلب راه‌یافته به دستگاه دولت، به شرکای صنفی دولت تبدیل شده و برای کسب منافع حداکثری به دام کشمکش‌های صنفی، اقتصادی و رانتی افتادند. عملکرد برخی وزرا و مدیران رده‌بالای اصلاح‌طلبان داخل دستگاه دولت این‌گونه بود که وقت را غنیمت شمردند برای بهره‌برداری. از سوی دیگر انفعال اصلاح‌طلبان خارج از قدرت در برابر این وضعیت موجب شد دیگر آنان نتوانند نماینده واقعی نیروهای اجتماعی باشند. البته این راهی است که اغلب دولت‌ها خواسته یا ناخواسته آن را پیموده‌اند. اینجا پاشنه‌ آشیل همه دولت‌های بعد از انقلاب است؛ پاشنه‌ آشیلی که آنان را در‌نهایت به سمت دولت‌های پوپولیستی البته با شیوه‌های متفاوتی از یکدیگر رهسپار می‌سازد. اگر پوپولیسم را ساده‌سازی ایده‌های اقتصادی و سیاسی بگیریم، تقریبا دولت‌های بعد انقلاب با درجاتی متفاوت از این شیوه سود جسته‌اند و پس از شکست ایده‌هایشان به‌جای توضیح و تبیین شکست‌هایشان به فرافکنی روی آورده و برای جلب توجه رأی‌دهندگانشان به ستایش مردم پرداخته‌اند. به‌ندرت دولت یا جناح چهره‌های سیاسی نسبت به توده‌های مردم رویکردی انتقادی داشته است. اغلب دولت‌ها ستایشگران عقل سلیم و مردم بوده‌اند: «... همه مردان و زنان پندارهایی درباره جهان و مجموعه‌ای از باورها دارند که آنان را قادر به ادراک زندگی‌شان می‌کند اما شیوه‌ای که بسیاری از مردم، جهان را از رهگذر آن درک و تصور می‌کنند و فلسفه حیات روزمره‌شان اغلب متناقض و گیج‌کننده است و شامل دیدگاه‌ها و باورهایی است که از منابع مختلف از گذشته جذب و دریافت کرده‌اند و میل آن دارد که آنها را به پذیرش نابرابری و ستم چون اموری تغییرناپذیر و طبیعی مجاب كند». دولتِ پوپولیست‌ها و دولت‌هایی که از سر ناگزیری به این شیوه روی آورده‌اند، در کار اثرگذاری بر عقل سلیم‌اند تا از رهگذر آن خطاهایشان را پوشیده نگاه دارند؛ اما کارکرد اساسیِ سوءاستفاده از عقل سلیم، دوقطبی‌سازی در دوره انتخابات است که تاکنون بارها از این شیوه استفاده شده است. شیوه‌ای که گویا کارکرد خودش را از دست داده است؛ چراکه «اگر عقل سلیم حوزه‌ای است که در آن ایدئولوژی مسلط برساخته می‌شود اما حوزه مقاومت در برابر آن ایدئولوژی نیز محسوب می‌شود». به نظر می‌رسد وضعیت کنونی اقتصادی کشور در این مرحله از عقل سلیم قرار دارد و هرگونه تلاش برای دوقطبی‌سازی یا چندقطبی‌سازی بی‌نتیجه خواهد ماند و کارکردی همچون گذشته نخواهد داشت. جناح‌ها و چهره‌های سیاسی ناگزیرند برای جلب آرای مردم راه دیگری را برگزینند؛ راهی که حتی اگر به پیروزی نرسد، آلوده به اغراض پوپولیستی نباشد. آیا امروز پوپولیسم مرده است؟ بعید می‌دانم. پوپولیست‌ها در سیاست از بین نخواهند رفت. براین اساس ناگزیریم به یك سؤال اساسی‌تر پاسخ بدهیم؛ پس چرا اغلب تحلیلگران در صورت حضور احمدی‌نژاد یا نماینده او، پیروزی‌شان را در انتخابات قرین به موفقیت می‌بینند. این نکته به بحث دیگری دامن می‌زند و صرفا برای مبهم‌نماندن این موضوع فقط به این نکته اشاره می‌کنم که اگرچه احمدی‌نژاد دستش برای مردم رو شده است و بی‌پایه‌بودنِ شعارهای انتخاباتی‌اش مُسلّم، اما این‌بار او نه به خاطر وعده‌هایش بلکه برای ارضای خشمِ کورِ مردم و سوءاستفاده از آن پا به میدان خواهد گذاشت... .
• مطالب داخل گیومه از کتاب «درآمدی بر اندیشه‌های سیاسی»، آنتونیو گرامشی/ اجر سایمون، ترجمه محمد‌اسماعیل نوذری است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها