|

زندگی‌کردن یک امر دسته‌جمعی است )تفاوت ۲ از ۸(

محمدجواد آذري‌جهرمي

تفاوت دو رویکرد «زنده‌ماندن» و «زندگی‌کردن»، تفاوت دو نگاه در حکمرانی یک کشور است؛ تفاوتی که تمام وجوه حکمرانی و در پی آن مدیریتی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در یادداشت‌های گذشته این دو رویکرد به صورت اجمالی تعریف و در ادامه قرار شد تا در هشت محور، این دو نگاه را با یکدیگر مقایسه کنیم تا به تعریف جامع‌تری از این رویکردها، تفاوت‌ها و آثاری که بر جای می‌گذارند، برسیم. دومین محور مقایسه، تفاوت در نگاه به موضوع «شکاف اقتصادی» ا‌ست.

شاید بزرگ‌ترین چالش موضوع شکاف اقتصادی، آن است که به‌شدت پتانسیل دارد که دستاویزی شود برای پوپولیسم انتخاباتی! از همان نوع تقسیم‌بندی‌های ۹۶ درصد -چهار درصد که در تجربیات قبلی مرکز توجه قرار گرفت. البته دقیق‌تر آن است که بگوییم این ویژگی همه موضوعات مهم است که می‌توانند تبدیل به دستاویزی شوند برای سطحی‌نگری و حتی ایجاد شکاف؛ درست مانند شکاف اقتصادی.
• در نگاه «زنده‌ماندن»، شکاف اقتصادی، این واقعیت تلخ و انکارناپذیر این روزهای ما (ضریب جینی در ایران در مقایسه جهانی وضعیت مطلوبی ندارد)، یکی از جذاب‌ترین موضوعات است برای تنور انتخابات. در این نگاه، به مدد بینش رفاه صدقه‌ای (‌مداخلات قیمتی، ارزانی دستوری که پشتوانه تولید ندارد و منجر به رفاه نمی‌شود، وعده کاهش دستوری قیمت مرغ و‌...) می‌توان دست گذاشت روی زخم مردم خرد‌شده در این شکاف و طمع داشت به خرید رأی‌. در نگاه «زنده‌ماندن»، رشد اقتصادی قربانی رفاه صدقه‌ای می‌شود. رفاه هیچ‌گاه محقق نمی‌شود و شکاف اقتصادی هر روز بدتر می‌شود (شاید دلیل انتخاب این رویکرد نیز نه در جهل، بلکه در طمع این امر باشد که چشم‌دوختن به دست و صدقه ارباب، تبعیت می‌آورد و می‌توان ناکارآمدی و سوء‌مدیریت را پشت آن مخفی کرد. انگار کنید زنی را که مرد می‌ترسد از توسعه و کارکردنش که مبادا از فردا تبعیتی نباشد). پارادایم «زنده‌ماندن»‌ تنها بر دریافت بیشتر از طبقات برخوردار به نفع طبقات نابرخوردار تأکید دارد. به عبارتی دیگر، در این پارادایم، سازوکارهایی مانند تمرکز بر دریافت مالیات یا عوارض یا حتی مداخله در بازار (تعیین دستوری قیمت خصوصا قیمت کالاهای اساسی) به نفع گروه‌های کمتربرخوردار، اصلی‌ترین را‌ه‌های مقابله این گروه با شکاف اقتصادی است.

در نگاه «زنده‌ماندن»، بدون توجه به گروه‌های برخوردارِ مولد (تولیدگران، کارخانه‌داران، بازرگانان و...)، انتظار می‌رود با قربانی‌کردن آنان در پیشگاه گروه‌های کمتر‌برخوردار، هزینه «زنده‌ماندن»‌ این گروه‌ها تأمین شود؛ «زنده‌ماندن» به قیمت فراموشی رشد اقتصادی و در نهایت همگانی‌کردن فقر!
• اما در رویکرد «زندگی‌کردن»، حکمران و مدیر به‌درستی می‌دانند که ارزانی منجر به رفاه نمی‌شود، بلکه توسعه اقتصادی و تولید است که رفاه را رقم خواهد زد. توسعه اقتصادی و تولید، از یک طرف به دلیل افزایش عرضه به کاهش قیمت و از سوی دیگر با افزایش تقاضا برای نیروی کار، به کاهش بی‌کاری و افزایش دستمزد منجر می‌شود و این یعنی کارگر مرفه‌تر و شکاف طبقاتی کمتر. در رویکرد «زندگی‌کردن»، ادراک شده‌ است که راه‌حل اصلی کاهش شکاف اقتصادی، رشد اقتصادی است. حکمران و مدیر به‌درستی فهم کرده که بدون رشد اقتصادی، با افزایش فشار عوارض و مالیات بر طبقات برخوردار اقتصادی، در‌حالی‌که به دلیل بیمار‌بودن اقتصاد، افزایش درآمدی برایشان رخ نداده‌ است، این گروه (که از پیشران‌های اصلی اقتصادند)، خود را در جایگاه قربانیان وضعیت نامطلوب اقتصادی خواهند یافت؛ قربانیانی که باید جبران‌کننده ناتوانی دولت‌ها باشند و به‌جای دولت، تأمین‌کننده هزینه‌های رفاهی و یارانه‌ای کشور. در نتیجه، یا نا‌امید شده و کوله‌بار می‌بندد یا به‌ دنبال مسیرهای مختلف برای دور‌زدن مکانیسم‌های بازتوزیع ثروت می‌روند؛ و این یعنی بازتوزیع فقر و شکاف طبقاتی بیشتر. در رویکرد «زندگی‌کردن»، اهمیت تبدیل سازوکارهای یارانه پنهان به سازوکارهای یارانه نقدی محرز است و عزم جدی برای رقم‌خوردن کامل آن وجود دارد. در این صورت است که هم می‌توان از رانت پنهان‌شده در یارانه‌های غیرمستقیم (که به شکاف اقتصادی دامن می‌زند) جلوگیری و هم امکان واقعی‌سازی قیمت‌ها را فراهم کرد (همان چیزی که در نگاه «زنده‌ماندن» از آن سخن گفته نمی‌شود؛ چون در ظاهر امر یعنی گرانی و با آن نمی‌شود رأی خرید). در حقیقت، گذار از یارانه غیرمستقیم به یارانه مستقیم، در کنار آنکه می‌تواند شکاف اقتصادی را کاهش دهد، می‌تواند به اصلاح ساختار اقتصادی رانتی نیز کمک کند. «زندگی‌کردن» امری دسته‌جمعی‌ است؛ به همین دلیل حکمران هم باید بتواند از یک سو با تضمین رشد اقتصادی، همراهی گروه‌های برخوردار را کسب کند و چرخه اقتصاد را به بهترین شکل به وسیله آنها به چرخش درآورد و در کنارش با نظام‌های درست و دقیق باز‌توزیع ثروت، مرهمی باشد بر شکاف تلخ طبقاتی و هم از سوی دیگر با افزایش یارانه نقدی و از‌بین‌بردن رانت پنهان، همراهی گروه‌های کمتربرخورداری را که این روزها در زیر فشار اقتصادی در حال له‌شدن هستند، به دست آورد و به‌جای صدقه‌دادن بر روی آنچه خودش (حکمران) برای زندگی لازم و درست می‌پندارد، حق انتخاب بدهد به این مردم شریف له‌شده زیر بار سیاست‌های غلط. «زندگی‌کردن» یک امر دسته‌جمعی ممکن است؛ اگر بخواهند!

تفاوت دو رویکرد «زنده‌ماندن» و «زندگی‌کردن»، تفاوت دو نگاه در حکمرانی یک کشور است؛ تفاوتی که تمام وجوه حکمرانی و در پی آن مدیریتی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در یادداشت‌های گذشته این دو رویکرد به صورت اجمالی تعریف و در ادامه قرار شد تا در هشت محور، این دو نگاه را با یکدیگر مقایسه کنیم تا به تعریف جامع‌تری از این رویکردها، تفاوت‌ها و آثاری که بر جای می‌گذارند، برسیم. دومین محور مقایسه، تفاوت در نگاه به موضوع «شکاف اقتصادی» ا‌ست.

شاید بزرگ‌ترین چالش موضوع شکاف اقتصادی، آن است که به‌شدت پتانسیل دارد که دستاویزی شود برای پوپولیسم انتخاباتی! از همان نوع تقسیم‌بندی‌های ۹۶ درصد -چهار درصد که در تجربیات قبلی مرکز توجه قرار گرفت. البته دقیق‌تر آن است که بگوییم این ویژگی همه موضوعات مهم است که می‌توانند تبدیل به دستاویزی شوند برای سطحی‌نگری و حتی ایجاد شکاف؛ درست مانند شکاف اقتصادی.
• در نگاه «زنده‌ماندن»، شکاف اقتصادی، این واقعیت تلخ و انکارناپذیر این روزهای ما (ضریب جینی در ایران در مقایسه جهانی وضعیت مطلوبی ندارد)، یکی از جذاب‌ترین موضوعات است برای تنور انتخابات. در این نگاه، به مدد بینش رفاه صدقه‌ای (‌مداخلات قیمتی، ارزانی دستوری که پشتوانه تولید ندارد و منجر به رفاه نمی‌شود، وعده کاهش دستوری قیمت مرغ و‌...) می‌توان دست گذاشت روی زخم مردم خرد‌شده در این شکاف و طمع داشت به خرید رأی‌. در نگاه «زنده‌ماندن»، رشد اقتصادی قربانی رفاه صدقه‌ای می‌شود. رفاه هیچ‌گاه محقق نمی‌شود و شکاف اقتصادی هر روز بدتر می‌شود (شاید دلیل انتخاب این رویکرد نیز نه در جهل، بلکه در طمع این امر باشد که چشم‌دوختن به دست و صدقه ارباب، تبعیت می‌آورد و می‌توان ناکارآمدی و سوء‌مدیریت را پشت آن مخفی کرد. انگار کنید زنی را که مرد می‌ترسد از توسعه و کارکردنش که مبادا از فردا تبعیتی نباشد). پارادایم «زنده‌ماندن»‌ تنها بر دریافت بیشتر از طبقات برخوردار به نفع طبقات نابرخوردار تأکید دارد. به عبارتی دیگر، در این پارادایم، سازوکارهایی مانند تمرکز بر دریافت مالیات یا عوارض یا حتی مداخله در بازار (تعیین دستوری قیمت خصوصا قیمت کالاهای اساسی) به نفع گروه‌های کمتربرخوردار، اصلی‌ترین را‌ه‌های مقابله این گروه با شکاف اقتصادی است.

در نگاه «زنده‌ماندن»، بدون توجه به گروه‌های برخوردارِ مولد (تولیدگران، کارخانه‌داران، بازرگانان و...)، انتظار می‌رود با قربانی‌کردن آنان در پیشگاه گروه‌های کمتر‌برخوردار، هزینه «زنده‌ماندن»‌ این گروه‌ها تأمین شود؛ «زنده‌ماندن» به قیمت فراموشی رشد اقتصادی و در نهایت همگانی‌کردن فقر!
• اما در رویکرد «زندگی‌کردن»، حکمران و مدیر به‌درستی می‌دانند که ارزانی منجر به رفاه نمی‌شود، بلکه توسعه اقتصادی و تولید است که رفاه را رقم خواهد زد. توسعه اقتصادی و تولید، از یک طرف به دلیل افزایش عرضه به کاهش قیمت و از سوی دیگر با افزایش تقاضا برای نیروی کار، به کاهش بی‌کاری و افزایش دستمزد منجر می‌شود و این یعنی کارگر مرفه‌تر و شکاف طبقاتی کمتر. در رویکرد «زندگی‌کردن»، ادراک شده‌ است که راه‌حل اصلی کاهش شکاف اقتصادی، رشد اقتصادی است. حکمران و مدیر به‌درستی فهم کرده که بدون رشد اقتصادی، با افزایش فشار عوارض و مالیات بر طبقات برخوردار اقتصادی، در‌حالی‌که به دلیل بیمار‌بودن اقتصاد، افزایش درآمدی برایشان رخ نداده‌ است، این گروه (که از پیشران‌های اصلی اقتصادند)، خود را در جایگاه قربانیان وضعیت نامطلوب اقتصادی خواهند یافت؛ قربانیانی که باید جبران‌کننده ناتوانی دولت‌ها باشند و به‌جای دولت، تأمین‌کننده هزینه‌های رفاهی و یارانه‌ای کشور. در نتیجه، یا نا‌امید شده و کوله‌بار می‌بندد یا به‌ دنبال مسیرهای مختلف برای دور‌زدن مکانیسم‌های بازتوزیع ثروت می‌روند؛ و این یعنی بازتوزیع فقر و شکاف طبقاتی بیشتر. در رویکرد «زندگی‌کردن»، اهمیت تبدیل سازوکارهای یارانه پنهان به سازوکارهای یارانه نقدی محرز است و عزم جدی برای رقم‌خوردن کامل آن وجود دارد. در این صورت است که هم می‌توان از رانت پنهان‌شده در یارانه‌های غیرمستقیم (که به شکاف اقتصادی دامن می‌زند) جلوگیری و هم امکان واقعی‌سازی قیمت‌ها را فراهم کرد (همان چیزی که در نگاه «زنده‌ماندن» از آن سخن گفته نمی‌شود؛ چون در ظاهر امر یعنی گرانی و با آن نمی‌شود رأی خرید). در حقیقت، گذار از یارانه غیرمستقیم به یارانه مستقیم، در کنار آنکه می‌تواند شکاف اقتصادی را کاهش دهد، می‌تواند به اصلاح ساختار اقتصادی رانتی نیز کمک کند. «زندگی‌کردن» امری دسته‌جمعی‌ است؛ به همین دلیل حکمران هم باید بتواند از یک سو با تضمین رشد اقتصادی، همراهی گروه‌های برخوردار را کسب کند و چرخه اقتصاد را به بهترین شکل به وسیله آنها به چرخش درآورد و در کنارش با نظام‌های درست و دقیق باز‌توزیع ثروت، مرهمی باشد بر شکاف تلخ طبقاتی و هم از سوی دیگر با افزایش یارانه نقدی و از‌بین‌بردن رانت پنهان، همراهی گروه‌های کمتربرخورداری را که این روزها در زیر فشار اقتصادی در حال له‌شدن هستند، به دست آورد و به‌جای صدقه‌دادن بر روی آنچه خودش (حکمران) برای زندگی لازم و درست می‌پندارد، حق انتخاب بدهد به این مردم شریف له‌شده زیر بار سیاست‌های غلط. «زندگی‌کردن» یک امر دسته‌جمعی ممکن است؛ اگر بخواهند!

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها