|

شدن به روایت‌ گرین

نادر شهريوري (صدقي)

گراهام گرین در بیست‌ودو سالگی کاتولیک می‌شود، کاتولیک‌شدنش برآمده از نیازی روحی برای بازیافتن آرامش مسیحی و رهایی از رنج‌هایی بود که در زندگی تجربه کرده بود. «اعتراف» بخشی جدایی‌ناپذیر از سنت کاتولیک‌هاست و گرین با اعتراف‌کردن می‌کوشید از تألمات روحی‌اش بکاهد. گفته می‌شود رمان‌های گرین از یک منظر بخشی از اعترافات او در موقعیت‌های ناخواسته است. گرین بسیار زود در نوجوانی‌اش با مفاهیمی مهم مانند خیانت، تردید، مسئولیت، تصمیم و... آشنا می‌شود و فی‌الواقع آنها را تجربه می‌کند. «موقعیت ناخواسته» زندگی گرین را دستخوش تغییری اساسی می‌کند و آن را از سیر معمول خود دور می‌کند. اولین موقعیت ناخواسته گرین در نوجوانی‌اش رخ می‌دهد، آن هنگام که گرین به ناگهان از زندگی شادمانه در کنار خانواده‌اش جدا می‌شود و به مدرسه شبانه‌روزی سنت جانز فرستاده می‌شود؛ مدرسه‌ای که پدرش مدیر سختگیر آنجاست. مدرسه شبانه‌روزی برای گرین تجربه‌ای هولناک بود. او آن را ناشی از «خیانت» خانواده‌اش و به‌خصوص پدرش به خود تلقی می‌کرد: آنها او را به شبانه‌روزی فرستاده‌اند تا از شرش راحت شوند. آنچه ابعاد این خیانت را در ذهنش بزرگ‌تر می‌کرد رنجی بود که در شبانه‌روزی تجربه می‌کرد، مدرسه‌ای که هیچ شباهتی به خانه‌اش که در آنجا سکوت و آرامش حکمفرما بود، نداشت.

گرین در شبانه‌روزی با کلاس درسی روبه‌رو می‌شود که «یک بخاری زغال‌سنگی آن را به‌طور ناقص گرم می‌کرد، با میزهایی زخمی و پر از لکه‌های جوهر و پلکانی سنگی که گام‌های نسل‌ها دانش‌آموز پیش از او سنگ‌هایش را فرسوده بود... و خوابگاه با دیوارهایی از چوب کاج، دیوارهایی که نمی‌توانستند محیط خصوصی و تنهایی را برای کسی فراهم آورند. هیچ لحظه‌ای از شب بی‌‌ صدایی، سرفه‌ای، خرناسه‌ای و... سپری نمی‌شد»؛ اما اینها در مقابل آزار روحی که تجربه می‌کرد، بی‌اهمیت به نظر می‌آمد. آزار روحی گرین برچسب «خیانتی» بود که از همان بدو ورود به شبانه‌روزی به او زده شد. آنچه ابعاد خیانت را برای گرین بیشتر می‌کرد، آن بود که او نمی‌توانست مورد دوستی و اعتماد هم‌کلاسی‌هایش قرار گیرد، در وهله اول به خاطر آنکه دیرجوش بود و طبیعتی درون‌گرا و حساس داشت. حساسیتش او را منزوی کرده بود و انزوایش مانع از دوستی با دیگران می‌شد؛ اما مهم‌تر «پدرش» بود. جایگاه پدر به‌عنوان مدیر شبانه‌روزی او را از همان ابتدا در موقعیتی ناخواسته قرار داده بود. به واسطه این مسئله هم‌کلاسی‌هایش او را خبرچین، جاسوس و چیزی در همین حدود تلقی می‌کردند؛ در‌صورتی‌که جاسوس نبود. او تنها در موقعیتی ناخواسته قرار گرفته بود، این وقعیت البته موجبات آزار گرین را فراهم می‌آورد به‌خصوص آنکه او ناگزیر بود گاه برخلاف خواست خود از مزایای جایگاه پدرش بهره‌مند شود، مثلا می‌توانست روزهای تعطیل به خانه‌اش برود و همین‌طور مواردی مشابه که این موضوع سوءظن خیانت را نزد دیگران تشدید می‌کرد.
گرین به هر حال به «هدف ثابت» هم‌کلاسی‌هایش بدل شده بود. آنها از آزار او به خاطر زرنگی نهفته در آن لذت می‌بردند و در همان حال از او می‌خواستند میان دوستی با آنها و پدرش یکی را انتخاب کند. به نظر هم‌کلاسی‌ها، این انتخاب به منزله دوگانه «خیانت» و «وفاداری» بود، دوگانه‌ای که خواست گرین نبود؛ اما به‌هیچ‌وجه نمی‌توانست به آن بی‌تفاوت بماند. او تنها می‌توانست آرزو کند روزی این شکنجه روحی به پایان برسد. با‌این‌همه گرین به شکنجه‌گرانش خیانت نکرد و تنش‌های شدید روحی‌اش را با پدر و ماردش در میان نگذاشت تا مبادا موجب آزار هم‌کلاسی‌هایش شود. بعدها خیانت در آثار گرین جایگاه مهمی پیدا کرد. او با این مقوله مانند مسئله‌ای برخورد می‌کرد که گویی خود گرفتار است. نوشته‌های گرین همواره به ابعاد خیانت و ریشه‌های آن و زمینه‌های وقوع آن می‌پردازد.
«موقعیت ناخواسته» که گرین آن را در زندگی‌ شخصی‌اش تجربه کرده بود، بعدها به تم اصلی داستان‌هایش بدل می‌شود. موقعیت ناخواسته اگرچه در بسیاری موارد قهرمان داستان را دچار سردرگمی می‌کند؛ اما به همان میزان داستان را برای خواننده گیرا و خواندنی می‌کند، در عین حالی که به آن وجهی معمایی می‌دهد. رمان «وزارت ترس» نمونه‌ای از آن است. آرتور شخصیت رمان تازه از بیمارستان روانی خارج شده و در حال رفتن به خانه است که ناگهان هیاهوی وسوسه‌انگیز «گاردن پارتی» نظرش را جلب می‌کند. «گاردن پارتی او را درست همچون معصومیت، معصومیتی که با کودکی، با باغچه خانه کشیش و دخترانی در لباس سفید تابستانی و عطرچین‌های پوشیده از گیاه و امنیت درآمیخته بود، به خود جلب می‌کرد».1 آرتور به آنجا وارد می‌شود و شانسش را در لاتاری امتحان می‌کند. اتفاقا در قرعه‌کشی برنده یک کیک می‌شود که در حقیقت نمی‌بایست برنده می‌شد؛ چون کیک حامل پیامی ویژه برای شخص بخصوصی بود که تنها می‌بایست در اختیار همان شخص قرار می‌گرفت.‌ در پی این اتفاق افرادی بسیج می‌شوند تا کیک را پس بگیرند. آرتور در موقعیتی ناخواسته قرار می‌گیرد. او حاضر نمی‌شود کیک را پس بدهد و همین مسئله باعث جنگ و گریز می‌شود و ماجرا بُعدی پلیسی و معمایی پیدا می‌کند.
«موقعیت ناخواسته» جایگاه واقعی خود را در فلسفه اگزیستانسیالیسم پیدا می‌کند. در اگزیستانسیالیسم انسان نمی‌تواند اعمال خود را بر پایه وجدان، فطرت یا هر امر پیشینی دیگری بنا کند؛ زیرا موقعیت ناخواسته تمامی آن معادلات را بر‌ هم می‌زند. انسان بنا بر موقعیت‌هایی که در بسیاری مواقع برخلاف میل او اتفاق می‌افتد، ناگزیر مجبور به اتخاذ تصمیماتی می‌شود که تا قبل از آن تصوری از آن نداشته؛ این به ماهیت زندگی برمی‌گردد.* «ما در دنیایی به سر می‌بریم که باید هم آن را بپذیریم و هم از پذیرفتنش سر باز بزنیم، در این دنیا باید زندگی خویش را فراسوی یأس معنا کنیم؛ اما چون شناخت‌مان همیشه ناقص است، ناگزیر باید به تصمیمات‌مان متکی شویم».2 تصمیماتی که در هر حال دارای پیامدهایی است که به ناگزیر با آن روبه‌رو می‌شویم.
«کنسول افتخاری» از‌جمله مشهورترین آثار گرین و رمان محبوب او است. محبوب‌بودن رمان برای گرین و برای خوانندگان نه‌فقط به جذابیت موضوع، بلکه به خاطر طنز عمیق نهفته در آن نیز است: ماجرا باز به موقعیتی ناخواسته برمی‌گردد. گروهی از چریک‌ها در یکی از شهرهای آرژانتین نقشه ربودن سفیر آمریکا را طراحی می‌کنند. آنها ادواردو شخصیت اصلی داستان و یکی از سه انگلیسی ساکن در شهر را در جریان قرار می‌دهند. چریک‌ها همچنین به او وعده آزادی پدرش که گویا زندانی است و همین‌طور سایر زندانیان را در مقابل معاوضه سفیر آمریکا می‌دهند؛ اما ماجرا مطابق طرحی از پیش تعیین‌شده جلو نمی‌رود. چریک‌ها در جریان گروگان‌گیری دچار اشتباه می‌شوند و به جای سفیر آمریکا، چارلی کنسول افتخاری انگلستان را که اتفاقا دوست ادواردو است به گروگان می‌گیرند. ادواردو در وضعیتی غیرقابل پیش‌بینی قرار می‌گیرد؛ وضعیتی که نمی‌تواند نسبت به آن بی‌تفاوت بماند یا خود را از موضوع پیش‌آمده دور نگه دارد. کودکی ادواردو شباهتی به کودکی و نوجوانی گرین دارد. ادواردو نیز در همان سن و سالی که گرین به شبانه‌روزی فرستاده می‌شود، تنها می‌شود. پدر ادواردو بنابر دلایلی که برای ادواردو نامعلوم است، او و مادرش را ترک می‌کند و آنها تنها می‌مانند. بخشی از رمان تأمل ادواردو درباره گذشته خود و غیبت یکباره پدرش است. گرین در «کنسول افتخاری» به ناخودآگاه در رفتار آدمی و نقش دوران کودکی در زندگی آدمی توجه نشان می‌دهد؛ اما ایده اصلی‌اش را نیز فراموش نمی‌کند که «همه آدم‌ها متحول می‌شوند».**
گراهام گرین از معدود نویسندگانی است که جهان کاتولیکی را به فلسفه اگزیستانسیالیستی پیوند می‌زند. غنای داستانی‌اش نیز از همین مسئله نشئت می‌گیرد: تنش میان بودن در جهان کاتولیکی با شدن در جهان اگزیستانسیالیستی.
پی‌نوشت‌ها:
*گرین در توجیه ایده‌های اگزیستانسیالیستی-وجودشناسانه خود می‌گوید: من خودم را نمی‌شناسم و نمی‌خواهم بشناسم. من آدمی هستم که تغییر می‌کد، افکار و عقایدم سال به سال تغییر می‌کند.
** گرین درباره رمان «کنسول افتخاری» می‌گوید که در این رمان همه آدم‌ها متحول می‌شوند و نوشتنش برایم کار ساده‌ای نبود.
1. «وزارت ترس»، گراهام گرین، ترجمه ناهید تبریزی- سلامی.
2. «آمریکایی آرام» گراهام گرین، ترجمه عزت‌الله فولادوند به نقل از مقدمه نوشته عزت‌الله فولادوند.

گراهام گرین در بیست‌ودو سالگی کاتولیک می‌شود، کاتولیک‌شدنش برآمده از نیازی روحی برای بازیافتن آرامش مسیحی و رهایی از رنج‌هایی بود که در زندگی تجربه کرده بود. «اعتراف» بخشی جدایی‌ناپذیر از سنت کاتولیک‌هاست و گرین با اعتراف‌کردن می‌کوشید از تألمات روحی‌اش بکاهد. گفته می‌شود رمان‌های گرین از یک منظر بخشی از اعترافات او در موقعیت‌های ناخواسته است. گرین بسیار زود در نوجوانی‌اش با مفاهیمی مهم مانند خیانت، تردید، مسئولیت، تصمیم و... آشنا می‌شود و فی‌الواقع آنها را تجربه می‌کند. «موقعیت ناخواسته» زندگی گرین را دستخوش تغییری اساسی می‌کند و آن را از سیر معمول خود دور می‌کند. اولین موقعیت ناخواسته گرین در نوجوانی‌اش رخ می‌دهد، آن هنگام که گرین به ناگهان از زندگی شادمانه در کنار خانواده‌اش جدا می‌شود و به مدرسه شبانه‌روزی سنت جانز فرستاده می‌شود؛ مدرسه‌ای که پدرش مدیر سختگیر آنجاست. مدرسه شبانه‌روزی برای گرین تجربه‌ای هولناک بود. او آن را ناشی از «خیانت» خانواده‌اش و به‌خصوص پدرش به خود تلقی می‌کرد: آنها او را به شبانه‌روزی فرستاده‌اند تا از شرش راحت شوند. آنچه ابعاد این خیانت را در ذهنش بزرگ‌تر می‌کرد رنجی بود که در شبانه‌روزی تجربه می‌کرد، مدرسه‌ای که هیچ شباهتی به خانه‌اش که در آنجا سکوت و آرامش حکمفرما بود، نداشت.

گرین در شبانه‌روزی با کلاس درسی روبه‌رو می‌شود که «یک بخاری زغال‌سنگی آن را به‌طور ناقص گرم می‌کرد، با میزهایی زخمی و پر از لکه‌های جوهر و پلکانی سنگی که گام‌های نسل‌ها دانش‌آموز پیش از او سنگ‌هایش را فرسوده بود... و خوابگاه با دیوارهایی از چوب کاج، دیوارهایی که نمی‌توانستند محیط خصوصی و تنهایی را برای کسی فراهم آورند. هیچ لحظه‌ای از شب بی‌‌ صدایی، سرفه‌ای، خرناسه‌ای و... سپری نمی‌شد»؛ اما اینها در مقابل آزار روحی که تجربه می‌کرد، بی‌اهمیت به نظر می‌آمد. آزار روحی گرین برچسب «خیانتی» بود که از همان بدو ورود به شبانه‌روزی به او زده شد. آنچه ابعاد خیانت را برای گرین بیشتر می‌کرد، آن بود که او نمی‌توانست مورد دوستی و اعتماد هم‌کلاسی‌هایش قرار گیرد، در وهله اول به خاطر آنکه دیرجوش بود و طبیعتی درون‌گرا و حساس داشت. حساسیتش او را منزوی کرده بود و انزوایش مانع از دوستی با دیگران می‌شد؛ اما مهم‌تر «پدرش» بود. جایگاه پدر به‌عنوان مدیر شبانه‌روزی او را از همان ابتدا در موقعیتی ناخواسته قرار داده بود. به واسطه این مسئله هم‌کلاسی‌هایش او را خبرچین، جاسوس و چیزی در همین حدود تلقی می‌کردند؛ در‌صورتی‌که جاسوس نبود. او تنها در موقعیتی ناخواسته قرار گرفته بود، این وقعیت البته موجبات آزار گرین را فراهم می‌آورد به‌خصوص آنکه او ناگزیر بود گاه برخلاف خواست خود از مزایای جایگاه پدرش بهره‌مند شود، مثلا می‌توانست روزهای تعطیل به خانه‌اش برود و همین‌طور مواردی مشابه که این موضوع سوءظن خیانت را نزد دیگران تشدید می‌کرد.
گرین به هر حال به «هدف ثابت» هم‌کلاسی‌هایش بدل شده بود. آنها از آزار او به خاطر زرنگی نهفته در آن لذت می‌بردند و در همان حال از او می‌خواستند میان دوستی با آنها و پدرش یکی را انتخاب کند. به نظر هم‌کلاسی‌ها، این انتخاب به منزله دوگانه «خیانت» و «وفاداری» بود، دوگانه‌ای که خواست گرین نبود؛ اما به‌هیچ‌وجه نمی‌توانست به آن بی‌تفاوت بماند. او تنها می‌توانست آرزو کند روزی این شکنجه روحی به پایان برسد. با‌این‌همه گرین به شکنجه‌گرانش خیانت نکرد و تنش‌های شدید روحی‌اش را با پدر و ماردش در میان نگذاشت تا مبادا موجب آزار هم‌کلاسی‌هایش شود. بعدها خیانت در آثار گرین جایگاه مهمی پیدا کرد. او با این مقوله مانند مسئله‌ای برخورد می‌کرد که گویی خود گرفتار است. نوشته‌های گرین همواره به ابعاد خیانت و ریشه‌های آن و زمینه‌های وقوع آن می‌پردازد.
«موقعیت ناخواسته» که گرین آن را در زندگی‌ شخصی‌اش تجربه کرده بود، بعدها به تم اصلی داستان‌هایش بدل می‌شود. موقعیت ناخواسته اگرچه در بسیاری موارد قهرمان داستان را دچار سردرگمی می‌کند؛ اما به همان میزان داستان را برای خواننده گیرا و خواندنی می‌کند، در عین حالی که به آن وجهی معمایی می‌دهد. رمان «وزارت ترس» نمونه‌ای از آن است. آرتور شخصیت رمان تازه از بیمارستان روانی خارج شده و در حال رفتن به خانه است که ناگهان هیاهوی وسوسه‌انگیز «گاردن پارتی» نظرش را جلب می‌کند. «گاردن پارتی او را درست همچون معصومیت، معصومیتی که با کودکی، با باغچه خانه کشیش و دخترانی در لباس سفید تابستانی و عطرچین‌های پوشیده از گیاه و امنیت درآمیخته بود، به خود جلب می‌کرد».1 آرتور به آنجا وارد می‌شود و شانسش را در لاتاری امتحان می‌کند. اتفاقا در قرعه‌کشی برنده یک کیک می‌شود که در حقیقت نمی‌بایست برنده می‌شد؛ چون کیک حامل پیامی ویژه برای شخص بخصوصی بود که تنها می‌بایست در اختیار همان شخص قرار می‌گرفت.‌ در پی این اتفاق افرادی بسیج می‌شوند تا کیک را پس بگیرند. آرتور در موقعیتی ناخواسته قرار می‌گیرد. او حاضر نمی‌شود کیک را پس بدهد و همین مسئله باعث جنگ و گریز می‌شود و ماجرا بُعدی پلیسی و معمایی پیدا می‌کند.
«موقعیت ناخواسته» جایگاه واقعی خود را در فلسفه اگزیستانسیالیسم پیدا می‌کند. در اگزیستانسیالیسم انسان نمی‌تواند اعمال خود را بر پایه وجدان، فطرت یا هر امر پیشینی دیگری بنا کند؛ زیرا موقعیت ناخواسته تمامی آن معادلات را بر‌ هم می‌زند. انسان بنا بر موقعیت‌هایی که در بسیاری مواقع برخلاف میل او اتفاق می‌افتد، ناگزیر مجبور به اتخاذ تصمیماتی می‌شود که تا قبل از آن تصوری از آن نداشته؛ این به ماهیت زندگی برمی‌گردد.* «ما در دنیایی به سر می‌بریم که باید هم آن را بپذیریم و هم از پذیرفتنش سر باز بزنیم، در این دنیا باید زندگی خویش را فراسوی یأس معنا کنیم؛ اما چون شناخت‌مان همیشه ناقص است، ناگزیر باید به تصمیمات‌مان متکی شویم».2 تصمیماتی که در هر حال دارای پیامدهایی است که به ناگزیر با آن روبه‌رو می‌شویم.
«کنسول افتخاری» از‌جمله مشهورترین آثار گرین و رمان محبوب او است. محبوب‌بودن رمان برای گرین و برای خوانندگان نه‌فقط به جذابیت موضوع، بلکه به خاطر طنز عمیق نهفته در آن نیز است: ماجرا باز به موقعیتی ناخواسته برمی‌گردد. گروهی از چریک‌ها در یکی از شهرهای آرژانتین نقشه ربودن سفیر آمریکا را طراحی می‌کنند. آنها ادواردو شخصیت اصلی داستان و یکی از سه انگلیسی ساکن در شهر را در جریان قرار می‌دهند. چریک‌ها همچنین به او وعده آزادی پدرش که گویا زندانی است و همین‌طور سایر زندانیان را در مقابل معاوضه سفیر آمریکا می‌دهند؛ اما ماجرا مطابق طرحی از پیش تعیین‌شده جلو نمی‌رود. چریک‌ها در جریان گروگان‌گیری دچار اشتباه می‌شوند و به جای سفیر آمریکا، چارلی کنسول افتخاری انگلستان را که اتفاقا دوست ادواردو است به گروگان می‌گیرند. ادواردو در وضعیتی غیرقابل پیش‌بینی قرار می‌گیرد؛ وضعیتی که نمی‌تواند نسبت به آن بی‌تفاوت بماند یا خود را از موضوع پیش‌آمده دور نگه دارد. کودکی ادواردو شباهتی به کودکی و نوجوانی گرین دارد. ادواردو نیز در همان سن و سالی که گرین به شبانه‌روزی فرستاده می‌شود، تنها می‌شود. پدر ادواردو بنابر دلایلی که برای ادواردو نامعلوم است، او و مادرش را ترک می‌کند و آنها تنها می‌مانند. بخشی از رمان تأمل ادواردو درباره گذشته خود و غیبت یکباره پدرش است. گرین در «کنسول افتخاری» به ناخودآگاه در رفتار آدمی و نقش دوران کودکی در زندگی آدمی توجه نشان می‌دهد؛ اما ایده اصلی‌اش را نیز فراموش نمی‌کند که «همه آدم‌ها متحول می‌شوند».**
گراهام گرین از معدود نویسندگانی است که جهان کاتولیکی را به فلسفه اگزیستانسیالیستی پیوند می‌زند. غنای داستانی‌اش نیز از همین مسئله نشئت می‌گیرد: تنش میان بودن در جهان کاتولیکی با شدن در جهان اگزیستانسیالیستی.
پی‌نوشت‌ها:
*گرین در توجیه ایده‌های اگزیستانسیالیستی-وجودشناسانه خود می‌گوید: من خودم را نمی‌شناسم و نمی‌خواهم بشناسم. من آدمی هستم که تغییر می‌کد، افکار و عقایدم سال به سال تغییر می‌کند.
** گرین درباره رمان «کنسول افتخاری» می‌گوید که در این رمان همه آدم‌ها متحول می‌شوند و نوشتنش برایم کار ساده‌ای نبود.
1. «وزارت ترس»، گراهام گرین، ترجمه ناهید تبریزی- سلامی.
2. «آمریکایی آرام» گراهام گرین، ترجمه عزت‌الله فولادوند به نقل از مقدمه نوشته عزت‌الله فولادوند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها