دینداری در دوران مدرن
فلسفه دین، ارزیابی مفاهیم و باورهای بنیادین سنتهای دینی در جوامع مختلف است. موضوعات اصلی فلسفه دین، استدلال درباره طبیعت، وجود یا نبود خدا، زبان دین، معجزه، دعا، مسئله شر، صفات خدا، پلورالیسم دینی، معرفتشناسی دینی و رابطه بین دین و دیگر نظامهای ارزشی مانند اخلاق و علم تجربی است. اصطلاح فلسفه دین از اواخر قرن هجدهم تحتتأثیر هگل رواج یافت. در غرب عمده آثار فلسفی مرتبط با دین تا پیش از سالهای اخیر اساسا به سنتهای الهی یهودیت، مسیحیت و اسلام معطوف بوده است اما در چند دهه اخیر توجه به ادیان غیرالهی شرقی نیز به فلسفه دین راه یافته است. کتاب «دین پس از متافیزیک» مجموعه مقالاتی است ویراسته مارک راتال، هایدگرشناس آمریکایی که از زاویه دید فیلسوفان معاصر قارهای به جایگاه دین، عمدتا مسیحیت و یهودیت، در دوران زوال متافیزیک میپردازد.
ویراستار مقالات کتاب در تلاش است بگوید در عصر پایانیافتن متافیزیک، دین را چگونه باید فهمید و چه جایگاهی باید برای آن قائل شد. تعبیر «دین پس از متافیزیک» بیش از همه یادآور مارتین هایدگر (فیلسوف آلمانی معاصر) است که پایان متافیزیک یکی از توصیفهای اوست. او متافیزیک را غافل از هستی و تنها متوجه هستندهها میداند. در این کتاب، فیلسوفانی پیشگام در ایالات متحده و اروپا در عین حال که زوال متافیزیک را تبیین کردهاند، مجالی را نشان دادهاند که این زوال را برای ظهور فهمی غیرالهیاتی از دین گشوده است.
این مقالات ماحصل کنفرانسی است که در سال ۲۰۰۱ میلادی با عنوان «دین پس از هستی-یزدانشناسی» برگزار شد. نویسندگان مقالات اثر حاضر نیز متفکرانی نامآشنا برای اهل فلسفه معاصر هستند. راتال در مقدمهای با عنوان «متافیزیک و هستی-یزدانشناسی» ایده کلی کنفرانس مذکور و بررسی اجمالی محتوای مقالات را ارائه میدهد. مقاله اول با عنوان «عشق و مرگ نزد نیچه» را رابرت پیپین (۱۹۴۸) نوشته است که تفسیر روشنگرانه و بدیعی از فقراتی از حکمت شادان نیچه به دست میدهد و البته قرارگرفتن آن بهعنوان اولین مقاله بیدلیل نیست، زیرا با تعابیر درخشان نیچه بود که جهان متوجه شرایط جدید دنیا شد؛ تا جایی که برخی این دوران را جهان پسانیچهای نامیدهاند.
مقالات دوم و سوم این کتاب به ترتیب با عنوان «هستی-یزدانشناسی: فلسفه بین علم و دین» و «ضدکشیشگرایی و خداناباوری» در واقع تعاملی دوجانبه میان جیانی واتیمو (۱۹۳۶) و ریچارد رورتی (۱۹۳۱-۲۰۰۷) است. در این دو مقاله، نویسندگان به دو طریق مختلف از امکان حضور دین در دنیای معاصر سخن به میان آوردهاند؛ دنیایی که دیگر نمیتوان در آن به نحو سنتی از آموزههای متافیزیکی سخن گفت و دین باید با شرایط جدید به نحو دیگری تجدید حیات کند. واتیمو ازجانب دین وارد این گفتوگوی متقابل میشود و تلاش میکند از امکانات دین برای حضور پس از پایان هستی-یزدانشناسی سخن به میان آورد و رورتی هم تلاش میکند از استلزامات این امکانات برای عرصه عمومی سخن گوید.
به زعم رورتی به نظر میرسد قرن بیستم با پایان پدیدهای که سکولاریزاسیون نام گرفته است، به انتها رسید. در مقایسهای سطحی، به نظر میآید اگر قرن نوزدهم با استیلای علم و تکنولوژی پایان یافته باشد (کافی است به روح علائم بیشازحد اسطورهایشده دوران زیبا بیندیشید که پیشاپیش حامل ملال است و این دلزدگی در نقد فرهنگ دهه اول قرن بیستم به چشم میآید)، قرن بیستم یا هزاره قدیم، گویی با تجدید حیات دین پایان یافته است. مطمئنا ادیان امروز از نو متولد نمیشوند. نمایانشدن دوباره آنها، دستکم در اروپا، با اهمیت عوامل دینی در سقوط رژیمهای کمونیستی و ماهیت دراماتیک بسیاری از مسائل زیستمحیطی که از بهکاربردن علوم زیستی حاصل شده در ارتباط است (ص ۶۹-۷۰). در مقاله چهارم با عنوان «ساختارهای بسته جهان»، چارلز تیلور (۱۹۳۱)، هگلشناس مشهور کانادایی، تلاش میکند با توصیف ساختارهای اساسی مفهوم «جهان بسته» توصیفی از وضع دین در جوامع مدرن عرضه کند. این مقاله بخشی از کتاب معروف تیلور با عنوان «عصر سکولار» است که در سال 2007 برای اولینبار انتشار یافت و بحثهای بسیاری برانگیخت. مقاله پنجم از خود راتال است و با عنوان «بین زمین و آسمان:
نظر هایدگر در باب زندگی پس از مرگ خدا»، تلاش میکند توضیحی از جایگاه دین در جهان مدرن و معاصر با تأسی به آموزههای هایدگر متأخر عرضه کند. «مسیحیت عاری از هستی-یزدان شناسی: تقریر کییر کگور از حرکت نفس از یأس به سرور» عنوان مقاله ششم است به قلم هیوبرت دریفوس (۱۹۲۹-۲۰۱۷)، هایدگرشناس برجسته آمریکایی که تلاش میکند از ویژگیهای دین براساس تفسیری اگزیستانسیالیستی پرده بردارد. دریفوس در این مقاله با تأکید بر مفهوم «خود» و «تناقض» نزد کیرکگور، از دین پس از دوران هستی یزدانشناسی سخن به میان میآورد.
مقاله هفتم با عنوان «دین پس از هستی-یزدانشناسی» از ادریان پپرزاک (۱۹۲۹) است که با پیروی از نوشتههای الویناس، مواجههای انتقادی با ایده هستی-یزدانشناسی هایدگر دارد و تلاش میکند ضمن تدقیق این مفهوم، از ناسازگاریهای آن سخن به میان آورد. «تجربه خدا و ارزششناسی امر ناممکن» عنوان مقاله هشتم از جان د. کاپوتو (۱۹۴۰) است که تلاش میکند با طرح تأملاتی بر محور فرونیموس یونانی، از امید به امر ناممکن به عنوان محوری برای دینداری در دنیای بعد از هستی-یزدانشناسی سخن بگوید. مقاله نهم با عنوان «فلسفه یهودی پس از متافیزیک» را لئورا باتنیتسکی (۱۹۶۶) نوشته و بسط ایده دین پس از هستی-یزدانشناسی در عالم یهودیت را با اتکا به آموزههای دو متفکر یهودی، یعنی لویناس و لئو اشتراوس، به بحث میگذارد. «پایان متافیزیک بهمثابه یک امکان» عنوان مقاله دهم اثر ژان لوک ماریون (۱۹۴۶) و یک متن فلسفی دقیق در توضیح مفاهیمی از تفکر هایدگر است.
رضا دهقانی، محمد شکری، لیلا کبریتچی، منیره طلیعهبخش، ریحانه صارمی، محمدمهدی فلاح، صالح نجفی، مهدی پارسا، آزاده فضلی، محمدابراهیم باسط و نوشین شاهنده مترجمان مقالات دین پس از متافیزیک با ویراستاری علیاصغر مصلح هستند. مصلح پیشگفتاری کوتاه بر کتاب نوشته و رئوس مقالات را توضیح داده است. به گفته او بخشهایی از مقالات بسیار عمیق است و درک شایسته آنها منوط به اطلاعاتی پیشین از فلاسفه است و باید با دقت مطالعه شوند؛ هرچند کتاب برای مخاطبان عمومی نیز قابل استفاده است.
فلسفه دین، ارزیابی مفاهیم و باورهای بنیادین سنتهای دینی در جوامع مختلف است. موضوعات اصلی فلسفه دین، استدلال درباره طبیعت، وجود یا نبود خدا، زبان دین، معجزه، دعا، مسئله شر، صفات خدا، پلورالیسم دینی، معرفتشناسی دینی و رابطه بین دین و دیگر نظامهای ارزشی مانند اخلاق و علم تجربی است. اصطلاح فلسفه دین از اواخر قرن هجدهم تحتتأثیر هگل رواج یافت. در غرب عمده آثار فلسفی مرتبط با دین تا پیش از سالهای اخیر اساسا به سنتهای الهی یهودیت، مسیحیت و اسلام معطوف بوده است اما در چند دهه اخیر توجه به ادیان غیرالهی شرقی نیز به فلسفه دین راه یافته است. کتاب «دین پس از متافیزیک» مجموعه مقالاتی است ویراسته مارک راتال، هایدگرشناس آمریکایی که از زاویه دید فیلسوفان معاصر قارهای به جایگاه دین، عمدتا مسیحیت و یهودیت، در دوران زوال متافیزیک میپردازد.
ویراستار مقالات کتاب در تلاش است بگوید در عصر پایانیافتن متافیزیک، دین را چگونه باید فهمید و چه جایگاهی باید برای آن قائل شد. تعبیر «دین پس از متافیزیک» بیش از همه یادآور مارتین هایدگر (فیلسوف آلمانی معاصر) است که پایان متافیزیک یکی از توصیفهای اوست. او متافیزیک را غافل از هستی و تنها متوجه هستندهها میداند. در این کتاب، فیلسوفانی پیشگام در ایالات متحده و اروپا در عین حال که زوال متافیزیک را تبیین کردهاند، مجالی را نشان دادهاند که این زوال را برای ظهور فهمی غیرالهیاتی از دین گشوده است.
این مقالات ماحصل کنفرانسی است که در سال ۲۰۰۱ میلادی با عنوان «دین پس از هستی-یزدانشناسی» برگزار شد. نویسندگان مقالات اثر حاضر نیز متفکرانی نامآشنا برای اهل فلسفه معاصر هستند. راتال در مقدمهای با عنوان «متافیزیک و هستی-یزدانشناسی» ایده کلی کنفرانس مذکور و بررسی اجمالی محتوای مقالات را ارائه میدهد. مقاله اول با عنوان «عشق و مرگ نزد نیچه» را رابرت پیپین (۱۹۴۸) نوشته است که تفسیر روشنگرانه و بدیعی از فقراتی از حکمت شادان نیچه به دست میدهد و البته قرارگرفتن آن بهعنوان اولین مقاله بیدلیل نیست، زیرا با تعابیر درخشان نیچه بود که جهان متوجه شرایط جدید دنیا شد؛ تا جایی که برخی این دوران را جهان پسانیچهای نامیدهاند.
مقالات دوم و سوم این کتاب به ترتیب با عنوان «هستی-یزدانشناسی: فلسفه بین علم و دین» و «ضدکشیشگرایی و خداناباوری» در واقع تعاملی دوجانبه میان جیانی واتیمو (۱۹۳۶) و ریچارد رورتی (۱۹۳۱-۲۰۰۷) است. در این دو مقاله، نویسندگان به دو طریق مختلف از امکان حضور دین در دنیای معاصر سخن به میان آوردهاند؛ دنیایی که دیگر نمیتوان در آن به نحو سنتی از آموزههای متافیزیکی سخن گفت و دین باید با شرایط جدید به نحو دیگری تجدید حیات کند. واتیمو ازجانب دین وارد این گفتوگوی متقابل میشود و تلاش میکند از امکانات دین برای حضور پس از پایان هستی-یزدانشناسی سخن به میان آورد و رورتی هم تلاش میکند از استلزامات این امکانات برای عرصه عمومی سخن گوید.
به زعم رورتی به نظر میرسد قرن بیستم با پایان پدیدهای که سکولاریزاسیون نام گرفته است، به انتها رسید. در مقایسهای سطحی، به نظر میآید اگر قرن نوزدهم با استیلای علم و تکنولوژی پایان یافته باشد (کافی است به روح علائم بیشازحد اسطورهایشده دوران زیبا بیندیشید که پیشاپیش حامل ملال است و این دلزدگی در نقد فرهنگ دهه اول قرن بیستم به چشم میآید)، قرن بیستم یا هزاره قدیم، گویی با تجدید حیات دین پایان یافته است. مطمئنا ادیان امروز از نو متولد نمیشوند. نمایانشدن دوباره آنها، دستکم در اروپا، با اهمیت عوامل دینی در سقوط رژیمهای کمونیستی و ماهیت دراماتیک بسیاری از مسائل زیستمحیطی که از بهکاربردن علوم زیستی حاصل شده در ارتباط است (ص ۶۹-۷۰). در مقاله چهارم با عنوان «ساختارهای بسته جهان»، چارلز تیلور (۱۹۳۱)، هگلشناس مشهور کانادایی، تلاش میکند با توصیف ساختارهای اساسی مفهوم «جهان بسته» توصیفی از وضع دین در جوامع مدرن عرضه کند. این مقاله بخشی از کتاب معروف تیلور با عنوان «عصر سکولار» است که در سال 2007 برای اولینبار انتشار یافت و بحثهای بسیاری برانگیخت. مقاله پنجم از خود راتال است و با عنوان «بین زمین و آسمان:
نظر هایدگر در باب زندگی پس از مرگ خدا»، تلاش میکند توضیحی از جایگاه دین در جهان مدرن و معاصر با تأسی به آموزههای هایدگر متأخر عرضه کند. «مسیحیت عاری از هستی-یزدان شناسی: تقریر کییر کگور از حرکت نفس از یأس به سرور» عنوان مقاله ششم است به قلم هیوبرت دریفوس (۱۹۲۹-۲۰۱۷)، هایدگرشناس برجسته آمریکایی که تلاش میکند از ویژگیهای دین براساس تفسیری اگزیستانسیالیستی پرده بردارد. دریفوس در این مقاله با تأکید بر مفهوم «خود» و «تناقض» نزد کیرکگور، از دین پس از دوران هستی یزدانشناسی سخن به میان میآورد.
مقاله هفتم با عنوان «دین پس از هستی-یزدانشناسی» از ادریان پپرزاک (۱۹۲۹) است که با پیروی از نوشتههای الویناس، مواجههای انتقادی با ایده هستی-یزدانشناسی هایدگر دارد و تلاش میکند ضمن تدقیق این مفهوم، از ناسازگاریهای آن سخن به میان آورد. «تجربه خدا و ارزششناسی امر ناممکن» عنوان مقاله هشتم از جان د. کاپوتو (۱۹۴۰) است که تلاش میکند با طرح تأملاتی بر محور فرونیموس یونانی، از امید به امر ناممکن به عنوان محوری برای دینداری در دنیای بعد از هستی-یزدانشناسی سخن بگوید. مقاله نهم با عنوان «فلسفه یهودی پس از متافیزیک» را لئورا باتنیتسکی (۱۹۶۶) نوشته و بسط ایده دین پس از هستی-یزدانشناسی در عالم یهودیت را با اتکا به آموزههای دو متفکر یهودی، یعنی لویناس و لئو اشتراوس، به بحث میگذارد. «پایان متافیزیک بهمثابه یک امکان» عنوان مقاله دهم اثر ژان لوک ماریون (۱۹۴۶) و یک متن فلسفی دقیق در توضیح مفاهیمی از تفکر هایدگر است.
رضا دهقانی، محمد شکری، لیلا کبریتچی، منیره طلیعهبخش، ریحانه صارمی، محمدمهدی فلاح، صالح نجفی، مهدی پارسا، آزاده فضلی، محمدابراهیم باسط و نوشین شاهنده مترجمان مقالات دین پس از متافیزیک با ویراستاری علیاصغر مصلح هستند. مصلح پیشگفتاری کوتاه بر کتاب نوشته و رئوس مقالات را توضیح داده است. به گفته او بخشهایی از مقالات بسیار عمیق است و درک شایسته آنها منوط به اطلاعاتی پیشین از فلاسفه است و باید با دقت مطالعه شوند؛ هرچند کتاب برای مخاطبان عمومی نیز قابل استفاده است.