مروری بر «خانه گربهها»، رمان هیوا قادر
چهرهای نو از «منِ شرقی»
ادریس محمدی
رمان کُردی به فراخور تاریخ کُردها، همواره ملغمهای بوده از آلام و رنج انسان شرقی که نمود آن بهوضوح در رمانهای بختیار علی، فرهاد پیربال و دیگران مشهود است. در این میان، هیوا قادر در کوششی نو سعی داشته تا در رمان «خانه گربهها» چهرهای دیگر از انسان شرقی را به نمایش بگذارد. این رمان که با ترجمه مریوان حلبچهای توسط نشر ثالث منتشر شده است، داستان جوان پناهجوی کُردی است که بر اثر یک رخداد ناخواسته به 30 روز کار اجباری در خانه گربهها محکوم میشود. رمان مابین سبک رئالیسم و سوررئالیسم در تلاطم است و شخصیتهای داستان، در عین سادگی، پر از رمز و رازها و داستانهایی هستند که خواننده را مجاب به دنبالکردن رمان میکند. شخصیت اصلی داستان، «یوسف محمد» نام دارد. گو اینکه هیوا قادر از همان ابتدا به «هویت شرقی» در بافتار جامعه مدرن نظر داشته است. در مثلی عربی آمده است: «هرکسی از اسمش نصیبی دارد» که بیگمان برای یوسف صدق میکند؛ جوانی در تبعید -حال چه خود خواسته باشد چه نباشد- در غربتی نامبارک به سر میبرد؛ به دور از خانه که خاطرات آن را به کول میکشد، گمگشته و حیران... انگار یوسف، نامی است که به هر فرهنگ و قومیتی
سرایت کرده و همواره نشان از تبعید دارد. آواره فلسطین، محمود درویش بزرگ نیز در شعر «من یوسفم پدر» از نام یوسف برای تمثیل «شرقی در تبعید» بهره میجوید. اینکه هیوا قادر نیز از چنین مسئلهای بهره گرفته، نه از روی تقلید، بلکه برداشت مشترک از یک حس مشترک انسانی است که چهبسا برای آوارگان دیگر دنیا نیز قابل درک باشد.
شخصیت یوسف، نه منزوی و گوشهگیر، بلکه نادیده گرفته میشود. گو اینکه غرض هیوا قادر نیز همین بوده است؛ خواسته بگوید که انسان شرقی، خواهناخواه در جامعهای عاری از سنتهای مشرقزمین، مورد اغماض واقع میشود. اگر یوسف هندزفری به گوش در برفهای سنگین استکهلم بهسختی گام برمیدارد، گوشهچشمی است به «نادیدهانگاشتن» و «سختی پیمایش مدرنیته غربی» توسط انسان شرقی! یوسف اما مضافالیه «محمد» را نیز با خود دارد. چیزی که تماما او را شرقی میکند و تا میتواند ذهن مخاطب را به سوی فرهنگ شرقی با آمیزشی از هویت دینی سوق میدهد و حتی آینه شرق را عَلَم میکند تا خواننده، چهره خویش را در آن ببیند. گو اینکه همین نام موجب میشود عدهای نخواهند او را ببینند و گاه حتی به نفی هویت او بپردازند؛ تا جایی که کارش به کار اجباری در خانه گربهها بکشد.
موضوعی که در اینجا بسیار حائز اهمیت است، برخلاف بسیاری از نویسندگان شرقی مانند «هدی برکات»، «هدایت» و... چهرهای که هیوا قادر از انسان شرقی نشان میدهد، بسیار مطلوب است. شخصیت یوسف، نه چونان کاراکترهای رمانهای دیگر، یاغی، سرکش، متجاوز و غیرقابل اعتماد است، بلکه معدود افرادی که با او ارتباط برقرار میکنند، سریعا او را امین تشخیص داده، تا جایی که کودکی خُرد برای یوسف شعر میخواند و تنها خانم ایرانی داستان، رازی مگو را برای او فاش میکند. حتی شخصیت عجیب و غریب «گونیلا» نیز تنها به او اعتماد میکند.
هیوا قادر از آنجا که خود در جامعه غربی زیسته و پارادایمهای موجود در جامعه غربی را بارها از نظر گذرانده، بنابراین دور از ذهن نیست که بخواهد صفای شرقی را به رخ جامعه پرتلاطم و ناپایدار غربی بکشد. در قسمتی از داستان، دختربچهای که سخت یوسف محمد را قابل اعتماد مییابد، با اندوه و اشک شعرهایی را که برای گربهها نوشته، برای او بازخوانی میکند؛ آنهم بارها و بارها تا مخاطب بفهمد به دور از همه کشاکشهای مدرنیته و سنت، میتوان «بارها و بارها» به شرقیترین چهره موجود داستان تکیه کرد؛ تا جایی که دختربچه حتی گوش یوسف را شنواتر از مادرش بیابد. البته ناگفته نماند که هیوا قادر، به مخاطب القا میکند که برخورد و تصادم شرق و غرب یا سنت و مدرنیته گریزناپذیر است.
وجه دیگر، تحلیل جامعه چندوجهی غربی است که در صورت دختری مرموز به نام «کارینا» هویدا میشود. کارینا، دختری که در خانه گربهها کار میکند، چندین بار سعی میکند تا یوسف را به سوی خود جذب کنند؛ اما هر بار که یوسف محمد به او یک گام نزدیک میشود، فورا روی دیگر خویش را به او نشان داده و همین موجب میشود تا یوسف نتواند «وجه راستین» آن را بیابد. سوای این وجه، روی سومی نیز در کارینا یافت میشود که یوسف هیچگاه آن را درک نکرد و حتی نمیدانست که آن را چه بنامد. خط سیر داستان، مخاطب را -سوای از جنسیتی که دارد- با شخصیت یوسف همگام میکند، در نتیجه خواننده، خیلی زود با یوسف عجین شده و سردی و بیاعتمادی یوسف نسبت به کارینا را در خود احساس میکند. این همان آینهای است که هیوا قادر در مقابل انسان شرقی میگذارد و به او میفهماند که تا چه حد میتواند نسبت به جامعهای که متعلق به آن نیست، احساس غربت و بیگانگی کند؛ حتی اگر آن جامعه مانند کارینا لخت و عور در مقابل یوسف شرقی بایستد، باز هم ابری مملو از علامتهای سؤال در مقابل دیدگان انسان شرقی رژه خواهد رفت. شاید دیدگاههای نویسنده و متفکر فقید، ادوارد سعید، در پستوی خانه
گربهها پیدا شود و این همه «عقل شرقی» را در شخصیتی واحد ارائه دهد.
رمان، مذاقی همهپسند دارد؛ حتی برای آنان که منتظر ارائه اثری هیجانی هستند! در طی رمان، افراد گوناگونی وارد صحنه میشوند و پس از آن نیز خارج میشوند. همه آنان با خود داستانهایی دارند که شاید با اصل موضوع هیچ ارتباطی نداشته باشند؛ اما نبود آنها قطعا نقصانی در بدنه روایت محسوب میشد! رازها و داستانهایی که شما را از شرق به غرب و بالعکس پرتاب میکنند. همین نیست! خیانت، عشق، وفاداری، اعتماد، رابطه خصمانه میان مادر و دختر و مواردی از این قبیل مفاهیمی هستند که هرچه بیشتر و بیشتر مخاطب را به محض پیشروی در داستان به خود جذب میکند.
نکته درخور توجه، گربهها هستند که زمینهای سراسر «زنانه» به داستان میدهند. اگر از ارائه دقیق اطلاعات و توصیفات باورنکردنی از گربهها -که حاصل قرائت 10 هزار پژوهش توسط هیوا قادر در مورد گربههاست- بگذریم، حضور فعال زنان یا نقش زنان در عرصه داستان بسیار درخور توجه است. در واقع داستانهای موجود در رمان، یا توسط زنان به وقوع پیوستهاند یا در مورد زنان به وقوع پیوستهاند. بااینهمه یوسف محمد، با تمام صفات پسندیده، قامت بلند و چهره زیبایی که دارد، همچنان یکه و تنهاست، آنهم در میان آن همه زن!
در این میان، نباید به سادگی از کنار ترجمه بسیار خوب مریوان حلبچهای گذر کنیم. میتوان درک کرد که تا چه اندازه مریوان حلبچهای با متن اصلی رمان، دستوپنجه نرم کرده است. وجود اصطلاحات تخصصی، کلمات یونانی و سوئدی، توصیفات شاعرانه که گاه چونان قطاری پشت سر هم میآیند و... امری است که هر مترجم را به چالش میکشد؛ ولی مریوان حلبچهای با ذکاوت تمام، همه آنان را در قالب قند پارسی ریخته است. انتقال گفتمان مدنظر نویسنده، رعایت سبک او، استفاده از کلمات پرکاربرد و مأنوس فارسی و سیاق «خودمانی» جملات، بیشتر باعث خلق اثر در زبان مقصد شده تا ترجمه یا به عبارتی بازآفرینی معرکهای رخ داده است! خلاصه اینکه میتوان با قاطعیت و صراحت گفت که رمان بههیچوجه رنگوبوی ترجمه ندارد و این هنر مترجمی است که قریب به دو دهه در عرصه ادبیات کُردی و فارسی فعالیت دارد. به نظر میرسد اثر هیوا قادر ازجمله رمانهای آوانگاردی باشد که از طرف ادبیات کُردی به ادبیات جهانی تقدیم شده است؛ بهویژه برای فارسیزبانها این اثر میتواند به قدر عمیقی تأثیرگذار و برای همیشه ماندگار باشد.
رمان کُردی به فراخور تاریخ کُردها، همواره ملغمهای بوده از آلام و رنج انسان شرقی که نمود آن بهوضوح در رمانهای بختیار علی، فرهاد پیربال و دیگران مشهود است. در این میان، هیوا قادر در کوششی نو سعی داشته تا در رمان «خانه گربهها» چهرهای دیگر از انسان شرقی را به نمایش بگذارد. این رمان که با ترجمه مریوان حلبچهای توسط نشر ثالث منتشر شده است، داستان جوان پناهجوی کُردی است که بر اثر یک رخداد ناخواسته به 30 روز کار اجباری در خانه گربهها محکوم میشود. رمان مابین سبک رئالیسم و سوررئالیسم در تلاطم است و شخصیتهای داستان، در عین سادگی، پر از رمز و رازها و داستانهایی هستند که خواننده را مجاب به دنبالکردن رمان میکند. شخصیت اصلی داستان، «یوسف محمد» نام دارد. گو اینکه هیوا قادر از همان ابتدا به «هویت شرقی» در بافتار جامعه مدرن نظر داشته است. در مثلی عربی آمده است: «هرکسی از اسمش نصیبی دارد» که بیگمان برای یوسف صدق میکند؛ جوانی در تبعید -حال چه خود خواسته باشد چه نباشد- در غربتی نامبارک به سر میبرد؛ به دور از خانه که خاطرات آن را به کول میکشد، گمگشته و حیران... انگار یوسف، نامی است که به هر فرهنگ و قومیتی
سرایت کرده و همواره نشان از تبعید دارد. آواره فلسطین، محمود درویش بزرگ نیز در شعر «من یوسفم پدر» از نام یوسف برای تمثیل «شرقی در تبعید» بهره میجوید. اینکه هیوا قادر نیز از چنین مسئلهای بهره گرفته، نه از روی تقلید، بلکه برداشت مشترک از یک حس مشترک انسانی است که چهبسا برای آوارگان دیگر دنیا نیز قابل درک باشد.
شخصیت یوسف، نه منزوی و گوشهگیر، بلکه نادیده گرفته میشود. گو اینکه غرض هیوا قادر نیز همین بوده است؛ خواسته بگوید که انسان شرقی، خواهناخواه در جامعهای عاری از سنتهای مشرقزمین، مورد اغماض واقع میشود. اگر یوسف هندزفری به گوش در برفهای سنگین استکهلم بهسختی گام برمیدارد، گوشهچشمی است به «نادیدهانگاشتن» و «سختی پیمایش مدرنیته غربی» توسط انسان شرقی! یوسف اما مضافالیه «محمد» را نیز با خود دارد. چیزی که تماما او را شرقی میکند و تا میتواند ذهن مخاطب را به سوی فرهنگ شرقی با آمیزشی از هویت دینی سوق میدهد و حتی آینه شرق را عَلَم میکند تا خواننده، چهره خویش را در آن ببیند. گو اینکه همین نام موجب میشود عدهای نخواهند او را ببینند و گاه حتی به نفی هویت او بپردازند؛ تا جایی که کارش به کار اجباری در خانه گربهها بکشد.
موضوعی که در اینجا بسیار حائز اهمیت است، برخلاف بسیاری از نویسندگان شرقی مانند «هدی برکات»، «هدایت» و... چهرهای که هیوا قادر از انسان شرقی نشان میدهد، بسیار مطلوب است. شخصیت یوسف، نه چونان کاراکترهای رمانهای دیگر، یاغی، سرکش، متجاوز و غیرقابل اعتماد است، بلکه معدود افرادی که با او ارتباط برقرار میکنند، سریعا او را امین تشخیص داده، تا جایی که کودکی خُرد برای یوسف شعر میخواند و تنها خانم ایرانی داستان، رازی مگو را برای او فاش میکند. حتی شخصیت عجیب و غریب «گونیلا» نیز تنها به او اعتماد میکند.
هیوا قادر از آنجا که خود در جامعه غربی زیسته و پارادایمهای موجود در جامعه غربی را بارها از نظر گذرانده، بنابراین دور از ذهن نیست که بخواهد صفای شرقی را به رخ جامعه پرتلاطم و ناپایدار غربی بکشد. در قسمتی از داستان، دختربچهای که سخت یوسف محمد را قابل اعتماد مییابد، با اندوه و اشک شعرهایی را که برای گربهها نوشته، برای او بازخوانی میکند؛ آنهم بارها و بارها تا مخاطب بفهمد به دور از همه کشاکشهای مدرنیته و سنت، میتوان «بارها و بارها» به شرقیترین چهره موجود داستان تکیه کرد؛ تا جایی که دختربچه حتی گوش یوسف را شنواتر از مادرش بیابد. البته ناگفته نماند که هیوا قادر، به مخاطب القا میکند که برخورد و تصادم شرق و غرب یا سنت و مدرنیته گریزناپذیر است.
وجه دیگر، تحلیل جامعه چندوجهی غربی است که در صورت دختری مرموز به نام «کارینا» هویدا میشود. کارینا، دختری که در خانه گربهها کار میکند، چندین بار سعی میکند تا یوسف را به سوی خود جذب کنند؛ اما هر بار که یوسف محمد به او یک گام نزدیک میشود، فورا روی دیگر خویش را به او نشان داده و همین موجب میشود تا یوسف نتواند «وجه راستین» آن را بیابد. سوای این وجه، روی سومی نیز در کارینا یافت میشود که یوسف هیچگاه آن را درک نکرد و حتی نمیدانست که آن را چه بنامد. خط سیر داستان، مخاطب را -سوای از جنسیتی که دارد- با شخصیت یوسف همگام میکند، در نتیجه خواننده، خیلی زود با یوسف عجین شده و سردی و بیاعتمادی یوسف نسبت به کارینا را در خود احساس میکند. این همان آینهای است که هیوا قادر در مقابل انسان شرقی میگذارد و به او میفهماند که تا چه حد میتواند نسبت به جامعهای که متعلق به آن نیست، احساس غربت و بیگانگی کند؛ حتی اگر آن جامعه مانند کارینا لخت و عور در مقابل یوسف شرقی بایستد، باز هم ابری مملو از علامتهای سؤال در مقابل دیدگان انسان شرقی رژه خواهد رفت. شاید دیدگاههای نویسنده و متفکر فقید، ادوارد سعید، در پستوی خانه
گربهها پیدا شود و این همه «عقل شرقی» را در شخصیتی واحد ارائه دهد.
رمان، مذاقی همهپسند دارد؛ حتی برای آنان که منتظر ارائه اثری هیجانی هستند! در طی رمان، افراد گوناگونی وارد صحنه میشوند و پس از آن نیز خارج میشوند. همه آنان با خود داستانهایی دارند که شاید با اصل موضوع هیچ ارتباطی نداشته باشند؛ اما نبود آنها قطعا نقصانی در بدنه روایت محسوب میشد! رازها و داستانهایی که شما را از شرق به غرب و بالعکس پرتاب میکنند. همین نیست! خیانت، عشق، وفاداری، اعتماد، رابطه خصمانه میان مادر و دختر و مواردی از این قبیل مفاهیمی هستند که هرچه بیشتر و بیشتر مخاطب را به محض پیشروی در داستان به خود جذب میکند.
نکته درخور توجه، گربهها هستند که زمینهای سراسر «زنانه» به داستان میدهند. اگر از ارائه دقیق اطلاعات و توصیفات باورنکردنی از گربهها -که حاصل قرائت 10 هزار پژوهش توسط هیوا قادر در مورد گربههاست- بگذریم، حضور فعال زنان یا نقش زنان در عرصه داستان بسیار درخور توجه است. در واقع داستانهای موجود در رمان، یا توسط زنان به وقوع پیوستهاند یا در مورد زنان به وقوع پیوستهاند. بااینهمه یوسف محمد، با تمام صفات پسندیده، قامت بلند و چهره زیبایی که دارد، همچنان یکه و تنهاست، آنهم در میان آن همه زن!
در این میان، نباید به سادگی از کنار ترجمه بسیار خوب مریوان حلبچهای گذر کنیم. میتوان درک کرد که تا چه اندازه مریوان حلبچهای با متن اصلی رمان، دستوپنجه نرم کرده است. وجود اصطلاحات تخصصی، کلمات یونانی و سوئدی، توصیفات شاعرانه که گاه چونان قطاری پشت سر هم میآیند و... امری است که هر مترجم را به چالش میکشد؛ ولی مریوان حلبچهای با ذکاوت تمام، همه آنان را در قالب قند پارسی ریخته است. انتقال گفتمان مدنظر نویسنده، رعایت سبک او، استفاده از کلمات پرکاربرد و مأنوس فارسی و سیاق «خودمانی» جملات، بیشتر باعث خلق اثر در زبان مقصد شده تا ترجمه یا به عبارتی بازآفرینی معرکهای رخ داده است! خلاصه اینکه میتوان با قاطعیت و صراحت گفت که رمان بههیچوجه رنگوبوی ترجمه ندارد و این هنر مترجمی است که قریب به دو دهه در عرصه ادبیات کُردی و فارسی فعالیت دارد. به نظر میرسد اثر هیوا قادر ازجمله رمانهای آوانگاردی باشد که از طرف ادبیات کُردی به ادبیات جهانی تقدیم شده است؛ بهویژه برای فارسیزبانها این اثر میتواند به قدر عمیقی تأثیرگذار و برای همیشه ماندگار باشد.