«قهرمان» در قاب
مجید موثقی
قهرمانان یا درستتر ناقهرمانان فیلمهای فرهادی یا شخصیتهایی تکافتاده مانند «رقص در غبار» و «شهر زیبا» هستند که گوشهگیر و بیدفاع برای بقا و زندهماندن دستوپا میزنند یا در کنار خانوادهای که در حال فروپاشی است، مشغول تعویض ماسکهای پنهان خود هستند تا چهرهای معقول و سازگار با واقعیتهای اجتماعی پیدا کنند. عمل برانگیزنده درام در این جنس فیلمهای او با معمایی هیچکاکی، ریتم مناسبی در روایت پیدا کرده و این سؤال را برای تماشاگر به وجود میآورد که «چه کسی در انتها دروغ میگوید؟».
این ستیز شخصیتها و پنهانکاری آنها، مخاطب را درگیر حدسهای نیمپزی کرده که در فیلمهای «چهارشنبهسوری»، «جدایی نادر از سیمین»، «درباره الی» و «فروشنده» به خوبی نمایان است؛ نصف دیگر داستان و ماجرا در تمام کارهای ذکرشده، توسط مخاطب پخته خواهد شد، از این نظر کارگردانی در آثار او چه در انتخاب بازیگران و بازیگرفتن از آنها و چه استفاده از میزانسنهای تئاتری یعنی قراردادن بازیگران در برابر دوربینی که به زودی خاموش نمیشود (به عنوان مثال افتتاحیه «جدایی نادر از سیمین» قابل قبول است، مشخص است که او در تمرینها به تصمیم و توافق درستی قبل از فیلمبرداری با همه رسیده است، چیزی که هیچکاک با نام «آمادگی قبلی کارگردان» از آن یاد میکند).
داستان این فیلم دوساعته که انگار اینبار دوربین فرهادی بازگشتی به فیلم «شهر زیبا» داشته، از خروج و ورود شخصیتی به نام رحیم سلطان با بازی «امیر جدیدی» خبر میدهد که با دردسر مالی و شکایت یک شاکی با بازی «محسن تنابنده» حالا در زندان به سر میبرد، اما در پی یک مرخصی کوتاه برای رضایتگرفتن از این شاکی سراغ او میرود، زیرا بوی پول و راهحل جدیدی به مشام او خورده است!
فیلم با خروج «رحیم سلطان» از زندانی در شیراز شروع میشود، او سراغ فامیلی میرود که در تخت جمشید مشغول کار است و تیتراژ خوبی در بالارفتن از این پلههای طویل برای رسیدن به بالای کوه فیلمبرداری شده که خبر از یک پیشینه فرهنگی میدهد که امروز در حال خاکخوردن و یک ترمیم طولانی است! کیف پولی پر از سکه پیدا شده و او (رحیم سلطان) میتواند قرض خود را پس بدهد، اما دچار عذاب وجدان است و نمیخواهد آن را برای آزادی خود خرج کند... . شیوه روایتی که فرهادی در همین پنهانکاریهایی که در کارهای قبلی او دیده شده به کار میبندد، دیگر تکراری شده است؛ در واقع تاکتیک کارگردانی فرهادی تا سکانس خیریه و جمعشدن پول و رضایتگرفتن از شاکی کارگشا است، اما تناقضهایی که مأمور استخدام با بازی کوتاه و خوب خود نشان داده و شهادتها و بازیهای رحیم و نامزدش برای جبران اشتباهات و رهایی از مخمصه، فیلمنامه را در سراشیبی عجیبی قرار میدهد تا مخاطب را بیمنطق به اوج داستان نزدیک کند و همزمان ویدئوهایی که نشاندهنده شخصیت پرخاشگر رحیم است برای باورپذیری ستیز این شخصیت در فیلم ناکافی است. تنها نکتهای که در این فیلم مانند کارهای دیگر او به چشم
میخورد نقد یک نظام قضائی است که خود انسانها درک بهتری از «بنیآدم اعضای یک پیکرند» دارند تا قوانینی که بیشتر دستوپاگیر است و حبسکشیدن راهحل درستی برای رفع مشکلات اجتماعی انسانها نیست!
کارگردانی و ریتم مونتاژ فیلم قهرمان به روایت خوب نزدیک شده و مشخص است بازیها مانند اکثر کارهای فرهادی از نگاه تیزبین کارگردان دور نمانده است، البته جای آن بود که «امیر جدیدی» پیچیدگی بیشتری به شخصیت سادهدل رحیم در بازی میداد، او این نقش را کمی تکبعدی نگاه کرده و مشخص است فقط به وظایفی که کارگردان برای او مشخص کرده، بسنده کرده است تا اینکه خود نقش را در لایههای زیرین آن کشف و ابلاغ کند، اما نسبت به دیگر کارهای او تا به امروز، نابلد عمل نکرده است! ویدئو و فضای مجازی و ترس از بیآبرویی قهرمان که حالا دیگر قهرمان نیست، یکی از عناصری است که کارگردان از میانه فیلم تا انتهای آن، برای گرهگشایی و رساندن مخاطب به انتهای فیلم در آستین داشته است، اما چنان 20 دقیقه انتهایی فیلم از رگبار اطلاعات جدید پر میشود و چنان شخصیتها پیچوتاب عجیبی میخورند که به نظر میرسد کارگردان دوباره فقط سعی در زیرنویسکردن شخصیتها برای رسیدن به یک فینال تکراری و نیمپز دارد که این شیوه روایی دیگر در فیلمهای فرهادی تکراری شده است!
اما بازگشت فرهادی از اسپانیا به ایران یکی از تصمیمهای درستی بود که از این لحاظ فیلم قهرمان امتیاز بیشتری نسبت به کار قبلی او یعنی «همه میدانند» به خود اختصاص میدهد.
قهرمانان یا درستتر ناقهرمانان فیلمهای فرهادی یا شخصیتهایی تکافتاده مانند «رقص در غبار» و «شهر زیبا» هستند که گوشهگیر و بیدفاع برای بقا و زندهماندن دستوپا میزنند یا در کنار خانوادهای که در حال فروپاشی است، مشغول تعویض ماسکهای پنهان خود هستند تا چهرهای معقول و سازگار با واقعیتهای اجتماعی پیدا کنند. عمل برانگیزنده درام در این جنس فیلمهای او با معمایی هیچکاکی، ریتم مناسبی در روایت پیدا کرده و این سؤال را برای تماشاگر به وجود میآورد که «چه کسی در انتها دروغ میگوید؟».
این ستیز شخصیتها و پنهانکاری آنها، مخاطب را درگیر حدسهای نیمپزی کرده که در فیلمهای «چهارشنبهسوری»، «جدایی نادر از سیمین»، «درباره الی» و «فروشنده» به خوبی نمایان است؛ نصف دیگر داستان و ماجرا در تمام کارهای ذکرشده، توسط مخاطب پخته خواهد شد، از این نظر کارگردانی در آثار او چه در انتخاب بازیگران و بازیگرفتن از آنها و چه استفاده از میزانسنهای تئاتری یعنی قراردادن بازیگران در برابر دوربینی که به زودی خاموش نمیشود (به عنوان مثال افتتاحیه «جدایی نادر از سیمین» قابل قبول است، مشخص است که او در تمرینها به تصمیم و توافق درستی قبل از فیلمبرداری با همه رسیده است، چیزی که هیچکاک با نام «آمادگی قبلی کارگردان» از آن یاد میکند).
داستان این فیلم دوساعته که انگار اینبار دوربین فرهادی بازگشتی به فیلم «شهر زیبا» داشته، از خروج و ورود شخصیتی به نام رحیم سلطان با بازی «امیر جدیدی» خبر میدهد که با دردسر مالی و شکایت یک شاکی با بازی «محسن تنابنده» حالا در زندان به سر میبرد، اما در پی یک مرخصی کوتاه برای رضایتگرفتن از این شاکی سراغ او میرود، زیرا بوی پول و راهحل جدیدی به مشام او خورده است!
فیلم با خروج «رحیم سلطان» از زندانی در شیراز شروع میشود، او سراغ فامیلی میرود که در تخت جمشید مشغول کار است و تیتراژ خوبی در بالارفتن از این پلههای طویل برای رسیدن به بالای کوه فیلمبرداری شده که خبر از یک پیشینه فرهنگی میدهد که امروز در حال خاکخوردن و یک ترمیم طولانی است! کیف پولی پر از سکه پیدا شده و او (رحیم سلطان) میتواند قرض خود را پس بدهد، اما دچار عذاب وجدان است و نمیخواهد آن را برای آزادی خود خرج کند... . شیوه روایتی که فرهادی در همین پنهانکاریهایی که در کارهای قبلی او دیده شده به کار میبندد، دیگر تکراری شده است؛ در واقع تاکتیک کارگردانی فرهادی تا سکانس خیریه و جمعشدن پول و رضایتگرفتن از شاکی کارگشا است، اما تناقضهایی که مأمور استخدام با بازی کوتاه و خوب خود نشان داده و شهادتها و بازیهای رحیم و نامزدش برای جبران اشتباهات و رهایی از مخمصه، فیلمنامه را در سراشیبی عجیبی قرار میدهد تا مخاطب را بیمنطق به اوج داستان نزدیک کند و همزمان ویدئوهایی که نشاندهنده شخصیت پرخاشگر رحیم است برای باورپذیری ستیز این شخصیت در فیلم ناکافی است. تنها نکتهای که در این فیلم مانند کارهای دیگر او به چشم
میخورد نقد یک نظام قضائی است که خود انسانها درک بهتری از «بنیآدم اعضای یک پیکرند» دارند تا قوانینی که بیشتر دستوپاگیر است و حبسکشیدن راهحل درستی برای رفع مشکلات اجتماعی انسانها نیست!
کارگردانی و ریتم مونتاژ فیلم قهرمان به روایت خوب نزدیک شده و مشخص است بازیها مانند اکثر کارهای فرهادی از نگاه تیزبین کارگردان دور نمانده است، البته جای آن بود که «امیر جدیدی» پیچیدگی بیشتری به شخصیت سادهدل رحیم در بازی میداد، او این نقش را کمی تکبعدی نگاه کرده و مشخص است فقط به وظایفی که کارگردان برای او مشخص کرده، بسنده کرده است تا اینکه خود نقش را در لایههای زیرین آن کشف و ابلاغ کند، اما نسبت به دیگر کارهای او تا به امروز، نابلد عمل نکرده است! ویدئو و فضای مجازی و ترس از بیآبرویی قهرمان که حالا دیگر قهرمان نیست، یکی از عناصری است که کارگردان از میانه فیلم تا انتهای آن، برای گرهگشایی و رساندن مخاطب به انتهای فیلم در آستین داشته است، اما چنان 20 دقیقه انتهایی فیلم از رگبار اطلاعات جدید پر میشود و چنان شخصیتها پیچوتاب عجیبی میخورند که به نظر میرسد کارگردان دوباره فقط سعی در زیرنویسکردن شخصیتها برای رسیدن به یک فینال تکراری و نیمپز دارد که این شیوه روایی دیگر در فیلمهای فرهادی تکراری شده است!
اما بازگشت فرهادی از اسپانیا به ایران یکی از تصمیمهای درستی بود که از این لحاظ فیلم قهرمان امتیاز بیشتری نسبت به کار قبلی او یعنی «همه میدانند» به خود اختصاص میدهد.