|

بیانیه‌ای با 1200 امضا

دللوی تشنگی خوزستان را بشنوید

علی مغازه‌ای

خوزستان درگیر تشنگی شده است و هم‌میهنان ما به‌جای نگرانی از آینده خود و فرزندانشان، گرفتار بدیهی‌ترین حق اولیه خود شده‌اند که آب است. هم‌وطنانی که نه برای آب که برای بقا و زنده‌ماندن فریاد بر‌می‌آورند. شاید اکثریت جامعه امروز به این نکته توجه نداشته باشند که این هم‌وطنان ساکنان مرزهایی از کشورند که نه‌تنها غذا بلکه حیات انسان ایرانی بر محور وجود جغرافیای طبیعی اینان زنده است. شاید متوجه نباشیم که این منطقه میراث‌دار رگ حیاتی ما ایرانیان است. شاید ما نتوانیم درک کنیم شرایط امروز را که وامدار دیروز تاریخ زیست‌بوم‌مان است. شاید توجه نداشته باشیم که تمدن ایران از زمان سلجوقیان واپس‌روی خود را از روزگار شکوفایی و بالندگی خود تجربه و زیست می‌کرد تا زمانی که جهان به اهمیت انرژی پی‌ برد. شاید ندانیم این انرژی حیاتی جوامع مدرن وابسته به خاک است. خاکی که میلیون‌ها سال ماده‌ای را در خود تبلور بخشید به نام نفت که امروز ما به شدید‌ترین نحو ممکن وابسته به آنیم و شاید نتوانیم درک‌ کنیم که امروز را اگر هستیم، مدیون چه نعمتی هستیم و چه تاوانی بخشی از سرزمین امروزمان برای بقای ایران پرداخته است. دیار خوزستان که همچون مادری که برای فرزند خود شیره جانش را روان می‌کند، خون و شیر حیات و تداوم زندگی به کام این ملت روان کرد، همچون مادر هیچ توقعی نداشت جز سهمی برای زنده‌ماندن.

سال‌ها در جنگ دوام آورد تا ما در جهان رؤیاهای آینده به فکر بازسازی فردایمان باشیم و ما چه می‌دانیم بر او چه رفت. بر او که گلوله را و توپ و بمب را بر سر بام و در و دیوار و جان خود تاب آورد تا زنده بماند ایران.
دللو‌ها یا تهویده مادران خوزستان را چگونه تاب آوریم امروز که نه برای زندگی و بقای وطن که برای لبان تشنه فرزندان همان قومی بر زبان و کلام مادران زمینی جاری‌ است که امروز را مدیون پایداری آنانیم.
طورهای موسیقی عربی عشایر خوزستانی را چگونه می‌توانیم تاب آوریم آن زمان که این مردان و زنانی که هیچ از دولت و ‌ملت نخواستند جز پایبندی‌شان به یک‌ ملت و دولتی برابر با احترام به انسان بدون تبعیض.
سال‌هاست موسیقی‌دانان خوزستان طورهای متنوع «صنع بالسحر» و طور علوانیه که علوان‌الشویّع موسیقی‌دان عرب ایرانی آن را پرداخت، خواندند و با ربابه و گلن نواختند. خواندند از سوز و راز و نیازشان اما ما نشنیدیم.
گفتیم از ساز گلن که با پیت‌حلبی ایرانول ساخته شد به‌جای ربابه.
سازی که پس از شکستن سازشان ربابه، ساختندش تا بنوازند اطوار عربی را که ایرانی بودند از اعماق روح و ‌کالبد اقوام ایران بزرگ با اقوام بسیار.
امروز اگر ما هنرمندان امضا می‌کنیم بیانیه‌ای را در همبستگی با این قوم کهن، حداقل توقع از رسانه‌ها که گاه ادعای مستقل‌بودن دارند، انتشار این همبستگی است که این هم عملی نشد در هنگامه سخت این عزیزان.
بیش از هزارو 200 هنرمند موسیقی و سینما و تجسمی در کمتر از سه روز بیانیه‌ای را امضا کردند که اگر مجال بود به ۱۲۰ هزار می‌رسید امضای حمایت؛ اما برخی از بازتابش سر باز زدند یا شاید ابا داشتند؛ چراکه امکان دارد اغتشاش نامیده شود فریاد هم‌میهنانمان در خوزستان. هنرمندانی همچون احمد پژمان، حسین علیزاده، فریدون شهبازیان، کامبیز روشن‌روان، مجید انتظامی، کیهان کلهر، هوشنگ كامكار، منوچهر صهبایی، محمدرضا درویشی، علی‌اکبر شکارچی، بیژن كامكار، ارسلان كامكار، اسماعیل تهرانی، فرخ مظهری، نادر مشایخی، اردشیر كامكار، شاپور رحیمی، حمید متبسم، شهرام صارمی، جواد بطحایی، شاهرخ خواجه‌نور‌ی، خسرو سلطانی، ناصر رحیمی، جهانشاه برومند، رضا کیانیان، ابوالحسن داوودی، محمدرضا اصلانی، کتایون ریاحی، سعید عقیقی و بسیارانی که طولانی می‌شود این فهرست و مجالش نیست.
روزی را به یاد بیاوریم که لب کارون چه گلبارون بود. روزی را به یاد بیاوریم که بر لب کارون می‌نشستند دلدارون. به یاد بیاوریم تاریخ این بخش از دیارمان را که تاب آورد هشت‌ سال جنگ را. به یاد بیاوریم تلفات و رنج مادران و برادران و خواهرانمان را که برای کشورمان تحمل کردند و امروز به‌جای پاداش، بی‌آبی نصیبشان شد نه بی‌نانی و رفاه.
بخوانیم تاریخ را که بدانیم چه کردیم با خود و فرهنگ و میهن خود.
بخوانیم دللوی مادران خوزستان را برای کودکان تشنه خوزستان تا نرسیم به روزی که شاهد لالایی‌های مادران ایران به خداحافظی با فرزندان تشنه درگذشته این سرزمین باستانی باشیم.
اما اندیشه و هنر ما سال‌هاست تشنه است. موسیقی ایران در این چند دهه اخیر گرفتار سنت‌ دیدگاه‌های خاص است؛ چراکه نفرین نفت گریبانمان را‌ گرفته است. بسیار بحث‌ها در این زمینه مطرح شده و هنوز در جریان است. موسیقی ایران امروز تشنه است همچون خوزستانِ تشنه.

خوزستان درگیر تشنگی شده است و هم‌میهنان ما به‌جای نگرانی از آینده خود و فرزندانشان، گرفتار بدیهی‌ترین حق اولیه خود شده‌اند که آب است. هم‌وطنانی که نه برای آب که برای بقا و زنده‌ماندن فریاد بر‌می‌آورند. شاید اکثریت جامعه امروز به این نکته توجه نداشته باشند که این هم‌وطنان ساکنان مرزهایی از کشورند که نه‌تنها غذا بلکه حیات انسان ایرانی بر محور وجود جغرافیای طبیعی اینان زنده است. شاید متوجه نباشیم که این منطقه میراث‌دار رگ حیاتی ما ایرانیان است. شاید ما نتوانیم درک کنیم شرایط امروز را که وامدار دیروز تاریخ زیست‌بوم‌مان است. شاید توجه نداشته باشیم که تمدن ایران از زمان سلجوقیان واپس‌روی خود را از روزگار شکوفایی و بالندگی خود تجربه و زیست می‌کرد تا زمانی که جهان به اهمیت انرژی پی‌ برد. شاید ندانیم این انرژی حیاتی جوامع مدرن وابسته به خاک است. خاکی که میلیون‌ها سال ماده‌ای را در خود تبلور بخشید به نام نفت که امروز ما به شدید‌ترین نحو ممکن وابسته به آنیم و شاید نتوانیم درک‌ کنیم که امروز را اگر هستیم، مدیون چه نعمتی هستیم و چه تاوانی بخشی از سرزمین امروزمان برای بقای ایران پرداخته است. دیار خوزستان که همچون مادری که برای فرزند خود شیره جانش را روان می‌کند، خون و شیر حیات و تداوم زندگی به کام این ملت روان کرد، همچون مادر هیچ توقعی نداشت جز سهمی برای زنده‌ماندن.

سال‌ها در جنگ دوام آورد تا ما در جهان رؤیاهای آینده به فکر بازسازی فردایمان باشیم و ما چه می‌دانیم بر او چه رفت. بر او که گلوله را و توپ و بمب را بر سر بام و در و دیوار و جان خود تاب آورد تا زنده بماند ایران.
دللو‌ها یا تهویده مادران خوزستان را چگونه تاب آوریم امروز که نه برای زندگی و بقای وطن که برای لبان تشنه فرزندان همان قومی بر زبان و کلام مادران زمینی جاری‌ است که امروز را مدیون پایداری آنانیم.
طورهای موسیقی عربی عشایر خوزستانی را چگونه می‌توانیم تاب آوریم آن زمان که این مردان و زنانی که هیچ از دولت و ‌ملت نخواستند جز پایبندی‌شان به یک‌ ملت و دولتی برابر با احترام به انسان بدون تبعیض.
سال‌هاست موسیقی‌دانان خوزستان طورهای متنوع «صنع بالسحر» و طور علوانیه که علوان‌الشویّع موسیقی‌دان عرب ایرانی آن را پرداخت، خواندند و با ربابه و گلن نواختند. خواندند از سوز و راز و نیازشان اما ما نشنیدیم.
گفتیم از ساز گلن که با پیت‌حلبی ایرانول ساخته شد به‌جای ربابه.
سازی که پس از شکستن سازشان ربابه، ساختندش تا بنوازند اطوار عربی را که ایرانی بودند از اعماق روح و ‌کالبد اقوام ایران بزرگ با اقوام بسیار.
امروز اگر ما هنرمندان امضا می‌کنیم بیانیه‌ای را در همبستگی با این قوم کهن، حداقل توقع از رسانه‌ها که گاه ادعای مستقل‌بودن دارند، انتشار این همبستگی است که این هم عملی نشد در هنگامه سخت این عزیزان.
بیش از هزارو 200 هنرمند موسیقی و سینما و تجسمی در کمتر از سه روز بیانیه‌ای را امضا کردند که اگر مجال بود به ۱۲۰ هزار می‌رسید امضای حمایت؛ اما برخی از بازتابش سر باز زدند یا شاید ابا داشتند؛ چراکه امکان دارد اغتشاش نامیده شود فریاد هم‌میهنانمان در خوزستان. هنرمندانی همچون احمد پژمان، حسین علیزاده، فریدون شهبازیان، کامبیز روشن‌روان، مجید انتظامی، کیهان کلهر، هوشنگ كامكار، منوچهر صهبایی، محمدرضا درویشی، علی‌اکبر شکارچی، بیژن كامكار، ارسلان كامكار، اسماعیل تهرانی، فرخ مظهری، نادر مشایخی، اردشیر كامكار، شاپور رحیمی، حمید متبسم، شهرام صارمی، جواد بطحایی، شاهرخ خواجه‌نور‌ی، خسرو سلطانی، ناصر رحیمی، جهانشاه برومند، رضا کیانیان، ابوالحسن داوودی، محمدرضا اصلانی، کتایون ریاحی، سعید عقیقی و بسیارانی که طولانی می‌شود این فهرست و مجالش نیست.
روزی را به یاد بیاوریم که لب کارون چه گلبارون بود. روزی را به یاد بیاوریم که بر لب کارون می‌نشستند دلدارون. به یاد بیاوریم تاریخ این بخش از دیارمان را که تاب آورد هشت‌ سال جنگ را. به یاد بیاوریم تلفات و رنج مادران و برادران و خواهرانمان را که برای کشورمان تحمل کردند و امروز به‌جای پاداش، بی‌آبی نصیبشان شد نه بی‌نانی و رفاه.
بخوانیم تاریخ را که بدانیم چه کردیم با خود و فرهنگ و میهن خود.
بخوانیم دللوی مادران خوزستان را برای کودکان تشنه خوزستان تا نرسیم به روزی که شاهد لالایی‌های مادران ایران به خداحافظی با فرزندان تشنه درگذشته این سرزمین باستانی باشیم.
اما اندیشه و هنر ما سال‌هاست تشنه است. موسیقی ایران در این چند دهه اخیر گرفتار سنت‌ دیدگاه‌های خاص است؛ چراکه نفرین نفت گریبانمان را‌ گرفته است. بسیار بحث‌ها در این زمینه مطرح شده و هنوز در جریان است. موسیقی ایران امروز تشنه است همچون خوزستانِ تشنه.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها