شكلهاي زندگي: به مناسبت انتشار «داستان دو شهر» چارلز ديكنز
شهر در برابر شهر
نادر شهريوري (صدقي)
داستان گالیور، داستان بسیار مشهوری است. گالیور برای پیداکردن پدر خود به سرزمین لیلیپوتها قدم میگذارد. در آن سرزمین کوتولههایی با متوسط قامتی در حدود پانزده سانتیمتر زندگی میکردند. حضور گالیور در سرزمین لیلیپوتها، کوتولهها را سخت متعجب میکند. کوتولهها با غولی بلندقامت روبهرو میشوند که مثل خودشان نیست، آنها درصدد چارهجویی برمیآیند تا غول تازهوارد را مثل خودشان کنند. پس منتظر میمانند گالیور به خواب رود و آنوقت کوتولهها او را با هزاران نخ باریک به زمین میخکوب میکنند. پس از آنکه گالیور از خواب بیدار میشود او را در همین حالت نگه میدارند تا تسلیم شود و قسم یاد کند که به سنتهای آن سرزمین وفادار میماند و قوانین آنجا را نقض نمیکند، گالیور این شرط را میپذیرد.
دیکنز در ابتدا با قدمهای استوار و مطمئن وارد صحنه شد. «من هنرمند» او که در ناخودآگاهش مأوا گزیده بود، او را به عبور از مرزهای معمول ترغیب میکرد اما بهتدریج دیکنز در شنهای نرم فرورفت و بیشتر و بیشتر قدم به جا پاهای سنت کهن گذارد و تسلیم زمانه خود شد. بهخصوص آنکه سنتهای کشوری که در آن زندگی میکرد، قویترین سنت با مرکز ثقل قوی بود که او بههیچرو نمیتوانست خود را از جاذبه آن دور نگه دارد. بدینسان دیکنز در تمامی زندگیاش هیچگاه از مرزهای اخلاقی، هنری و زیباییشناسی کشورش عبور نکرد و درهمانحال که تسلیم روح زمانهاش بود، آثارش نیز بیانگر سنت ویکتوریایی انگلستان بود.
چارلز دیکنز (1870-1812) دومین پسر جان دیکنز کارمند اداره کارپردازی نیروی دریایی بود که به خاطر نداشتن درآمد کافی و بیتوجهی به امور مالی ورشکست میشود و مدتی در زندان به سر میبرد. در آن شرایط خانواده ناگزیر دیکنز دوازدهساله را برای کار به کارخانه واکسنسازی میفرستند و تنها پس از آزادی پدرش از زندان او را به مدرسه بازمیفرستند و سپس در دفتر وکالت به کار مشغول میشود. دیکنز در این ایام بیشترین وقت خود را صرف بررسی زندگی در لندن میکند و سرانجام به روزنامهنگاری روی میآورد. روزنامهنگاری را میتوان کارآموزی دیکنز تلقی کرد که مقدمات نویسندگی را برایش فراهم میآورد.
دیکنز را باید نویسندهای دانست که به کندوکاو در اعماق کشف ناشده شهر میپردازد. او همچون نویسندگان معاصرش بالزاک، گوگل، داستایفسکی و... ناظر زنده و پرتحرک سلسلهوقایعی است که در پیرامونش اتفاق میافتد با این تمایز که دیکنز تنها به خلقوخوی انسانها و موقعیتشان نمیپردازد بلکه به اشیا نیز جان میدهد و آنها را به درون داستانهای خود میآورد تا بر اهمیت آنها تأکید کرده باشد. دیکنز بر این مسئله آگاه بود که نمیتوان آدمها را از محیطشان، از چیزها و کاشانهای که در آن زندگی میکنند جدا کرد. او بر اهمیت فضا در ارائه تصویر واقعی آگاه بود. دیکنز «...چیزها و جاها را نه به هیئتی ساده و بیپیرایه، چنانکه گویی بار اولی است که میبیند یا كه جز یک بار ندیده است و نمیبیند، بلکه چنان وصف میکند که گویی در خاطر زندهشان میسازد»1. دیکنز خیال را بر تجربهای میافزاید تا آنچه به چشم میآید صرفا گزارشی مستندگونه از گوشه و اطراف نباشد بلکه روایتی هنری باشد که به ناگزیر در خاطره جای میگیرد.
دیکنز درهمهحال بهعنوان گالیوری مدرن شرط و شروط سنتهای ویکتوریایی کشور خود را پذیرفت و مقید به سنت انگلستان و سلیقه بورژوازی باقی ماند. او همواره با انگلستان موافق بود و آنها هم از او رضایت داشتند و به همین دلیل شخصیتهایی که آفرید جزئی از محیطی بودند که در آن بزرگ شدهاند و تنها در همانجا میتوانستند زندگی کنند. دیکنز با تبحری ویژه که تنها مخصوص خودش بود، زندگی آنها را برایشان مطبوع ساخت. غبار از اشیا، و لوازم زندگیشان زدود و عزیزترین چیز آنها یعنی خانه و کاشانه را برایشان عزیزتر کرد. او درصدد بود تا لطف شاعرانه زندگی روزمره را به کسانی بیاموزد که محکوم به زندگی روزمره بودند اما متوجه «محکومیت» خود نمیشدند. دیکنز با آثار درخشان خود کاری کرد که آنها متوجه محکومیت خود نشوند و حتی آن را سعادتی تلقی کنند که دیگران حسرتش را میخورند. او متبحرانه و زیباییشناسانه مبادرت به خلق چنین فضاهایی میکند تا بدانجا که خوانندگان آثار او آرزو میکردند به جای آدمهای داستانی دیکنز باشند: قناعت پیشه کنند و صبور باشند تا از طوفانهای آرامش برهمزن بیرون در امان بمانند.
دیکنز «طوفان» را در یکی از داستانهای خود به نمایش درمیآورد. «داستان دو شهر»، داستانی متفاوت از دیگر داستانهای دیکنز است. این رمان درباره دو شهر لندن و پاریس است و زمان آن از 1775 تا 1794 -گرماگرم ترمیدور*- یعنی پنج سال بعد از انقلاب فرانسه (1789) را دربر میگیرد. دیکنز در آغاز رمان، در قطعهای حماسی که با نثر مرسومش فرق میکند، آرام قبل از طوفان را توصیف میکند. خواننده با خواندن این قطعه فضای شهر را در آستانه تغییری سرنوشتساز میبیند: «بهترین روزگار و بدترین ایام بود. موسم نور و ایام ظلمت بود، بهار امید بود و زمستان ناامیدی. همهچیز در پیشروی گسترده بود و چیزی در پیشروی نبود، همه به سوی بهشت میشتافتیم و همه در جهت عکس ره میسپردیم»2.
دیکنز نویسنده دنیای بورژوازی است و بورژوازی با شهر پیوندی ژنتیک دارد. اساسا رشد بورژوازی با رشد شهر گره میخورد و شهر از نگاه دیکنز با تمدن و پیشرفت معنا پیدا میکند: «اگر چیزی باشد که دیکنز به سائقه غریزه واقعا بدان علاقهمند باشد، همان گسترش شهر به مفهوم گسترش تمدن است»3. دیکنز سراسر شهرهای اروپا را زیر پا نهاد و گسترش روزافزون تمدن در شهر را مشاهده کرد اما سفرهایش سیاحتی به حساب میآمدند و حتی از آنها نیز سطحیتر بودند زیرا «...هرگز با خاک آن کشورها تماس حاصل نکرد»4. آن شهرها را چنانکه لندن را تجربه کرد، تجربه نکرد. علاقهای هم به تجربهکردنشان نداشت. دیکنز همواره مقید به سوگند گالبوری خود لندن را نهتنها خانه و کاشانه خود که آن را مرکز عالم تلقی میکرد بااینحال و به رغم علاقه دیکنز به لندن این مانع از آن نمیشد که به کندوکاو در اعماق کشفنشده دیگر شهرها نپردازد؛ پاریس یکی از آن شهرها بود.
محل اتفاقات «داستان دو شهر» دیکنز پاریس است و داستان حول زندگی دکتر الکساندر مانت شکل میگیرد. دکتر مانت به دلیل آگاهی از جنایت و تجاوز مارکی دوسنت اوروموند و برادرش به خانوادهای روستایی به زندان باستیل میافتد و در آنجا کفاشی میکند. مارکی دوسنت اوروموند که خانوادهای صاحب قدرت و ثروتاند به زنی روستایی تجاوز کرده، شوهر او را کشته و برادرش را زخمی کردهاند اما تاوان این جنایت را دکتر مانت میدهد و با اعمال نفوذ مارکی دوسنت اوروموند، هجده سال در زندان میماند. مانت بعد از محکومیتی طولانی -هجده سال- عقلباخته و درهمشکسته آزاد میشود اما قبل از آن همسرش میمیرد و لوسی دختر جوانش گمان میکند پدرش نیز در قید حیات نباشد. تا آنکه به وسیله جارویس لاری، کارگزار بانک تلس لندن در پاریس و دوست قدیمی مانت درمییابد که پدرش زنده است و در خانه مستخدم سابقش در پاریس ساکن است. شروع داستان تلاش جارویس لاری برای آمادهکردن روحی لوسی برای درک واقعیت و همزمان رفتن آنان به پاریس برای شناسایی دکتر مانت است.
«داستان دو شهر» شباهت زیادی به داستان «سرهنگ شابر» اثر بالزاک دارد. سرهنگ شابر نیز همچون دکتر مانت قربانی میشود. او که شخصیت طرازاول امپراتوری فرانسه است در میدان نبرد با تصور اینکه کشته شده، زنده به خاک سپرده میشود اما شابر به شکل معجزهآسایی نجات پیدا میکند، ماهها طول میکشد تا هویتش را به یاد آورد زیرا به شکل وحشتناکی شخصیتزدایی شده است. دو سال تمام دیوانه تلقی میشود زیرا اصرار دارد اسمش سرهنگ شابر است، در آلمان زندانی میشود و تنها زمانی او را از زندان مرخص میکنند که بپذیرد خود را سرهنگ شابر معرفی نکند. در این مدت سرهنگ شابر همچون دکتر مانت دچار استحاله روحی و جسمی شده و تنها کالبدی بیجان از او باقی مانده است.
سیر «داستان دو شهر» چنان که عادت دیکنز است، حولوحوش «خانواده» و اینبار خانواده مانت ساخته و پرداخته میشود اما برخلاف رسم مرسوم خانواده نقشی در سرنوشت خود ایفا نمیکند بلکه متأثر از فضایی بهمراتب گستردهتر قرار میگیرد. دیکنز در «داستان دو شهر»، جو ملتهب پاریس را به نمایش درمیآورد که سرنوشت آدمها را تحتالشعاع حوادث خود قرار میدهد. بسیاری «داستان دو شهر» را متفاوت از دیگر نوشتههای دیکنز تلقی میکنند، این تلقی درستی است. دیکنز در این داستان برای اولین بار به توصیف آدمهایی دست میزند که به رغم خواست خود، دستخوش تکانههای شهر درحال تغییر قرار میگیرند. عنوان «داستان دو شهر» بامسما است: شهری که اعتدال را رعایت میکند و شهری که رعایت نمیکند؛ لندن شهری است که اعتدال را رعایت میکند و پاریس شهری است که اعتدال را رعایت نمیکند. خانواده مانت و اطرافیانش در پاریس حتی اگر بخواهند نمیتوانند معتدل باشند. آنها در مسیر سرنوشتی با «دور تند» قرار گرفتهاند، دیکنز در این رمان به توصیف آدمهایی میپردازد که «میانه» بازی نمیکنند، بلکه بالا و پایین میشوند. مادام دفارژ نماد خشونت میشود درحالیکه قبل از این زنی
آرام است و سیدنی کارتون در هیئت قهرمان با سرافرازی به استقبال گیوتین میرود درحالیکه قبل از این وکیلی ثروتمند و عیاش است.
جهان دیکنز، جهانی قانع برای بهرهوری از امکانات بزرگ زندگی است. اگر بالزاک با نفرتش به بورژوازی قدرت بخشید و داستایفسکی با زیادهطلبی قهرمانانش؛ دیکنز با اعتدالش کوشید تا انسانها را از زیر بار مصایب رهایی بخشد. شاید جهان با قناعت و اعتدال قابلتحملتر شود اما آیا این پاسخی درست به غیرقابلتحمل بودن جهان است؟
پینوشتها:
*ترمیدور به معنای «گرماگرم» و «کوران» اتفاقات پیاپی در انقلاب فرانسه است.
1. چارلز دیکنز، باربارا هاردی، ترجمه ابراهیم یونسی
2، 3. مقدمه داستان دو شهر
4. داستان دو شهر، چارلز دیکنز، ترجمه ابراهیم یونسی
داستان گالیور، داستان بسیار مشهوری است. گالیور برای پیداکردن پدر خود به سرزمین لیلیپوتها قدم میگذارد. در آن سرزمین کوتولههایی با متوسط قامتی در حدود پانزده سانتیمتر زندگی میکردند. حضور گالیور در سرزمین لیلیپوتها، کوتولهها را سخت متعجب میکند. کوتولهها با غولی بلندقامت روبهرو میشوند که مثل خودشان نیست، آنها درصدد چارهجویی برمیآیند تا غول تازهوارد را مثل خودشان کنند. پس منتظر میمانند گالیور به خواب رود و آنوقت کوتولهها او را با هزاران نخ باریک به زمین میخکوب میکنند. پس از آنکه گالیور از خواب بیدار میشود او را در همین حالت نگه میدارند تا تسلیم شود و قسم یاد کند که به سنتهای آن سرزمین وفادار میماند و قوانین آنجا را نقض نمیکند، گالیور این شرط را میپذیرد.
دیکنز در ابتدا با قدمهای استوار و مطمئن وارد صحنه شد. «من هنرمند» او که در ناخودآگاهش مأوا گزیده بود، او را به عبور از مرزهای معمول ترغیب میکرد اما بهتدریج دیکنز در شنهای نرم فرورفت و بیشتر و بیشتر قدم به جا پاهای سنت کهن گذارد و تسلیم زمانه خود شد. بهخصوص آنکه سنتهای کشوری که در آن زندگی میکرد، قویترین سنت با مرکز ثقل قوی بود که او بههیچرو نمیتوانست خود را از جاذبه آن دور نگه دارد. بدینسان دیکنز در تمامی زندگیاش هیچگاه از مرزهای اخلاقی، هنری و زیباییشناسی کشورش عبور نکرد و درهمانحال که تسلیم روح زمانهاش بود، آثارش نیز بیانگر سنت ویکتوریایی انگلستان بود.
چارلز دیکنز (1870-1812) دومین پسر جان دیکنز کارمند اداره کارپردازی نیروی دریایی بود که به خاطر نداشتن درآمد کافی و بیتوجهی به امور مالی ورشکست میشود و مدتی در زندان به سر میبرد. در آن شرایط خانواده ناگزیر دیکنز دوازدهساله را برای کار به کارخانه واکسنسازی میفرستند و تنها پس از آزادی پدرش از زندان او را به مدرسه بازمیفرستند و سپس در دفتر وکالت به کار مشغول میشود. دیکنز در این ایام بیشترین وقت خود را صرف بررسی زندگی در لندن میکند و سرانجام به روزنامهنگاری روی میآورد. روزنامهنگاری را میتوان کارآموزی دیکنز تلقی کرد که مقدمات نویسندگی را برایش فراهم میآورد.
دیکنز را باید نویسندهای دانست که به کندوکاو در اعماق کشف ناشده شهر میپردازد. او همچون نویسندگان معاصرش بالزاک، گوگل، داستایفسکی و... ناظر زنده و پرتحرک سلسلهوقایعی است که در پیرامونش اتفاق میافتد با این تمایز که دیکنز تنها به خلقوخوی انسانها و موقعیتشان نمیپردازد بلکه به اشیا نیز جان میدهد و آنها را به درون داستانهای خود میآورد تا بر اهمیت آنها تأکید کرده باشد. دیکنز بر این مسئله آگاه بود که نمیتوان آدمها را از محیطشان، از چیزها و کاشانهای که در آن زندگی میکنند جدا کرد. او بر اهمیت فضا در ارائه تصویر واقعی آگاه بود. دیکنز «...چیزها و جاها را نه به هیئتی ساده و بیپیرایه، چنانکه گویی بار اولی است که میبیند یا كه جز یک بار ندیده است و نمیبیند، بلکه چنان وصف میکند که گویی در خاطر زندهشان میسازد»1. دیکنز خیال را بر تجربهای میافزاید تا آنچه به چشم میآید صرفا گزارشی مستندگونه از گوشه و اطراف نباشد بلکه روایتی هنری باشد که به ناگزیر در خاطره جای میگیرد.
دیکنز درهمهحال بهعنوان گالیوری مدرن شرط و شروط سنتهای ویکتوریایی کشور خود را پذیرفت و مقید به سنت انگلستان و سلیقه بورژوازی باقی ماند. او همواره با انگلستان موافق بود و آنها هم از او رضایت داشتند و به همین دلیل شخصیتهایی که آفرید جزئی از محیطی بودند که در آن بزرگ شدهاند و تنها در همانجا میتوانستند زندگی کنند. دیکنز با تبحری ویژه که تنها مخصوص خودش بود، زندگی آنها را برایشان مطبوع ساخت. غبار از اشیا، و لوازم زندگیشان زدود و عزیزترین چیز آنها یعنی خانه و کاشانه را برایشان عزیزتر کرد. او درصدد بود تا لطف شاعرانه زندگی روزمره را به کسانی بیاموزد که محکوم به زندگی روزمره بودند اما متوجه «محکومیت» خود نمیشدند. دیکنز با آثار درخشان خود کاری کرد که آنها متوجه محکومیت خود نشوند و حتی آن را سعادتی تلقی کنند که دیگران حسرتش را میخورند. او متبحرانه و زیباییشناسانه مبادرت به خلق چنین فضاهایی میکند تا بدانجا که خوانندگان آثار او آرزو میکردند به جای آدمهای داستانی دیکنز باشند: قناعت پیشه کنند و صبور باشند تا از طوفانهای آرامش برهمزن بیرون در امان بمانند.
دیکنز «طوفان» را در یکی از داستانهای خود به نمایش درمیآورد. «داستان دو شهر»، داستانی متفاوت از دیگر داستانهای دیکنز است. این رمان درباره دو شهر لندن و پاریس است و زمان آن از 1775 تا 1794 -گرماگرم ترمیدور*- یعنی پنج سال بعد از انقلاب فرانسه (1789) را دربر میگیرد. دیکنز در آغاز رمان، در قطعهای حماسی که با نثر مرسومش فرق میکند، آرام قبل از طوفان را توصیف میکند. خواننده با خواندن این قطعه فضای شهر را در آستانه تغییری سرنوشتساز میبیند: «بهترین روزگار و بدترین ایام بود. موسم نور و ایام ظلمت بود، بهار امید بود و زمستان ناامیدی. همهچیز در پیشروی گسترده بود و چیزی در پیشروی نبود، همه به سوی بهشت میشتافتیم و همه در جهت عکس ره میسپردیم»2.
دیکنز نویسنده دنیای بورژوازی است و بورژوازی با شهر پیوندی ژنتیک دارد. اساسا رشد بورژوازی با رشد شهر گره میخورد و شهر از نگاه دیکنز با تمدن و پیشرفت معنا پیدا میکند: «اگر چیزی باشد که دیکنز به سائقه غریزه واقعا بدان علاقهمند باشد، همان گسترش شهر به مفهوم گسترش تمدن است»3. دیکنز سراسر شهرهای اروپا را زیر پا نهاد و گسترش روزافزون تمدن در شهر را مشاهده کرد اما سفرهایش سیاحتی به حساب میآمدند و حتی از آنها نیز سطحیتر بودند زیرا «...هرگز با خاک آن کشورها تماس حاصل نکرد»4. آن شهرها را چنانکه لندن را تجربه کرد، تجربه نکرد. علاقهای هم به تجربهکردنشان نداشت. دیکنز همواره مقید به سوگند گالبوری خود لندن را نهتنها خانه و کاشانه خود که آن را مرکز عالم تلقی میکرد بااینحال و به رغم علاقه دیکنز به لندن این مانع از آن نمیشد که به کندوکاو در اعماق کشفنشده دیگر شهرها نپردازد؛ پاریس یکی از آن شهرها بود.
محل اتفاقات «داستان دو شهر» دیکنز پاریس است و داستان حول زندگی دکتر الکساندر مانت شکل میگیرد. دکتر مانت به دلیل آگاهی از جنایت و تجاوز مارکی دوسنت اوروموند و برادرش به خانوادهای روستایی به زندان باستیل میافتد و در آنجا کفاشی میکند. مارکی دوسنت اوروموند که خانوادهای صاحب قدرت و ثروتاند به زنی روستایی تجاوز کرده، شوهر او را کشته و برادرش را زخمی کردهاند اما تاوان این جنایت را دکتر مانت میدهد و با اعمال نفوذ مارکی دوسنت اوروموند، هجده سال در زندان میماند. مانت بعد از محکومیتی طولانی -هجده سال- عقلباخته و درهمشکسته آزاد میشود اما قبل از آن همسرش میمیرد و لوسی دختر جوانش گمان میکند پدرش نیز در قید حیات نباشد. تا آنکه به وسیله جارویس لاری، کارگزار بانک تلس لندن در پاریس و دوست قدیمی مانت درمییابد که پدرش زنده است و در خانه مستخدم سابقش در پاریس ساکن است. شروع داستان تلاش جارویس لاری برای آمادهکردن روحی لوسی برای درک واقعیت و همزمان رفتن آنان به پاریس برای شناسایی دکتر مانت است.
«داستان دو شهر» شباهت زیادی به داستان «سرهنگ شابر» اثر بالزاک دارد. سرهنگ شابر نیز همچون دکتر مانت قربانی میشود. او که شخصیت طرازاول امپراتوری فرانسه است در میدان نبرد با تصور اینکه کشته شده، زنده به خاک سپرده میشود اما شابر به شکل معجزهآسایی نجات پیدا میکند، ماهها طول میکشد تا هویتش را به یاد آورد زیرا به شکل وحشتناکی شخصیتزدایی شده است. دو سال تمام دیوانه تلقی میشود زیرا اصرار دارد اسمش سرهنگ شابر است، در آلمان زندانی میشود و تنها زمانی او را از زندان مرخص میکنند که بپذیرد خود را سرهنگ شابر معرفی نکند. در این مدت سرهنگ شابر همچون دکتر مانت دچار استحاله روحی و جسمی شده و تنها کالبدی بیجان از او باقی مانده است.
سیر «داستان دو شهر» چنان که عادت دیکنز است، حولوحوش «خانواده» و اینبار خانواده مانت ساخته و پرداخته میشود اما برخلاف رسم مرسوم خانواده نقشی در سرنوشت خود ایفا نمیکند بلکه متأثر از فضایی بهمراتب گستردهتر قرار میگیرد. دیکنز در «داستان دو شهر»، جو ملتهب پاریس را به نمایش درمیآورد که سرنوشت آدمها را تحتالشعاع حوادث خود قرار میدهد. بسیاری «داستان دو شهر» را متفاوت از دیگر نوشتههای دیکنز تلقی میکنند، این تلقی درستی است. دیکنز در این داستان برای اولین بار به توصیف آدمهایی دست میزند که به رغم خواست خود، دستخوش تکانههای شهر درحال تغییر قرار میگیرند. عنوان «داستان دو شهر» بامسما است: شهری که اعتدال را رعایت میکند و شهری که رعایت نمیکند؛ لندن شهری است که اعتدال را رعایت میکند و پاریس شهری است که اعتدال را رعایت نمیکند. خانواده مانت و اطرافیانش در پاریس حتی اگر بخواهند نمیتوانند معتدل باشند. آنها در مسیر سرنوشتی با «دور تند» قرار گرفتهاند، دیکنز در این رمان به توصیف آدمهایی میپردازد که «میانه» بازی نمیکنند، بلکه بالا و پایین میشوند. مادام دفارژ نماد خشونت میشود درحالیکه قبل از این زنی
آرام است و سیدنی کارتون در هیئت قهرمان با سرافرازی به استقبال گیوتین میرود درحالیکه قبل از این وکیلی ثروتمند و عیاش است.
جهان دیکنز، جهانی قانع برای بهرهوری از امکانات بزرگ زندگی است. اگر بالزاک با نفرتش به بورژوازی قدرت بخشید و داستایفسکی با زیادهطلبی قهرمانانش؛ دیکنز با اعتدالش کوشید تا انسانها را از زیر بار مصایب رهایی بخشد. شاید جهان با قناعت و اعتدال قابلتحملتر شود اما آیا این پاسخی درست به غیرقابلتحمل بودن جهان است؟
پینوشتها:
*ترمیدور به معنای «گرماگرم» و «کوران» اتفاقات پیاپی در انقلاب فرانسه است.
1. چارلز دیکنز، باربارا هاردی، ترجمه ابراهیم یونسی
2، 3. مقدمه داستان دو شهر
4. داستان دو شهر، چارلز دیکنز، ترجمه ابراهیم یونسی