|

گفتم برای قضاوت دادگاه تقی شهرام شبهه دارم

روایت معادیخواه از دادگاه تقی شهرام

‌امیرحسین جعفری: تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال 54 با حواشی بسیاری همراه بود كه سخن از پیامد‌های آن تا سال‌ها بعد ادامه داشت؛ به‌ویژه ترور مجید شریف‌واقفی، مرتضی صمدیه‌لباف و دیگرانی كه از سر مخالفت با تقی شهرام با حذف فیزیكی از سر راه برداشته می‌شدند. شهرام پس از انقلاب دستگیر و در تاریخ دوم مرداد 59 تیرباران شد. محاکمه او چهار روز طول کشید که سه روز آن به ریاست عبدالمجید معادیخواه برگزار شد و روز چهارم هم به ریاست علی مبشری. حالا برای بررسی آنچه در دادگاه تقی شهرام گذشت، ساعتی را با معادیخواه به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

‌‌تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق چه تأثیری بر روند انقلاب گذاشت و آیا در صورتی که این اتفاق نمی‌افتاد، روند مبارزه تغییر می‌کرد؟
‌آنچه می‌توان در برداشت اطمینان‌بخشی به‌صورت نسبی گفت، این است؛ بیش‌از‌این نیست كه این سازمان در شرایطی، جامعه را تحت تأثیر قرار داده بود و محبوبیتی داشت و كسانی كه دل به مبارزه سپرده بودند، امید‌های زیادی به آن عملكرد داشتند اما ارتداد این سازمان فاجعه‌ای بود كه نیرو‌های انقلابی را مأیوس كرد اما از طرف دیگری انگیزه‌ای شد برای حضور جدی‌تر دین‌باوران در مبارزه مردمی؛ چنانكه در مبارزه مردمی كه به پیروزی منتهی شد و در‌واقع ‌شكستی بود كه انگیزه تحرك بیشتر برای جبران آن شكست بود و تا‌حدی می‌توان در جمع‌بندی گفت در آن فضایی كه ما تجربه كردیم، هم‌زمان با آن ناامیدی و یأس انگیزه جدی ایجاد شد و استقبال گسترده از مرحله دومی كه بعد از یك دوره گسست پیدا شده بود و مبارزه‌ای مردمی آغاز شد، این استقبال، مقداری هم تحت تأثیر چنین شرایطی بود. اما در بخش دوم سؤال، این مسئله كه از شرایطی كه پیش نیامده صحبت‌كردن، خیلی كار نادرستی است؛ یعنی ‌حوادثی را كه پیش می‌آید، ممكن است ما گاهی از آنها یك برداشت نسبی و درست داشته باشیم اما وقتی حادثه‌ای كه پیش نیامده است كسی بخواهد اظهار‌نظر بكند كه اگر این پیش نمی‌آمد چه می‌شد، جز با عبور و دیدن پرده‌هاست و ناممكن. البته حدس و گمان می‌شود داشت اما مفید نیست.
‌‌‌بحثی درباره تغییر ایدئولوژی با آنها داشتید؟
در شرایطی كه این حوادث پیش آمد، ما زندان بودیم و در زندان هم نیروهایی كه بودند، به‌هر‌حال یك پنهان‌كاری‌ای نسبت به افراد غیر از خودشان داشتند و یك‌جوری نامحرم تلقی می‌شدیم، زندان‌هایی را كه من تجربه كردم، چنین شرایطی داشت و جز یك سال آخر و بند یک زندان در زندان بودم و راز‌گویی و پچ‌پچه‌های تقسیم خودی و غیر‌خودی در آن شدید بود، نتیجتا بحث شفاف و روشنی پیش نمی‌آمد. مجموعا اكثر كسانی كه در آن زندان بودند، تحت تأثیر سازمان قرار داشتند و تلاش می‌کردند مسائل را رفع‌و‌رجوع كنند تا حقایق فاش نشود. پیش از اینكه این فاجعه ارتداد علنی شود، تقریبا روشن بود كه این حرف‌ها واقعی نیست و جنبه مصلحت‌اندیشی دارد و گفت‌وگوی شفافی پیش از انقلاب با آنها نداشتیم.
‌‌با كدام‌یك از آنها هم‌بند بودید؟
در بند ما كمتر افرادی از اعضای مشهور سازمان بودند. یكی از افرادی كه آنجا حضور داشت و از آلودگی‌های آن فضا سالم مانده بود، دكتر میلانی بود كه از نیرو‌های برجسته محسوب می‌شد. البته برادر مریم رجوی با ما هم‌بند بود اما طبیعی است كه نگاه او غریبه بود و ناآشنا!
‌‌در آغاز پیروزی انقلاب شما به‌عنوان قاضی پرونده‌های مهمی مطرح بودید؛ مهم‌ترین پرونده‌هایی كه تاكنون قضاوت آنها را بر عهده داشته‌اید، چه پرونده‌هایی بوده است؟ و توسط چه كسی منصوب شدید؟
آنچه در‌واقع بود، به این صورت نبود، من تصادفی و به شكل داوطلب درگیر داستان گروه فرقان شدم و شرح آن را به‌صورت مفصل قبلا در نشریات گفته‌ام. من با یك كنجكاوی عاطفی رفتم تا قاتل آقای مطهری را ببینم و با این حرف مواجه شدم كه همه را به‌زودی می‌كشیم و از این حرف‌ها و من احساس كردم این پرونده خیلی خطرناك است و خودم در آنجا گفتم كه می‌خواهم به این پرونده رسیدگی كنم و در زندان هم می‌گفتند كسی نیست كه با این افراد صحبت كند و آنها نیز صحبت نمی‌كنند و در آن شرایط هم وضع جوری نبود كه بوروكراسی خاصی وجود داشته باشد و كسی جلوی من را نمی‌گرفت. بالاخره مجموعه كسانی‌ كه نقش مدیریت انقلاب را داشتند، با من آشنا بودند و با این توضیح خودم داوطلب مشاركت شدم؛ البته بعد‌ها مرحوم آیت‌الله منتظری حكمی فرستادند كه قضاوت مشروع باشد، هر‌چند به قضاوت علاقه‌ای نداشتم و دو مورد بیشتر قضاوت را عهده‌دار نشدم و بیشتر با افراد گفت‌وگو می‌کردم كه گفت‌وگو‌های خوبی بود و خاطره‌های جالبی از آن بحث‌ها دارم و بعضا میان آنها نیز افراد صادقی پیدا می‌شد كه فریب خورده بودند، مخصوصا عباس عسكری و رفیقش به نام كمال یاسینی كه اینها در بچه‌های فرقان خیلی اثرگذار بودند و نگاه كاریزماتیكی میان نیرو‌های فرقان و بدنه این گروه داشتند و با گودرزی هم درگیر شدند. ای كاش آن جلسات ضبط شده بود، البته به گمانم ضبط هم می‌شد و اگر حفظ شده باشد، سرمایه‌ای است.
این گفت‌وگو‌ها در شب‌های زمستان و شب‌های بلندی بود. من نماز مغرب را كه می‌خواندم وارد بحث می‌شدم. وقتی بحث تمام می‌شد، وقت نماز صبح بود. آن گفت‌وگو‌ها واقعا مفید بود و اینها از صمیم قلب و دل معترف به این شدند كه اشتباه كرده‌اند. من در آن گفت‌وگو هم گفتم شما‌ها نمی‌توانید درباره جمهوری اسلامی داوری كنید. شما می‌توانید درباره كاری كه كرده‌اید، داوری كنید كه آیا این ترور‌ها درست بوده است یا خیر كه به نتیجه هم رسیدند كارشان غلط بوده است و خیلی دلم می‌خواست عباس عسكری اعدام نشود. در محاكمه‌اش نیز شركت نكردم و كاری هم برایش نتوانستم انجام دهم. البته خودش هم از اعدام‌نشدن می‌ترسید و می‌گفت من آدم‌های زیادی را به گروه آورده‌ام كه قتل‌هایی را مرتكب شده‌اند و امیدی به نجات‌شان نیست و بعد از اینها زندگی برای من خیلی مشكل است و با اطمینان می‌توانم بگویم كه او به‌شدت دلش می‌خواست زندگی بعد از این پرونده نداشته باشد. وقتی عسكری را برای اعدام می‌بردند، وصیتی به جوانان كرده است كه خیلی جالب است و بر این تأکید دارد كه عملكرد‌های انقلابی را با احساسات نمی‌توان انجام داد و نیاز به شرایطی دارد كه همه چیز برای انسان روشن باشد. در هر حال من بر اثر یك تصادف وارد عرصه قضاوت شدم و بعد از پایان پرونده فرقان نیز از قضاوت بیرون آمدم؛ اما به یك دادگاه دیگر دعوت شدم كه دادگاه تقی شهرام بود و دو جلسه شركت كردم و گفتم برای ادامه‌دادن این دادگاه شبهه دارم. گرداننده‌های اوین از من دعوت كردند؛ اما الان خاطرم نیست كدام‌یك از آنها من را دعوت كردند كه البته بیشتر هم به جنبه سیاسی دادگاه‌ها توجه داشتند و گفت‌وگوهایی كه با شهرام پیش می‌آمد، برایشان مهم بود. در واقع در شرایط آن روز موقعیت ما این‌طور نبود كه فرد خاصی دعوت كند و خودمان جزء گرداننده‌ها حساب می‌شدیم.
‌‌برای شركت در جلسات دیگر دادگاه چه شبهه‌ای داشتید؟
دخالت قوا در کار یکدیگر را درست نمی‌دانم. در قانون اساسی بحث تفكیك قوا وجود دارد. من آن زمان عضو مجلس اول بودم؛ اما تا جلسه دوم هنوز فرایند شكل‌گیری‌اش كامل نشده بود؛ یعنی شورای نگهبان هنوز مراحل تعیین حقوق‌دان‌هایش طی نشده بود؛ بنابراین تا آن موقع من می‌گفتم قوه مقننه هنوز شكل نگرفته است؛ اما آن روزی كه حقوق‌دان‌ها معرفی شدند و مجلس رسمی شد، حضورم در دادگاه با شائبه دخالت قوا در كار یكدیگر مشروعیت ندارد. البته افرادی این بحث را قبول ندارند؛ اما من معتقدم در كار قضاوت مخصوصا این قضاوت‌ها در شائبه‌ای مضر است.
‌‌پرونده تقی شهرام فصل مهمی از سابقه قضائی شماست. آیا در جریان روند دستگیری و بازجویی از او بودید؟
خیر، من در جریان دستگیری و بازجویی‌ها نبودم.
‌‌در روند دو جلسه دادگاه او چه گذشت؟
او از پاسخ به پرسش‌ها طفره می‌رفت و اصرار داشت كه دادگاه را مدیریت كند. من می‌گفتم این نمی‌شود که شما در جایگاه متهم بخواهید دادگاه را مدیریت كنید. شما متهم هستید. او می‌گفت خیر این‌طور كه من می‌گویم، دادگاه باید برگزار شود. من می‌گفتم شما به این سؤال جواب بده، بعد هرچه می‌خواهی بكن و سؤال این بود كه شما بالاخره این دادگاه را قانونی و صالح برای رسیدگی به جرمت می‌دانی یا نمی‌دانی؛ اما یك آره یا نه حاضر نبود بگوید و اول می‌خواست سخنرانی كند. از نگاه ما هم اینكه او چنین تاخت‌و‌تازی داشته باشد، به نظرمان زورگویی بود. او بیرون زندان به اندازه كافی زورگویی كرده بود در نتیجه او قهر كرد و گفت شركت نمی‌كنم و من گفتم شركت‌كردن شما حق شماست و می‌توانید از این حق 15 ساعت برای دفاع استفاده كنید؛ اما مدیریت دادگاه با شما نیست و در واقع از حق خودت می‌گذری و یك جلسه به این صورت گذشت و در جلسه دوم دیگران شكایت‌های‌شان را از تقی شهرام مطرح می‌کردند. در جلسه سوم شركت نكردم.
‌‌آیا در بررسی سوابق تقی شهرام خط ارتباطی بین او و ساواك پیدا كردید؟
من در بعد امنیتی مربوط به تقی شهرام هیچ دخالتی نكردم و آنچه بیشتر من را درگیر كرده بود، گروه فرقان بود كه در آن افرادی صادق می‌دیدم و در دعوت به دادگاه تقی شهرام هم آنچه بیشتر می‌خواستند، حضور یك قاضی بود كه حریف گفت‌وگو با شهرام باشد.
‌‌تقی شهرام دقیقا با چه اتهامی به اعدام محكوم شد؟
اتهام شهرام در واقع مجموعه‌ای از قتل‌های عمد بود كه افراد زیادی را به دستور او كشته بودند. تقی شهرام با افسری از زندان ساری فرار كرد كه به طور كلی آن فرار هم جای سؤال است و خیلی طبیعی به نظر نمی‌رسد؛ یعنی آنچه بیشتر به ذهن می‌رسید، این‌گونه بود كه این یك صحنه‌سازی برای ساخت كاریزما از این افراد است تا سازمان مجاهدین را مصادره كنند؛ بنابراین تصور ما این بود كه مدیریت این افراد با ساواك است. ساواك از تغییر ایدئولوژی خیلی خوشحال بود و خودش را در اوج پیروزی می‌دید؛ بنابراین بیشتر به ذهن می‌رسید كه بعید بود با یك تصادف چنین دستاورد بزرگی برای رژیم پیش آمده باشد؛ اما هیچ وقت شرایطی پیش نیامد كه ما بتوانیم تحقیق كاملی كنیم تا جواب‌های هر پرسش را پیدا كنیم و كارهای دیگر در آن زمان برایمان اولویت داشت؛ اما همچنان جای این كار خالی است و احتیاج به یك كار جامع دارد. در هر صورت اینها وقتی كه آمدند، با ترفندهایی سعی كردند تجدید سازمان كنند و شورای مركزی‌شان را زیر‌و‌رو كردند و افراد را یا وادار به بیعت كردند یا با حذف فیزیكی از سر راه برداشتند كه در این مورد صمدیه لباف نمونه مقاومت است و ناجوانمردانه نیز او را كشتند. جالب بود كه صمدیه لباف تا آخرین لحظه حاضر نشد اسرار گروه شهرام را به ساواك بگوید اما آنها سخاوتمندانه همه‌چیز را در اختیار ساواك قرار دادند. گروه شهرام وقتی مركزیت سازمان را به‌دست گرفت، عده قابل توجهی را به قتل رساند. آنها با سنگدلی مجید شریف‌واقفی را كشتند. آنها سازمان را مصادره كردند و همه‌چیز آن را سلاخی كرده و به ساواك سپردند و هم‌رزمانشان را كشتند؛ حركت تقی شهرام در جمع‌بندی محاربه‌ای آشكار با اساس اسلام و انقلاب بود كه جنگی را شروع كرده بودند كه هركس با آنها همدل نمی‌شد می‌كشتند یا بدنام می‌کردند. این مسائل نیز علنی بود و نیاز به اثبات نداشت و از بدیهیات بود.
‌‌ سعید شاهسوندی می‌گوید سازمان مجاهدین خلق خواستار شركت در دادگاه تقی شهرام و درخواست عفو برای او بود، زیرا سازمان مجاهدین خود را مدعی و شاكی این دادگاه از شهرام می‌دید اما موسی خیابانی، سعید شاهسوندی و محمدعلی توحیدی را به دادگاه راه ندادند. علت این كار چه بود؟
من در جریان این قضیه نبودم، اما این كار‌های سازمان اقدامی جز كار‌های سیاسی نبود. اولا آقای رجوی ادعایی داشت كه خود را وارث بحق سازمان می‌دانست كه هزار حرف در آن بود و چنین نبود كه همه پذیرفته باشند و اینكه در یك رأی‌گیری دموكراتیك و شفاف رجوی را به رهبری سازمان برگزیده، ادعایی بیش نبود. كار‌های او نیز از آغاز تا امروز روشن است و چنین سازمانی چه حقی دارد كه بیاید ادعایی كند و در اتهام فردی كه فاجعه‌ای را به بار آورده است، چه مطالباتی دارد؟ این حرف هم مثل حرف‌های همیشگی آنهاست.
‌‌آیا در روند دادگاه دخالت یا توصیه‌ای از بیرون دادگاه به شما می‌شد؟
خیر كسی چیزی به من نمی‌گفت. آن روزها مورد اعتماد بودیم و كسی چنین كاری نمی‌کرد.
‌‌عواقب اعدام شهرام را چگونه ارزیابی می‌كنید؟
من تا امروز فرصت نكردم كه كاری جدی برای پاسخ به چنین پرسشی كنم كه بتوانم با اظهارنظر ابهامی را بردارم. اما به‌طوركلی روند دادگاه‌های انقلاب قابل بحث است؛ البته در ظرفیت یك مصاحبه نمی‌گنجد. تصور من این است؛ روشی كه با الگوگیری از فرقان پیش گرفته شد كه در یك فضای گفت‌وگوی سالم به بازخوانی و گفت‌وگو و مشاركت افراد صاحب نظر و بدون بهره‌كشی‌های ابزاری و تبلیغاتی نیازمند است تا مرز توبه از تواب‌سازی روشن شود.
‌‌درپی اعدام شهرام شما ازسوی سازمان پیكار تهدید به ترور شدید؟
تهدید نشدم؛ ترور اما با نقش آخرین بازمانده از فرقان انجام شد. نام او را به خاطر ندارم. او همان كسی بود كه در مسجد ابوذر در ترور آیت‌الله خامنه‌ای نقش داشت و سه بار ترور من را اجرا كرد. آن روزها مسجد قبا نماز می‌خواندم و خانه ما هم نزدیك همان مسجد بود. از خانه كه با افرادی می‌آمدم بیرون و وارد خیابان زمرد می‌شدیم ماشین روی یك پل كوچكی باید می‌ایستاد تا به سمت راست حركت كند. او زیر این پل دو بار بمبی گذاشته كه تا كوچه بالاتر سیم‌كشی شده بود كه عمل نكرد. دفعه سوم به بمب‌های الكترونیكی متوسل شده بودند كه آن هم عمل نكرده بود. هم‌زمان كه نمایشگاهی را برگزار كرده بودند و من هم از تماشاچی‌ها بودم، افسری اظهار لطفی كرد و بمب را نشانم دادند.
‌‌مسعود رجوی را ادامه روند تقی شهرام می‌دانید یا محمد حنیف‌نژاد؟
هیچ‌كدام. رجوی یك خط سومی برای خودش است. یك بار با او در میزگردی مشاركت داشتم كه آقای بنی‌صدر در دانشگاه شهید بهشتی برگزار كرد. او را دیدم و بحث داشتیم. قرار بود به جای من آقای موسوی‌اردبیلی شركت كنند چون آقای بنی‌صدر 11 جریان را دسته‌بندی كرده بود كه از نگاه او نماینده جریان‌های فكری و سیاسی جامعه را نمایندگی می‌کردند كه یكی از این 11 تا جریان روحانیت بود و آقای موسوی‌اردبیلی قرار بود شركت كند اما پشیمان شده بود و به من گفتند اگر شما شركت نكنید مجبوریم صندلی روحانیت را خالی بگذاریم. من شركت كردم و زمانی هم كه رسیدم چند نفر صحبت كرده بودند و با آقای رجوی در آن میزگرد هم‌مباحثه شدم!
‌‌در دادگاه تقی شهرام، وكیل او نیز حضور نداشت، علت عدم حضور او چه بود؟
برای آن دادگاه آقای لاهیجی را برای وكالت تقی شهرام معرفی كرده بودند و آقای محمدی‌گیلانی هم‌ زمان كه فرایند امتحان از او را می‌گذراند تا بگوید كه می‌تواند شركت كند یا خیر من هم حضور داشتم. آن موقع عصبی بودم و به‌نظرم برخورد خوبی نداشتم و با تندی با او صحبت كردم. الان به‌نظرم می‌رسد كه اگر لاهیجی در دادگاه شركت می‌کرد ایرادی نداشت. البته تصمیم را آقای گیلانی باید می‌گرفت. الان مواضع آن زمان خودم را نمی‌پسندم چون در داستان قضاوت فرد باید خود را از احساسات مثبت و منفی خالی كند اما من نمی‌توانستم، بنابراین بداخلاقی‌هایی داشتم.

‌امیرحسین جعفری: تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال 54 با حواشی بسیاری همراه بود كه سخن از پیامد‌های آن تا سال‌ها بعد ادامه داشت؛ به‌ویژه ترور مجید شریف‌واقفی، مرتضی صمدیه‌لباف و دیگرانی كه از سر مخالفت با تقی شهرام با حذف فیزیكی از سر راه برداشته می‌شدند. شهرام پس از انقلاب دستگیر و در تاریخ دوم مرداد 59 تیرباران شد. محاکمه او چهار روز طول کشید که سه روز آن به ریاست عبدالمجید معادیخواه برگزار شد و روز چهارم هم به ریاست علی مبشری. حالا برای بررسی آنچه در دادگاه تقی شهرام گذشت، ساعتی را با معادیخواه به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

‌‌تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق چه تأثیری بر روند انقلاب گذاشت و آیا در صورتی که این اتفاق نمی‌افتاد، روند مبارزه تغییر می‌کرد؟
‌آنچه می‌توان در برداشت اطمینان‌بخشی به‌صورت نسبی گفت، این است؛ بیش‌از‌این نیست كه این سازمان در شرایطی، جامعه را تحت تأثیر قرار داده بود و محبوبیتی داشت و كسانی كه دل به مبارزه سپرده بودند، امید‌های زیادی به آن عملكرد داشتند اما ارتداد این سازمان فاجعه‌ای بود كه نیرو‌های انقلابی را مأیوس كرد اما از طرف دیگری انگیزه‌ای شد برای حضور جدی‌تر دین‌باوران در مبارزه مردمی؛ چنانكه در مبارزه مردمی كه به پیروزی منتهی شد و در‌واقع ‌شكستی بود كه انگیزه تحرك بیشتر برای جبران آن شكست بود و تا‌حدی می‌توان در جمع‌بندی گفت در آن فضایی كه ما تجربه كردیم، هم‌زمان با آن ناامیدی و یأس انگیزه جدی ایجاد شد و استقبال گسترده از مرحله دومی كه بعد از یك دوره گسست پیدا شده بود و مبارزه‌ای مردمی آغاز شد، این استقبال، مقداری هم تحت تأثیر چنین شرایطی بود. اما در بخش دوم سؤال، این مسئله كه از شرایطی كه پیش نیامده صحبت‌كردن، خیلی كار نادرستی است؛ یعنی ‌حوادثی را كه پیش می‌آید، ممكن است ما گاهی از آنها یك برداشت نسبی و درست داشته باشیم اما وقتی حادثه‌ای كه پیش نیامده است كسی بخواهد اظهار‌نظر بكند كه اگر این پیش نمی‌آمد چه می‌شد، جز با عبور و دیدن پرده‌هاست و ناممكن. البته حدس و گمان می‌شود داشت اما مفید نیست.
‌‌‌بحثی درباره تغییر ایدئولوژی با آنها داشتید؟
در شرایطی كه این حوادث پیش آمد، ما زندان بودیم و در زندان هم نیروهایی كه بودند، به‌هر‌حال یك پنهان‌كاری‌ای نسبت به افراد غیر از خودشان داشتند و یك‌جوری نامحرم تلقی می‌شدیم، زندان‌هایی را كه من تجربه كردم، چنین شرایطی داشت و جز یك سال آخر و بند یک زندان در زندان بودم و راز‌گویی و پچ‌پچه‌های تقسیم خودی و غیر‌خودی در آن شدید بود، نتیجتا بحث شفاف و روشنی پیش نمی‌آمد. مجموعا اكثر كسانی كه در آن زندان بودند، تحت تأثیر سازمان قرار داشتند و تلاش می‌کردند مسائل را رفع‌و‌رجوع كنند تا حقایق فاش نشود. پیش از اینكه این فاجعه ارتداد علنی شود، تقریبا روشن بود كه این حرف‌ها واقعی نیست و جنبه مصلحت‌اندیشی دارد و گفت‌وگوی شفافی پیش از انقلاب با آنها نداشتیم.
‌‌با كدام‌یك از آنها هم‌بند بودید؟
در بند ما كمتر افرادی از اعضای مشهور سازمان بودند. یكی از افرادی كه آنجا حضور داشت و از آلودگی‌های آن فضا سالم مانده بود، دكتر میلانی بود كه از نیرو‌های برجسته محسوب می‌شد. البته برادر مریم رجوی با ما هم‌بند بود اما طبیعی است كه نگاه او غریبه بود و ناآشنا!
‌‌در آغاز پیروزی انقلاب شما به‌عنوان قاضی پرونده‌های مهمی مطرح بودید؛ مهم‌ترین پرونده‌هایی كه تاكنون قضاوت آنها را بر عهده داشته‌اید، چه پرونده‌هایی بوده است؟ و توسط چه كسی منصوب شدید؟
آنچه در‌واقع بود، به این صورت نبود، من تصادفی و به شكل داوطلب درگیر داستان گروه فرقان شدم و شرح آن را به‌صورت مفصل قبلا در نشریات گفته‌ام. من با یك كنجكاوی عاطفی رفتم تا قاتل آقای مطهری را ببینم و با این حرف مواجه شدم كه همه را به‌زودی می‌كشیم و از این حرف‌ها و من احساس كردم این پرونده خیلی خطرناك است و خودم در آنجا گفتم كه می‌خواهم به این پرونده رسیدگی كنم و در زندان هم می‌گفتند كسی نیست كه با این افراد صحبت كند و آنها نیز صحبت نمی‌كنند و در آن شرایط هم وضع جوری نبود كه بوروكراسی خاصی وجود داشته باشد و كسی جلوی من را نمی‌گرفت. بالاخره مجموعه كسانی‌ كه نقش مدیریت انقلاب را داشتند، با من آشنا بودند و با این توضیح خودم داوطلب مشاركت شدم؛ البته بعد‌ها مرحوم آیت‌الله منتظری حكمی فرستادند كه قضاوت مشروع باشد، هر‌چند به قضاوت علاقه‌ای نداشتم و دو مورد بیشتر قضاوت را عهده‌دار نشدم و بیشتر با افراد گفت‌وگو می‌کردم كه گفت‌وگو‌های خوبی بود و خاطره‌های جالبی از آن بحث‌ها دارم و بعضا میان آنها نیز افراد صادقی پیدا می‌شد كه فریب خورده بودند، مخصوصا عباس عسكری و رفیقش به نام كمال یاسینی كه اینها در بچه‌های فرقان خیلی اثرگذار بودند و نگاه كاریزماتیكی میان نیرو‌های فرقان و بدنه این گروه داشتند و با گودرزی هم درگیر شدند. ای كاش آن جلسات ضبط شده بود، البته به گمانم ضبط هم می‌شد و اگر حفظ شده باشد، سرمایه‌ای است.
این گفت‌وگو‌ها در شب‌های زمستان و شب‌های بلندی بود. من نماز مغرب را كه می‌خواندم وارد بحث می‌شدم. وقتی بحث تمام می‌شد، وقت نماز صبح بود. آن گفت‌وگو‌ها واقعا مفید بود و اینها از صمیم قلب و دل معترف به این شدند كه اشتباه كرده‌اند. من در آن گفت‌وگو هم گفتم شما‌ها نمی‌توانید درباره جمهوری اسلامی داوری كنید. شما می‌توانید درباره كاری كه كرده‌اید، داوری كنید كه آیا این ترور‌ها درست بوده است یا خیر كه به نتیجه هم رسیدند كارشان غلط بوده است و خیلی دلم می‌خواست عباس عسكری اعدام نشود. در محاكمه‌اش نیز شركت نكردم و كاری هم برایش نتوانستم انجام دهم. البته خودش هم از اعدام‌نشدن می‌ترسید و می‌گفت من آدم‌های زیادی را به گروه آورده‌ام كه قتل‌هایی را مرتكب شده‌اند و امیدی به نجات‌شان نیست و بعد از اینها زندگی برای من خیلی مشكل است و با اطمینان می‌توانم بگویم كه او به‌شدت دلش می‌خواست زندگی بعد از این پرونده نداشته باشد. وقتی عسكری را برای اعدام می‌بردند، وصیتی به جوانان كرده است كه خیلی جالب است و بر این تأکید دارد كه عملكرد‌های انقلابی را با احساسات نمی‌توان انجام داد و نیاز به شرایطی دارد كه همه چیز برای انسان روشن باشد. در هر حال من بر اثر یك تصادف وارد عرصه قضاوت شدم و بعد از پایان پرونده فرقان نیز از قضاوت بیرون آمدم؛ اما به یك دادگاه دیگر دعوت شدم كه دادگاه تقی شهرام بود و دو جلسه شركت كردم و گفتم برای ادامه‌دادن این دادگاه شبهه دارم. گرداننده‌های اوین از من دعوت كردند؛ اما الان خاطرم نیست كدام‌یك از آنها من را دعوت كردند كه البته بیشتر هم به جنبه سیاسی دادگاه‌ها توجه داشتند و گفت‌وگوهایی كه با شهرام پیش می‌آمد، برایشان مهم بود. در واقع در شرایط آن روز موقعیت ما این‌طور نبود كه فرد خاصی دعوت كند و خودمان جزء گرداننده‌ها حساب می‌شدیم.
‌‌برای شركت در جلسات دیگر دادگاه چه شبهه‌ای داشتید؟
دخالت قوا در کار یکدیگر را درست نمی‌دانم. در قانون اساسی بحث تفكیك قوا وجود دارد. من آن زمان عضو مجلس اول بودم؛ اما تا جلسه دوم هنوز فرایند شكل‌گیری‌اش كامل نشده بود؛ یعنی شورای نگهبان هنوز مراحل تعیین حقوق‌دان‌هایش طی نشده بود؛ بنابراین تا آن موقع من می‌گفتم قوه مقننه هنوز شكل نگرفته است؛ اما آن روزی كه حقوق‌دان‌ها معرفی شدند و مجلس رسمی شد، حضورم در دادگاه با شائبه دخالت قوا در كار یكدیگر مشروعیت ندارد. البته افرادی این بحث را قبول ندارند؛ اما من معتقدم در كار قضاوت مخصوصا این قضاوت‌ها در شائبه‌ای مضر است.
‌‌پرونده تقی شهرام فصل مهمی از سابقه قضائی شماست. آیا در جریان روند دستگیری و بازجویی از او بودید؟
خیر، من در جریان دستگیری و بازجویی‌ها نبودم.
‌‌در روند دو جلسه دادگاه او چه گذشت؟
او از پاسخ به پرسش‌ها طفره می‌رفت و اصرار داشت كه دادگاه را مدیریت كند. من می‌گفتم این نمی‌شود که شما در جایگاه متهم بخواهید دادگاه را مدیریت كنید. شما متهم هستید. او می‌گفت خیر این‌طور كه من می‌گویم، دادگاه باید برگزار شود. من می‌گفتم شما به این سؤال جواب بده، بعد هرچه می‌خواهی بكن و سؤال این بود كه شما بالاخره این دادگاه را قانونی و صالح برای رسیدگی به جرمت می‌دانی یا نمی‌دانی؛ اما یك آره یا نه حاضر نبود بگوید و اول می‌خواست سخنرانی كند. از نگاه ما هم اینكه او چنین تاخت‌و‌تازی داشته باشد، به نظرمان زورگویی بود. او بیرون زندان به اندازه كافی زورگویی كرده بود در نتیجه او قهر كرد و گفت شركت نمی‌كنم و من گفتم شركت‌كردن شما حق شماست و می‌توانید از این حق 15 ساعت برای دفاع استفاده كنید؛ اما مدیریت دادگاه با شما نیست و در واقع از حق خودت می‌گذری و یك جلسه به این صورت گذشت و در جلسه دوم دیگران شكایت‌های‌شان را از تقی شهرام مطرح می‌کردند. در جلسه سوم شركت نكردم.
‌‌آیا در بررسی سوابق تقی شهرام خط ارتباطی بین او و ساواك پیدا كردید؟
من در بعد امنیتی مربوط به تقی شهرام هیچ دخالتی نكردم و آنچه بیشتر من را درگیر كرده بود، گروه فرقان بود كه در آن افرادی صادق می‌دیدم و در دعوت به دادگاه تقی شهرام هم آنچه بیشتر می‌خواستند، حضور یك قاضی بود كه حریف گفت‌وگو با شهرام باشد.
‌‌تقی شهرام دقیقا با چه اتهامی به اعدام محكوم شد؟
اتهام شهرام در واقع مجموعه‌ای از قتل‌های عمد بود كه افراد زیادی را به دستور او كشته بودند. تقی شهرام با افسری از زندان ساری فرار كرد كه به طور كلی آن فرار هم جای سؤال است و خیلی طبیعی به نظر نمی‌رسد؛ یعنی آنچه بیشتر به ذهن می‌رسید، این‌گونه بود كه این یك صحنه‌سازی برای ساخت كاریزما از این افراد است تا سازمان مجاهدین را مصادره كنند؛ بنابراین تصور ما این بود كه مدیریت این افراد با ساواك است. ساواك از تغییر ایدئولوژی خیلی خوشحال بود و خودش را در اوج پیروزی می‌دید؛ بنابراین بیشتر به ذهن می‌رسید كه بعید بود با یك تصادف چنین دستاورد بزرگی برای رژیم پیش آمده باشد؛ اما هیچ وقت شرایطی پیش نیامد كه ما بتوانیم تحقیق كاملی كنیم تا جواب‌های هر پرسش را پیدا كنیم و كارهای دیگر در آن زمان برایمان اولویت داشت؛ اما همچنان جای این كار خالی است و احتیاج به یك كار جامع دارد. در هر صورت اینها وقتی كه آمدند، با ترفندهایی سعی كردند تجدید سازمان كنند و شورای مركزی‌شان را زیر‌و‌رو كردند و افراد را یا وادار به بیعت كردند یا با حذف فیزیكی از سر راه برداشتند كه در این مورد صمدیه لباف نمونه مقاومت است و ناجوانمردانه نیز او را كشتند. جالب بود كه صمدیه لباف تا آخرین لحظه حاضر نشد اسرار گروه شهرام را به ساواك بگوید اما آنها سخاوتمندانه همه‌چیز را در اختیار ساواك قرار دادند. گروه شهرام وقتی مركزیت سازمان را به‌دست گرفت، عده قابل توجهی را به قتل رساند. آنها با سنگدلی مجید شریف‌واقفی را كشتند. آنها سازمان را مصادره كردند و همه‌چیز آن را سلاخی كرده و به ساواك سپردند و هم‌رزمانشان را كشتند؛ حركت تقی شهرام در جمع‌بندی محاربه‌ای آشكار با اساس اسلام و انقلاب بود كه جنگی را شروع كرده بودند كه هركس با آنها همدل نمی‌شد می‌كشتند یا بدنام می‌کردند. این مسائل نیز علنی بود و نیاز به اثبات نداشت و از بدیهیات بود.
‌‌ سعید شاهسوندی می‌گوید سازمان مجاهدین خلق خواستار شركت در دادگاه تقی شهرام و درخواست عفو برای او بود، زیرا سازمان مجاهدین خود را مدعی و شاكی این دادگاه از شهرام می‌دید اما موسی خیابانی، سعید شاهسوندی و محمدعلی توحیدی را به دادگاه راه ندادند. علت این كار چه بود؟
من در جریان این قضیه نبودم، اما این كار‌های سازمان اقدامی جز كار‌های سیاسی نبود. اولا آقای رجوی ادعایی داشت كه خود را وارث بحق سازمان می‌دانست كه هزار حرف در آن بود و چنین نبود كه همه پذیرفته باشند و اینكه در یك رأی‌گیری دموكراتیك و شفاف رجوی را به رهبری سازمان برگزیده، ادعایی بیش نبود. كار‌های او نیز از آغاز تا امروز روشن است و چنین سازمانی چه حقی دارد كه بیاید ادعایی كند و در اتهام فردی كه فاجعه‌ای را به بار آورده است، چه مطالباتی دارد؟ این حرف هم مثل حرف‌های همیشگی آنهاست.
‌‌آیا در روند دادگاه دخالت یا توصیه‌ای از بیرون دادگاه به شما می‌شد؟
خیر كسی چیزی به من نمی‌گفت. آن روزها مورد اعتماد بودیم و كسی چنین كاری نمی‌کرد.
‌‌عواقب اعدام شهرام را چگونه ارزیابی می‌كنید؟
من تا امروز فرصت نكردم كه كاری جدی برای پاسخ به چنین پرسشی كنم كه بتوانم با اظهارنظر ابهامی را بردارم. اما به‌طوركلی روند دادگاه‌های انقلاب قابل بحث است؛ البته در ظرفیت یك مصاحبه نمی‌گنجد. تصور من این است؛ روشی كه با الگوگیری از فرقان پیش گرفته شد كه در یك فضای گفت‌وگوی سالم به بازخوانی و گفت‌وگو و مشاركت افراد صاحب نظر و بدون بهره‌كشی‌های ابزاری و تبلیغاتی نیازمند است تا مرز توبه از تواب‌سازی روشن شود.
‌‌درپی اعدام شهرام شما ازسوی سازمان پیكار تهدید به ترور شدید؟
تهدید نشدم؛ ترور اما با نقش آخرین بازمانده از فرقان انجام شد. نام او را به خاطر ندارم. او همان كسی بود كه در مسجد ابوذر در ترور آیت‌الله خامنه‌ای نقش داشت و سه بار ترور من را اجرا كرد. آن روزها مسجد قبا نماز می‌خواندم و خانه ما هم نزدیك همان مسجد بود. از خانه كه با افرادی می‌آمدم بیرون و وارد خیابان زمرد می‌شدیم ماشین روی یك پل كوچكی باید می‌ایستاد تا به سمت راست حركت كند. او زیر این پل دو بار بمبی گذاشته كه تا كوچه بالاتر سیم‌كشی شده بود كه عمل نكرد. دفعه سوم به بمب‌های الكترونیكی متوسل شده بودند كه آن هم عمل نكرده بود. هم‌زمان كه نمایشگاهی را برگزار كرده بودند و من هم از تماشاچی‌ها بودم، افسری اظهار لطفی كرد و بمب را نشانم دادند.
‌‌مسعود رجوی را ادامه روند تقی شهرام می‌دانید یا محمد حنیف‌نژاد؟
هیچ‌كدام. رجوی یك خط سومی برای خودش است. یك بار با او در میزگردی مشاركت داشتم كه آقای بنی‌صدر در دانشگاه شهید بهشتی برگزار كرد. او را دیدم و بحث داشتیم. قرار بود به جای من آقای موسوی‌اردبیلی شركت كنند چون آقای بنی‌صدر 11 جریان را دسته‌بندی كرده بود كه از نگاه او نماینده جریان‌های فكری و سیاسی جامعه را نمایندگی می‌کردند كه یكی از این 11 تا جریان روحانیت بود و آقای موسوی‌اردبیلی قرار بود شركت كند اما پشیمان شده بود و به من گفتند اگر شما شركت نكنید مجبوریم صندلی روحانیت را خالی بگذاریم. من شركت كردم و زمانی هم كه رسیدم چند نفر صحبت كرده بودند و با آقای رجوی در آن میزگرد هم‌مباحثه شدم!
‌‌در دادگاه تقی شهرام، وكیل او نیز حضور نداشت، علت عدم حضور او چه بود؟
برای آن دادگاه آقای لاهیجی را برای وكالت تقی شهرام معرفی كرده بودند و آقای محمدی‌گیلانی هم‌ زمان كه فرایند امتحان از او را می‌گذراند تا بگوید كه می‌تواند شركت كند یا خیر من هم حضور داشتم. آن موقع عصبی بودم و به‌نظرم برخورد خوبی نداشتم و با تندی با او صحبت كردم. الان به‌نظرم می‌رسد كه اگر لاهیجی در دادگاه شركت می‌کرد ایرادی نداشت. البته تصمیم را آقای گیلانی باید می‌گرفت. الان مواضع آن زمان خودم را نمی‌پسندم چون در داستان قضاوت فرد باید خود را از احساسات مثبت و منفی خالی كند اما من نمی‌توانستم، بنابراین بداخلاقی‌هایی داشتم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها