|

درخواست کمک قاتل زن جوان از دادگاه

شرق: مرد جوانی که متهم است زنی را سوار خودرواش کرده و به قتل رسانده است، درحالی که از هشت سال قبل زیر تیغ است از دادگاه درخواست کمک کرد. به گزارش خبرنگار ما، متهم زمانی شناسایی شد که فردی به پلیس خبر داد می‌داند زن جوانی که خبر قتلش در روزنامه‌ها منتشر شده، چطور کشته شده است. صبح هشتم آذر 92 به کلانتری 144 تهرانپارس خبر رسید جنازه یک زن در حاشیه خیابان اتحاد پیدا شده است. پلیس وقتی به خیابان مورد نظر رفت، با جنازه زن جوانی روبه‌رو شد که شواهد نشان می‌داد با پیچیده‌شدن یک بند قرمز دور گردنش خفه شده است. جنازه با هماهنگی قضائی به پزشکی قانونی فرستاده و رازگشایی جنایت آغاز شد.
پلیس در نخستین گام از تحقیقات دریافت یکی از مراکز تجاری در خیابان اتحاد مجهز به دوربین مداربسته است. به‌این‌ترتیب فیلم ذخیره‌شده در حافظه دوربین‌های مداربسته بازبینی و مشخص شد مردی حدودا 40ساله با خودروی لیفان جنازه را به آن محل برده است. به‌این‌ترتیب تلاش برای ردیابی این متهم آغاز شد. وقتی دو روز بعد خبر کشف جنازه زن جوان در حاشیه خیابان منتشر شد، مردی به نام احمد با پلیس 110 تماس گرفت و گفت دو شب قبل یکی از همسایگانش در مجتمع مسکونی را دیده که بسته‌ای مشکوک شبیه جنازه را به داخل پارکینگ می‌برد و فکر می‌کند این بسته با خبری که در روزنامه‌ها منتشر شده، ارتباطی داشته باشد.
به‌ دنبال تماس این شهروند تصاویر ضبط‌شده دوربین‌ها در اختیار وی قرار گرفت و احمد با دیدن فیلم، همسایه خود به نام امید را شناسایی کرد. او گفت اطمینان دارد آن فرد امید است.
کارآگاهان با اطلاعاتی که از احمد گرفتند، امید را دستگیر کردند. او در بازجویی‌ها خود را بی‌گناه خواند اما وقتی پلیس چند تار موی قربانی را در صندوق عقب خودروی لیفان او پیدا کرد و امید با فیلم دوربین مداربسته روبه‌رو شد، به ناچار لب به بیان حقیقت گشود و به قتل شیدا اعتراف کرد.
این مرد گفت: همسر و دختر هفت‌ساله‌ام را به خانه پدرزنم بردم و در حال بازگشت به خانه بودم که زن جوان را در خیابان دیدم. او که شیدا نام داشت زیر باران منتظر تاکسی ایستاده بود. او را سوار ماشینم کردم. زن جوان گفت بعد از جدایی از همسرش رابطه خوبی با مادرش ندارد. از خانه قهر کرده و می‌خواهد به خانه دوستش برود. من او را به خانه‌ام دعوت کردم و با هم شیشه کشیدیم. متهم ادامه داد: در توهم شیشه بودم که دیدم شیدا بند مانتوی قرمزش را دور گردنم انداخت. او می‌خواست مرا خفه کند که با هم درگیر شدیم. بند را دور گردنش انداختم که یکباره کبود شد و جان سپرد. از ترس جنازه را ملحفه‌پیچ کردم و آن را با آسانسور به پارکینگ بردم و سپس در خیابان رها کردم. این مرد در شعبه 113 سابق دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و مادر قربانی برایش حکم قصاص خواست.
متهم در حالی‌که به‌شدت اشک می‌ریخت به قضات گفت: باور کنید قصد کشتن زن جوان را نداشتم. وقتی او را به خانه‌ام دعوت کردم با هم شیشه کشیدیم. اما یکباره دیدم که بند مانتو را به دور گردنم انداخت. چون به او گفته بودم طلاساز هستم گمان می‌کنم به قصد سرقت می‌خواست من را بکشد. من هم بند را از دور گردنم رها کردم و چند سیلی به صورت زن جوان زدم. ترسیده بودم و حال طبیعی نداشتم و در نهایت او را خفه کردم. جنازه را به خیابان بردم اما همان موقع همسایه‌ام از پنجره مرا دیده بود. او بعد از اینکه خبر کشف جنازه یک زن را در روزنامه‌ها دید موضوع را به مأموران اطلاع داد.
در پایان جلسه، قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرک‌های موجود در پرونده وی را به قصاص با پرداخت تفاضل دیه از سوی اولیای‌دم محکوم کردند. حکم صادره در دیوان عالی کشور تأیید شد. در این مدت متهم و خانواده‌اش تلاش زیادی برای اینکه بتوانند رضایت اولیای‌دم را جلب کنند انجام دادند، آنها با کمک واحد صلح و سازش تلاش کردند رضایت اولیای‌دم را جلب کنند اما موفق نشدند تا اینکه متهم پس از هشت سال، نامه‌ای به قضات دادگاه نوشت و از آنها کمک خواست. وی نوشت مدت هشت سال است که در زندان بلاتکلیف مانده و هر شب کابوس اعدام می‌بیند. زندگی‌اش از هم پاشیده شده و خواست تا تکلیف او روشن شود. متهم در این درخواست نوشته است: سال‌های زیادی است که در زندان هستم و شرایط خوبی ندارم. من خودم را برای قصاص آماده کرده‌ام و می‌دانم اولیای‌دم حق دارند هر تصمیمی درباره من بگیرند؛ اما این همه سال زیر حکم قصاص‌ بودن من را در یک رنج دائمی قرار داده است و درخواست دارم به من فرصتی داده شود تا خودم بیرون از زندان با اولیای‌دم صحبت کنم و بتوانم آنها را راضی به گذشت کنم. خانواده من به خاطر این اتفاق از هم پاشیده است و روزهای سختی را می‌گذرانند. آنها به خاطر کار نکرده تنبیه می‌شوند. حتی زندگی خواهر و برادرم تحت تأثیر این موضوع قرار گرفته است. با توجه به اینکه سال‌های زیادی است در زندان هستم و اولیای‌دم هیچ تصمیمی نمی‌گیرند درخواست دارم دادگاه در‌این‌باره به من کمک کند.
با این درخواست قرار شد تا متهم طبق ماده 429 بار دیگر در شعبه 10 دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه و تکلیف او روشن شود.

شرق: مرد جوانی که متهم است زنی را سوار خودرواش کرده و به قتل رسانده است، درحالی که از هشت سال قبل زیر تیغ است از دادگاه درخواست کمک کرد. به گزارش خبرنگار ما، متهم زمانی شناسایی شد که فردی به پلیس خبر داد می‌داند زن جوانی که خبر قتلش در روزنامه‌ها منتشر شده، چطور کشته شده است. صبح هشتم آذر 92 به کلانتری 144 تهرانپارس خبر رسید جنازه یک زن در حاشیه خیابان اتحاد پیدا شده است. پلیس وقتی به خیابان مورد نظر رفت، با جنازه زن جوانی روبه‌رو شد که شواهد نشان می‌داد با پیچیده‌شدن یک بند قرمز دور گردنش خفه شده است. جنازه با هماهنگی قضائی به پزشکی قانونی فرستاده و رازگشایی جنایت آغاز شد.
پلیس در نخستین گام از تحقیقات دریافت یکی از مراکز تجاری در خیابان اتحاد مجهز به دوربین مداربسته است. به‌این‌ترتیب فیلم ذخیره‌شده در حافظه دوربین‌های مداربسته بازبینی و مشخص شد مردی حدودا 40ساله با خودروی لیفان جنازه را به آن محل برده است. به‌این‌ترتیب تلاش برای ردیابی این متهم آغاز شد. وقتی دو روز بعد خبر کشف جنازه زن جوان در حاشیه خیابان منتشر شد، مردی به نام احمد با پلیس 110 تماس گرفت و گفت دو شب قبل یکی از همسایگانش در مجتمع مسکونی را دیده که بسته‌ای مشکوک شبیه جنازه را به داخل پارکینگ می‌برد و فکر می‌کند این بسته با خبری که در روزنامه‌ها منتشر شده، ارتباطی داشته باشد.
به‌ دنبال تماس این شهروند تصاویر ضبط‌شده دوربین‌ها در اختیار وی قرار گرفت و احمد با دیدن فیلم، همسایه خود به نام امید را شناسایی کرد. او گفت اطمینان دارد آن فرد امید است.
کارآگاهان با اطلاعاتی که از احمد گرفتند، امید را دستگیر کردند. او در بازجویی‌ها خود را بی‌گناه خواند اما وقتی پلیس چند تار موی قربانی را در صندوق عقب خودروی لیفان او پیدا کرد و امید با فیلم دوربین مداربسته روبه‌رو شد، به ناچار لب به بیان حقیقت گشود و به قتل شیدا اعتراف کرد.
این مرد گفت: همسر و دختر هفت‌ساله‌ام را به خانه پدرزنم بردم و در حال بازگشت به خانه بودم که زن جوان را در خیابان دیدم. او که شیدا نام داشت زیر باران منتظر تاکسی ایستاده بود. او را سوار ماشینم کردم. زن جوان گفت بعد از جدایی از همسرش رابطه خوبی با مادرش ندارد. از خانه قهر کرده و می‌خواهد به خانه دوستش برود. من او را به خانه‌ام دعوت کردم و با هم شیشه کشیدیم. متهم ادامه داد: در توهم شیشه بودم که دیدم شیدا بند مانتوی قرمزش را دور گردنم انداخت. او می‌خواست مرا خفه کند که با هم درگیر شدیم. بند را دور گردنش انداختم که یکباره کبود شد و جان سپرد. از ترس جنازه را ملحفه‌پیچ کردم و آن را با آسانسور به پارکینگ بردم و سپس در خیابان رها کردم. این مرد در شعبه 113 سابق دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و مادر قربانی برایش حکم قصاص خواست.
متهم در حالی‌که به‌شدت اشک می‌ریخت به قضات گفت: باور کنید قصد کشتن زن جوان را نداشتم. وقتی او را به خانه‌ام دعوت کردم با هم شیشه کشیدیم. اما یکباره دیدم که بند مانتو را به دور گردنم انداخت. چون به او گفته بودم طلاساز هستم گمان می‌کنم به قصد سرقت می‌خواست من را بکشد. من هم بند را از دور گردنم رها کردم و چند سیلی به صورت زن جوان زدم. ترسیده بودم و حال طبیعی نداشتم و در نهایت او را خفه کردم. جنازه را به خیابان بردم اما همان موقع همسایه‌ام از پنجره مرا دیده بود. او بعد از اینکه خبر کشف جنازه یک زن را در روزنامه‌ها دید موضوع را به مأموران اطلاع داد.
در پایان جلسه، قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرک‌های موجود در پرونده وی را به قصاص با پرداخت تفاضل دیه از سوی اولیای‌دم محکوم کردند. حکم صادره در دیوان عالی کشور تأیید شد. در این مدت متهم و خانواده‌اش تلاش زیادی برای اینکه بتوانند رضایت اولیای‌دم را جلب کنند انجام دادند، آنها با کمک واحد صلح و سازش تلاش کردند رضایت اولیای‌دم را جلب کنند اما موفق نشدند تا اینکه متهم پس از هشت سال، نامه‌ای به قضات دادگاه نوشت و از آنها کمک خواست. وی نوشت مدت هشت سال است که در زندان بلاتکلیف مانده و هر شب کابوس اعدام می‌بیند. زندگی‌اش از هم پاشیده شده و خواست تا تکلیف او روشن شود. متهم در این درخواست نوشته است: سال‌های زیادی است که در زندان هستم و شرایط خوبی ندارم. من خودم را برای قصاص آماده کرده‌ام و می‌دانم اولیای‌دم حق دارند هر تصمیمی درباره من بگیرند؛ اما این همه سال زیر حکم قصاص‌ بودن من را در یک رنج دائمی قرار داده است و درخواست دارم به من فرصتی داده شود تا خودم بیرون از زندان با اولیای‌دم صحبت کنم و بتوانم آنها را راضی به گذشت کنم. خانواده من به خاطر این اتفاق از هم پاشیده است و روزهای سختی را می‌گذرانند. آنها به خاطر کار نکرده تنبیه می‌شوند. حتی زندگی خواهر و برادرم تحت تأثیر این موضوع قرار گرفته است. با توجه به اینکه سال‌های زیادی است در زندان هستم و اولیای‌دم هیچ تصمیمی نمی‌گیرند درخواست دارم دادگاه در‌این‌باره به من کمک کند.
با این درخواست قرار شد تا متهم طبق ماده 429 بار دیگر در شعبه 10 دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه و تکلیف او روشن شود.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها