گزارش میدانی «شرق» از عدم همکاری بینالمللی در مرز آذربایجان غربی
معبر مسدود پناهجوها
اعظم محبی: ماشین با پناهجویان ساکتش انگار دل جاده تاریک را میشکافت و میرفت. تمام مدت به دشت نگاه میکردم، به سایه تاریک و وهمانگیز درختهای تبریزی و دشت آفتابگردانهای خوابیده. اضطراب داشتم اما شاید کمتر از دختر افغانی که کنارم نشسته بود؛ قرار بود من بخشی از مسیر در خاک ایران را همراه گروه پناهجوها باشم اما او باید تا شهر وان این اضطراب را تحمل کند؛ تازه اگر توسط نیروهای مرزی ترکیه دستگیر نشود، مورد ضرب و شتم قرار نگیرد و در مرزهای ایران رها نشود.
بههمراه سه زن دیگر در صندلیهای عقب یک پژو پرشیای elx نشسته بودیم. در جاده خودروهای دیگری را هم میدیدم که پناهجوها را از محل اسکان موقت قاچاقبرها به لب مرز میبرند.
نقطهای در شمال غربی ایران سالهاست معبر عبور پناهجوهایی شده است که قصد دارند از ترکیه به اروپا برسند. اینکه ملیتهای مختلفی ازجمله عراق، سوریه، عربستان، سومالی، بنگلادش، پاکستان و افغانستان این منطقه را برای عبور انتخاب کردند، نشان از موقعیت خاص استراتژیکی این منطقه مرزی دارد که سایر همسایگان ترکیه ندارند.
همین مسئله سبب میشود توقع داشته باشیم همکاری دیپلمات و استراتژیکی قوی بین دو کشور برای جلوگیری از ورود پناهجوها یا کنترل وضعیت وجود داشته باشد، اما تفاوت سیاستهای مرزی دو کشور و همچنین نحوه استرداد پناهجوها به خاک ایران، تصور همکاریهای بینالمللی در این مورد را از بین میبرد.
امروز که این گزارش نوشته میشود، چهار شهرستان و حدود 40 روستای نوار مرزی اطراف آنها در استان آذربایجان غربی، تقریبا برابر جمعیت خود، پناهجو دارند که تا یکی، دو روز آینده به مرز میروند؛ اما طبق گفته افراد محلی، حدود 30 درصد این پناهجوها توسط ترکیه برگردانده میشوند و همین میزان و حتی بیشتر از تهران به منطقه میرسند. بنابراین این روزها همواره هزاران پناهجو در این منطقه ساکن هستند که در اتاقهای اضافی خانهها، زیرزمینها، طویلههای روستاییان و حتی مزارع آفتابگردان اسکان داده میشوند.
از زاویه دیگر که نگاه کنیم، هر روز هزاران پناهجو یا به قول محلیها «مسافر» در کروناییترین روزهای سال از شرق تا غرب ایران را طی میکنند درحالیکه اکثرا ماسک ندارند. ضمن اینکه ساماندهی و اسکان این میهمانان ناخوانده یک تشکیلات وسیع و امکانات زیاد میخواهد، اما این تشکیلات کجاست و چه امکاناتی وجود دارد؟
پناهجوها توسط سه قاچاقچی اصلی که در کشور مبدأ، ایران و ترکیه هستند و کسی آنها را نمیشناسد، منتقل میشوند. معمولا شش تا هفت دلال یا قاچاقبر از مرزهای شرقی تا شهر وان ترکیه پناهجوها را دست به دست میکنند. اولین برخورد پناهجوها با دلالِ قاچاقچی اصلی در کشور مبدأ است و پس از واریز بخشی از پول، سفر آغاز میشود و پس از رسیدن به مقصد بقیه پول باید پرداخت شود. در این مسیر اگر به هر دلیلی ازجمله بستهبودن مرز یا مشکلات دیگر، سفر بیش از زمان تعیینشده طول بکشد، هزینه اقامت و غذا جدا محاسبه میشود.
سیپان صدایش میکردند، یکی از دلالان و واسطهگران قاچاق انسان بود و میگفت تا قبل از سال 91 که در پی جنگ سوریه، اروپا قوانین آسانتری درمورد مهاجرت گذاشته بود، مسافران کمتری از این منطقه رد میشدند اما پس از آن سیل مهاجران با ملیتهای مختلف سرازیر شد. او توضیح میدهد که شرایط اقتصادی منطقه و عدم توسعهیافتگی و نبود دامداری و کشاورزی وسیع سبب شد خودش و بسیاری دیگر از جوانان منطقه با قاچاقچیان اصلی همکاری داشته باشند.
حسن جوانی حدودا 30ساله و معروفترین دلال و قاچاقبر یکی از شهرستانهاست. در یکی از مزرعههای آفتابگردان با من قرار ملاقات میگذارد. مدتی بعد از رسیدن من، با ماشین شاسیبلند و گرانقیمتش میرسد. اولین چیزی که در او نظرم را جلب میکند، گردنبند و انگشترهای طلا و مارکدارش است. میگوید کارشناس ارشد مدیریت دارد، اما هیچوقت در رشته خود کاری پیدا نکرده است.
او میگوید مسافران خود را از واسطهای در تهران تحویل میگیرد و تا پنج، شش روز بهصورت تضمینی تا نزدیکترین روستای مرز میبرد. در پاسخ به اینکه آیا قاچاقچیانی را که به او مسافر میدهند، از نزدیک دیده است، میگوید که حتی واسطه قبلی که مسافران را از کشور مبدأ تا تهران آورده است هم نمیشناسد و از طریق یک واسطه دیگر پناهجوها را از دلال تهران تحویل میگیرد؛ پناهجوها در خوابگاههای شهرستان اسکان داده میشوند تا روز بعد به روستای مرزی بروند و به قاچاقبر بعدی که معمولا از اهالی روستاست، تحویل داده شوند تا از مرز رد شوند.
از حسن میپرسم قبل از قاچاقبری چه شغلی داشت؟ میگوید در تهران مسافرکشی میکرد.
شهر کوچک یولاگلدی در نزدیکی شهرستان شوط به خوابگاه افغانها معروف شده است.گفته میشود چند برابر جمعیت این شهر کوچک پناهجوی افغان در آن ساکن است. اکثر خانهها اتاقی نسبتا بزرگ رو به حیاط دارند که برای اجارهدادن به قاچاقبرها ساخته شده است.
به یک خوابگاه پناهجویان در این شهر میروم. هشت پناهجوی افغان که یک زن و دو کودک میان آنهاست، در اتاقی نشستهاند؛ ساکت و مغموم. میگویند وقتی از سوی پلیس ترکیه دستگیر شدند، بهشدت مورد ضرب و جرح قرار گرفتند. مردی میانسال که قدرت بینایی و تکلم کامل ندارد، بازوان خود را نشان میدهد که جای کبودی ضربههای پلیس مرزی ترکیه روی آن مانده است، زن جوان از برخورد خشن و ضرب و شتم با باتوم و نوعی کابل میگوید که حتی کودکان را امان نمیداد.
اما روایت جوانان افغانستانی در خوابگاهی دیگر حیرتانگیزتر است. جوانی حدود 25ساله میگوید پلیس ترکیه با کلمات فارسی به او گفته ما از طالبان بدتریم، به کشور خود برگردید. جوان سری باندپیچشده و صورتی زخمی دارد. میگوید پلیس مرزی ترکیه روی آنها بنزین ریخته و تهدید به آتشزدن کرده است.
مردی دیگر که عضو پلیس هرات بوده است، میگوید «من راه برگشت ندارم چراکه طالبان حتما من را میکشد»، اما در حیرت است که چرا وقتی مأموران ترکیه فهمیدند او پلیس است با شدت بیشتری مورد ضرب و جرح قرار گرفته است.
تقریبا روایت همه پناهجوها شبیه هم است؛ قرار بوده با مبلغی بین 25 تا 30 میلیون تومان از افغانستان یا پاکستان به شهر وان ترکیه برسند و از آنجا با مبلغی دیگر و قاچاقبری دیگر به اروپا بروند، اما موفق به ردشدن از مرز ترکیه نشدند. پلیس مرزبانی ترکیه غیر از ضرب و جرح، گوشیهایشان را شکسته، پولهای ایرانی را جلوی چشمشان آتش زده و آنها را وادار کرده تا لیر ترکیه را بخورند!
وقتی چهره زخمی و سرهای شکسته پناهجویان پاکستانی را دیدم، متوجه شدم مأموران ترک تنها با افغانها این برخورد را نداشتند و هر پناهجویی با هر ملیتی مورد ضرب و شتم آنان قرار میگیرد.
اهالی روستایی مرزی که مدتی است مهمترین محل درآمدشان اجارهدادن اتاق یا طویله به قاچابرها و ردکردن پناهجوهاست، این روزها پیداکردن، اسکان و تیمار پناهجوهای آسیبدیده و برگرداندهشده از مرزهای ترکیه هم به روزمرگیهایشان اضافه شده است. مرد جوانی از اهالی روستا که سالها پیش بهخاطر کولبری تیر خورده است، تعریف میکند که روزی در زمستان گذشته گروهی از پناهجوها را دیده است که عریان در میان برفهای کوهستان رها شده و به سختی به سمت روستا میآمدند. همین اتفاق در مورد تعدادی از زنهای پناهجوها هم افتاده است و زنهای روستا با پتو و ملحفه آنها را از میان برفها به خانههایشان بردند.
تقریبا لب مرز ایران و ترکیه فصل اول سرنوشتساز برای پناهجوهاست؛ آنهایی که موفق میشوند از مرز رد شوند توسط قاچاقبر دیگری به شهر وان میرسند و باید بقیه پول خود را پرداخت کنند و بعد تصمیم بگیرند با تیم دیگری از قاچاقبرها به اروپا بروند یا نه. اما آنهایی که از سوی پلیس ترکیه دستگیر میشوند، به تراژدی غمانگیزی گرفتار میشوند؛ اول مورد ضرب و شتم شدید پلیس ترکیه قرار میگیرند و بعد بدون پول، گوشی موبایل و گاه بدون لباس به سمت مرزهای ایران برگرداننده میشوند، حالا باید در گرگومیش صبحگاهی با تنی زخمی به روستایی برسند و قاچاقبر اصلی خود را پیدا کنند.
اما تراژیکبودن این پدیده اینجا تمام نمیشود و فاجعه زمانی رخ میدهد که گروهی از این پناهجوها به جای قاچاقبر خود در تله «دزدها» قرار میگیرند. «دزدها» لقبی است که اهالی منطقه به قاچاقچیان خشنی میدهند که پناهجویان برگردانندهشده را میدزدند و با وجود زخمیبودن پناهجو، جلوی دوربین موبایل آنها را تا حد مرگ شکنجه میدهند و فیلم را توسط شبکه اجتماعی به خانواده پناهجو میرسانند تا مبلغ درخواستشده آنها واریز شود؛ حتی گاهی با قاچاقبر یا بهاصطلاح با صاحب مسافر تماس میگیرند و تقاضای پول میکنند.
تعداد زیادی از قاچاقچیان دزد از سوی افراد محل شناسایی و توسط پلیس ایران دستگیر شدند اما هنوز هم فیلمهای تازه از شکنجه، زجر و شیون پناهجوها پخش میشود.
البته هنوز تراژیکبودن ماجرا تمام نشده و گویی هیچوقت هم تمام نمیشود. بسیار شنیدم از اهالی روستا و قاچاقبرها که تعدادی از پناهجوها در مسیر به سمت مرز بهطور طبیعی کشته میشوند؛ گرفتار بهمن میشوند، ایست قلبی میکنند، از کوه پرت میشوند و... .
تقریبا برای همه عادی شده است که وقتی برفهای زمستان آب میشود، جنازهای در دشت یا دره پیدا کنند از مسافری که هیچگاه به مقصد نرسیده اما خانوادهای دارد که جایی در این دنیا منتظر پیغام رسیدنش هستند.
هرچند وجود نیممیلیون مهاجر در منطقه و اتفاقات پیرامون حرکت آنها لزوم یک برنامهریزی منسجم و همکاری ایران و ترکیه به عنوان دو کشور درگیر این مسئله و حضور فعال نمایندگان سازمان ملل را میطلبد، اما حیرتانگیز زمانی است که هیچ نشانهای از این الزامات پیدا نمیکنم.
ظاهرا همکاری ایران و ترکیه در سایه نگاه اتحادیه اروپا به دو کشور تعریف شده است؛ ترکیه توانسته است اتحادیه اروپا را متقاعد کند که از گذر پناهجوها به کشورش دچار آسیب شده و تا الان از این سیاست، بیشترین سود را برده که دریافت چندین میلیون یورو ازجمله آن است.
بارها مقامات ترکیه تأکید کردهاند که برای ورود پناهجو از مرزهایشان بسیار مصمم هستند؛ برخورد خشن با پناهجوهای دستگیرشده، کشیدن دیوار در بخشی از مرزهای مشترک با ایران، استقرار پلیس ویژهای در مرزها ازجمله اقدامات ترکهاست که امیدوارند اروپا را با این اقدامات راضی کرده باشند تا حمایت آنها همواره ادامه یابد. اما آیا ترکیه از وجود چند هزار پناهجو، سود استراتژیکی ندارد؟
ترکیه با اروپا گفتوگو دارد و توانسته اروپاییها را متقاعد کند که برای کنترل ورود پناهجوها به ترکیه نیاز دارند؛ این مهمترین موقعیتی است که ترکها از گذر پررنج پناهجوها به دست آورده و به نظر میرسد ایران از آن بیبهره است؛ درحالیکه ورود پناهجوها بیشترین هزینه را متوجه ایران کرده است.
ضمن اینکه با حسابی سرانگشتی میتوان دریافت که چرخش مالی وسیعی از قاچاق انسان در این کشور وجود دارد. احمد، جوان افغانی که به عنوان راهبلد در مسیر روستاهای ایران تا روستای ترکیه، پناهجوها را هدایت میکند، میگوید در ترکیه حساب مالی دارد و تاکنون حدود 38 هزار دلارش توسط دولت ترکیه ضبط شده است.
وی ناگزیر است قبل از اینکه پولهایش بیشتر از 10 هزار دلار شوند، آنها را از بانک خارج کند؛ چراکه دولت ترکیه به عنوان پول کثیف آن را ضبط میکند.
اما زمانی که وضعیت گذرگاه عبور پناهجویان را در ایران بررسی میکنیم، بیشتر به هزینه و آسیبها برمیخوریم تا سود و بهره استراتژیک.
«حسن عبدالهیاصل»، فرماندار شهرستان شوط، در گفتوگو با روزنامه «شرق» میگوید که وقتی قرار بود 400 پناهجو را به مرکز استان منتقل کند، یک استادیوم ورزشی را در اختیار گرفت و نگرانی از انتقال بیماری بین پناهجوها را داشت.
وی با بیان اینکه ورود پناهجوها هزینههایی را به این منطقه تحمیل کرده است، میگوید نگهداری، انتقال و همچنین تصادفات جادهای و ناامنی برای ساکنان ازجمله هزینههای ما در این خصوص هستند.
فرماندار شهرستان شوط در پاسخ به این سؤال که از رونق افتادن منطقه آزاد ماکو در پی تحریمها و نوسانات ارزی، شیوع ویروس کرونا و بستهبودن مرز با کشورهای همسایه، سبب بیکاری فراگیر شده و قاچاق انسان در این منطقه را گسترش داده است، میگوید: موضوع قاچاق اتباع خارجی همواره در این سالها بهخاطر شرایط مرزیبودن منطقه بوده، اما جذابیتهای مالی و درآمد هنگفت از این مسیر موضوع را گسترش داده است.
البته او ضعف همکاری ایران و کشور همسایه غربی را در این خصوص قبول دارد و معتقد است اگر همکاریهای بینالمللی در این مورد بیشتر بود اکنون تصمیمگیری بهتری میتوانستیم در این زمینه انجام دهیم.
عبدالهی میگوید ترکیه همواره در این سالها سود و منافع استراتژیکی خود را از وجود پناهجوها میبرد و همکاری سازنده با اروپا و سازمانهای بینالمللی هم وجود ندارد؛ تا جایی که وقتی اروپا قوانین ورود مهاجر را تسهیل میکند، سیل مهاجران به منطقه بیشتر میشود و زمانی که قوانین سختگیرانهتر میشود، پناهجوها کمتر میشوند، اما بیشتر در این منطقه میمانند تا بتوانند رد شوند. در این وضعیت سالهاست درگیر آن هستیم، اما متأسفانه در این فعل و انفعالات بینالمللی ایران نقشی ندارد و تنها هزینهها را میپردازد.
فرماندار شوط بر لزوم حفظ کرامت انسانی پناهجوها تأکید دارد و میگوید برای نگهداری و انتقال پناهجوها باید شأن انسانی آنها را در نظر داشته باشیم.
اما جای خالی تلاشهای دیپلماتیک ایران، تنها در عدم همکاری ایران و ترکیه خلاصه نمیشود. در کمال حیرت هزاران پناهجو در ماه از این معبر بهصورت موفق یا ناموفق با سختترین شرایط عبور میکنند و فاجعههای بسیاری در این مسیر برایشان اتفاق میافتد، اما تاکنون هیچ نمایندهای از سازمان ملل به اینجا سر نزده است.
وقتی از ماشین پیاده میشویم، از ترس به هم نگاه نمیکنیم. باید در سکوت مسافتی را طی کنیم تا به انبوهی از درختها برسیم و منتظر راهبلد باشیم. زیر درخت گردویی که گردوهایش روی زمین ریخته میایستیم تا راهبلد برسد؛ تازه در اینجا متوجه میشوم یکی از زنهای افغان همراه ما باردار است. نور ماه رشتههای کمرنگش را روی درختها و سنگها میاندازد که بیشتر مسیر را وهمانگیز میکند. راهبلد میرسد و ما بدون حرف به دنبالش راه میافتیم؛ وقتی به کوه میرسیم، من دیگر همراهشان نمیروم و آنها با قدمهای لرزان دامنه کوه را بالا میروند تا به مرز ترکیه برسند، من به زن باردار گروه نگاه میکنم و آرزو میکنم برنگردد.
اعظم محبی: ماشین با پناهجویان ساکتش انگار دل جاده تاریک را میشکافت و میرفت. تمام مدت به دشت نگاه میکردم، به سایه تاریک و وهمانگیز درختهای تبریزی و دشت آفتابگردانهای خوابیده. اضطراب داشتم اما شاید کمتر از دختر افغانی که کنارم نشسته بود؛ قرار بود من بخشی از مسیر در خاک ایران را همراه گروه پناهجوها باشم اما او باید تا شهر وان این اضطراب را تحمل کند؛ تازه اگر توسط نیروهای مرزی ترکیه دستگیر نشود، مورد ضرب و شتم قرار نگیرد و در مرزهای ایران رها نشود.
بههمراه سه زن دیگر در صندلیهای عقب یک پژو پرشیای elx نشسته بودیم. در جاده خودروهای دیگری را هم میدیدم که پناهجوها را از محل اسکان موقت قاچاقبرها به لب مرز میبرند.
نقطهای در شمال غربی ایران سالهاست معبر عبور پناهجوهایی شده است که قصد دارند از ترکیه به اروپا برسند. اینکه ملیتهای مختلفی ازجمله عراق، سوریه، عربستان، سومالی، بنگلادش، پاکستان و افغانستان این منطقه را برای عبور انتخاب کردند، نشان از موقعیت خاص استراتژیکی این منطقه مرزی دارد که سایر همسایگان ترکیه ندارند.
همین مسئله سبب میشود توقع داشته باشیم همکاری دیپلمات و استراتژیکی قوی بین دو کشور برای جلوگیری از ورود پناهجوها یا کنترل وضعیت وجود داشته باشد، اما تفاوت سیاستهای مرزی دو کشور و همچنین نحوه استرداد پناهجوها به خاک ایران، تصور همکاریهای بینالمللی در این مورد را از بین میبرد.
امروز که این گزارش نوشته میشود، چهار شهرستان و حدود 40 روستای نوار مرزی اطراف آنها در استان آذربایجان غربی، تقریبا برابر جمعیت خود، پناهجو دارند که تا یکی، دو روز آینده به مرز میروند؛ اما طبق گفته افراد محلی، حدود 30 درصد این پناهجوها توسط ترکیه برگردانده میشوند و همین میزان و حتی بیشتر از تهران به منطقه میرسند. بنابراین این روزها همواره هزاران پناهجو در این منطقه ساکن هستند که در اتاقهای اضافی خانهها، زیرزمینها، طویلههای روستاییان و حتی مزارع آفتابگردان اسکان داده میشوند.
از زاویه دیگر که نگاه کنیم، هر روز هزاران پناهجو یا به قول محلیها «مسافر» در کروناییترین روزهای سال از شرق تا غرب ایران را طی میکنند درحالیکه اکثرا ماسک ندارند. ضمن اینکه ساماندهی و اسکان این میهمانان ناخوانده یک تشکیلات وسیع و امکانات زیاد میخواهد، اما این تشکیلات کجاست و چه امکاناتی وجود دارد؟
پناهجوها توسط سه قاچاقچی اصلی که در کشور مبدأ، ایران و ترکیه هستند و کسی آنها را نمیشناسد، منتقل میشوند. معمولا شش تا هفت دلال یا قاچاقبر از مرزهای شرقی تا شهر وان ترکیه پناهجوها را دست به دست میکنند. اولین برخورد پناهجوها با دلالِ قاچاقچی اصلی در کشور مبدأ است و پس از واریز بخشی از پول، سفر آغاز میشود و پس از رسیدن به مقصد بقیه پول باید پرداخت شود. در این مسیر اگر به هر دلیلی ازجمله بستهبودن مرز یا مشکلات دیگر، سفر بیش از زمان تعیینشده طول بکشد، هزینه اقامت و غذا جدا محاسبه میشود.
سیپان صدایش میکردند، یکی از دلالان و واسطهگران قاچاق انسان بود و میگفت تا قبل از سال 91 که در پی جنگ سوریه، اروپا قوانین آسانتری درمورد مهاجرت گذاشته بود، مسافران کمتری از این منطقه رد میشدند اما پس از آن سیل مهاجران با ملیتهای مختلف سرازیر شد. او توضیح میدهد که شرایط اقتصادی منطقه و عدم توسعهیافتگی و نبود دامداری و کشاورزی وسیع سبب شد خودش و بسیاری دیگر از جوانان منطقه با قاچاقچیان اصلی همکاری داشته باشند.
حسن جوانی حدودا 30ساله و معروفترین دلال و قاچاقبر یکی از شهرستانهاست. در یکی از مزرعههای آفتابگردان با من قرار ملاقات میگذارد. مدتی بعد از رسیدن من، با ماشین شاسیبلند و گرانقیمتش میرسد. اولین چیزی که در او نظرم را جلب میکند، گردنبند و انگشترهای طلا و مارکدارش است. میگوید کارشناس ارشد مدیریت دارد، اما هیچوقت در رشته خود کاری پیدا نکرده است.
او میگوید مسافران خود را از واسطهای در تهران تحویل میگیرد و تا پنج، شش روز بهصورت تضمینی تا نزدیکترین روستای مرز میبرد. در پاسخ به اینکه آیا قاچاقچیانی را که به او مسافر میدهند، از نزدیک دیده است، میگوید که حتی واسطه قبلی که مسافران را از کشور مبدأ تا تهران آورده است هم نمیشناسد و از طریق یک واسطه دیگر پناهجوها را از دلال تهران تحویل میگیرد؛ پناهجوها در خوابگاههای شهرستان اسکان داده میشوند تا روز بعد به روستای مرزی بروند و به قاچاقبر بعدی که معمولا از اهالی روستاست، تحویل داده شوند تا از مرز رد شوند.
از حسن میپرسم قبل از قاچاقبری چه شغلی داشت؟ میگوید در تهران مسافرکشی میکرد.
شهر کوچک یولاگلدی در نزدیکی شهرستان شوط به خوابگاه افغانها معروف شده است.گفته میشود چند برابر جمعیت این شهر کوچک پناهجوی افغان در آن ساکن است. اکثر خانهها اتاقی نسبتا بزرگ رو به حیاط دارند که برای اجارهدادن به قاچاقبرها ساخته شده است.
به یک خوابگاه پناهجویان در این شهر میروم. هشت پناهجوی افغان که یک زن و دو کودک میان آنهاست، در اتاقی نشستهاند؛ ساکت و مغموم. میگویند وقتی از سوی پلیس ترکیه دستگیر شدند، بهشدت مورد ضرب و جرح قرار گرفتند. مردی میانسال که قدرت بینایی و تکلم کامل ندارد، بازوان خود را نشان میدهد که جای کبودی ضربههای پلیس مرزی ترکیه روی آن مانده است، زن جوان از برخورد خشن و ضرب و شتم با باتوم و نوعی کابل میگوید که حتی کودکان را امان نمیداد.
اما روایت جوانان افغانستانی در خوابگاهی دیگر حیرتانگیزتر است. جوانی حدود 25ساله میگوید پلیس ترکیه با کلمات فارسی به او گفته ما از طالبان بدتریم، به کشور خود برگردید. جوان سری باندپیچشده و صورتی زخمی دارد. میگوید پلیس مرزی ترکیه روی آنها بنزین ریخته و تهدید به آتشزدن کرده است.
مردی دیگر که عضو پلیس هرات بوده است، میگوید «من راه برگشت ندارم چراکه طالبان حتما من را میکشد»، اما در حیرت است که چرا وقتی مأموران ترکیه فهمیدند او پلیس است با شدت بیشتری مورد ضرب و جرح قرار گرفته است.
تقریبا روایت همه پناهجوها شبیه هم است؛ قرار بوده با مبلغی بین 25 تا 30 میلیون تومان از افغانستان یا پاکستان به شهر وان ترکیه برسند و از آنجا با مبلغی دیگر و قاچاقبری دیگر به اروپا بروند، اما موفق به ردشدن از مرز ترکیه نشدند. پلیس مرزبانی ترکیه غیر از ضرب و جرح، گوشیهایشان را شکسته، پولهای ایرانی را جلوی چشمشان آتش زده و آنها را وادار کرده تا لیر ترکیه را بخورند!
وقتی چهره زخمی و سرهای شکسته پناهجویان پاکستانی را دیدم، متوجه شدم مأموران ترک تنها با افغانها این برخورد را نداشتند و هر پناهجویی با هر ملیتی مورد ضرب و شتم آنان قرار میگیرد.
اهالی روستایی مرزی که مدتی است مهمترین محل درآمدشان اجارهدادن اتاق یا طویله به قاچابرها و ردکردن پناهجوهاست، این روزها پیداکردن، اسکان و تیمار پناهجوهای آسیبدیده و برگرداندهشده از مرزهای ترکیه هم به روزمرگیهایشان اضافه شده است. مرد جوانی از اهالی روستا که سالها پیش بهخاطر کولبری تیر خورده است، تعریف میکند که روزی در زمستان گذشته گروهی از پناهجوها را دیده است که عریان در میان برفهای کوهستان رها شده و به سختی به سمت روستا میآمدند. همین اتفاق در مورد تعدادی از زنهای پناهجوها هم افتاده است و زنهای روستا با پتو و ملحفه آنها را از میان برفها به خانههایشان بردند.
تقریبا لب مرز ایران و ترکیه فصل اول سرنوشتساز برای پناهجوهاست؛ آنهایی که موفق میشوند از مرز رد شوند توسط قاچاقبر دیگری به شهر وان میرسند و باید بقیه پول خود را پرداخت کنند و بعد تصمیم بگیرند با تیم دیگری از قاچاقبرها به اروپا بروند یا نه. اما آنهایی که از سوی پلیس ترکیه دستگیر میشوند، به تراژدی غمانگیزی گرفتار میشوند؛ اول مورد ضرب و شتم شدید پلیس ترکیه قرار میگیرند و بعد بدون پول، گوشی موبایل و گاه بدون لباس به سمت مرزهای ایران برگرداننده میشوند، حالا باید در گرگومیش صبحگاهی با تنی زخمی به روستایی برسند و قاچاقبر اصلی خود را پیدا کنند.
اما تراژیکبودن این پدیده اینجا تمام نمیشود و فاجعه زمانی رخ میدهد که گروهی از این پناهجوها به جای قاچاقبر خود در تله «دزدها» قرار میگیرند. «دزدها» لقبی است که اهالی منطقه به قاچاقچیان خشنی میدهند که پناهجویان برگردانندهشده را میدزدند و با وجود زخمیبودن پناهجو، جلوی دوربین موبایل آنها را تا حد مرگ شکنجه میدهند و فیلم را توسط شبکه اجتماعی به خانواده پناهجو میرسانند تا مبلغ درخواستشده آنها واریز شود؛ حتی گاهی با قاچاقبر یا بهاصطلاح با صاحب مسافر تماس میگیرند و تقاضای پول میکنند.
تعداد زیادی از قاچاقچیان دزد از سوی افراد محل شناسایی و توسط پلیس ایران دستگیر شدند اما هنوز هم فیلمهای تازه از شکنجه، زجر و شیون پناهجوها پخش میشود.
البته هنوز تراژیکبودن ماجرا تمام نشده و گویی هیچوقت هم تمام نمیشود. بسیار شنیدم از اهالی روستا و قاچاقبرها که تعدادی از پناهجوها در مسیر به سمت مرز بهطور طبیعی کشته میشوند؛ گرفتار بهمن میشوند، ایست قلبی میکنند، از کوه پرت میشوند و... .
تقریبا برای همه عادی شده است که وقتی برفهای زمستان آب میشود، جنازهای در دشت یا دره پیدا کنند از مسافری که هیچگاه به مقصد نرسیده اما خانوادهای دارد که جایی در این دنیا منتظر پیغام رسیدنش هستند.
هرچند وجود نیممیلیون مهاجر در منطقه و اتفاقات پیرامون حرکت آنها لزوم یک برنامهریزی منسجم و همکاری ایران و ترکیه به عنوان دو کشور درگیر این مسئله و حضور فعال نمایندگان سازمان ملل را میطلبد، اما حیرتانگیز زمانی است که هیچ نشانهای از این الزامات پیدا نمیکنم.
ظاهرا همکاری ایران و ترکیه در سایه نگاه اتحادیه اروپا به دو کشور تعریف شده است؛ ترکیه توانسته است اتحادیه اروپا را متقاعد کند که از گذر پناهجوها به کشورش دچار آسیب شده و تا الان از این سیاست، بیشترین سود را برده که دریافت چندین میلیون یورو ازجمله آن است.
بارها مقامات ترکیه تأکید کردهاند که برای ورود پناهجو از مرزهایشان بسیار مصمم هستند؛ برخورد خشن با پناهجوهای دستگیرشده، کشیدن دیوار در بخشی از مرزهای مشترک با ایران، استقرار پلیس ویژهای در مرزها ازجمله اقدامات ترکهاست که امیدوارند اروپا را با این اقدامات راضی کرده باشند تا حمایت آنها همواره ادامه یابد. اما آیا ترکیه از وجود چند هزار پناهجو، سود استراتژیکی ندارد؟
ترکیه با اروپا گفتوگو دارد و توانسته اروپاییها را متقاعد کند که برای کنترل ورود پناهجوها به ترکیه نیاز دارند؛ این مهمترین موقعیتی است که ترکها از گذر پررنج پناهجوها به دست آورده و به نظر میرسد ایران از آن بیبهره است؛ درحالیکه ورود پناهجوها بیشترین هزینه را متوجه ایران کرده است.
ضمن اینکه با حسابی سرانگشتی میتوان دریافت که چرخش مالی وسیعی از قاچاق انسان در این کشور وجود دارد. احمد، جوان افغانی که به عنوان راهبلد در مسیر روستاهای ایران تا روستای ترکیه، پناهجوها را هدایت میکند، میگوید در ترکیه حساب مالی دارد و تاکنون حدود 38 هزار دلارش توسط دولت ترکیه ضبط شده است.
وی ناگزیر است قبل از اینکه پولهایش بیشتر از 10 هزار دلار شوند، آنها را از بانک خارج کند؛ چراکه دولت ترکیه به عنوان پول کثیف آن را ضبط میکند.
اما زمانی که وضعیت گذرگاه عبور پناهجویان را در ایران بررسی میکنیم، بیشتر به هزینه و آسیبها برمیخوریم تا سود و بهره استراتژیک.
«حسن عبدالهیاصل»، فرماندار شهرستان شوط، در گفتوگو با روزنامه «شرق» میگوید که وقتی قرار بود 400 پناهجو را به مرکز استان منتقل کند، یک استادیوم ورزشی را در اختیار گرفت و نگرانی از انتقال بیماری بین پناهجوها را داشت.
وی با بیان اینکه ورود پناهجوها هزینههایی را به این منطقه تحمیل کرده است، میگوید نگهداری، انتقال و همچنین تصادفات جادهای و ناامنی برای ساکنان ازجمله هزینههای ما در این خصوص هستند.
فرماندار شهرستان شوط در پاسخ به این سؤال که از رونق افتادن منطقه آزاد ماکو در پی تحریمها و نوسانات ارزی، شیوع ویروس کرونا و بستهبودن مرز با کشورهای همسایه، سبب بیکاری فراگیر شده و قاچاق انسان در این منطقه را گسترش داده است، میگوید: موضوع قاچاق اتباع خارجی همواره در این سالها بهخاطر شرایط مرزیبودن منطقه بوده، اما جذابیتهای مالی و درآمد هنگفت از این مسیر موضوع را گسترش داده است.
البته او ضعف همکاری ایران و کشور همسایه غربی را در این خصوص قبول دارد و معتقد است اگر همکاریهای بینالمللی در این مورد بیشتر بود اکنون تصمیمگیری بهتری میتوانستیم در این زمینه انجام دهیم.
عبدالهی میگوید ترکیه همواره در این سالها سود و منافع استراتژیکی خود را از وجود پناهجوها میبرد و همکاری سازنده با اروپا و سازمانهای بینالمللی هم وجود ندارد؛ تا جایی که وقتی اروپا قوانین ورود مهاجر را تسهیل میکند، سیل مهاجران به منطقه بیشتر میشود و زمانی که قوانین سختگیرانهتر میشود، پناهجوها کمتر میشوند، اما بیشتر در این منطقه میمانند تا بتوانند رد شوند. در این وضعیت سالهاست درگیر آن هستیم، اما متأسفانه در این فعل و انفعالات بینالمللی ایران نقشی ندارد و تنها هزینهها را میپردازد.
فرماندار شوط بر لزوم حفظ کرامت انسانی پناهجوها تأکید دارد و میگوید برای نگهداری و انتقال پناهجوها باید شأن انسانی آنها را در نظر داشته باشیم.
اما جای خالی تلاشهای دیپلماتیک ایران، تنها در عدم همکاری ایران و ترکیه خلاصه نمیشود. در کمال حیرت هزاران پناهجو در ماه از این معبر بهصورت موفق یا ناموفق با سختترین شرایط عبور میکنند و فاجعههای بسیاری در این مسیر برایشان اتفاق میافتد، اما تاکنون هیچ نمایندهای از سازمان ملل به اینجا سر نزده است.
وقتی از ماشین پیاده میشویم، از ترس به هم نگاه نمیکنیم. باید در سکوت مسافتی را طی کنیم تا به انبوهی از درختها برسیم و منتظر راهبلد باشیم. زیر درخت گردویی که گردوهایش روی زمین ریخته میایستیم تا راهبلد برسد؛ تازه در اینجا متوجه میشوم یکی از زنهای افغان همراه ما باردار است. نور ماه رشتههای کمرنگش را روی درختها و سنگها میاندازد که بیشتر مسیر را وهمانگیز میکند. راهبلد میرسد و ما بدون حرف به دنبالش راه میافتیم؛ وقتی به کوه میرسیم، من دیگر همراهشان نمیروم و آنها با قدمهای لرزان دامنه کوه را بالا میروند تا به مرز ترکیه برسند، من به زن باردار گروه نگاه میکنم و آرزو میکنم برنگردد.