|

بازگشت به نقطه صفر

جاوید قربان‌اوغلی

تحولات شگفت و گیج‌کننده افغانستان با سقوط بدون درگیری کابل وارد مرحله جدیدی شد و بار دیگر جهان را در مقابل حاکمیت گروه و فرقه متحجر طالبان بر این کشور قرار داد. 20 سال پس از تهاجم و اشغال افغانستان پس از حادثه تروریستی و صرف بیش از دو تریلیون (دو هزار میلیارد) دلار، در تحولی توأم با ابهامات بسیار و سؤالات بی‌جواب، با خروج بی‌برنامه، افغانستان به همان ستیزه‌جویان ساقط‌شده 20 سال قبل واگذار شد. در‌این‌باره ذکر چند نکته ضروری است: از منظر نظامی تحولات افغانستان را نمی‌توان ناشی از برتری نظامی نیروهای طالبان در مقابل ارتش 300هزارنفری دولت دانست. به‌خصوص اینکه در دو دهه گذشته این ارتش تحت آموزش نظامیان آمریکا و دیگر کشورهای ناتو قرار داشت. به تسلیحات نسبتا پیشرفته غربی مجهز بود که اکنون به دست جنگجویان طالبان افتاده است. سقوط پی‌درپی ولایات ۳۴گانه جز در مواردی نادر، ناشی از جنگ نبود و تقریبا هیچ ولایتی با جنگ گسترده سقوط نکرد.

در تحولات برق‌آسای نظامی افغانستان دو عنصر شاخص را می‌توان دخیل دانست. اول، فقدان انگیزه نیروهای دولت در مقاومت برابر جنگجویان طالبان و دوم، تصمیم سیاسی. در پاسخ به اینکه چرا نظامیان افغانستان برای ایستادگی در برابر طالبان از انگیزه لازم برخوردار نبودند، دو عامل را می‌توان ذکر کرد. اول، ساختار قبیله‌ای با اکثریت نسبی پشتون‌ها (حدود 40 درصد) که از پشتیبانی مالی، اطلاعاتی و لجستیکی سازمان اطلاعات ارتش پاکستان، عربستان و امارات برخوردارند. پول عربستان و امارات برای تأمین تسلیحات، خرید فرماندهان دولت و پشتیبانی اطلاعاتی پاکستان (آی‌اس‌آی). استراتژی آغاز پیشروی نظامی از مرزهای شرقی و شمالی افغانستان با هدف جلوگیری از دخالت احتمالی کشورهای همسایه افغانستان تدابیر هوشمندانه‌ای بود. باور اینکه این اقدام طالبان بدون مشورت سه کشور فوق طراحی و اجرا شده باشد، سخت است. دوم، نارضایتی مردم از دولت‌های فاسد و گسترش فساد در تمام ارکان دولت در 20 سال گذشته. ملاحظه کردیم که اشرف غنی در انتخابات با دو میلیون رأی به ارگ ریاست‌جمهوری راه یافت. به نوشته منابع معتبر، در شرایط فقر و بی‌کاری اکثریت مردم، رهبران سیاسی، نخبگان و مصادر بالای حکومتی در خانه‌های مجلل زندگی می‌کردند، خدم و حشم داشتند و هم و غم آنها سوءاستفاده از مناصب و ثروت‌اندوزی و خرید ویلاهای مجلل در اقصی‌ نقاط جهان ازجمله ترکیه، دوبی و... بود. توافق آمریکا و طالبان نقش تعیین‌کننده‌ای در تحولات افغانستان داشت. تصمیم خروج از طولانی‌ترین جنگ در زمان اوباما در دستور کار آمریکا قرار گرفت. ترامپ با مذاکره و توافق با طالبان نشان داد این تصمیمی فراحزبی است. درباره دلیل آن بر دو عامل بیشتر تأکید شده است که می‌تواند اجزای جداگانه یک راهبرد باشد. ناتوانی آمریکا در مدیریت جنگ پرهزینه (مالی و جانی) پس از 20 سال حضور نظامی و تغییر راهبرد آمریکا در تمرکز بر چین و روسیه که اولی در بعد اقتصادی و دیگری به دلیل امنیتی مهم‌ترین اولویت آمریکا در استراتژی مدیریت بر جهان است. سکوت ایران در رده‌های مختلف، شورای عالی امنیت ملی، وزارت خارجه، مجلس (که در هر مسئله سیاست خارجی فورا موضع‌گیری می‌کند) و... در برابر تحولات افغانستان که هنوز هم ادامه دارد، می‌تواند دو دلیل داشته باشد.
اول: غافلگیری و سردرگمی ناشی از سرعت تحولات که هم‌زمانی دوره انتقال قدرت اجرائی، جابه‌جایی مدیران ارشد و محافظه‌کاری مدیران مستقر را می‌توان به این سردرگمی افزود.
دوم: توافق با طالبان در مذاکرات چند هفته گذشته (مسئولان امنیتی یا احتمالا سیاسی). دلخوری از دولت مستقر (اشرف غنی) و خرسندی از بیرون‌رفتن آمریکا.
اگر احتمال دوم مقرون به صحت باشد، قاعدتا درباره خطوط قرمز ایران به طالبان تذکرات لازم داده شده باشد. ولی درباره اینکه این نگرانی‌ها و توافقات تا چه اندازه از سوی طالبان و پس از استقرار کامل «امارت اسلامی!!» در کابل رعایت شود، تردیدهای جدی وجود دارد. اگر طالبان در ذیل ائتلاف پاکستان، عربستان و امارات عربی متحده تعریف شود، به نظر می‌رسد قضیه را باید جدی‌تر گرفت. تغییر رویه طالبان و سخن‌گفتن از «این دیگر آن طالبان 20 سال قبل نیست» بیشتر به یک شوخی شبیه است. این محور برای فشار به ایران از طریق مرزهای شرقی فعال خواهد شد . تغییر ماهیت ایدئولوژیک طالبان از سلفی‌گری بیشتر به مزاح شبیه است. تاکتیک‌های کنونی سران طالبان در تسامح با مذاهب و فرق و آیین‌های آنها برای گذر از دوره بحرانی فعلی است. عدم امکان نادیده‌گرفتن طالبان در عرصه سیاسی این کشور و راهبرد دولت ائتلافی رویکردی قابل قبول ولی تقریبا غیرممکن است. طالبان جز قدرت انحصاری خود بر افغانستان را قبول نخواهد کرد. همه اقدامات کنونی تاکتیکی برای عبور بدون تزاحم از مرحله گذار و تثبیت سلطه است. سخن‌گفتن درباره آینده، اندکی دشوار است. اگر سناریوی توافق آمریکا و طالبان را بپذیریم، تحولات افغانستان در راستای استراتژی آمریکا در مهار چین و روسیه قابل تحلیل است. اینکه طالبان تا چه اندازه می‌توانند مجری بخشی از این استراتژی آمریکا باشند، با درنظرداشتن روابط ویژه چین با پاکستان و نفوذ عمیق اطلاعاتی سازمان اطلاعات ارتش این کشور بر طالبان اجرای این استراتژی درباره چین را با تردید روبه‌رو می‌کند. درباره روسیه اما قضیه اندکی پیچیده‌تر می‌نماید. خروج آمریکا از افغانستان هرچند در راستای استراتژی روسیه است و مسکو از آن استقبال می‌کند، ولی از نفوذ تفکر طالبانی به قلمرو روسیه از یک‌ سو و تهدید متحدین خود در آسیای میانه به‌خصوص در تاجیکستان و ازبکستان واهمه دارد هرچند امنیت سرزمین اصلی هدف استراتژیک مسکو به حساب می‌آید. به‌طور طبیعی هند نیز با توجه به مناقشه دیرپای کشمیر و اقلیت قابل توجه مسلمان این کشور، با نگرانی تحولات افغانستان را دنبال می‌کند. درباره ایران اما خطر بیش از این کشورها به مرزهای شرقی ما نزدیک شده است. اینکه افغانستان تحت سیطره طالبان جولانگاه همه گروه‌های تروریستی با پشتیبانی مالی و تسلیحاتی کشورهای مخالف ایران شود، تصوری خیال‌پردازانه و ناشی از توهم توطئه نیست.حضور طالبان در مرزهای ما با توجه به شایعات مشارکت نیروهای گروهک تروریستی جندالله در تصرف نیمروز و فراه از اهمیت امنیتی قابل توجهی برخوردار است که باید در مرکز توجهات امنیتی کشور قرار گیرد.

در حوزه تمدنی، حوزه نفوذ و عمق استراتژیک افغانستان از اهمیت ویژه‌ای برای ایران برخوردار است. سلطه طالبان با نگاه مبتنی بر تعصب قومی و حاکمیت تمام‌عیار پشتون‌ها، شیعیان هزاره و اقوام تاجیک، ازبک، ترکمن و سایر اقلیت‌های قومی این کشور را به‌شدت تحت فشار قرار خواهد داد. از این منظر باید برخی کشورهای منطقه مخالف ایران را برنده اصلی تحولات افغانستان دانست که تلاش خواهند کرد آنجا را به نقطه آسیب‌پذیر و اعمال فشار به ایران تبدیل کنند. اجمالا می‌توان چنین نتیجه گرفت که ایران پس از 20 سال از سرنگونی دولت قبلی طالبان که با تهاجم نظامی آمریکا و همکاری غیرقابل انکار ایران انجام شد، مجددا به نقطه صفر بازگشته با این تفاوت که هم با طالبانی مجهزتر و هوشمندتر روبه‌روست و هم کشورهای دیگر درصدد فشار به ایران از طریق مرزهای شرقی و فعال‌کردن گسل‌های قومی‌-مذهبی هستند.

تحولات شگفت و گیج‌کننده افغانستان با سقوط بدون درگیری کابل وارد مرحله جدیدی شد و بار دیگر جهان را در مقابل حاکمیت گروه و فرقه متحجر طالبان بر این کشور قرار داد. 20 سال پس از تهاجم و اشغال افغانستان پس از حادثه تروریستی و صرف بیش از دو تریلیون (دو هزار میلیارد) دلار، در تحولی توأم با ابهامات بسیار و سؤالات بی‌جواب، با خروج بی‌برنامه، افغانستان به همان ستیزه‌جویان ساقط‌شده 20 سال قبل واگذار شد. در‌این‌باره ذکر چند نکته ضروری است: از منظر نظامی تحولات افغانستان را نمی‌توان ناشی از برتری نظامی نیروهای طالبان در مقابل ارتش 300هزارنفری دولت دانست. به‌خصوص اینکه در دو دهه گذشته این ارتش تحت آموزش نظامیان آمریکا و دیگر کشورهای ناتو قرار داشت. به تسلیحات نسبتا پیشرفته غربی مجهز بود که اکنون به دست جنگجویان طالبان افتاده است. سقوط پی‌درپی ولایات ۳۴گانه جز در مواردی نادر، ناشی از جنگ نبود و تقریبا هیچ ولایتی با جنگ گسترده سقوط نکرد.

در تحولات برق‌آسای نظامی افغانستان دو عنصر شاخص را می‌توان دخیل دانست. اول، فقدان انگیزه نیروهای دولت در مقاومت برابر جنگجویان طالبان و دوم، تصمیم سیاسی. در پاسخ به اینکه چرا نظامیان افغانستان برای ایستادگی در برابر طالبان از انگیزه لازم برخوردار نبودند، دو عامل را می‌توان ذکر کرد. اول، ساختار قبیله‌ای با اکثریت نسبی پشتون‌ها (حدود 40 درصد) که از پشتیبانی مالی، اطلاعاتی و لجستیکی سازمان اطلاعات ارتش پاکستان، عربستان و امارات برخوردارند. پول عربستان و امارات برای تأمین تسلیحات، خرید فرماندهان دولت و پشتیبانی اطلاعاتی پاکستان (آی‌اس‌آی). استراتژی آغاز پیشروی نظامی از مرزهای شرقی و شمالی افغانستان با هدف جلوگیری از دخالت احتمالی کشورهای همسایه افغانستان تدابیر هوشمندانه‌ای بود. باور اینکه این اقدام طالبان بدون مشورت سه کشور فوق طراحی و اجرا شده باشد، سخت است. دوم، نارضایتی مردم از دولت‌های فاسد و گسترش فساد در تمام ارکان دولت در 20 سال گذشته. ملاحظه کردیم که اشرف غنی در انتخابات با دو میلیون رأی به ارگ ریاست‌جمهوری راه یافت. به نوشته منابع معتبر، در شرایط فقر و بی‌کاری اکثریت مردم، رهبران سیاسی، نخبگان و مصادر بالای حکومتی در خانه‌های مجلل زندگی می‌کردند، خدم و حشم داشتند و هم و غم آنها سوءاستفاده از مناصب و ثروت‌اندوزی و خرید ویلاهای مجلل در اقصی‌ نقاط جهان ازجمله ترکیه، دوبی و... بود. توافق آمریکا و طالبان نقش تعیین‌کننده‌ای در تحولات افغانستان داشت. تصمیم خروج از طولانی‌ترین جنگ در زمان اوباما در دستور کار آمریکا قرار گرفت. ترامپ با مذاکره و توافق با طالبان نشان داد این تصمیمی فراحزبی است. درباره دلیل آن بر دو عامل بیشتر تأکید شده است که می‌تواند اجزای جداگانه یک راهبرد باشد. ناتوانی آمریکا در مدیریت جنگ پرهزینه (مالی و جانی) پس از 20 سال حضور نظامی و تغییر راهبرد آمریکا در تمرکز بر چین و روسیه که اولی در بعد اقتصادی و دیگری به دلیل امنیتی مهم‌ترین اولویت آمریکا در استراتژی مدیریت بر جهان است. سکوت ایران در رده‌های مختلف، شورای عالی امنیت ملی، وزارت خارجه، مجلس (که در هر مسئله سیاست خارجی فورا موضع‌گیری می‌کند) و... در برابر تحولات افغانستان که هنوز هم ادامه دارد، می‌تواند دو دلیل داشته باشد.
اول: غافلگیری و سردرگمی ناشی از سرعت تحولات که هم‌زمانی دوره انتقال قدرت اجرائی، جابه‌جایی مدیران ارشد و محافظه‌کاری مدیران مستقر را می‌توان به این سردرگمی افزود.
دوم: توافق با طالبان در مذاکرات چند هفته گذشته (مسئولان امنیتی یا احتمالا سیاسی). دلخوری از دولت مستقر (اشرف غنی) و خرسندی از بیرون‌رفتن آمریکا.
اگر احتمال دوم مقرون به صحت باشد، قاعدتا درباره خطوط قرمز ایران به طالبان تذکرات لازم داده شده باشد. ولی درباره اینکه این نگرانی‌ها و توافقات تا چه اندازه از سوی طالبان و پس از استقرار کامل «امارت اسلامی!!» در کابل رعایت شود، تردیدهای جدی وجود دارد. اگر طالبان در ذیل ائتلاف پاکستان، عربستان و امارات عربی متحده تعریف شود، به نظر می‌رسد قضیه را باید جدی‌تر گرفت. تغییر رویه طالبان و سخن‌گفتن از «این دیگر آن طالبان 20 سال قبل نیست» بیشتر به یک شوخی شبیه است. این محور برای فشار به ایران از طریق مرزهای شرقی فعال خواهد شد . تغییر ماهیت ایدئولوژیک طالبان از سلفی‌گری بیشتر به مزاح شبیه است. تاکتیک‌های کنونی سران طالبان در تسامح با مذاهب و فرق و آیین‌های آنها برای گذر از دوره بحرانی فعلی است. عدم امکان نادیده‌گرفتن طالبان در عرصه سیاسی این کشور و راهبرد دولت ائتلافی رویکردی قابل قبول ولی تقریبا غیرممکن است. طالبان جز قدرت انحصاری خود بر افغانستان را قبول نخواهد کرد. همه اقدامات کنونی تاکتیکی برای عبور بدون تزاحم از مرحله گذار و تثبیت سلطه است. سخن‌گفتن درباره آینده، اندکی دشوار است. اگر سناریوی توافق آمریکا و طالبان را بپذیریم، تحولات افغانستان در راستای استراتژی آمریکا در مهار چین و روسیه قابل تحلیل است. اینکه طالبان تا چه اندازه می‌توانند مجری بخشی از این استراتژی آمریکا باشند، با درنظرداشتن روابط ویژه چین با پاکستان و نفوذ عمیق اطلاعاتی سازمان اطلاعات ارتش این کشور بر طالبان اجرای این استراتژی درباره چین را با تردید روبه‌رو می‌کند. درباره روسیه اما قضیه اندکی پیچیده‌تر می‌نماید. خروج آمریکا از افغانستان هرچند در راستای استراتژی روسیه است و مسکو از آن استقبال می‌کند، ولی از نفوذ تفکر طالبانی به قلمرو روسیه از یک‌ سو و تهدید متحدین خود در آسیای میانه به‌خصوص در تاجیکستان و ازبکستان واهمه دارد هرچند امنیت سرزمین اصلی هدف استراتژیک مسکو به حساب می‌آید. به‌طور طبیعی هند نیز با توجه به مناقشه دیرپای کشمیر و اقلیت قابل توجه مسلمان این کشور، با نگرانی تحولات افغانستان را دنبال می‌کند. درباره ایران اما خطر بیش از این کشورها به مرزهای شرقی ما نزدیک شده است. اینکه افغانستان تحت سیطره طالبان جولانگاه همه گروه‌های تروریستی با پشتیبانی مالی و تسلیحاتی کشورهای مخالف ایران شود، تصوری خیال‌پردازانه و ناشی از توهم توطئه نیست.حضور طالبان در مرزهای ما با توجه به شایعات مشارکت نیروهای گروهک تروریستی جندالله در تصرف نیمروز و فراه از اهمیت امنیتی قابل توجهی برخوردار است که باید در مرکز توجهات امنیتی کشور قرار گیرد.

در حوزه تمدنی، حوزه نفوذ و عمق استراتژیک افغانستان از اهمیت ویژه‌ای برای ایران برخوردار است. سلطه طالبان با نگاه مبتنی بر تعصب قومی و حاکمیت تمام‌عیار پشتون‌ها، شیعیان هزاره و اقوام تاجیک، ازبک، ترکمن و سایر اقلیت‌های قومی این کشور را به‌شدت تحت فشار قرار خواهد داد. از این منظر باید برخی کشورهای منطقه مخالف ایران را برنده اصلی تحولات افغانستان دانست که تلاش خواهند کرد آنجا را به نقطه آسیب‌پذیر و اعمال فشار به ایران تبدیل کنند. اجمالا می‌توان چنین نتیجه گرفت که ایران پس از 20 سال از سرنگونی دولت قبلی طالبان که با تهاجم نظامی آمریکا و همکاری غیرقابل انکار ایران انجام شد، مجددا به نقطه صفر بازگشته با این تفاوت که هم با طالبانی مجهزتر و هوشمندتر روبه‌روست و هم کشورهای دیگر درصدد فشار به ایران از طریق مرزهای شرقی و فعال‌کردن گسل‌های قومی‌-مذهبی هستند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها