|

افغانستان و خطای استراتژیک ایران

جاوید قربان‌اوغلی

ایران غایب بزرگ تحولات افغانستان است، نیازی به رمل و اسطرلاب و کشف و شهود هم نیست. درحالی‌که مهم‌ترین رخدادهای سیاسی و نظامی در کشوری با عمق استراتژیک و امتداد تمدنی ایران در جریان است، بی‌عملی حیرت‌آور ایران در شکل‌دهی و تأثیرگذاری بر این تحولات به نحوی باورنکردنی ادامه دارد. منظور این قلم فقط جنگ اخیر در پنجشیر و مقاومت نیروهای اندک جبهه ملی مقاومت در برابر نیروهای طالبان با پشتیبانی مستقیم نظامی و مستشاری پاکستان نیست. سکوت ابهام‌آمیز مسئولان کشور در رده‌های مختلف در لحظه به لحظه تحولاتی که با خروج نیروهای آمریکا آغاز شد، با فرار اشرف غنی و ورود فاتحانه طالبان به عمارت ریاست‌جمهوری و اعلام تشکیل امارت اسلامی و تاکنون که جنگ همه‌جانبه‌ای در پنجشیر در جریان است، ادامه دارد. در موضع پرابهام ایران در قبال تحولات همسایه استراتژیک شرق سه گمانه می‌توان مطمح نظر قرار داد. اول، غافلگیری توأم با بهت، حیرت و سردرگمی از تحولات برق‌آسا و گیج‌کننده این کشور. دوم، توافق احتمالی با طالبان. سوم، محور قرارگرفتن شکست آمریکا نزد سیاست‌گذاران و ابراز شعف از خروج آمریکا بدون درنظرگرفتن تبعات آنچه در خصومت بلاانقطاع در بسیاری مقاطع و همچنین استقرار طالبان در ۹۰۰ کیلومتری مرزهای شرقی کشور. در 20 سال گذشته دو تحول تعیین‌کننده در مرزهای شرقی و غربی ایران به وقوع پیوست که نتیجه دو‌ جنگ و سرنگونی دو‌ نظام سیاسی بود که هر دو منشأ تهدیدات استراتژیک برای ایران بود؛ نظام بعثی در عراق به رهبری صدام حسین و تسلط طالبان بر افغانستان، طرفه آنکه عامل اصلی این رخدادهای تاریخی آمریکا بود و در هر دو ایران نقشی تعیین‌کننده در همکاری و هماهنگی با نیروهای مهاجم به‌ویژه در خاموش‌کردن فتنه طالبان ایفا کرد. برنده اصلی هر دو رخداد نیز ایران بود که دو‌ دشمن مشکل‌ساز بدون کمترین هزینه از سر راهش برداشته شد. از موضوع اول می‌گذرم که خود بحثی مطول را نیازمند است و در این یادداشت مختصر به موضوع دوم می‌پردازم. شکست و سرنگونی نظام سیاسی طالبان پس از حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ دستاورد بزرگ استراتژیک برای ایران بود. پس از سقوط کابل و تسلط طالبان، یکی از موضوعات اساسی برای رفع تهدید از مرزهای شرقی، تصرف هرات توسط ایران و مشغول‌کردن نیروهای طالبان در جبهه غربی بود تا از این رهگذر نیروهای شهید احمدشاه مسعود بتوانند با پیشروی و تصرف کابل و پیوستن به جبهه غرب به سلطه طالبان پایان دهند. زنده‌یاد این فراز از تاریخ را با هوشمندی در «روزنگارهای» ارزشمند خود ثبت کرده است. مخالفت مسئولان ارشد نظام، با راهبرد مداخله مستقیم نظامی در افغانستان تصمیم درستی بود که در صورت اجرا می‌توانست ایران را در باتلاق افغانستان تا سال‌ها گرفتار کند. اما مطرح‌شدن این راهبرد، حکایت از اهمیت استقرار طالبان در کابل و تحکیم موقعیت این فرقه و تبعات آن بر کشورمان داشت. تهدیدی که پس از 20 سال با تسلط طالبان بر سرتاسر خاک افغانستان مجددا به منصه ظهور رسیده و البته با تفاوت‌هایی که صورت‌مسئله را کاملا تغییر داده است. در آن زمان صورت‌بندی و شرایط نظام جهان حاکمیت طالبان بر افغانستان را برنمی‌تابید. اکثر کشورهای جهان طالبان را نسخه‌ای از القاعده ارزیابی می‌کردند که سنگ بنای آن بر تروریسم و دهشت‌افکنی گذاشته شده بود. به همین دلیل بود که جز معدود کشورهایی و اندک حامیان علنی و پشت صحنه این فرقه، از شناسایی طالبان تا زمان تهاجم آمریکا خودداری کردند. به همین دلیل بود که افکار عمومی و هاضمه جهان تهاجم آمریکا پس از حادثه ۱۱ سپتامبر را پذیرفت، اگر برای آن هورا نکشید ولی با سکوت علامت رضا از آن استقبال کرد. حتی معدود کشورهای حامی طالبان نیز به‌خاطر شرایط ناشی از حادثه تروریستی برج‌های دوقلو نیز به‌رغم ناراحتی به واقعیت تن در داده و خود را برای تعامل تأثیرگذار با نظام جدید سیاسی منطبق‌ کردند. شرایط امروز اما، با آن زمان بسیار متفاوت است. آمریکا کشور را در طبق طلا به همان گروهی تسلیم کرد که 20 سال برای سرنگونی آن وسیع‌ترین عملیات نظامی پس از جنگ ویتنام را سازمان داده و به گفته واشنگتن بیش از دو هزار میلیارد دلار در آن هزینه کرده است. در آن زمان ایران از مقبولیت وسیع بین‌المللی برخوردار بود و پرونده «هسته‌ای» را نداشت. پرونده‌ای که تقابل ایران با جهان را رقم زد و منجر به جبهه‌گیری اکثر کشورهای جهان و تحمیل تحریم‌ها بر کشور شد. با همسایگان حتی عربستان سعودی از روابطی (ولو مصلحتی) توأم با احترام متقابل برخوردار بود. در بحران‌هایی مانند سوریه و یمن در مقابل عربستان قرار نداشت... و قس علی هذا.

طالبان در تسلط بر افغانستان این بار از پشتیبانی آمریکا، تعدادی از متحدان غربی این کشور، پاکستان، عربستان، امارات، ترکیه و قطر برخوردار است. این رویدادی کم‌اهمیت نیست. در شرایطی که پازل‌های تهدید امنیتی در شرق کشور به‌سرعت در حال شکل‌گیری است، پاکستان به شکلی کاملا روشن از طالبان حمایت می‌کند و شایعاتی در دخالت مستقیم این کشور در جنگ پنجشیر علیه جبهه مقاومت ملی و شهادت فهیم‌دشتی و ژنرال عبدالودود با پهپادهای این کشور پخش شده است. انفعال یا بی‌تفاوتی سیاسی ایران در قبال این تحولات برای ناظران و تحلیلگران مبهم و باورنکردنی است. افغانستان برای ایران، موضوعی فراجناحی و فراتر از رقابت‌های حزبی و دولت‌های برآمده از کنش‌های سیاسی داخلی است. هرگونه جابه‌جایی در شرایط قومی، قبایل و مذاهب در صورت تکمیل هژمونی پشتون‌ها با رویکردهای طالبانی، امنیت ملی و امتداد تمدنی ایران را در معرض مخاطره قرار خواهد داد. مضافا اینکه سیل مهاجرت، قاچاق اسلحه، مواد مخدر و تحریکات قومی و مذهبی از پیامدهای اجتناب‌ناپذیر سلطه کامل طالبان بر افغانستان است. انفعال در قبال این آینده متصور به هر دلیلی که باشد مسموع نبوده و نمی‌تواند توجیه‌گر سکوت و بی‌عملی در قبال این تحولات باشد. روشن است که این سخن به معنای دخالت نظامی نیست و این رویکرد همچون تدبیر حکیمانه 20 سال قبل، به مصلحت کشور نیست. درنظرداشتن وضعیت گروه‌های تشکیل‌دهنده طالبان و اهداف متعارض و بعضا متضاد آنها، مخالفت تقریبا تمامی قومیت‌ها با تسلط طالبان، مخالفت جهان با رویکردهای انقباضی و تنگ‌نظرانه این فرقه در قبال زنان، آموزش، آزادی‌های مدنی، انتخابات و تمامی مظاهر دموکراسی چشم‌انداز و فرصت ذی‌قیمتی را برای تأثیرگذاری در تحولات افغانستان پیش‌روی ما قرار می‌دهد. حضور رئیس سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان در کابل و متعاقب آن تغییر وضعیت در جبهه‌های نبرد پنجشیر، واقعیت‌هایی هستند که دستگاه‌های «دیپلماسی و میدان» کشور نباید به دلیل مشغولیت‌های داخلی آن را به بوته نسیان بسپارند. در پاکستان در 40 سال گذشته دولت‌هایی با رویکردهای کاملا متفاوت روی کار آمده‌اند. تأثیر این تغییرات سیاسی پاکستان در قبال افغانستان را اگر نگوییم هیچ که فقط در حد تاکتیک‌های متفاوت جریان‌های سیاسی بوده است. معروف است که ژنرال فقید ضیاءالحق درباره افغانستان همان‌گونه فکر و اقدام می‌کرد که سلف او ذوالفقار علی بوتو و اخلاف بعدی وی از احزاب مردم، تحریک انصاف یا مسلم لیگ، چراکه افغانستان فارغ از احزاب برای پاکستان دغدغه‌ای ملی است. بی‌تردید در صورت سلطه طالبان، افغانستان مانند 20 سال قبل، محیط مساعدی برای حضور داعش، جریانات تکفیری، نفوذ عربستان و امارات و دیگر رقبای کشورمان و محلی برای پمپاژ گرایش‌های افراطی خواهد شد که در این وضعیت ایران باید بهای گزاف انسانی و مالی را برای خنثی‌کردن احتمالات فوق هزینه کند و به قول معروف اگر سر این چشمه امروز با بیل گرفته نشود، شاید گرفتن آن با پیل هم ناممکن شود، زیرا در صورتی که طالبان سلطه خود را کامل کرده و مشروعیت لازم بین‌المللی را کسب کند، با کمک متحدان منطقه‌ای خود با ایران از موضع دیگری برخورد کرده و سخن خواهد گفت. احمدشاه مسعود نماد مقاومت در مقابل فرقه طالبان بود. مسعود شیعه نبود ولی پیوندهای عاطفی و علاقه او به ایران، انقلاب و امام بسیار قوی‌تر از بسیاری از شیعیان کشور خودمان بود. وصیت کرده بود که در صورت شهادت، ایران عهده‌دار فرزندان و خانواده‌اش شود و این‌طور هم شد. با سردار بزرگ شهید قاسم سلیمانی، یک روح در دو جسم بودند. ما را چه شده است که این‌گونه درباره فرزندش سخن می‌گوییم و چشمان خود را بر تنها نقطه مقاومت در برابر تهاجم سبعانه ستیزه‌جویان طالبان به پنجشیر، بسته‌ایم. امروز و در تحولات سرنوشت‌ساز افغانستان فقدان دو سردار بزرگ ایرانی و افغان که هر دو برای یک هدف می‌جنگیدند و نگاهی استراتژیک داشتند، کاملا محسوس است. در شرایط دشوار کنونی که احتمال سقوط پنجشیر با دخالت مستقیم پاکستان مطرح است، با وجود شرایط نامساعد اقتصادی ایران، پیشنهاد می‌شود: 1- تحولات افغانستان به طور جدی با هشدار سطح بالا در دستور کار شورای عالی امنیت ملی قرار گرفته و نماینده ویژه‌ای در سطح بالا برای رایزنی دیپلماتیک در سطح منطقه و جهان انتخاب و معرفی شود. 2- ایران به‌هیچ‌وجه «طالبان» را به رسمیت نشناخته و آن را مشروط به شکل‌گیری دولتی ملی و فراگیر متشکل از همه قومیت‌های افغان کند. رایزنی فشرده از طریق مجاری دیپلماتیک با همه کشورهای جهان و سازمان‌های بین‌المللی توسط دستگاه دیپلماسی ایران ضروری است. 3- از مجاری دیپلماتیک هشدار لازم به پاکستان و طالبان درباره پنجشیر داده شود. ضمن اینکه این هشدار می‌تواند در قالب «تهدید» به تغییر موازنه‌ها و حمایت‌ها در منطقه متکی باشد. 4- این هشدار باید برخوردار از پشتوانه‌های عملی در صورت بی‌اعتنایی آنها باشد، بنابراین هماهنگی فشرده از طریق وزارت خارجه و نماینده ویژه با دولت‌هایی که نگران آینده تحولات افغانستان هستند و به‌ویژه برخی از کشورهای آسیای میانه مانند تاجیکستان و... برقرار شود. 5- فعالیت مستمر در مجامع بین‌المللی به شمول درخواست از شورای امنیت سازمان ملل متحد برای تأثیرگذاری بر تحولات افغانستان می‌تواند در مواضع حامیان منطقه‌ای طالبان تأثیرگذار باشد. به‌ رغم نگرش منفی ایران به این شورا، با توجه به حمایت کشورهای جهان از برقراری صلح در افغانستان این اقدام ضروری به نظر می‌رسد.

ایران غایب بزرگ تحولات افغانستان است، نیازی به رمل و اسطرلاب و کشف و شهود هم نیست. درحالی‌که مهم‌ترین رخدادهای سیاسی و نظامی در کشوری با عمق استراتژیک و امتداد تمدنی ایران در جریان است، بی‌عملی حیرت‌آور ایران در شکل‌دهی و تأثیرگذاری بر این تحولات به نحوی باورنکردنی ادامه دارد. منظور این قلم فقط جنگ اخیر در پنجشیر و مقاومت نیروهای اندک جبهه ملی مقاومت در برابر نیروهای طالبان با پشتیبانی مستقیم نظامی و مستشاری پاکستان نیست. سکوت ابهام‌آمیز مسئولان کشور در رده‌های مختلف در لحظه به لحظه تحولاتی که با خروج نیروهای آمریکا آغاز شد، با فرار اشرف غنی و ورود فاتحانه طالبان به عمارت ریاست‌جمهوری و اعلام تشکیل امارت اسلامی و تاکنون که جنگ همه‌جانبه‌ای در پنجشیر در جریان است، ادامه دارد. در موضع پرابهام ایران در قبال تحولات همسایه استراتژیک شرق سه گمانه می‌توان مطمح نظر قرار داد. اول، غافلگیری توأم با بهت، حیرت و سردرگمی از تحولات برق‌آسا و گیج‌کننده این کشور. دوم، توافق احتمالی با طالبان. سوم، محور قرارگرفتن شکست آمریکا نزد سیاست‌گذاران و ابراز شعف از خروج آمریکا بدون درنظرگرفتن تبعات آنچه در خصومت بلاانقطاع در بسیاری مقاطع و همچنین استقرار طالبان در ۹۰۰ کیلومتری مرزهای شرقی کشور. در 20 سال گذشته دو تحول تعیین‌کننده در مرزهای شرقی و غربی ایران به وقوع پیوست که نتیجه دو‌ جنگ و سرنگونی دو‌ نظام سیاسی بود که هر دو منشأ تهدیدات استراتژیک برای ایران بود؛ نظام بعثی در عراق به رهبری صدام حسین و تسلط طالبان بر افغانستان، طرفه آنکه عامل اصلی این رخدادهای تاریخی آمریکا بود و در هر دو ایران نقشی تعیین‌کننده در همکاری و هماهنگی با نیروهای مهاجم به‌ویژه در خاموش‌کردن فتنه طالبان ایفا کرد. برنده اصلی هر دو رخداد نیز ایران بود که دو‌ دشمن مشکل‌ساز بدون کمترین هزینه از سر راهش برداشته شد. از موضوع اول می‌گذرم که خود بحثی مطول را نیازمند است و در این یادداشت مختصر به موضوع دوم می‌پردازم. شکست و سرنگونی نظام سیاسی طالبان پس از حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ دستاورد بزرگ استراتژیک برای ایران بود. پس از سقوط کابل و تسلط طالبان، یکی از موضوعات اساسی برای رفع تهدید از مرزهای شرقی، تصرف هرات توسط ایران و مشغول‌کردن نیروهای طالبان در جبهه غربی بود تا از این رهگذر نیروهای شهید احمدشاه مسعود بتوانند با پیشروی و تصرف کابل و پیوستن به جبهه غرب به سلطه طالبان پایان دهند. زنده‌یاد این فراز از تاریخ را با هوشمندی در «روزنگارهای» ارزشمند خود ثبت کرده است. مخالفت مسئولان ارشد نظام، با راهبرد مداخله مستقیم نظامی در افغانستان تصمیم درستی بود که در صورت اجرا می‌توانست ایران را در باتلاق افغانستان تا سال‌ها گرفتار کند. اما مطرح‌شدن این راهبرد، حکایت از اهمیت استقرار طالبان در کابل و تحکیم موقعیت این فرقه و تبعات آن بر کشورمان داشت. تهدیدی که پس از 20 سال با تسلط طالبان بر سرتاسر خاک افغانستان مجددا به منصه ظهور رسیده و البته با تفاوت‌هایی که صورت‌مسئله را کاملا تغییر داده است. در آن زمان صورت‌بندی و شرایط نظام جهان حاکمیت طالبان بر افغانستان را برنمی‌تابید. اکثر کشورهای جهان طالبان را نسخه‌ای از القاعده ارزیابی می‌کردند که سنگ بنای آن بر تروریسم و دهشت‌افکنی گذاشته شده بود. به همین دلیل بود که جز معدود کشورهایی و اندک حامیان علنی و پشت صحنه این فرقه، از شناسایی طالبان تا زمان تهاجم آمریکا خودداری کردند. به همین دلیل بود که افکار عمومی و هاضمه جهان تهاجم آمریکا پس از حادثه ۱۱ سپتامبر را پذیرفت، اگر برای آن هورا نکشید ولی با سکوت علامت رضا از آن استقبال کرد. حتی معدود کشورهای حامی طالبان نیز به‌خاطر شرایط ناشی از حادثه تروریستی برج‌های دوقلو نیز به‌رغم ناراحتی به واقعیت تن در داده و خود را برای تعامل تأثیرگذار با نظام جدید سیاسی منطبق‌ کردند. شرایط امروز اما، با آن زمان بسیار متفاوت است. آمریکا کشور را در طبق طلا به همان گروهی تسلیم کرد که 20 سال برای سرنگونی آن وسیع‌ترین عملیات نظامی پس از جنگ ویتنام را سازمان داده و به گفته واشنگتن بیش از دو هزار میلیارد دلار در آن هزینه کرده است. در آن زمان ایران از مقبولیت وسیع بین‌المللی برخوردار بود و پرونده «هسته‌ای» را نداشت. پرونده‌ای که تقابل ایران با جهان را رقم زد و منجر به جبهه‌گیری اکثر کشورهای جهان و تحمیل تحریم‌ها بر کشور شد. با همسایگان حتی عربستان سعودی از روابطی (ولو مصلحتی) توأم با احترام متقابل برخوردار بود. در بحران‌هایی مانند سوریه و یمن در مقابل عربستان قرار نداشت... و قس علی هذا.

طالبان در تسلط بر افغانستان این بار از پشتیبانی آمریکا، تعدادی از متحدان غربی این کشور، پاکستان، عربستان، امارات، ترکیه و قطر برخوردار است. این رویدادی کم‌اهمیت نیست. در شرایطی که پازل‌های تهدید امنیتی در شرق کشور به‌سرعت در حال شکل‌گیری است، پاکستان به شکلی کاملا روشن از طالبان حمایت می‌کند و شایعاتی در دخالت مستقیم این کشور در جنگ پنجشیر علیه جبهه مقاومت ملی و شهادت فهیم‌دشتی و ژنرال عبدالودود با پهپادهای این کشور پخش شده است. انفعال یا بی‌تفاوتی سیاسی ایران در قبال این تحولات برای ناظران و تحلیلگران مبهم و باورنکردنی است. افغانستان برای ایران، موضوعی فراجناحی و فراتر از رقابت‌های حزبی و دولت‌های برآمده از کنش‌های سیاسی داخلی است. هرگونه جابه‌جایی در شرایط قومی، قبایل و مذاهب در صورت تکمیل هژمونی پشتون‌ها با رویکردهای طالبانی، امنیت ملی و امتداد تمدنی ایران را در معرض مخاطره قرار خواهد داد. مضافا اینکه سیل مهاجرت، قاچاق اسلحه، مواد مخدر و تحریکات قومی و مذهبی از پیامدهای اجتناب‌ناپذیر سلطه کامل طالبان بر افغانستان است. انفعال در قبال این آینده متصور به هر دلیلی که باشد مسموع نبوده و نمی‌تواند توجیه‌گر سکوت و بی‌عملی در قبال این تحولات باشد. روشن است که این سخن به معنای دخالت نظامی نیست و این رویکرد همچون تدبیر حکیمانه 20 سال قبل، به مصلحت کشور نیست. درنظرداشتن وضعیت گروه‌های تشکیل‌دهنده طالبان و اهداف متعارض و بعضا متضاد آنها، مخالفت تقریبا تمامی قومیت‌ها با تسلط طالبان، مخالفت جهان با رویکردهای انقباضی و تنگ‌نظرانه این فرقه در قبال زنان، آموزش، آزادی‌های مدنی، انتخابات و تمامی مظاهر دموکراسی چشم‌انداز و فرصت ذی‌قیمتی را برای تأثیرگذاری در تحولات افغانستان پیش‌روی ما قرار می‌دهد. حضور رئیس سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان در کابل و متعاقب آن تغییر وضعیت در جبهه‌های نبرد پنجشیر، واقعیت‌هایی هستند که دستگاه‌های «دیپلماسی و میدان» کشور نباید به دلیل مشغولیت‌های داخلی آن را به بوته نسیان بسپارند. در پاکستان در 40 سال گذشته دولت‌هایی با رویکردهای کاملا متفاوت روی کار آمده‌اند. تأثیر این تغییرات سیاسی پاکستان در قبال افغانستان را اگر نگوییم هیچ که فقط در حد تاکتیک‌های متفاوت جریان‌های سیاسی بوده است. معروف است که ژنرال فقید ضیاءالحق درباره افغانستان همان‌گونه فکر و اقدام می‌کرد که سلف او ذوالفقار علی بوتو و اخلاف بعدی وی از احزاب مردم، تحریک انصاف یا مسلم لیگ، چراکه افغانستان فارغ از احزاب برای پاکستان دغدغه‌ای ملی است. بی‌تردید در صورت سلطه طالبان، افغانستان مانند 20 سال قبل، محیط مساعدی برای حضور داعش، جریانات تکفیری، نفوذ عربستان و امارات و دیگر رقبای کشورمان و محلی برای پمپاژ گرایش‌های افراطی خواهد شد که در این وضعیت ایران باید بهای گزاف انسانی و مالی را برای خنثی‌کردن احتمالات فوق هزینه کند و به قول معروف اگر سر این چشمه امروز با بیل گرفته نشود، شاید گرفتن آن با پیل هم ناممکن شود، زیرا در صورتی که طالبان سلطه خود را کامل کرده و مشروعیت لازم بین‌المللی را کسب کند، با کمک متحدان منطقه‌ای خود با ایران از موضع دیگری برخورد کرده و سخن خواهد گفت. احمدشاه مسعود نماد مقاومت در مقابل فرقه طالبان بود. مسعود شیعه نبود ولی پیوندهای عاطفی و علاقه او به ایران، انقلاب و امام بسیار قوی‌تر از بسیاری از شیعیان کشور خودمان بود. وصیت کرده بود که در صورت شهادت، ایران عهده‌دار فرزندان و خانواده‌اش شود و این‌طور هم شد. با سردار بزرگ شهید قاسم سلیمانی، یک روح در دو جسم بودند. ما را چه شده است که این‌گونه درباره فرزندش سخن می‌گوییم و چشمان خود را بر تنها نقطه مقاومت در برابر تهاجم سبعانه ستیزه‌جویان طالبان به پنجشیر، بسته‌ایم. امروز و در تحولات سرنوشت‌ساز افغانستان فقدان دو سردار بزرگ ایرانی و افغان که هر دو برای یک هدف می‌جنگیدند و نگاهی استراتژیک داشتند، کاملا محسوس است. در شرایط دشوار کنونی که احتمال سقوط پنجشیر با دخالت مستقیم پاکستان مطرح است، با وجود شرایط نامساعد اقتصادی ایران، پیشنهاد می‌شود: 1- تحولات افغانستان به طور جدی با هشدار سطح بالا در دستور کار شورای عالی امنیت ملی قرار گرفته و نماینده ویژه‌ای در سطح بالا برای رایزنی دیپلماتیک در سطح منطقه و جهان انتخاب و معرفی شود. 2- ایران به‌هیچ‌وجه «طالبان» را به رسمیت نشناخته و آن را مشروط به شکل‌گیری دولتی ملی و فراگیر متشکل از همه قومیت‌های افغان کند. رایزنی فشرده از طریق مجاری دیپلماتیک با همه کشورهای جهان و سازمان‌های بین‌المللی توسط دستگاه دیپلماسی ایران ضروری است. 3- از مجاری دیپلماتیک هشدار لازم به پاکستان و طالبان درباره پنجشیر داده شود. ضمن اینکه این هشدار می‌تواند در قالب «تهدید» به تغییر موازنه‌ها و حمایت‌ها در منطقه متکی باشد. 4- این هشدار باید برخوردار از پشتوانه‌های عملی در صورت بی‌اعتنایی آنها باشد، بنابراین هماهنگی فشرده از طریق وزارت خارجه و نماینده ویژه با دولت‌هایی که نگران آینده تحولات افغانستان هستند و به‌ویژه برخی از کشورهای آسیای میانه مانند تاجیکستان و... برقرار شود. 5- فعالیت مستمر در مجامع بین‌المللی به شمول درخواست از شورای امنیت سازمان ملل متحد برای تأثیرگذاری بر تحولات افغانستان می‌تواند در مواضع حامیان منطقه‌ای طالبان تأثیرگذار باشد. به‌ رغم نگرش منفی ایران به این شورا، با توجه به حمایت کشورهای جهان از برقراری صلح در افغانستان این اقدام ضروری به نظر می‌رسد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها