|

میراث بزرگ رشدیه

قادر باستانی- پژوهشگر ارتباطات و رسانه

تبریز در 200 سال اخیر، اثرات بزرگ و ماندگاری بر رشد و توسعه کشورمان داشته است. این شهر، سال‌ها دروازه اصلی مسیر اروپا به ایران بود و شاید دلیل اصلی تأثیرات فرهنگی، اقتصادی و فنی همین امر بوده باشد. اولین شهرداری، اولین آتش‌نشانی، اولین روزنامه، اولین چاپخانه، اولین سالن تئاتر و ده‌ها اولین دیگر، در این شهر کهن آغاز به کار کرده است. فرهنگ عمومی تبریز هم به جهت قرارگرفتن در این مسیر، فرهنگ پیشرو و بالنده‌ای بوده است. مفاخر تبریز در چنین فضای متجددانه، شکوفا شده و افکار نو عرضه کرده و پیشتاز سنت‌شکنی و پیشرفت شده‌اند.

میرزا حسن تبریزی، مشهور به رُشدیه، یکی از این مفاخر بزرگ است که فرهنگ امروز ایران‌زمین، مرهون پایمردی و تلاش بسیار مهم و حیاتی اوست. رشدیه توانست تحصیل دانش را از چنگ انحصار آقازاده‌های صاحبان قدرت و ثروت خارج و آن را عمومی کند. آن روزهایی که مدرسه مختص اعیان و اشراف بود و آموختن علوم جدید برای عامه مردم، کفر تلقی می‌شد، وی از هیچ‌ توهینی نهراسید و شالوده‌های فرهنگ و بیداری مردم را در ایران بنیان گذاشت و با احداث مدارس نوین، مهم‌ترین تحول فرهنگی را در کشور به وجود آورد.
پدرش میرزامهدی، از مجتهدان تبریز و از جمله افراد بانفوذ شهر بود. میرزاحسن در کودکی به مکتب‌خانه رفت، در 15سالگی لباس روحانیت پوشید و در کوتاه زمانی به یکی از علمای تبریز تبدیل شد. او شخصیتی محدود به مکتب و مسجد نبود. از همان جوانی به خواندن روزنامه‌ها و مجلات ممنوعه که در خارج از کشور چاپ می‌شد، علاقه داشت و آنها را دنبال می‌کرد. او در روزنامه تبعیدی «ثریا» که در استانبول منتشر می‌شد، خواند که «در اروپا از هر هزار نفر، یک نفر بی‌سواد است و در ایران از هر هزار نفر، یک نفر باسواد و این از بدی اصول تعلیم است». همین مطلب، انقلابی در افکار وی پدید آورد. او به جای ادامه تحصیل در نجف، به بیروت رفت و از اساتید اروپایی دارالمعلمین این شهر، اصول علمی سوادآموزی را یاد گرفت. در استانبول، دانش خود را تکمیل کرد و تمام تلاش خود را به کار بست تا مدرسه به سبک جدید در ایران بنا کند.
آن زمان، تعلیم و تربیت در انحصار مکتب‌خانه‌ها بود که به روش سنتی، خواندن و نوشتن علوم دینی را به کودکان می‌آموختند. در دوره ناصرالدین شاه، مدارسی به وجود آمد که تا حدودی با شیوه جدید اداره می‌شد، اما مختص طبقه اعیان بود و عامه مردم از آن محروم بودند. حسن رشدیه، در محله ششگلان تبریز، اولین مدرسه را برای مردم عادی ایجاد کرد. او دریافته بود عامل اصلی تمام نابسامانی‌های اجتماعی ایران، بی‌سوادی مردم و علت گریز ایرانیان از مدرسه، شیوه‌های نادرست تعلیم و تربیت در مکتب‌خانه‌هاست. رشدیه که خود از نزدیک شاهد روش‌های غلط تدریس و مجازات و تنبیه بدون دلیل شاگردان در مکتب‌خانه‌ها بود، خوب می‌دانست که تنها راه ایجاد تحول در تعلیم و تربیت، تربیت معلمان آگاه است.
روش ابداعی میرزا حسن، الفبای صوتی بود. وی با این روش ظرف ۶۰ ساعت، به نوآموزان خواندن و نوشتن می‌آموخت؛ این روش در واقع همین روشی است که امروز هم در آموزش خط فارسی به کار گرفته می‌شود. هر اندازه استقبال مردم از این مدرسه‌ها بالا می‌گرفت، بر مخالفت‌ها افزوده می‌شد. مکتب‌داران در صف مقدم مخالفت‌ها بودند. آنها نمی‌توانستند این مسئله را تاب بیاورند که مدرسه‌ای بنا شده که الفبا را آسان می‌آموزاند و حتی به افراد پیر نیز در مدت بسیار کوتاهی، خواندن و نوشتن را یاد می‌دهد و بساط آنها را کساد می‌کند.
مرتجعان چشم دیدن رشدیه و روش غیرمکتب‌خانه‌ای او را نداشتند. مکتب‌داران، مدرسه نوین را با کمک اوباش‌ها بر سر رشدیه خراب کردند. گفتند که حمایت از مدرسه رشدیه، ترویج فحشاست. البته برخی از روحانیون مانند شیخ هادی نجم‌آبادی و سیدمحمد طباطبایی، از ایجاد مدارس جدید حمایت کردند. کیانوش عیاری، کارگردان فرهیخته سینما، در سریال «روزگار قریب»، تخریب مدرسه توسط عوامل متحجر و سنتی را به قشنگی تمام به تصویر کشیده است.
رشدیه دست‌بردار نبود. مدرسه بزرگی در تبریز افتتاح کرد و از برخی وسایل کمک‌آموزشی و روش‌های جدید برخلاف روش‌های مرسوم سنتی، بهره گرفت. اما تأسیس مدارس نوین با کارشکنی‌ها و دسیسه‌های درباریان مواجه شد و بارها با هجوم جوانان تندرو بسته می‌شدند و حتی یکی از شاگردانش، جان خود را در این راه از دست داد. اذیت و آزار این اندیشمند فرهیخته تا جایی پیش رفت که وی از ناحیه دست و پا زخمی شد. به او انگ‌ها زدند.
او از تبریز به تهران آمد و در سایه حمایت میرزاعلی‌خان امین‌الدوله که سیاست‌مداری روشنفکر بود، مدرسه‌ای ایجاد کرد. تأسیس مدرسه برای تحصیل ایتام و بی‌بضاعت‌ها، آموزش حرفه‌هایی چون کاغذسازی، قالی‌بافی، کفاشی و از این دست به دانش‌آموزان از جمله دیگر فعالیت‌های میرزاحسن رشدیه در تهران بود؛ اگرچه در تهران نیز مانند دیگر شهرهایی که میرزا مدرسه می‌ساخت، مخالفت‌ها بالا گرفت. با وجود مخالفت دیرپای تندروها با مدارس نوین، رشدیه تمام تلاش خود را می‌کرد که مدارسش، تبدیل به مکانی برای تقابل با دین نشوند. با برکناری امین‌الدوله، دوباره مدرسه رشدیه را به آتش کشیدند؛ این بار میرزاحسن برای در‌امان‌ماندن از دشمنی مخالفان به قم رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند.
این رادمرد سنت‌شکن، سرانجام در سال ۱۳۲۳ در ۹۳سالگی دیده از جهان فروبست؛ در حالی که نظام آموزشی ایران را متحول کرده و میراث بزرگ او، مدارس جدید و شیوه آموزشی نوین، در همه جای کشور ریشه دوانده بود. فرهنگ ایران، وام‌دار تلاش و پایمردی میرزاحسن رشدیه و پافشاری بر اصلاح شیوه تعلیم و تربیت، عمومی‌شدن تحصیل علم و استفاده از دستاوردهای دنیای مدرن است.

تبریز در 200 سال اخیر، اثرات بزرگ و ماندگاری بر رشد و توسعه کشورمان داشته است. این شهر، سال‌ها دروازه اصلی مسیر اروپا به ایران بود و شاید دلیل اصلی تأثیرات فرهنگی، اقتصادی و فنی همین امر بوده باشد. اولین شهرداری، اولین آتش‌نشانی، اولین روزنامه، اولین چاپخانه، اولین سالن تئاتر و ده‌ها اولین دیگر، در این شهر کهن آغاز به کار کرده است. فرهنگ عمومی تبریز هم به جهت قرارگرفتن در این مسیر، فرهنگ پیشرو و بالنده‌ای بوده است. مفاخر تبریز در چنین فضای متجددانه، شکوفا شده و افکار نو عرضه کرده و پیشتاز سنت‌شکنی و پیشرفت شده‌اند.

میرزا حسن تبریزی، مشهور به رُشدیه، یکی از این مفاخر بزرگ است که فرهنگ امروز ایران‌زمین، مرهون پایمردی و تلاش بسیار مهم و حیاتی اوست. رشدیه توانست تحصیل دانش را از چنگ انحصار آقازاده‌های صاحبان قدرت و ثروت خارج و آن را عمومی کند. آن روزهایی که مدرسه مختص اعیان و اشراف بود و آموختن علوم جدید برای عامه مردم، کفر تلقی می‌شد، وی از هیچ‌ توهینی نهراسید و شالوده‌های فرهنگ و بیداری مردم را در ایران بنیان گذاشت و با احداث مدارس نوین، مهم‌ترین تحول فرهنگی را در کشور به وجود آورد.
پدرش میرزامهدی، از مجتهدان تبریز و از جمله افراد بانفوذ شهر بود. میرزاحسن در کودکی به مکتب‌خانه رفت، در 15سالگی لباس روحانیت پوشید و در کوتاه زمانی به یکی از علمای تبریز تبدیل شد. او شخصیتی محدود به مکتب و مسجد نبود. از همان جوانی به خواندن روزنامه‌ها و مجلات ممنوعه که در خارج از کشور چاپ می‌شد، علاقه داشت و آنها را دنبال می‌کرد. او در روزنامه تبعیدی «ثریا» که در استانبول منتشر می‌شد، خواند که «در اروپا از هر هزار نفر، یک نفر بی‌سواد است و در ایران از هر هزار نفر، یک نفر باسواد و این از بدی اصول تعلیم است». همین مطلب، انقلابی در افکار وی پدید آورد. او به جای ادامه تحصیل در نجف، به بیروت رفت و از اساتید اروپایی دارالمعلمین این شهر، اصول علمی سوادآموزی را یاد گرفت. در استانبول، دانش خود را تکمیل کرد و تمام تلاش خود را به کار بست تا مدرسه به سبک جدید در ایران بنا کند.
آن زمان، تعلیم و تربیت در انحصار مکتب‌خانه‌ها بود که به روش سنتی، خواندن و نوشتن علوم دینی را به کودکان می‌آموختند. در دوره ناصرالدین شاه، مدارسی به وجود آمد که تا حدودی با شیوه جدید اداره می‌شد، اما مختص طبقه اعیان بود و عامه مردم از آن محروم بودند. حسن رشدیه، در محله ششگلان تبریز، اولین مدرسه را برای مردم عادی ایجاد کرد. او دریافته بود عامل اصلی تمام نابسامانی‌های اجتماعی ایران، بی‌سوادی مردم و علت گریز ایرانیان از مدرسه، شیوه‌های نادرست تعلیم و تربیت در مکتب‌خانه‌هاست. رشدیه که خود از نزدیک شاهد روش‌های غلط تدریس و مجازات و تنبیه بدون دلیل شاگردان در مکتب‌خانه‌ها بود، خوب می‌دانست که تنها راه ایجاد تحول در تعلیم و تربیت، تربیت معلمان آگاه است.
روش ابداعی میرزا حسن، الفبای صوتی بود. وی با این روش ظرف ۶۰ ساعت، به نوآموزان خواندن و نوشتن می‌آموخت؛ این روش در واقع همین روشی است که امروز هم در آموزش خط فارسی به کار گرفته می‌شود. هر اندازه استقبال مردم از این مدرسه‌ها بالا می‌گرفت، بر مخالفت‌ها افزوده می‌شد. مکتب‌داران در صف مقدم مخالفت‌ها بودند. آنها نمی‌توانستند این مسئله را تاب بیاورند که مدرسه‌ای بنا شده که الفبا را آسان می‌آموزاند و حتی به افراد پیر نیز در مدت بسیار کوتاهی، خواندن و نوشتن را یاد می‌دهد و بساط آنها را کساد می‌کند.
مرتجعان چشم دیدن رشدیه و روش غیرمکتب‌خانه‌ای او را نداشتند. مکتب‌داران، مدرسه نوین را با کمک اوباش‌ها بر سر رشدیه خراب کردند. گفتند که حمایت از مدرسه رشدیه، ترویج فحشاست. البته برخی از روحانیون مانند شیخ هادی نجم‌آبادی و سیدمحمد طباطبایی، از ایجاد مدارس جدید حمایت کردند. کیانوش عیاری، کارگردان فرهیخته سینما، در سریال «روزگار قریب»، تخریب مدرسه توسط عوامل متحجر و سنتی را به قشنگی تمام به تصویر کشیده است.
رشدیه دست‌بردار نبود. مدرسه بزرگی در تبریز افتتاح کرد و از برخی وسایل کمک‌آموزشی و روش‌های جدید برخلاف روش‌های مرسوم سنتی، بهره گرفت. اما تأسیس مدارس نوین با کارشکنی‌ها و دسیسه‌های درباریان مواجه شد و بارها با هجوم جوانان تندرو بسته می‌شدند و حتی یکی از شاگردانش، جان خود را در این راه از دست داد. اذیت و آزار این اندیشمند فرهیخته تا جایی پیش رفت که وی از ناحیه دست و پا زخمی شد. به او انگ‌ها زدند.
او از تبریز به تهران آمد و در سایه حمایت میرزاعلی‌خان امین‌الدوله که سیاست‌مداری روشنفکر بود، مدرسه‌ای ایجاد کرد. تأسیس مدرسه برای تحصیل ایتام و بی‌بضاعت‌ها، آموزش حرفه‌هایی چون کاغذسازی، قالی‌بافی، کفاشی و از این دست به دانش‌آموزان از جمله دیگر فعالیت‌های میرزاحسن رشدیه در تهران بود؛ اگرچه در تهران نیز مانند دیگر شهرهایی که میرزا مدرسه می‌ساخت، مخالفت‌ها بالا گرفت. با وجود مخالفت دیرپای تندروها با مدارس نوین، رشدیه تمام تلاش خود را می‌کرد که مدارسش، تبدیل به مکانی برای تقابل با دین نشوند. با برکناری امین‌الدوله، دوباره مدرسه رشدیه را به آتش کشیدند؛ این بار میرزاحسن برای در‌امان‌ماندن از دشمنی مخالفان به قم رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند.
این رادمرد سنت‌شکن، سرانجام در سال ۱۳۲۳ در ۹۳سالگی دیده از جهان فروبست؛ در حالی که نظام آموزشی ایران را متحول کرده و میراث بزرگ او، مدارس جدید و شیوه آموزشی نوین، در همه جای کشور ریشه دوانده بود. فرهنگ ایران، وام‌دار تلاش و پایمردی میرزاحسن رشدیه و پافشاری بر اصلاح شیوه تعلیم و تربیت، عمومی‌شدن تحصیل علم و استفاده از دستاوردهای دنیای مدرن است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها