|

می‌نویسیم تا به یاد بیاوریم

شرق: «تلاش می‌کنم تا جای تو باشم، خورخه، دارم به نصیحتی گوش می‌کنم که لحظه خداحافظی به من گفت: بنویس، و به یاد خواهی آورد. تلاش می‌کنم به یاد بیاورم، این بار با دقتی بیش‌تر، تا تو بتوانی آن‌چه را من دیده‌ام ببینی. تا راز و رمزها را بگشایی و به حقیقت برسی. ما همواره می‌نویسیم تا حقیقت را به یاد بیاوریم. نوشته‌ای را سامان می‌دهیم، تنها به این علت که حقیقت را دقیق‌تر به یاد آوریم». کتابِ «بورخس و اورانگوتان‌های ابدی» نوشته لوئیس فرناندو وریسیمو، نوعی گفت‌وگو با خورخه لوئیس بورخس است که از عنوان کتاب با بورخس همراه است و با نقلی از این نویسنده مطرح آرژانتینی در «مرده در هزارتوی خود» آغاز می‌شود که گفت: «رمز و رازها را دوچندان نکن. رمزها باید ساده باشند. نامه‌ی دزیده‌شده پو را به یاد آر، اتاق دربسته‌ی زنگویل را به یاد آر». وگلشتاین، داستانی از بورخس ترجمه کرده اما این ترجمه چنان بورخس را برآشفته که به نامه‌هایی جدل‌آمیز منجر می‌شود. در خلال این نامه‌نگاری‌هاست که مترجم به شناخت بورخس می‌رسد و ذهنیات او را درک می‌کند اما دیگر کار از کار گذشته و ترجمه‌ای روی دستش مانده که دور از ذهن بورخس بوده و اینک نیز دیگر او به نامه‌هایش پاسخی نمی‌دهد. چندین سال بعد وگلشتاین و بورخس از قضای روزگار مواجه می‌شوند. «جغرافیا سرنوشت است. اگر بوئنوس آیرس این‌قدر به پورتو آلگری نزدیک نبود، هیچ‌یک از این اتفاقات نمی‌افتادند، اما من نمی‌دیدم که کسی به‌ظرافت مرا احضار کرده باشد یا این قصه برای نوشته‌شدن به من نیازی داشته باشد. نمی‌دیدم که داشتم با سر، هم‌چون قلمی که به ظرفی دوات، به طرح قصه پرتاب می‌شدم». ادگار آلن پو مسبب این دیدار شده بود. کنفرانس انجمن اسرافیل در سال 1985، نخستین دیدار متخصصان ادگار آلن پو فاصله اندکی با خانه راوی دارد که رفتن به آن به‌ قول خودش با دخل‌و‌خرج یک مترجم و معلم فقیر زبان انگلیسی می‌خواند. در سالن بزرگ پلازا پر از آدم‌های معروف است که به کنفرانس آمده‌اند که ناگهان وگلشتاین بزرگ‌مرد کهن‌سالی را می‌بیند که روی برمی‌گرداند و بی‌شک او آقای نویسنده است: «خورخه لوئیس بورخس! من در کنار خورخه لوئیس بورخس ایستاده بودم!... بالاخره به روی زمین بازگشتم و با صدایی که پیش‌تر هرگز نشنیده بودم، گفتم: وگلشتاین، وگلشتاین از پورتو آلگری. و اضافه کردم: نویسنده. به چهره‌ات دقیق شدم، دنبال نشانه‌ای بودم دال بر این‌که نام من خاطره‌ای را در ذهن‌ات روشن کرده است. وگلشتاین، بورخس! او که نامه می‌نوشت، آن داستان‌ها، آن ترجمه‌ی مجله میستریو، او که آن دُم گستاخانه را ساخته بود!». در آن نخستین دیدار اما حرف چندانی بین‌شان ردوبدل نشد و بورخس تنها گفته بود که دارد کتابی به نام رساله‌ واپسینِ آینه‌ها می‌نویسد و بعد بورخس در میان خیل ستایشگرانش ناپدید شده بود. اما ماجرایی همه چیز را تغییر داد. مرگ شخصی به نام یواخیم روتکف همه را در حیرت فرو برد و کنفرانس به تبع آن لغو شد. کنفرانسی درباره ادگار آلن پو به علت قتلی در پشت درهای بسته متوقف شده بود، ماجرا شبیه یکی از داستان‌های خود آلن پو بود! تأسف‌بار و در عین حال جذاب. وریسیمو از معمای قتل روتکف، الن پو و گردهمایی پو‌شناسانِ معروف و متخصصان ادبیات جنایی و رازآلود، داستانی جذاب می‌سازد. رمزگشایی از پرونده قتل روتکف، دیگر دستمایه‌ای است برای گفت‌وشنود وگلشتاین و بورخس که از پو، تاریخ و اسطوره بگویند. از این‌رو است که منتقدانی «بورخس و اورانگوتان‌های ابدی» را ادای دینی به ادبیات جنایی می‌دانند. حالا گفت‌وگوی مترجم و بورخس فراتر از دو غریبه است و به عمق می‌رود. وگلشتاین در دیدارهای مکرر بعد از آن با بورخس یک بار نقل می‌کند: «زیستن برجای‌گذاشتن ویرانه‌هاست... پرسید: این جمله از کیست؟ والتر بنیامین، در مقاله‌ای درباره‌ی پو... رد. عصر همان روز، وقتی دوباره به کتاب‌خانه‌ات برگشتیم، این اولین کلمه‌ای بود که بر زبان آوردی. چی فرمودید؟ زیستن برجای‌گذاشتن ردهاست، نه ویرانه‌ها. والتر بنیامین. روی همان صندلی راحتی نشسته بودی. تتمه‌ی خورشید ژوئیه از پنجره‌ها به درون می‌تراوید اما کتاب‌خانه تاریک بود. کوئروو گفت چراغی روشن کنیم. تو شروع کردی: اگر نقطه‌ای باشد که آن را به بازتاب احتیاجی است... کوئروو و من هم‌صدا این نقل قول پو را کامل کردیم:‌ ... بهتر آن‌که آن را در تاریکی بیازماییم».
لوئیس فرناندو وریسیمو، زاده سال 1936، نویسنده معاصر برزیلی و اهل پورتو آلگری است. او از داستان‌نویسان نامدار این روزهای برزیل است که کار خود را با نوشتن ستون‌های طنز در روزنامه‌ها آغاز کرد و از این‌رو شهرت بسیار دارد. او علاوه بر داستا‌ن‌نویسی به نمایش‌نامه‌نویسی و موسیقی نیز می‌پردازد و تاکنون داستان‌های کوتاه بسیاری نوشته و چندین رمان نیز دارد.

شرق: «تلاش می‌کنم تا جای تو باشم، خورخه، دارم به نصیحتی گوش می‌کنم که لحظه خداحافظی به من گفت: بنویس، و به یاد خواهی آورد. تلاش می‌کنم به یاد بیاورم، این بار با دقتی بیش‌تر، تا تو بتوانی آن‌چه را من دیده‌ام ببینی. تا راز و رمزها را بگشایی و به حقیقت برسی. ما همواره می‌نویسیم تا حقیقت را به یاد بیاوریم. نوشته‌ای را سامان می‌دهیم، تنها به این علت که حقیقت را دقیق‌تر به یاد آوریم». کتابِ «بورخس و اورانگوتان‌های ابدی» نوشته لوئیس فرناندو وریسیمو، نوعی گفت‌وگو با خورخه لوئیس بورخس است که از عنوان کتاب با بورخس همراه است و با نقلی از این نویسنده مطرح آرژانتینی در «مرده در هزارتوی خود» آغاز می‌شود که گفت: «رمز و رازها را دوچندان نکن. رمزها باید ساده باشند. نامه‌ی دزیده‌شده پو را به یاد آر، اتاق دربسته‌ی زنگویل را به یاد آر». وگلشتاین، داستانی از بورخس ترجمه کرده اما این ترجمه چنان بورخس را برآشفته که به نامه‌هایی جدل‌آمیز منجر می‌شود. در خلال این نامه‌نگاری‌هاست که مترجم به شناخت بورخس می‌رسد و ذهنیات او را درک می‌کند اما دیگر کار از کار گذشته و ترجمه‌ای روی دستش مانده که دور از ذهن بورخس بوده و اینک نیز دیگر او به نامه‌هایش پاسخی نمی‌دهد. چندین سال بعد وگلشتاین و بورخس از قضای روزگار مواجه می‌شوند. «جغرافیا سرنوشت است. اگر بوئنوس آیرس این‌قدر به پورتو آلگری نزدیک نبود، هیچ‌یک از این اتفاقات نمی‌افتادند، اما من نمی‌دیدم که کسی به‌ظرافت مرا احضار کرده باشد یا این قصه برای نوشته‌شدن به من نیازی داشته باشد. نمی‌دیدم که داشتم با سر، هم‌چون قلمی که به ظرفی دوات، به طرح قصه پرتاب می‌شدم». ادگار آلن پو مسبب این دیدار شده بود. کنفرانس انجمن اسرافیل در سال 1985، نخستین دیدار متخصصان ادگار آلن پو فاصله اندکی با خانه راوی دارد که رفتن به آن به‌ قول خودش با دخل‌و‌خرج یک مترجم و معلم فقیر زبان انگلیسی می‌خواند. در سالن بزرگ پلازا پر از آدم‌های معروف است که به کنفرانس آمده‌اند که ناگهان وگلشتاین بزرگ‌مرد کهن‌سالی را می‌بیند که روی برمی‌گرداند و بی‌شک او آقای نویسنده است: «خورخه لوئیس بورخس! من در کنار خورخه لوئیس بورخس ایستاده بودم!... بالاخره به روی زمین بازگشتم و با صدایی که پیش‌تر هرگز نشنیده بودم، گفتم: وگلشتاین، وگلشتاین از پورتو آلگری. و اضافه کردم: نویسنده. به چهره‌ات دقیق شدم، دنبال نشانه‌ای بودم دال بر این‌که نام من خاطره‌ای را در ذهن‌ات روشن کرده است. وگلشتاین، بورخس! او که نامه می‌نوشت، آن داستان‌ها، آن ترجمه‌ی مجله میستریو، او که آن دُم گستاخانه را ساخته بود!». در آن نخستین دیدار اما حرف چندانی بین‌شان ردوبدل نشد و بورخس تنها گفته بود که دارد کتابی به نام رساله‌ واپسینِ آینه‌ها می‌نویسد و بعد بورخس در میان خیل ستایشگرانش ناپدید شده بود. اما ماجرایی همه چیز را تغییر داد. مرگ شخصی به نام یواخیم روتکف همه را در حیرت فرو برد و کنفرانس به تبع آن لغو شد. کنفرانسی درباره ادگار آلن پو به علت قتلی در پشت درهای بسته متوقف شده بود، ماجرا شبیه یکی از داستان‌های خود آلن پو بود! تأسف‌بار و در عین حال جذاب. وریسیمو از معمای قتل روتکف، الن پو و گردهمایی پو‌شناسانِ معروف و متخصصان ادبیات جنایی و رازآلود، داستانی جذاب می‌سازد. رمزگشایی از پرونده قتل روتکف، دیگر دستمایه‌ای است برای گفت‌وشنود وگلشتاین و بورخس که از پو، تاریخ و اسطوره بگویند. از این‌رو است که منتقدانی «بورخس و اورانگوتان‌های ابدی» را ادای دینی به ادبیات جنایی می‌دانند. حالا گفت‌وگوی مترجم و بورخس فراتر از دو غریبه است و به عمق می‌رود. وگلشتاین در دیدارهای مکرر بعد از آن با بورخس یک بار نقل می‌کند: «زیستن برجای‌گذاشتن ویرانه‌هاست... پرسید: این جمله از کیست؟ والتر بنیامین، در مقاله‌ای درباره‌ی پو... رد. عصر همان روز، وقتی دوباره به کتاب‌خانه‌ات برگشتیم، این اولین کلمه‌ای بود که بر زبان آوردی. چی فرمودید؟ زیستن برجای‌گذاشتن ردهاست، نه ویرانه‌ها. والتر بنیامین. روی همان صندلی راحتی نشسته بودی. تتمه‌ی خورشید ژوئیه از پنجره‌ها به درون می‌تراوید اما کتاب‌خانه تاریک بود. کوئروو گفت چراغی روشن کنیم. تو شروع کردی: اگر نقطه‌ای باشد که آن را به بازتاب احتیاجی است... کوئروو و من هم‌صدا این نقل قول پو را کامل کردیم:‌ ... بهتر آن‌که آن را در تاریکی بیازماییم».
لوئیس فرناندو وریسیمو، زاده سال 1936، نویسنده معاصر برزیلی و اهل پورتو آلگری است. او از داستان‌نویسان نامدار این روزهای برزیل است که کار خود را با نوشتن ستون‌های طنز در روزنامه‌ها آغاز کرد و از این‌رو شهرت بسیار دارد. او علاوه بر داستا‌ن‌نویسی به نمایش‌نامه‌نویسی و موسیقی نیز می‌پردازد و تاکنون داستان‌های کوتاه بسیاری نوشته و چندین رمان نیز دارد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها