دو دهه فارسیستیزی آمریکا در افغانستان
فریدون مجلسی
حالا دیگر طالبان در افغانستان مستقر شده و هرروز با احکام و دستورات جدیدش دنیا را متعجب میکند. آغاز سال تحصیلی بدون حضور دخترها، تغییر وزارت زنان به وزارت امر به معروف و نهی از منکر و دستور رئیسالوزرای دولت امارات اسلامی مبنی بر ازدواج دخترهای بالای 18 سال فقط بخشی از شگفتیهای این چند روز است. در این میان همچنان این سؤال برای بسیاری پیش آمده که طالبان چطور یکباره در افغانستان صاحب قدرت شده است. این پشتونهای سلاحبهدست از کجا چنین آسان بر افغانستان مسلط شدهاند. پیشازاین بارها درباره دلایل این رویداد حرف زده بودیم. اینجا بد نیست آن را از منظر حذف قومیتی به مسئله نگاه کنیم؛ از حضور دودههای پشتونها در افغانستان و تلاش برای تسلط بر این کشور. یکی از نقاط محوری و مؤثر در تحولات افغانستان و قدرتگرفتن طالبان خصومت تاریخی ایران و آمریکاست. آمریکاییها در زمان تسلطشان بر افغانستان به نوعی انتقام این خصومت را با دشمنی با تمامی مظاهر ایرانی که در رأس آنها زبان فارسی است، گرفتند. تصور آنها بر این است که افغانستان فارسیزبان بههرحال تحت تأثیر و نفوذ فرهنگی و احتمالا سیاسی ایران قرار میگیرد. هرچند فارسیزبانهای افغانستان در درون کشور خودشان با پشتونها همدین هستند اما گویا این اشتراک زبانی و فرهنگی بر سایر اشتراکات دیگر در افغانستان برتری دارد و همین برتری و کفه سنگین هم موجب شده تا آمریکا در زمان حضور خودش در افغانستان در برابر آن ایستادگی کند. از ابتداییترین تحولات در زمان حضور آمریکاییها در افغانستان تاکنون میتوان این دشمنی را دید. برای مثال بعد از ترور احمدشاه مسعود وقتی که نیروهای شمال همراه با فرماندهانشان بهعنوان تنها نیروی منسجم، آموزشدیده و باسابقه وارد کابل شدند، بلافاصله توسط آمریکاییها منحل شدند. درواقع بهجای آنکه از آنها استفاده شود و هسته اولیه ارتش افغانستان بنا گذاشته شود، این نیروها منحل شدند تا یک ارتش پشتون در افغانستان از صفر ساخته شود. در دوران حضور آمریکاییها در افغانستان رؤسای دولت از پشتونها انتخاب شدند که بیشک تأثیر حمایت آمریکا از آنها در پیروزی در انتخابات نادیدهگرفتنی نیست. پشتونها یکسوم جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند و دوسوم دیگر را اقوام گوناگون تشکیل دادهاند که زبان مشترکشان فارسی است. این زبان حتی با زبان آن یکسوم پشتونی هم مشترک است و فقط این پشتونهای صادراتی پاکستان هستند که به دلیل عدم آموزش درست زبان و بدون زیست در یک محیط فارسیزبان نمیتوانند فارسی حرف بزنند. نتیجه این رویدادها کماثرکردن بخش بزرگی از جمعیت افغانستان در سرنوشت سیاسی کشورشان بود. سناریویی که چهرههای پشتون و تأثیرگذار سپهر سیاسی افغانستان مثل حامد کرزای، اشرف غنی و مهمتر از همه زلمی خلیلزاد چیده بودند، نتیجهای جز حضور امروزه یک حکومت پشتون دیگر در افغانستان ندارد. گیریم این حکومت گروهی به بدنامی طالبان باشد که هنوز در اذهان عمومی مساوی است با تروریسم، حملات انتحاری و هراسفکنی در دنیا. در این میان نباید از نقش زلمی خلیلزاد و تأثیرش بر مشروعیتدادن به طالبان بگذریم. کسی که با مذاکرات دوحه و برقراری ارتباط با مولویهای طالبان از چند سال پیش مقدمات سقوط کابل را فراهم کرده بود. حداقل در 20 سال اخیر و زیر سایه سیاستهای آمریکا و چهرههایی که آمریکا از آنها حمایت کرده نوعی نظام میان پشتونها و سایر اقوام پدید آمده است. نظامی که شاید در یک سیستمی چون دموکراسی نیمبند دو دهه اخیر افغانستان چندان نمیتوانست وجوه منفیاش را نشان دهد اما حالا با قدرتگرفتن گروهی مانند طالبان که ید طولایی در خشونت دارند، ممکن است به یک تبعیض بزرگ در حد آپارتاید برسد. تلاش برای برتریدادن یک قوم اقلیت بر یک گروه اکثریت در همه این سالها حالا میتواند به کمک شلاقهای طالبان روی زشتتری هم داشته باشد. تنها راه فرار افغانستان از این وضعیت ایجاد یک دولت فراگیر واقعی است. دولتی که به معنی واقعی کلمه همه گروهها را نمایندگی کند. در غیر این صورت با بالاگرفتن خشونتها و نادیدهگرفتن حقوق قومیتها قطعا شاهد تلاشهایی مانند آنچه احمد مسعود در پنجشیر انجام داد خواهیم بود و این به این معنی است که رؤیای یک حکومت پشتونی در افغانستان بنیانش بر آب خواهد بود.
حالا دیگر طالبان در افغانستان مستقر شده و هرروز با احکام و دستورات جدیدش دنیا را متعجب میکند. آغاز سال تحصیلی بدون حضور دخترها، تغییر وزارت زنان به وزارت امر به معروف و نهی از منکر و دستور رئیسالوزرای دولت امارات اسلامی مبنی بر ازدواج دخترهای بالای 18 سال فقط بخشی از شگفتیهای این چند روز است. در این میان همچنان این سؤال برای بسیاری پیش آمده که طالبان چطور یکباره در افغانستان صاحب قدرت شده است. این پشتونهای سلاحبهدست از کجا چنین آسان بر افغانستان مسلط شدهاند. پیشازاین بارها درباره دلایل این رویداد حرف زده بودیم. اینجا بد نیست آن را از منظر حذف قومیتی به مسئله نگاه کنیم؛ از حضور دودههای پشتونها در افغانستان و تلاش برای تسلط بر این کشور. یکی از نقاط محوری و مؤثر در تحولات افغانستان و قدرتگرفتن طالبان خصومت تاریخی ایران و آمریکاست. آمریکاییها در زمان تسلطشان بر افغانستان به نوعی انتقام این خصومت را با دشمنی با تمامی مظاهر ایرانی که در رأس آنها زبان فارسی است، گرفتند. تصور آنها بر این است که افغانستان فارسیزبان بههرحال تحت تأثیر و نفوذ فرهنگی و احتمالا سیاسی ایران قرار میگیرد. هرچند فارسیزبانهای افغانستان در درون کشور خودشان با پشتونها همدین هستند اما گویا این اشتراک زبانی و فرهنگی بر سایر اشتراکات دیگر در افغانستان برتری دارد و همین برتری و کفه سنگین هم موجب شده تا آمریکا در زمان حضور خودش در افغانستان در برابر آن ایستادگی کند. از ابتداییترین تحولات در زمان حضور آمریکاییها در افغانستان تاکنون میتوان این دشمنی را دید. برای مثال بعد از ترور احمدشاه مسعود وقتی که نیروهای شمال همراه با فرماندهانشان بهعنوان تنها نیروی منسجم، آموزشدیده و باسابقه وارد کابل شدند، بلافاصله توسط آمریکاییها منحل شدند. درواقع بهجای آنکه از آنها استفاده شود و هسته اولیه ارتش افغانستان بنا گذاشته شود، این نیروها منحل شدند تا یک ارتش پشتون در افغانستان از صفر ساخته شود. در دوران حضور آمریکاییها در افغانستان رؤسای دولت از پشتونها انتخاب شدند که بیشک تأثیر حمایت آمریکا از آنها در پیروزی در انتخابات نادیدهگرفتنی نیست. پشتونها یکسوم جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند و دوسوم دیگر را اقوام گوناگون تشکیل دادهاند که زبان مشترکشان فارسی است. این زبان حتی با زبان آن یکسوم پشتونی هم مشترک است و فقط این پشتونهای صادراتی پاکستان هستند که به دلیل عدم آموزش درست زبان و بدون زیست در یک محیط فارسیزبان نمیتوانند فارسی حرف بزنند. نتیجه این رویدادها کماثرکردن بخش بزرگی از جمعیت افغانستان در سرنوشت سیاسی کشورشان بود. سناریویی که چهرههای پشتون و تأثیرگذار سپهر سیاسی افغانستان مثل حامد کرزای، اشرف غنی و مهمتر از همه زلمی خلیلزاد چیده بودند، نتیجهای جز حضور امروزه یک حکومت پشتون دیگر در افغانستان ندارد. گیریم این حکومت گروهی به بدنامی طالبان باشد که هنوز در اذهان عمومی مساوی است با تروریسم، حملات انتحاری و هراسفکنی در دنیا. در این میان نباید از نقش زلمی خلیلزاد و تأثیرش بر مشروعیتدادن به طالبان بگذریم. کسی که با مذاکرات دوحه و برقراری ارتباط با مولویهای طالبان از چند سال پیش مقدمات سقوط کابل را فراهم کرده بود. حداقل در 20 سال اخیر و زیر سایه سیاستهای آمریکا و چهرههایی که آمریکا از آنها حمایت کرده نوعی نظام میان پشتونها و سایر اقوام پدید آمده است. نظامی که شاید در یک سیستمی چون دموکراسی نیمبند دو دهه اخیر افغانستان چندان نمیتوانست وجوه منفیاش را نشان دهد اما حالا با قدرتگرفتن گروهی مانند طالبان که ید طولایی در خشونت دارند، ممکن است به یک تبعیض بزرگ در حد آپارتاید برسد. تلاش برای برتریدادن یک قوم اقلیت بر یک گروه اکثریت در همه این سالها حالا میتواند به کمک شلاقهای طالبان روی زشتتری هم داشته باشد. تنها راه فرار افغانستان از این وضعیت ایجاد یک دولت فراگیر واقعی است. دولتی که به معنی واقعی کلمه همه گروهها را نمایندگی کند. در غیر این صورت با بالاگرفتن خشونتها و نادیدهگرفتن حقوق قومیتها قطعا شاهد تلاشهایی مانند آنچه احمد مسعود در پنجشیر انجام داد خواهیم بود و این به این معنی است که رؤیای یک حکومت پشتونی در افغانستان بنیانش بر آب خواهد بود.